۰۱ فروردين ۱۳۹۸ - ۱۷:۳۹
کد خبر: ۶۰۱۰۴۵
اندر حکایت خودمجتهدپنداری؛

یادداشت | "نمی‌دانم" را تمرین کنیم

یادداشت |
برخی‌ها تصور می‌کنند همه چیز را می‌دانند و با خواندن یک یا دو کتاب روانشناسی خود را روانشناس و با مطالعه سرسری یکی دو کتاب فلسفی، خود را فیلسوف می‌پندارند.

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، جمله‌ای مشهور، منسوب به سقراط است که می گوید: «می‌دانم که نمی‌دانم» جمله‌‌ای که در زمانه ما به ندرت شنیده می‌شود. در مراودات روزمره؛ در خلال گفت‌وگوهای رایج ساده، لاجرم به افرادی بر‌می‌خوریم که خود را در هر موضوعی فوق‌تخصص دانسته و شنیدن عباراتی مانند«نمی‌دانم »یا اطلاعی در این زمینه  ندارم، از دهان آنها تقریبا محال است. آنها تصور می‌کنند همه چیز را می‌دانند و به همین دلیل در قبال هر موضوعی، نظری دارند. چنین افرادی با خواندن یک یا دو کتاب روانشناسی خود را روانشناس و با مطالعه سرسری یکی دو کتاب فلسفی، خود را فیلسوف می‌دانند.

افراد زیادی دیده‌ام که به کتاب‌های دینی و روایی علاقه فراوانی دارند و بعضاً چیز‌هایی هم به گوششان خورده است. تا اینجای کار هیچ مشکلی نیست و بلکه باعث خوشحالی نیز است. مشکل از جایی پیش می‌آید که آنها در برآورد میزان فهم و درک و به عبارتی در حجم دانش خود دچار سوء برداشت می‌شوند. آنها راجع به بحث‌هایی مانند قاعده تسامح در ادله سنن و قاعده نفی سبیل و ادبیات عرب و استصحاب و برائت ... چیزهایی شنیده‌اند و به صورت پراکنده اینجا و آنجا راجع به آن‌ها مطلب خوانده‌اند. از طریق برنامه‌های تلویزیونی، مجلات، گپ و گفت با دوستان راجع به روان‌شناسی، فرهنگ، سیاست، تاریخ و… اطلاعاتی گرفته‌اند ولی به تبع آن، این تصور برایشان پیش آمده که درباره تمامی موضوعات مذکور صاحب‌نظر هستند.

البته بدیهی است هر فردی در جامعه انسانی آرای مخصوص به خود را دارد و می‌تواند در لابه‌لای گفت‌وگوها، نظریات شخصی و برداشت‌های خود را از موضوعات مختلف بیان کند؛ اما مشکل از آنجایی آغاز می‌شود که فرد توقع داشته باشد نظریات شخصی‌اش به عنوان نظریات کارشناسی پذیرفته شود و نه به عنوان نظریات شخصی.

خودمجتهدپنداری تعریف دقیق و به خصوصی ندارد و طیف گسترده‌ای را نیز دربر‌می‌گیرد؛ از افرادی که صرفا در میهمانی‌های خانوادگی کوچک به اظهار فضل و دادن فتواهای خام می‌پردازند گرفته تا کسانی که پا را فراتر گذاشته و هیچ فرصتی را در شبکه‌های اجتماعی مجازی و نظایر آن برای فضل‌فروشی و ابراز نظر درباره مسائلی که کمترین اطلاعی از آن ندارند، از دست نمی‌دهند.

دانش‌ها و علوم، روز به روز تخصصی‌تر می‌شوند و هرکس در نهایت می‌تواند در یک یا شاید دو شاخه علمی متخصص باشد. به عبارتی، همه ما نسبت به دانش‌های دیگر خارج از حیطه صلاحیت‌مان، بی‌سواد یا کم‌سواد هستیم. ممکن است یک کیهان شناس از جغرافیای آسیای جنوب شرقی هیچ نداند و یک مهندس مکانیک از دیالوگ دو نفر پزشک درباره نوار قلبی یک بیمار حتی یک کلمه هم سر در‌نیاورد.

اینکه یک مرجع تقلید، کمترین اطلاعی از روش اویلر در حل معادلات دیفرانسیل مرتبه اول نداشته باشد، نه نقص است و نه کم‌سوادی. همان گونه که یک نفر مهندس بسیار خبره، کمترین اطلاعی از صورت‌های انحلال علم اجمالی و انواع استصحاب کلی ندارد.

