۲۵ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۳:۵۸
کد خبر: ۵۹۷۱۴۴
در گفت‌وگو با آیت الله جلالی خمینی مرور شد؛

از انتخاب نام خانوادگی خمینی تا ماجرای بازدید بنی صدر از حلبی آباد

از انتخاب نام خانوادگی خمینی تا ماجرای بازدید بنی صدر از حلبی آباد
امام جمعه سابق خمین ضمن بیان خاطراتی از دوران انقلاب گفت: کلمه خمینی را بعد از نام خانوادگی‌ام گذاشتم تا یاران امام در شرق تهران را دور خود جمع کنم.

آیت الله حیدرعلی جلالی خمینی متولد سال ۱۳۱۱ در شهر خمین است. وی پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی در این شهر به اتفاق آیت الله رضوانی رهسپار شهر مقدس قم شد تا به تحصیل علوم حوزوی بپردازد؛ وی دروس حوزوی را از جمله «معالم با آیت الله سبحانی»، «مطوّل با آیت الله تبریزی»، «رسائل با آیت الله اسدالله اصفهانی»، «مکاسب با آیت الله مشکینی» و «کفایتین با آیت الله سلطانی» را گذراند و به مدت سه سال نیز در کلاس‌های درس آیت الله بروجردی تعلیم دید.

آیت الله جلالی خمینی فعالیت‌های انقلابی خود را از سال 1342 و از مسجد احمدیه نارمک به دستور امام خمینی(ره) آغاز کرد؛ سپس با کمک‌ مردم و اهالی منطقه شرق تهران چندین مسجد را در این مناطق بنا کرد.

وی در زمان اغتشاشات شهر خمین در اوایل انقلاب، از طرف امام مسؤول رفع اختلافات در این شهر شد؛ از جمله سمت‌های اجرایی وی بعد از انقلاب می‌توان به «مسؤول کمیته‌های انقلاب در شرق تهران»، «نماینده امام خمینی(ره) در حج سال 1360» و «امام جمعه شهر خمین» را اشاره کرد.

از جمله فعالیت های سیاسی و اجتماعی وی نیز می‌توان، «عضویت در جامعه روحانیت مبارز»، «عضو مجمع روحانیت»، «حضور تبلیغی در هشت سال دفاع مقدس» و «مدیریت جمع آوری کمک‌های مردمی به منظور ارسال به جبهه» را نام برد.

آنچه در ادامه می‌خوانید حاصل گفت‌وگوی خبرنگار خبرگزاری رسا، با آیت الله حیدرعلی جلالی خمینی از مبارزان انقلابی و تولیت مدرسه علمیه آیت الله جلالی خمینی است.

در زمان طاغوت روحانیت دچار تهجر بود و از بیان نظرات سیاسی بیم داشت

رسا_ از ورود خودتان به صحنه انقلاب و شرکت در فعالیت‌های انقلابی بفرمایید.

آیت الله جلالی خمینی: ورود من به صحنه انقلاب از سال ۱۳۴۲ بود که بعد از ساخته شدن مسجد احمدیه در نارمک، افراد انقلابی شرق تهران در آن جمع می‌شدند؛ متولی مسجد که برادر خانم شهید واحدی بود به همراه آیت الله واحدی و جمعی از افراد نارمک از امام خمینی(ره) درخواست یک پیش‌نماز برای مسجد داشتند؛ به دستور امام من به این مسجد آمدم و مشغول انجام وظیفه شدم؛ امام از من انتظار داشتند در کنار امام جماعتیِ این مسجد، مسائل مربوط به شرق تهران را نیز پیگیری کنم.

از آن زمان بود که بنده اقدام کردم و کلمه خمینی را بعد از نام خانوادگی‌ام گذاشتم تا طرفداران و یاران امام در شرق تهران را دور خود جمع کنم؛ به این ترتیب وقتی بزرگانی مانند آیت الله فلسفی در جایی سخنرانی داشتند در پایان برگه اطلاع رسانی نام جلالی خمینی را می‌نوشتم تا انقلابی‌ها را مطلع کنم که این سخنرانی مربوط به امام خمینی(ره) است؛ به همین علت بارها از سوی ساواک احضار شدم و دلیل این نام را از من جویا شدند، در جواب می‌گفتم که من اهل خمین هستم به همین علت نام خمینی روی نام خانوادگی من است.

ماجرای ساختن مساجد در شرق تهران و منع ساواک

از جمله مقدمات انقلاب، ساختن مساجدی مانند مسجد اباعبدالله الحسین(ع) در فلکه دوم تهرانپارس بود تا از این طریق به اتفاق اهالی مسجد و افراد انقلابی‌ بتوانیم چندین نفر از شاگردان امام را در آنجا جمع کنیم و اهداف و برنامه‌های انقلاب را پیاده کنیم.

