۲۱ بهمن ۱۳۹۷ - ۲۲:۳۳
کد خبر: ۵۹۶۶۹۱

یادداشت | منشأ قدرت در غرب و اسلام

یادداشت | منشأ قدرت در غرب و اسلام
امروزه غربی‌ها، پژوهش در موضوعات اجتماعی مانند قدرت را در حالی دنبال می‌کنند که هیچ امیدی به اعتبار و ارزشمندی نتایج آن ندارند

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، «قدرت خودش یک کمال است. خدای تبارک و تعالی قادر است، لکن اگر چنانچه قدرت به دست اشخاص فاسد برسد همین کمال را به فساد می‌کشاند» [۱] مقایسه عامیانه اجتماع بشری با طبیعت و سرایت دادن ویژگی‌های ارگانیسم طبیعی به جامعه بشری در نظریه‌های کل گرایانه رخ داد همان که در فلسفه دیالکتیک، هگلیسم، داروینیسم، مارکسیسم و... به مفهوم جاندار انگاری و طبیعت انگاری حرکت و رفتار اجتماعی بشر در دوران‌های چهارگانه برده داری، فئودالیسم، کاپیتالیسم، و کمونیسم پیش آمد و همگی در باتلاق بطلان فلسفی و آزمون تجربی آرزو‌های جوامع خود را برباد دادند.

امروزه غربی‌ها، پژوهش در موضوعات اجتماعی مانند قدرت را در حالی دنبال می‌کنند که هیچ امیدی به اعتبار و ارزشمندی نتایج آن ندارند و گویی اساساً بررسی‌های اجتماعی در موضوعات سیاسی، اقتصادی، حقوقی و ... با هدف سوق دادن بشر به سوی «خیر» و «عدالت» و تجسم «حیات طیبه» برای انسان‌ها نیست، آنگونه که دین اسلام و فطرت هر انسانی در جستجوی آن زندگی آرمانی است.

و چه زود در مدت کم‌تر از دو قرن، پیش بینی کُندورسه نقش برآب شد که می‌گفت: «روزی فرا خواهد رسید که آفتاب تنها بر جهان آزادمردان درخشیدن کند، مردانی که به جز عقل خویشتن کسی را آقا نشناسند، و روزی که ستمگران و غلامان و کشیش‌ها و مریدان احمق یا آلت‌های ریاکار ایشان دیگر وجود خارجی  نداشته باشد به جز در صحنه تاریخ یا در صحنه تئاتر، خوشا به حال کسانی که در فجر چنان روز زنده باشند و خوش‌تر آن‌هایی که در آن روز قرین دوره شباب باشند» [۲]

لطفا بخش قرمز رنگ بازبینی شود نامفهوم است//منشأ قدرت در غرب و اسلام

علی رغم پیشگویی کندروسه، از نیمه دوم قرن بیستم میلادی بدین سو، فیلسوفان اجتماعی پر مدعای غرب از قبول شکست مفتضحانه دستاورد مدرن سر باز زده به تایید متعصبانه آخرین بازمانده از کلاف سردرگم از یک ایسم دیگر یعنی لیبرالسیم می‌پردازند؛ و با مسکوت گذاردن سئوالات و ابهامات فراوان به تزریق لیبرالیسم به جامعه جهانی مشغولند لیبرالیسمی که تنها راه پیشبرد اندیشه خود را تکیه بر تهدید و محاصره اقتصادی و نظامی و در نهایت سلاح اتمی می‌بیند. امروزه مردم رنج دیده فلسطین، یمن، ایران و افغانستان، عراق، نیجریه، بحرین، سوریه و ده‌ها نقطه اسلامی و یا آزادی خواه زیر هجوم‌ تفکر لیبرالستی ائتلاف غربی، صهیونیستی، سعودی است.

کجای این آزادی و آرمان انسان است که امثال کندروسه بشارت می‌دهد، این همان قدرت است که قرار است فقط خیرش و عدالتش و حیات طیبه اش برای امریکا و اروپا و سلطنت طلبان برسد نه هیچ جا و نه هیچ انسان غیر غربی؛ اساسا این نوع آزادی و قدرت، هرگز مهار شدنی نیست، زیرا نژادپرستی و امیال انسان غربی در غارت منابع دیگر ملت‌ها و تجاوز و قتل عام ضعیفان، تابع هیچ ملکه اخلاقی یا قوانین همگانی و یا فطری به مثابه مهار درونی نیست بنابراین تنها راه همانا راهبرد دفاعی- هجومی است نه مذاکره؛ ترحم بر پلنگ تیز دندان، ستم کاری بود بر گوسفندان.

لطفا بخش قرمز رنگ بازبینی شود نامفهوم است//منشأ قدرت در غرب و اسلام

اما قدرت اسلام در بعد اجتماعی به مفهوم قبول حاکمیت و اقتدار الهی از سوی حاکم اسلامی با دو ویژگی است: ۱-عالم‌ترین ۲-باتقوی‌ترین شخص جامعه  با مکانیسم انتصاب خاص و یا عام که این دومی در فقیه جامع الشرایط  به واسطه نخبگان دین شناس معرفی و انتخاب می‌شود و جامعه نیز سعادت خود را در سایه همکاری و پذیرش چنین حاکمی می‌یابد.

فرمانروایانی که به سلاح علم جامع مورد نظر اجتماع مسلمین و امور فردی آنان مزین شده باشد همچنین به ملکه تقوای ممتاز که اسباب مهار درونی قدرت است آراسته شده و در سایه این دو به سایر فضایل و ویژگی‌ها مانند مدیریت و شجاعت و تدبیر و... به تایید عقل و نقل و عقلا نیز دست می‌یابد.

لطفا بخش قرمز رنگ بازبینی شود نامفهوم است//منشأ قدرت در غرب و اسلام

از سوی دیگر اسباب مهار بیرونی قدرت نیز فراهم می‌شود تا جملگی بتواند سعادت و اعتلای مسلمانان و بلکه بشریت را تأمین کند و با گذر از مراحل متوالی از انقلاب به  نظام اسلامی سپس  جامعه اسلامی و از آن به دولت اسلامی و در نهایت تمدن اسلامی را در سایه آرمان خیرخواهی و عدالت ورزی و حیات طیبه به عنوان اهداف این نوع قدرت آن را در سطح جهان پیاده سازد و حتما انقلاب اسلامی ایران با هدایت رهبران هوشمند خود از امام خمینی(ره) و امام خامنه‌ای؛ ایران و مسلمانان و آزادی خواهان را با اتصال به ظهور، ولی عصر(عج) به تمام آرزوی خود خواهد رساند./۹۱۸/ی703/س

مرتضی خورشیدی

[1] صحیفه نور؛ ج18، ص 155

[2] فلسفه قدرت، ص 4

ارسال نظرات