 اگر ما درباره موضوع به خصوصی اطلاعاتی نداریم یا تنها چند کلمه و عبارت ناپخته از آن مبحث می‌دانیم، هیچ مشکلی پیش نمی‌آید اگر که فقط شنونده باشیم. هیچ کس ما را بابت چیز‌هایی که نگفته‌ایم سرزنش نمی‌کند؛ اما زمانی که درباره موضوعاتی اظهار فضل می‌کنیم که کمترین سر رشته‌ای از آن نداریم، در حقیقت نادانی خود را آشکار کرده‌ایم.

گفتن عباراتی نظیر «نمی‌دانم» یا « بایستی در این زمینه مطالعه کنم» یا «اطلاع دقیقی ندارم» نه تنها نشان نادانی نیست، بلکه نهایت فهم و روحیه جست و جو‌گرانه فرد را می‌رساند.

یک مؤسسه پژوهشی آماری در سال 2005 گزاره ای غلط را مطرح کرد تا یک پیمایش علمی در کشور‌های مختلف صورت دهد. در حالی که هیچ اطلاعی از درستی و نادرستی گزاره نداشتند درصد بالایی از جامعه آماری اظهار نظر می‌کردند. تنها یک کشور بود که درصد بالایی گفته بودند نمی‌دانیم. هر چند در جدول نهایی، کشورها براساس جواب های درست رده‌بندی می‌شوند و تفاوتی میان آنهایی که جواب غلط داده اند و کسانی که گفته‌اند (نمی‌دانم)، لحاظ نشده اما اگر نیک بنگریم، گزینه‌ی «نمی‌دانم» وضعیت میانه‌ای را توصیف می کند. وضعیتی که فرد به صحت پاسخ اطمینان ندارد از طرفی لزومی هم نمی‌بیند هر طور که شده و به هر قیمتی حتما گزینه صحیح را علامت بزند. گزینه‌ی «نمی‌دانم» نیز یک پاسخ است.

عموما افرادی که مطالعات عمیق‌تر و دقیق‌تری از یک موضوع به خصوص داشته‌اند، به دلیل آنکه با چالش‌ها و مسائل پیرامونی آن موضوع آشناترند، به حجم نادانسته های خود نیز آگاه ترند. به عبارت ساده تر، فرد دانا می داند که چه چیزهایی را نمی داند. اما کسی که با موضوع درگیر نبوده و درک صحیحی از جوانب موضوع ندارد، به همان درک سطحی بسنده کرده و ممکن است خود را صاحب نظر ارزیابی کند و به همین جهت از گفتن « نمی دانم»  پرهیز کرده و هرطور که شده، نظری له یا علیه یک موضوع ارائه می کند.

از دیگر سو از آنجایی که فرد به اسلوب و قواعد منطق گفت و گو آگاه نیست، صورت‌بندی  نادرستی را پیش می‌گیرد و با فرا‌فکنی و به کارگیری مغالطات منطقی، تلاش می‌کند به هر قیمتی پیروز میدان باشد. به بیان دیگر، هدف خود افراد از اینکه خود را به بحث‌ها و دیالوگ‌هایی که اطلاعات مخدوش و سطحی از آن دارند، وارد می‌کنند، دست‌یابی به حقیقت یا فهم بهتر یک موضوع نیست.

متأسفانه این پدیده در جامعه ما به فراوانی یافت می‌شود و افرادی که دچار هستند هیچ‌گاه زیر بار حرف‌های مستدل نمی‌روند و ضرب المثلی هم در این باب وجود دارد؛ « کسی که خواب است را می‌شود بیدار کرد ولی کسی که خودش را به خواب زده، نمی‌شود بیدار کرد».

زمانی که به یکی از علما گفته شده بود که چرا حضرت عالی در مسائل سیاسی نظر نمی‌دهید؟ ایشان گفته بودند که بحث‌های سیاسی بسیار پیچیده و دارای زوایای فراوان است و من چون وقت کافی برای بررسی زوایای بحث و سواد سیاسی را ندارم ترجیح می‌دهم که نظر ندهم. بعد که به ایشان گفته بودند که شما به ما اعتماد کنید و حرف‌های ما را تأیید کنید. ایشان در پاسخ گفته بودند که جهل من بسیط است و می‌دانم که نمی‌دانم ولی شما جهلتان مرکب است و نمی‌دانید که نمی‌دانید.

فقه و اصول و استنباط احکام شرعی از ادله، کاری بسیار سخت و پیچیده است. به نحوی که، از یکی از بزرگان نقل است که: « اجتهاد مانند کندن کوه با سوزن و درست کردن دوباره‌ی عین همان است» و تنها درصدی از طلاب پرتلاش علوم دینیه به آن دست می‌یابند و این درست نیست که طلابی که به آن درجه از توانایی نرسیده‌اند ابراز نظر کنند فضلاً از مردم عادی که عمری را در این علوم نگذرانده‌اند./918/ی702/س

مهدی خدایی

ارسال نظرات