تهرانپارس در آن زمان متعلق به دو ارباب زرتشتی به نام‌های ارباب هرمز و ارباب رستم گیو بود؛ در این محله فجایعی از جمله استخر مختلط، سینما درایوینگ و... وجود داشت‌ و قرار بود زرتشتیان هندوستان برای اقامت به این محله بیایند اما دولت هند موافقت نکرد؛ لقب آریامهر را هم زرتشتیان تهرانپارس روی شاه گذاشته بودند‌.

مسلمانان تهرانپارس علیرغم اعمال زشتی که انجام می‌دادند و لباس ‌های نامناسبی که می‌پوشیدند، در دهه عاشورا از بنده دعوت کردند تا برای سخنرانی و روضه خوانی بروم، من نیز قبول کردم؛ در شب عاشورا به امام حسین(ع) متوسل شدیم تا توفیق ساخت مسجد حضرت اباعبدالله(ع) را به ما عنایت کند به این ترتیب حدود ۳۶ تومن برای خرید زمین و ساخت مسجد پول جمع شد تا اینکه ارباب گیو هزار متر زمین به ارزش ۳۶ تومن (به مبلغی بسیار کمتر از ارزش واقعی به علت رقابت با ارباب رستم) برای زمین مسجد به ما فروخت.

وقتی ساواک از ساخت مسجد و خرید زمین آن اطلاع پیدا کرد علیه ما توطئه کرد تا مانع ساخت مسجد تهرانپارس و مقرّی برای انقلابی‌ها شود؛ آن زمان هنوز امام به ترکیه تبعید نشده بود بنابراین به خدمت ایشان در شهر قم رسیدم و از ایشان خواستم به علت احترامی که تشکیلات برای آیت الله سید احمد خوانساری قائل است موضوع مسجد و منع ساواک از ساخت آن را با وی درمیان بگذارم و امام نیز موافقت کردند.

همراهی آیت الله خوانساری با جریان انقلاب

پس از آن که مسأله را با آیت الله خوانساری در میان گذاشتم وی قبول کرد که کلنگ مسجد را در حضور مردم انقلابی و مسلمان به زمین بزند؛ بعد از پخش شدن اطلاعیه زمان کلنگ زنی مسجد، ماموران ژاندارمری دوباره به سراغ من آمدند و گفتند شما مِلک زرتشتیان را گرفتید، اگر زرتشتیان و مسلمانان به خاطر این زمین درگیر شوند و عده‌ای بمیرند آیا شما جوابگو خواهید بود؛ که در نهایت آیت الله خوانساری تماس گرفت و بنده آزاد شدم.

پس از آن باز هم عده ای از طرف ارباب هرمز نزد آیت الله خوانساری رفتند و ادعای غصبی بودن زمین مسجد را کردند اما آیت الله خوانساری حرف آنها را قبول نکرد زیرا سند زمین را که مبنی بر وقفی بودن آن بود به او نشان داده بودیم؛ در نهایت مسجد ساخته شد.

ماجرای صلوات برای سلامتی امام خمینی(ره) در حضور ماموران ساواک

بعد از اتمام کار مسجد، به همراه اهالی مسجد نارمک به سمت مسجد رفتیم؛ هنگام ورود به مسجد یک نفر از انقلابیون با صدای بلند گفت برای سلامتی آیت الله العظمی خمینی صلوات، که موجب درگیری انقلابیون با ماموران ساواک شد؛ فردای آن روز دوباره وقت رفتن به مسجد عده‌ای از ماموران ساواک جلوی من را گرفتند و گفتند چه بساطی بود دیشب در تهرانپارس به راه انداخته بودید؛ چرا برای سلامتی امام خمینی صلوات فرستادید، که من هم گفتم فامیلی من خمینی است و برای من صلوات فرستادند، این چه اشکالی دارد!؟ و این مسأله باعث شد تا عده‌ ای را هم که همان شب گرفته بودند، آزاد کنند.

یکی دیگر از اقداماتی که در شرق تهران به اتفاق افراد انقلابی انجام دادیم این بود که سینمای مونکارلو در میدان هفت حوض نارمک را به همت چند نفر که تمکن مالی داشتند و در دعای ندبه شرکت می‌کردند خریدیم و آنجا را نیز وقف مسجد کردیم.

این بار نیز از آیت الله خوانساری خواستیم تا برای اقامه نماز تحیت به مسجد تشریف آورده و در همین راستا اطلاعیه برای حضور مردم و اقامه نماز نیز پخش کردیم که در پایان آن اطلاعیه نام بنده (به نشانه نام امام خمینی) ذکر شده بود؛ آن روز بعد از نماز ماموران ساواک به همین علت به مسجد ریختند و درگیری بین طرفداران امام و ماموران رخ داد.

پس از آن مسجد بقیه الله، مسجد هفت حوض، مسجدی در تهران نو، مسجد امام سجاد(ع)، مسجد امام حسن مجتبی(ع)، مسجد امام حسن عسکری(ع)، مسجد امام خمینی و مسجدی در چها راه رسالت را ساختیم که در آنها فعالیت‌های گوناگونی انجام می‌شد.

