۰۲ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۰:۳۷
کد خبر: ۵۹۴۴۷۹
یادداشت؛

خطاب به معاونت فرهنگی وزارتین «آموزش» و «علوم»

خطاب به معاونت فرهنگی وزارتین «آموزش» و «علوم»
تعلیم و تربیت یعنی درک و فراگیری واقعیات و آرمان‌های زندگی انسانی و تحریک نونهالان جامعه به انتقال تدریجی از حیات طبیعی محض به حیات معقول و اجتماعی.
به گزارش خبرگزاری رسا، روزنامه ایران که تحت زعامت جناب دکتر سید ضیاء هاشمی، معاون فرهنگی اخیر وزارت «علوم، تحقیقات و فناوری» اداره می‌شود، نوشت: مرد جوانی با پلیس تماس گرفت و از توزیع مواد مخدر در مقابل دانشگاهی که درس می‌خواند آن هم با کارت ویزیت «فروش انواع مواد مخدر با نازل‌ترین قیمت» خبر داد. با کارت ویزیت...! با کارت ویزیت...! با نازل‌ترین قیمت...!
 
مرد جوان گفت: از مدتی قبل متوجه شدم یک کارت ویزیت خاص بین دانشجویان دست به دست می‌شود. از آنجایی که من دانشجوی نخبه هستم کسی از ماجرای این کارت‌ها به من حرفی نمی‌زد. تا این‌که امروز که به دانشگاه رفتم مرد جوان و شیک‌پوشی به سراغم آمد و کارت ویزیتی به من داد و بدون آن‌که حرفی بزند از من دور شد. به دنبال این تماس، مأموران پلیس وارد عمل شدند و گشت‌های نامحسوس پلیس در اطراف دانشگاه شروع به کار کردند. در گام بعد، کارآگاهان به سراغ دوربین‌های مداربسته دانشگاه رفتند.
 
با بررسی دوربین‌ها، تصویر مرد موتورسواری به دست آمد که کارت‌هایی را بین دانشجویان پخش می‌کرد. با استعلام شماره پلاک موتورسیکلت مشخص شد که چهار روز قبل از مقابل خانه‌ای به سرقت رفته است. با توجه به تصویر به دست آمده از متهم، کارآگاهان به سراغ آلبوم متهمان اداره آگاهی رفته و تصویر مرد مواد فروش در میان متهمان اداره آگاهی شناسایی شد.
 
با شناسایی هویت «هوشنگ»، مأموران کلانتری موفق به دستگیری او شدند. در بازرسی از متهم مقداری هروئین، شیشه و کارت‌های ویزیت برای فروش مواد مخدر کشف شد. پسر جوان که خود را در دام پلیس می‌دید به فروش مواد مخدر در میان دانشجویان اعتراف کرد.
 
قصه پر آب و تاب «هوشنگ» ادامه دارد، ولی... اما، آن‌چه اهمیت دارد این است که معاونت فرهنگی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری دقیقاً چه می‌کند؟ این کشف که شاهکار پلیس بود و مرد جوانی که مسئولانه به پلیس اطلاع داده بود؛ معاونت فرهنگی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری دقیقاً چه می‌کند و کجای این ماجرا نهفته و پنهان است؟
 
این هم نکته جالبی است که معاون فرهنگی اسبق و معاون فرهنگی فعلی وزارت علوم، هر دو از زعمای دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بوده و هستند و یکی از مشاوران دانشگاه تهران که در دانشکده‌های مختلف دروس و خدمات مشاوره‌ای ارائه می‌نماید، گواهی می‌دهد که وضع فرهنگی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران از سایر دانشکده‌های این دانشگاه بدخیم‌تر است! طوری که مخل پیشبرد صحیح امور درسی شده است و باید برای آن فکری کرد و او به همراهی زعمای این دانشکده امیدی ندارد.
 
مشاور دلسوز نگران است؛ طیف متنوعی از مسائل، کار را به موارد متعدد بستری در بیمارستان روان‌پزشکی تا اقدام به خودکشی رسانده است و از این بابت باید به انتخاب وزرای متوالی علوم کابینه یازده و دوازده تبریک گفت!
 
ولی، نکته دیگری هست. برای دوره‌های متوالی وقتی به سراغ رؤسای مختلف دانشکده علوم اجتماعی و از جمله معاونت فعلی فرهنگی وزارت علوم می‌رفتم تا در مورد از دست رفتن دانشجویان پر استعداد در دام‌های عشقی و تخدیری گلایه کنم، پاسخ می‌شنیدم که این دانشکده نیز بخشی از جامعه است.
 