علت شکل‌گیری جامعه روحانیت مبارز

آیت الله مطهری با خواست امام راحل از علمای شاخص مناطق مختلف تهران از جمله مقام معظم رهبری، شهید بهشتی، آیت الله رفسنجانی، آیت الله مهدوی کنی، آیت الله ایروانی، آیت الله انواری و بنده دعوت کرد تا در جلسه ای به بحث و گفت‌وگو بنشینند؛ این جلسه بُرد بسیار خوبی داشت و زمینه تشکیل جامعه روحانیت مبارز را شکل داد و هر وقت امام در نجف سخنرانی می‌کرد یا اطلاعیه می‌داد روحانی منطقه وظیفه داشت اطلاعیه و سخنرانی را در مساجد منطقه خود پخش کند؛ به این ترتیب در اسرع وقت مردم از نظر امام آگاه می‌شدند گرچه مسائل متعددی از جمله درگیری با ساواک را به دنبال داشت.

بنده یک سخنرانی در ماه مبارک رمضان علیه آمریکا و اسرائیل نیز داشتم که منجر به دستگیری توسط ساواک شد و آنجا شنیدم که می‌گفتند شخصی با نام جلالی خمینی که شرق تهران را به هم زده، این مرد است و در آنجا بسیار مورد شکنجه قرار گرفتم.

در زمان طاغوت روحانیت دچار تهجر بود و از بیان نظرات سیاسی بیم داشت

رسا_ آیا در سال‌های تبعید امام خمینی(ره) با ایشان در ارتباط بودید؟

آیت الله جلالی خمینی: بله، به طور کامل با امام ارتباط داشتم به ویژه درباره ساخت مساجد با ایشان مشورت می‌کردم؛ در زمان ساخت یکی از مساجد امام از من خواستند طوماری بنویسم و در آن درخواست مردم را برای ساخت مسجد بیان کنم؛ امام اجازه دادند در آن طومار دستور ساخت مسجد را به نام ایشان ثبت کنم.

رسا_ خاطره خاصی از بهمن ۵۷ و روزهای پیروزی انقلاب دارید؟

آیت الله جلالی خمینی: در آن روزها جمعیتی به نام جامعه روحانیت مبارز به وجود آمده بود که بنده در آن عضو بودم، همچنین جمعیتی به نام کمیته استقبال تاسیس شده بود که به نوعی در همین جامعه روحانیت مبارز جای می‌گرفت؛ با وجود خطراتی که جان همه ما را تهدید می‌کرد به اتفاق آیت الله بهشتی، مطهری و... در مسجد دانشگاه تهران به جهت درخواست بازگشت امام به کشور تحصن کردیم.

به خواست امام، حج باید حجی ابراهیمی می‌بود

رسا_ خاطره ای از دوران پیروزی انقلاب و بازگشت امام به وطن دارید؟

آیت الله جلالی خمینی: بله، در سال ۱۳۶۰ از سوی امام حکم نمایندگی در حج به بنده و چند نفر دیگر داده شد که خاطرات بسیار خوبی از آن دوران دارم؛ وزیر کشور عربستان خیلی با بنده صمیمی بود زیرا اطلاع داشت لقب بنده خمینی است و امام جمعه خمین و نماینده امام نیز هستم به همین علت ارتباط بیشتری با من برقرار می‌کرد و می‌گفت چرا به مردان و زنان می‌گویید مرگ بر آمریکا و اسرائیل بگویند، همین که نماز بخوانند و طواف کنند کافیست؛ در جواب به او گفتم منظور حضرت امام از حج، حج ابراهیمی است یعنی حضرت ابراهیم(ع) همان طور که نماز خواند و طواف کرد، بت‌ها را هم شکست، امام معتقد است علاوه بر طواف و نماز باید از مشرکین اعلام برائت نیز داشته باشیم.

آن سال حج، بسیار خوب برگزار شد و کار به جایی رسید که دولت عربستان زیارت مرقد حضرت رسول(ص) را برای ایرانی ها آزاد کرد و گفتند چند نفر مامور را مشخص کنید تا با شرطه‌های عربستان برای زیارت ایرانیان همکاری کنند.

ما ۶۰ نفر تعیین کردیم که با کارت معرفی بر روی سینه، حاجیان را به زیارت قبر مبارک پیامبر(ص) راهنمایی می‌کردند؛ در آن سال مردم دنیا تعجب کرده بودند که ایرانی‌ها چطور بر حرم حضرت رسول(ص) مسلط شده‌‌اند.

حل اختلافات خمین به دستور امام

حکم دیگری که از سوی امام برای من تعیین شده بود حکم امامت جمعه شهر خمین بود؛ در این شهر اختلافاتی در استانداری و فرمانداری وجود داشت که امام ابتدا در اختلاف آنها دخالت نمی‌کرد اما بعد کار به جایی رسید که روزی حاج احمد آقا با بنده تماس گرفت و گفت آقا با شما کار دارند.

وقتی به محضر امام رسیدم بسیار از وضعیت اختلافات خمین ناراحت بودند؛ البته در خمین اختلافاتی به دلیل وجود گروهک‌هایی مانند مجاهدین خلق وجود داشت که از کاه، کوه می‌ساختند و شبانه به خارج مخابره می‌کردند، می‌گفتند خمینی لازم نیست بگوید من رهبر مسلمانان جهانم بهتر است برود شهر کوچک خود را سامان ببخشد.

به این ترتیب امام آن روز از من خواست که مسؤولیت اختلافات خمین را به عهده بگیرم؛ بنده از امام خواستم بدون تحویل سران به اوین مسأله را حل کنم، زیرا خمین به صورت ایلیاتی و قبیله ای بود و دستگیری هر یک از سران اغتشاشات ممکن بود اوضاع را بدتر کند و امام نیز موافقت کردند.

امام قبل از بنده افراد دیگری از جمله آیت الله رضوانی و آقای سرمدی نماینده خمین را به این شهر فرستاده بودند اما مشکلات حل نشده بود تا اینکه اختلافات خیلی بالا گرفت طوری که صبح و بعد از ظهر دو گروه علیه یکدیگر راهپیمایی می‌کردند و شعار می‌دادند.

تلاش مجاهدین خلق در خمین برای بیزاری مردم از انقلاب و امام

وقتی به خمین رفتم رییس سازمان اطلاعات اراک در جلسه خصوصی به بنده گفت تمام تمرکز و حرکت مجاهدین خلق در استان مرکزی بر روی شهر خمین است، به خاطر اینکه قصد دارند نگذارند در این شهر آبادی و عمران اتفاق بیفتد و مردم از انقلاب و امام بیزار شوند.

بنابراین صبح‌ها زنان(حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ نفر) را جمع می‌کردیم و برای‌ آنها سخنرانی می‌کردیم که چرا اجازه می‌دهید شوهرها و پسران شما این‌گونه به جان هم بیفتند؛ بعد از ظهرها نیز برای مردان سخنرانی می‌کردیم که اگر امام بپرسد چرا خمینی‌ها انقلاب را ضایع می‌کنند چه جوابی داریم به ایشان بدهیم؛ الحمدلله در نهایت به مرور اختلافات فروکش کرد.

پس از شهادت دامادم وقتی به اتفاق خانواده خدمت امام رسیدیم و گزارشی از حل اختلافات خمین دادم، امام از من خواستند که خمین را رها نکنم و امام جمعه خمین باشم؛ امامت جمعه بنده در این شهر تقریباً ۲۱ سال به طول انجامید.

بعد از رحلت امام وقتی به خدمت مقام معظم رهبری رسیدم و از ایشان خواستم تا امام جمعه دیگری برای این شهر تعیین کنند ایشان فرمودند بنایی که امام گذاشته است من دست به ترکیب آن نمی‌زنم، شما از طرف امام به امامت جمعه خمین منصوب هستید؛ اما بعدها پس از چندین بار تصادف در مسیر رفت و آمد به خمین و ناراحتی خانواده، از مقام معظم رهبری درخواست کردم با کناره گیری بنده موافقت کنند و ایشان نیز پذیرفتند.

امام از انقلاب کمترین چیزی نخواست

امام نه تنها ارثی که از پدر به او رسیده بود را نخواست بلکه از انقلاب هم کمترین چیزی نخواست، امام حتی مقام هم نمی‌خواست و اگر کسی ایشان را با نام رهبر صدا می‌زد ناراحت می‌شد و همواره مایل بود ایشان را خدمتگزار و خادم صدا بزنند و می‌فرمود اگر مرا خدمتگزار خطاب کنید به مراتب خوشحال‌تر می‌شوم تا اینکه به من بگویید رهبر.

امام و بخشیدن ارث پدری به فقرا و محرومین

روزی امام بنده را خواستند و فرمودند می‌خواهم شما را وصی خودم قرار دهم تا آنچه در خمین از پدرم به من ارث رسیده است به فقرا و محرومین بدهید، بعد از بررسی متوجه شدیم ۴۵۰۰ متر زمین از پدر امام به ایشان ارث رسیده بود که بنده اولویت را به خانواده شهدا، مفقودین، اسرا و مجروحین دادم و بعد از تقسیم زمین‌ها به متراژهای ۱۰۰ و ۱۵۰ متر به آنها تحویل دادم و سند هم برای آنها صادر شد.

هنوز نامه امام بر سر در خانه‌ای که در خمین به دنیا آمده بود، وجود دارد که من را وصی و وکیل اموال خود در خمین قرار داده‌اند و در پایان آن نامه ذکر کرده‌اند "گرچه ناقابل است".

در دوران قبل از انقلاب سخنرانانی مانند آقایان دکتر روحانی (رییس جمهور)، اکرمی، رستگاری و الهی بودند که آنها را به مسجد احمدیه نارمک دعوت می‌کردیم که سخنرانی‌هایی بسیار کوبنده و تند برگزار کنند به طوری که از طرف کلانتری چندین بار به سخنرانان حمله می‌شد اما قبل از آن که ماموران برسند لباس مبدل تن سخنران‌ها شده و از پشت بام‌ها فرار می‌کردند.