هر چند که این استدلال آنان، در قیاس با سایر دانشکده‌های دانشگاه تهران که وضع و حال بسیار بسیار مرتب‌تری دارند، رنگ می‌بازد، اما، پرده از دشواری‌ای بر می‌دارد که در کلیت نظام تعلیم و تربیت ما وجود دارد. این که، قدری «پرورش» فراموش شده و به «آموزش» و «علوم» بسنده گردیده است. زمانی، آقای حاجی، مرد سیاسی وزارت «آموزش و ...» عصر اصلاحات، کمر به قتل معاونت پرورشی بست و مفهوم «آموزش و پرورش» را بی‌معنا و یک‌لنگه نمود.
 
پس از احیاء معاونت پرورشی وزارت آموزش و پرورش در سال ۱۳۸۵، طی ۱۲ سال، هر ۱۸ ماه، هشت معاون متغیر به این منصب گماشته شده‌اند که نتوانسته‌اند برنامه مستقری را برای پیشبرد پرورش پیش ببرند و نتیجه این بوده است که این معاونت عملاً احیاء نشده و به موقعیت قبل از «حذف حاجی» باز نگشته است.
 
از یک دید وسیع‌تر مثبت، و برای کمک به حل مشکل، باید یادآور شویم که دکترین آموزش و پرورش انقلاب اسلامی، آن طور که توسط مرحوم شهید دکتر باهنر درک می‌شد، چیزی شبیه این افق را ترسیم می‌کرد؛ تعلیم و تربیت، عبارت است از تقویت عوامل و درک و فراگیری واقعیات و آرمان‌های زندگی انسانی و تحریک نونهالان جامعه به انتقال تدریجی از حیات طبیعی محض به حیات معقول و اجتماعی.
 
وظیفه اساسی تعلیم و تربیت این است که با آگاهی صحیح از عمق وجودی انسان‌های مورد تعلیم و تربیت، هر حقیقت شایسته برای یادگیری و فراگیری، به گونه‌ای القاء شود که انسان متعلم و مورد تربیت، آن را یکی از پدیده‌های ذات خود احساس کند و از طریق این درک عمیق از گوهر انسانی، اتحاد اجتماعی حاصل شود و با این اتحاد، همدلی‌ها و ادراک متقابل و نتیجتاً اخلاق اجتماعی نشو و نما پیدا کند.
 
در چارچوب این درک کلی، پرش سه گام آموزش و پرورش، بدین ترتیب راه می‌سپارد: در گام اول، با تجربه‌های قدسی و دینی، دانش‌آموز و دانشجو به عمل اخلاقی مقید می‌گردد و فی‌الجمله متقاعد می‌شود که برای یکدیگر تله‌های عشقی و تخدیری نچیند؛ در ادامه، آموزش ادبی و فلسفی، عمق تجربه‌های دینی را به متعلم می‌نمایاند، و به او کمک می‌کند تا حکمت منش اخلاقی را به خوبی درک نماید و در انتها و گام سوم این روند تربیتی، دانشجو درمی‌یابد، حکمت‌هایی در معادنگری دینی نهفته است که هر چند تجربه تاریخی، مکرراً و بیش از استقراء متعارف، مفید بودن آن‌ها را تأیید کرده است، ولی دست خرد به غایت معادنگر آن نمی‌رسد؛ در نتیجه پس از اعتقاد مدلل اولیه به ژرف‌نگری دینی، در نهایت کاربست اجتماعی و علمی، باید دست خرد را به پدر ایمان سپرد.
 
نتیجتاً، برداشت من این است که تکلیف معاونت پرورشی «وزارت آموزش و ...» و معاونت فرهنگی «وزارت علوم، تحقیقات و فناوری» این است که نهادسازی‌های مؤثری برای پیشبرد این اهداف سازمان دهند. این که در قلمرو دانشگاه ما، در جایی که پزشکان و سیاستگذاران آینده این کشور قرار است تربیت شوند، مواد مخدر «با کارت ویزیت» توزیع می‌شود و به جای تجربه قدسی، تله‌های عشقی و تخدیری پهن می‌شوند، وضعی را رقم می‌زند که هیچ کس حتی جرأت نمی‌کند در مورد آن پرسشی مطرح کند یا خیالی را به مخیله خود راه دهد.
 
با این وضع به ناکجاآباد منفی رهسپاریم، خصوصاً اگر متوجه شویم که در این وانفسای فرهنگی «توزیع مواد مخدر با کارت ویزیت!»، معاونت فرهنگی وزارت علوم، دغدغه پیشبرد موقعیت شغلی و اداری خود را دنبال می‌کنند، و درگیر فرآیند عبور از یک گروه آموزشی به گروه دیگر هستند. کارت ویزیت «فروش انواع مواد مخدر با نازل‌ترین قیمت» در مقابل دانشگاه توزیع می‌شود و دوستان سرگرم ماجرای اداری و شغلی هستند. /۱۰۱/۹۶۹/م
محمدرضا محمودخانی
منبع: رسالت
ارسال نظرات