در آن دوره کلانتری نارمک خیلی با اهالی مسلمان بد رفتار می‌کرد؛ اما پس از پیروزی انقلاب، کلانتری نارمک به دست انقلابیون افتاد و همان کسانی را که بچه های مسجد و اهالی آن را می‌زدند دستگیر شدند؛ وقتی ماموران کلانتری را پیش من آوردند اجازه خواستند تا با اسلحه آنها را بکشند اما من اجازه ندادم این کار را بکنند و خواستم آنها را برای محاکمه به محکمه بسپارند.

از آن زمان به بعد آن افراد هر جای تهران بنده را می‌بینند اقرار می‌کنند که ما آزاد شده آقای جلالی خمینی هستیم زیرا با یک اشاره می‌توانست زندگی ما را تمام کند.

ماجرای بازدید بنی صدر از حلبی آباد و حضور مجاهدین خلق در دانشگاه علم و صنعت

در آن دوران یکی از برخوردهای من با آقای بنی صدر بود که وقتی رییس جمهور شد با من تماس گرفت و گفت می‌خواهم از حلبی آباد بازدید کنم.

در آن زمان مسؤولیت کمیته‌های انقلاب در شرق تهران و منطقه ۵ از طرف امام به بنده محول شده بود؛ حلبی آباد محله ای بود که در آنجا دیوارهای حدود هزار خانه و حتی بیشتر از جنس حلبی بود و از طرفی به مرکز فساد نیز تبدیل شده بود.

در دوران قبل از انقلاب وقتی از آنجا رد می‌شدم از خدا می‌خواستم توفیق دهد تا آن خانه‌ها را درست کنیم تا اینکه پس از انقلاب از صاحب خانه ها خواستم با اجازه امام ۱۰۰ یا ۱۵۰ متر زمین به آنها بدهیم و در مقابل خانه های حلبی آنها را خراب کنیم؛ بعد از امضا گرفتن و خراب کردن بعضی خانه ها، بنی صدر برای بازدید از حلبی آباد به این محله آمد.

ما که از قبل اطلاع داشتیم به پایگاه دستور داده بودیم چند واحد مستقر کنند که رییس جمهور قرار است به آن محله بیاید و بسیار هم او را احترام کردند؛ وقتی ما به محل رسیدیم دیدیم افراد مجاهدین خلقِ دانشگاه علم و صنعت، دور او جمع شدند و پیش از اینکه ما برسیم به او گفتند که کمیته در بگیر و ببند و کشتار مردم حلبی آباد است و آقای جلالی خمینی هم قرار گذاشته که به آنها زمین بدهد ولی نداده؛ خلاصه مشتی دروغ درباره من و کمیته به وی تحویل دادند.

در آنجا بنی صدر گفت اگر آقای جلالی خمینی می‌خواهد چنین کاری کند، خانه های حلبی آباد باید همین طور باقی بماند و هیچ کسی نباید به آنها دست بزند؛ در آن روز بعد از سخنرانی بنی صدر از من خواستند پشت تریبون بروم که قبل از شروع سخنرانی بنده، از بین جمعیت فریاد زدند آقای جلالی خمینی دزد است و از ما بابت زمین ها پول می‌گیرد؛ اما افرادی که این حرف‌ها را می‌زدند هیچ یک از آنها از حلبی آبادی ها نبودند بلکه از گروه مجاهدین خلق بودند.

این داستان چندین بار از تلویزیون پخش شد که بسیار سبب ناراحتی بنده شد؛ آقای بنی صدر با این حرف‌های خود ضربه‌ بدی به ما و کمیته زد.

بعد از چند روز کاخ ریاست جمهوری از جامعه روحانیت مبارز دعوت به ملاقات کرد؛ وقتی وارد محل شدم بنی صدر جلو آمد و گفت شنیدم به کمیته دستور دادید حلبی آبادی های معترض (اعضای مجاهدین خلق در حلبی آباد) را دستگیر کنند، من با دستگیری آنها مخالفم؛ گفتم من دستور ندادم ولی آنها اهل حلبی آباد نبودند بلکه افراد مجاهدین خلق بودند.

بعداً شنیدم که آقای بنی صدر به کمیته رفته و گفته اگر اینها را آزاد نکنید من از اینجا نمی‌روم؛ بعد از آن بود که آنها (افراد مجاهدین خلق) را آزاد کردند.

بنی صدر رییس جمهور اسلامی نیست بلکه منافق است

در آن دوران جامعه روحانیت مبارز نماینده‌هایی برای شهرها انتخاب می‌کرد و نام آنها را اعلام می‌کرد؛ من که جزء جامعه روحانیت مبارز بودم به اتفاق سایرین، نماینده‌هایی‌ را انتخاب کردیم و در کمیته ولی آباد جلسه معارفه گذاشتیم که در آنجا نیز مقام معظم رهبری، آیت الله مطهری، بهشتی، رهبری، رفسنجانی نیز حضور داشتند.

بعد از قرائت قرآن اجازه خواستم یک صحبت کوتاهی داشته باشم و در سخنرانی خود گفتم در مسائل مربوط به حلبی آباد من فهمیدم بنی صدر رییس جمهور اسلامی نیست بلکه منافق است؛ در حلبی آباد تمام بچه های گروهک‌های منافق دور او را گرفته بودند و او را علیه روحانیت و کمیته تحریک می‌کردند؛ در آن جمع بود که به بنی صدر ضربه بدی وارد شد.

در جلسه دیگری که آقای مروارید در غرب تهران برگزار کرده بود، بنی صدر دست مرا گرفت و کنار خود نشاند؛ گفت شنیدم برای ما شمشیر از رو کشیدی؛ گفتم نظری که من درباره شما دادم طبق چیزهایی بود که در حلبی آباد دیدم؛ حرف های مجاهدین را دنبال می کردی و ما را دزد و کمیته را مردم کُش خطاب کردی.

در زمان طاغوت روحانیت دچار تهجر بود و از بیان نظرات سیاسی بیم داشت

رسا_ از اولین سال‌های رحلت امام خمینی(ره) و انتخاب مقام معظم رهبری بفرمایید؟

آیت الله جلالی خمینی: بعد از رحلت امام همه ما وظیفه خود می‌دانستیم که از مقام معظم رهبری تبعیت کنیم و پیرو ولایت باشیم؛ در آن زمان من علاوه بر اینکه عضو جامعه روحانیت مبارز بودم جزء مجمع روحانیت نیز بودم.

آیت الله رفسنجانی بعد از انقلاب از جامعه روحانیت مبارز دعوت کرد تا کسانی که در سال ۴۰ علیه شاه در اعلامیه ها امضا داده بودند، اعضای جامعه روحانیت را مشخص کنند که حدود چهل نفرجمع شدند.

هر نظری علیه شاه و خاندان سلطنتی برابر با اعدام بود

مرحوم شاه آبادی اعلامیه ای علیه شاه درست کرده بود که آن را به در خانه ها می‌برد و هر کسی که آن را امضا می‌کرد در واقع اشهدش را باید می‌خواند، زیرا هر نظری علیه شاه و خاندان سلطنتی برابر با اعدام بود.

رسا_ از سال‌های جنگ بفرمایید که چه فعالیتی در آن دوران داشتید؟

آیت الله جلالی خمینی: در دوران جنگ بنده از شرق تهران و آقای ایروانی از غرب تهران حدود ۱۵۰ نفر از علما را جمع کرده و به جبهه می‌بردیم به این ترتیب آنها را در گردان‌ها پخش کرده و خودمان نیز هر روز به سرکشی می‌رفتیم؛ در حقیقت حضور روحانیون در جبهه یک دلگرمی برای نیروهای ارتش، سپاه و کل بچه های جبهه بود و از طرفی کمک‌های مالی مساجد را نیز با هماهنگی متولیان و اداره کنندگان مساجد جمع آوری کرده و به جبهه می‌فرستادیم.

رسا_ لطفاً بفرمایید انقلاب اسلامی در ۴۰ سال گذشته چه دستاوردهایی داشته است؟

آیت الله جلالی خمینی: جمهوری اسلامی ایران بعد از پیروزی انقلاب دستاوردهای زیادی در حوزه‌های مختلف داشته است؛ روحانیونِ قبل از انقلاب به نظر امام خمینی(ره)، روحانیون متحجری بودند که می‌ترسیدند از سیاست حرفی بزنند و اصلاً جرات و جسارت چنین کاری را نداشتند.

تحجّر روحانیت و ترس از طرح نظرات سیاسی

به خاطر دارم در زمان طلبگی که در شهر قم درس می‌خواندم در زمان گذر از مقابل کیوسک روزنامه فروشی، می‌ایستادم و تیترهای سیاسی را دنبال می‌کردم.

روزی همین‌طور که مقابل کیوسک ایستاده بودم یک نفر به شانه من زد؛ ازطلبه های قم بود که ‌گفت اینجا ایستادن و نگاه کردنت به روزنامه حرام است؛ خدا رحمت کند امام را که روحانیتی با این درجه از تحجّر را صد سال جلو برد.

مهمترین کار بعد از رسالت، مسأله ولایت است

دو شخصیت متعالی در دنیا مهمترین کار را انجام دادند که یکی از آنها در میان معصومین، حضرت فاطمه زهرا(س) است و دیگری در میان علما، امام خمینی(ره) است.

مهمترین کار بعد از رسالت، مسأله ولایت است؛ خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید ای رسول پیام امامت و ولایت را برسان که در غیر این صورت پیامبری تو ناقص است؛ در واقع پیامبری منهای ولایت بی اعتبار است.

امام باقر(ع) مسأله ولایت را ستون اصلی خیمه اسلام معرفی کرده است؛ اگر کسی پول نداشته باشد حج بر او واجب نمی‌شود، اگر مریض باشد روزه بر او واجب نیست و اگر پس انداز نداشته باشد نیازی نیست خمس مال بپردازد اما درباره ولایت این گونه نیست زیرا در هر شرایطی بر همه افراد واجب است که به ولی و امامِ زمانِ خود اعتقاد داشته و پیرو خط او باشند.

حضرت فاطمه زهرا(س) بعد از رسول خدا (به غیر از ابوذر، مقداد و سلمان) با مردمی مرتد روبرو بودند که ولایت را زیر پا گذاشته بودند؛ این بانوی بزرگوار در حمایت از ولایت، شبانه دست بچه‌های خود را می‌گرفت و به در خانه مهاجرین و انصار می‌رفت و از آنها می‌خواست برای شهادت بیایند اما نمی‌آمدند.

آنها حدیثی جعلی ساخته بودند با این مضمون که پیامبران برای بچه های خود چیزی ارث نمی‌گذارند به همین علت فدک را غصب کرده بودند تا حضرت فاطمه زهرا(س) و حضرت علی(ع) به کسی کمک نکنند و کسی هم به خانه آنها رفت و آمد نداشته باشد اما حضرت فاطمه زهرا(س) در برابر آن حدیث جعلی ایستاد و فرمود اگر این سخن صحت دارد پس چرا خداوند در قرآن کریم می‌فرماید حضرت سلیمان(ع) از حضرت داوود(ع) ارث برده است.

در زمان طاغوت روحانیت دچار تهجر بود و از بیان نظرات سیاسی بیم داشت

بزرگترین سند بر ولایت حضرت علی و بطلان ولایت دیگران، حضرت زهرا است

حضرت فاطمه زهرا(س) با آن مقام والایی که داشت و پیامبر(ص) به خاطر منزلت ایشان برای بوسیدن دستانش خم می‌شد، حاضر شد برای احیا و باقی ماندن ولایت سیلی بخورد و در این مسیر محسن شش ماهه خود را در شکم از دست داد اما باز هم برای احیای ولایت جنگید و وصیت کرد شبانه او را غسل بدهند و مزار مبارک‌شان مخفی باقی بماند.

بزرگترین سند بر ولایت حضرت علی(ع) و بطلان ولایت دیگران، حضرت فاطمه زهرا(س) است که از حکومت بسیار ناراضی بودند به همین علت هم خواستند تا قبرشان مخفی بماند.

انقلاب هنر امام بود

بعد از حضرت فاطمه زهرا(س) دومین کسی که در مسیر ولایتمداری بزرگترین اقدام را انجام داد امام خمینی(ره) بود، بعضی افراد و گروه‌ها اعتقادی به ولایت فقیه ندارند و معتقدند که ولایتِ مجتهد، ولایت بر احکام است؛ افرادی مثل سید جمال الدین اسدآبادی و محقق کرکی اعتقاد به ولایت فقیه داشتند که درباره آن فقط کتاب نوشتند اما تنها کسی که این نوشته‌ها را پیاده کرد و به صورت حکومت درآورد امام خمینی(ره) بود در حقیقت انقلاب هنر امام بود.

به عقیده بنده مادر نزاییده و نخواهد زایید فرزندی را که بتواند این‌گونه مانند امام حکومت الهی و اسلامی تشکیل دهد؛ مملکت ما در دوران شاه برده بود؛ آمریکایی ها در ایران حقوق توحش می‌گرفتند و از طرفی هژیر، هویدا و بسیاری از اطرافیان شاه بهایی بودند و می‌خواستند همه مردم و مملکت را بهایی کنند؛ اگر امام نیامده بود معلوم نبود ما الان چه حال و روزی داشتیم.

امام تا آخرین روز حیات خود، مستاجر امام جمارانی بود

در دوران پیش از انقلاب آمریکایی ها معتقد بودند ایران متعلق به آنهاست و به این ترتیب به راحتی نفت را می‌بردند؛ امام همه چیز خود را فدا کرد تا بتواند انقلاب را برپا کند، امام خمینی(ره) با وجود اینکه رهبر مملکت بود و بر تمام دارایی کشور و کاخ‌ها احاطه داشت اما نه تنها ذره‌ای از آنها را نخواست بلکه تا آخرین روز حیات خود، مستاجر امام جمارانی بود.

امام پای علما را به دولت و حکومت کشاند

در زمانی که کسی جرات نداشت از سیاست حرف بزند امام می‌فرمود سیاست عین دین و دین عین سیاست است و پای علما را به دولت و حکومت کشاند.

امروز شاید مشکلات اقتصادی، گرانی و تحریم داریم اما امنیتی که در کشور وجود دارد در هیچ کشوری نیست ما با ۱۵ کشور هم مرز هستیم که هر یک به نوعی درگیر جنگ و درگیری داخلی و خارجی هستند.

هیچ دولت و حکومتی به اندازه نظام اسلامی به مردم خدمت نکرده است

الحمدلله به برکت انقلاب اسلامی و پیشرفت‌های دانشمندان و نخبگان داخلی سالانه هزاران پروژه عمران و آبادی در کشور افتتاح می‌شود؛ هیچ دولت و حکومتی به اندازه نظام اسلامی به مردم خدمت نکرده است.

در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ما حتی یک تفنگ هم نمی‌توانستیم بسازیم اما امروز به جایی رسیدیم که مدرن ترین موشک‌های دنیا در اختیار ماست و مسلح به اسلحه های روز دنیا شده‌ایم به طوری که خواب از چشم دشمنان ربوده شده و همواره دغدغه و بحث‌های آنها درباره موشک‌های ماست.

همچنین در طبابت و پزشکی در ۴۰ سال گذشته پیشرفت ‌های زیادی داشتیم به طوری که پزشکان ما در بسیاری از رشته ها به ویژه جراحی حرف اول را در دنیا می‌زنند و از کشورهای زیادی برای معالجه به ایران مراجعه می‌کنند.

یکی از دستاوردهای سال‌های اخیر کشور مسأله نانو است که به همت دانشمندان ایرانی به جای خوبی رسیده است همچنین سدهای زیادی ساخته شده است؛ زمان رضاخان کشور ۵ سد داشت اما امروز حدود ۱۵۰ سد بنا شده است؛ در زمینه ساخت و راه اندازی مترو و ورزش‌هایی از قبیل کشتی، فوتبال و... نیز پیشرفت‌های چشمگیر و قابل توجهی بوده ایم.

استکبار فکر نمی‌کرد انقلاب به نقطه امروزیِ خود برسد

امام همواره معتقد بود حفظ انقلاب از اهم واجبات است؛ ان شاءالله خداوند به ما توفیق دهد تا انقلاب و دستاوردهای آن را حفظ کنیم.

دنیای استکبار فکر نمی‌کرد انقلاب به نقطه امروزی خود برسد؛ بلکه اعتقاد داشت بعد از رحلت امام با اختلاف بین سران مملکت دوباره می‌تواند مملکت ما را در دست خود بگیرد و انقلاب را از بین ببرد اما به کوری چشم دشمن با وجود اینکه سی سال از رحلت امام و چهل سال از عمر انقلاب اسلامی می‌گذرد، انقلاب اسلامی و پرچم آن هر روز برافراشته تر از قبل است.

الحمدلله مقام معظم رهبری این پرچم را به قدری محکم نگه داشته است که ما در دنیا سرافراز شدیم و دشمنانی که می‌گفتند انقلاب چهل سالگی خود را نخواهد دید در روز ۲۲ بهمن دیدند که مردم انقلابی و ولایتی چطور در راهپیمایی شرکت کردند و حرکت و حضور بی سابقه ای از خود رقم زدند.

مردم ما بسیار وفادار هستند؛ امام وقتی می‌خواست درباره مردم ایران حرف بزند می‌فرمود مردم ما از مردم زمان پیامبر(ص)، امام علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بهترند؛ از روز اولِ نهضت امام، مردم حتی یک روز هم در راهپیمایی، جبهه و در صحنه های مختلف کم کاری نکردند.

مسؤولان به معنای واقعی خادم ملت باشند

ان شاءالله خداوند به مسؤولان توفیق خدمت واقعی بدهد؛ مسؤولان باید خیلی حواس خود را به حل مشکلات و اداره امورات مردم جمع کنند و به معنای واقعی نه در حرف، خادم ملت باشند.

امام در نامه ای در صحیفه خود خطاب به دولت و مجلس جمهوری اسلامی می‌نویسد، حواس‌تان جمع مردم باشد اینها ولی نعمت ما هستند؛ انقلاب اسلامی با حضور این مردم به وجود آمد و استمرار انقلاب نیز توسط همین مردم خواهد بود؛ امام علاقه وافری به مردم ایران داشت.

مسؤولان نباید بگذارند مردم در گرانی و مشکلات به سر ببرند

در آن دوران وقتی امام به ترکیه تبعید شد حاج احمد آقا نامه ای به امام نوشت و بعد از شرح احوالات مادر و خواهران خود درباره ملت ایران نوشت که این مردم نسبت به شما از کوچکترین فداکاری دریغ نکردند؛ امام در جواب فرمودند جانم فدای ملت ایران.

مملکت ما فقیر نیست و کشوری است که از نظر نفت و گاز جزء اولین کشورها در دنیا و کشوری چهار فصل است، مسؤولان نباید بگذارند مردم در گرانی و مشکلات آن به سر ببرند.

همه باید با هم متفق و متحد شویم و کارها را در پیش ببریم تا انقلاب همواره به قوت خود باقی بماند و از دست مقام معظم رهبری به سلامت به دست مبارک امام زمان(عج) برسد./۹۶۹/گ402/ب1

محمدرضا محمودخانی
ارسال نظرات