۲۹ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۵:۱۳
کد خبر: ۶۰۱۲۳۰
در نشست علمی مطرح شد؛

گزارش| از موقعیت استراتژیک ایران تا افول آمریکا

گزارش| از موقعیت استراتژیک ایران تا افول آمریکا
موقعیت استراتژیک ایران، مهمترین مسأله‌ای است که برای آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ و همه ابرقدرت‌ها اعم از روسیه تزاری و شوروی، انگلستان، فرانسه و آلمان مطرح بوده است.

به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، نشست علمی «انقلاب اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا با تأکید بر چالش‌ها و آینده رویارویی» به همت گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تهران برگزار شد.

در این نشست آقایان دکتر منوچهر محمدی و احمد صادقی از تحلیلگران برجسته مسائل سیاسی و خارجی به عنوان ارائه دهنده بحث حضور داشتند.

پیش‌تر بخش نخست این گزارش با عنوان «تبیین عناصر هویتی و گفتمانی سیاست خارجی ایران» در سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، منتشر شد، متن پیش‌رو، گزارش بخش دوم و دیدگاه‌ منوچهر محمدی در رابطه با رفتار متقابل انقلاب اسلامی و ایالات متحده آمریکا است که در ذیل تقدیم مخاطبان می‌شود.

موقعیت استراتژیک ایران، مهمترین مسأله آمریکا

پس از بیانات دکتر صادقی، دکتر محمدی به بیان مطالب و دیدگاه‌های خود در رابطه با این مسأله پرداخت و با اشاره به پیشینه‌ای از بحث، اظهار داشت: معتقدم موقعیت استراتژیک ایران، مهمترین مسأله‌ای است که برای آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ و ابرقدرت مطرح بود، البته این مسأله برای همه ابرقدرت‌ها اعم از روسیه تزاری و شوروی، انگلستان، فرانسه و آلمان مطرح بوده است.

گزارش| از موقعیت استراتژیک ایران تا افول آمریکا و آینده روشن ایران

در کتاب «تاریخ روابط دیپلماتیک ایران در دوره پهلوی» گفته‌ام که اگر به لحاظ تئوریک دقت کنیم، چهار گروه از کشورهایی وجود دارند که جهان سومی هستند؛ نخست دولت‌های مستقل که تحت تأثیر هیچ گروه و دولتی نبوده و متکی به خود هستند.

گروه دوم، دولت‌های تحت نفوذ است، به این معنا که در عین استقلال، اما نفوذ ابرقدرت‌ها در آن‌ها نقش داشته و برای آنها مهم است، سومین گروه نیز، دولت‌های وابسته(Dependent actors) هستند، به این معنا که با داشتن یکسری قیود، قراردادها و موازین ارتباطاتی که [در حقیقت] بدون اجازه دولت مسلط برآنها نمی‌توانند کاری کنند، دسته آخر هم دولت‌های تحت سلطه هستند که همه امور آنها در پایتخت کشور ابرقدرت تصمیم‌گیری می‌شود.

دوره‌های گذشته ایران را بررسی کرده‌ام؛ تا زمان صفویه علاوه بر حفظ استقلال از قدرت بزرگ و به تعبیر از امپراطوری قدرت برخوردار بوده‌ایم، از دوره صفویه به بعد، به تدریج مسأله نفوذ توسط برادران شرلی آغاز می‌شود.

البته برادران شرلی زمینه ساز مسأله نفوذ بوده‌ و در دوره صفویه موفق به انجام آن نمی‌شوند، اما در دوره قاجاریه موفق به نفوذ در دستگاه قدرت می‌شوند، یعنی دوره قاجاریه در عین حالی که پادشاهان ما بر اساس سیستم سنتی مانند اقوام، قبایل جنگ‌ها تعیین می‌شدند، ایران صحنه نفوذ می‌شود.

سلطه انگلیس و روسیه بر حکومت قاجار

این صحنه نفوذ منجر به عقد قرار محرمانه‌ای در سال 1907 بین انگلستان و روسیه می‌شود که کشور را به سه بخش تقسیم کنند، شمال در نفوذ روسیه، جنوب در نفوذ انگلستان و بخش وسط هم بی‌طرف، البته همین بخش را در سال 1915 منتفی کرده و بین خود تقسیم می‌کنند، در عین حال فرانسه و آلمان هم به خاطر مسائل فرهنگی سعی به نفوذ در ایرن داشتند.

این دوره قاجار است که ناصرالدین شاه جمله معروفی دارد که به شمال می‌خواهم بروم باید از کنسول روسیه اجازه بگیرم، به جنوب می‌خواهم بروم باید از کنسول انگلیس اجازه بگیرم، ای مردشور این سلطنت را ببرند، این جمله میزان استقلال ناصرالدین شاه را نشان می‌دهد، یعنی به واقع از این نفوذ نارحت است.

به هرحال می‌رسیم به زمانی که استعمار در منطقه ما در اوایل قرن بیستم رسمیت پیدا می‌کند، آمریکا در دوره قاجار به هوس این که سهمی را از این حصه بسیار ارزشمند داشته باشد، وارد دوره مشروطه شده، خود را به عنوان شریک تعریف کرده و تقاضای سهم می‌کند، اما انگلیس و روسیه در برابر آمریکا محکم ایستاده و مانع می‌شوند، حتی در زمان فتحعلی شاه که قراردادی به نام فین کن اشتاین با فرانسه بسته بودند تا در مقابل روس‌ها از کمک فرانسه بهره‌مند شوند، فرانسوی‌ها هم پس زده می‌شوند، چراکه ایران را در انحصار خود درآورده‌ بودند.

انگلیس در مشروطه به اندازه روسیه از نفوذ برخوردار نبود، به همین خاطر پشت مشروطه خواهان قرار گرفته و در تقابل با روسیه وارد می‌شود، اما بازهم اجازه ورود به آمریکا را نداده و کنسول‌یار آمریکا در ماجرای سقاخانه تبریز کشته می‌شود و تا زمان پهلوی، مطلقا اجازه ورود و نفوذ به آمریکا داده نشد.

مخالفت احمدشاه با قرارداد 1919 و کنار زدن او از قدرت

زمان احمدشاه قاجار که قرارداد 1919 وثوق‌الدوله مطرح می‌شد، قرار بود ایران به صورت رسمی مستعمره شود که با مخالفت شدید علما و مرحوم مدرس روبرو شده و متوجه می‌شوند که این مسأله عملی نیست، حتی احمدشاه در لندن به شدت با این مسأله مخالفت می‌کند و هرچه به او اصرار می‌کنند که نسبت به قرارداد 1919 نظر مثبت دهد، قبول نمی‌کند و در نهایت به این جمع‌بندی می‌رسند که احمدشاه باید عوض شود.

البته این سیاست در کل منطقه جریان داشت، یعنی به جای عثمانی‌ها، باید یک ناسیونالیسم پان‌تورکسیمی مانند جمال‌ آتاتورک روی کار بیاید، در افغانستان و ایران نیز همین‌طور، ازاین رو رضاخان را برای این کار نامزد می‌کنند.

کشور ایران تا این زمان ملوک‌الطوایفی بود، یعنی هر خانی در مکانی، برای خودش حاکم بود، انگلستان به این جمع‌بندی می‌رسد که این حاکمان باید در یک نفر جمع شوند که آن نفر رضاخان بود.

به هرحال با توجه به انقلاب روسیه که روس‌ها هم از صحنه ایران خارج شده و آن قرارداد معروف منتفی و انگلستان به عنوان قدرت مطلق، تصمیم‌ گیرنده و حاکم مطلق کشور ما در تمام دوره می‌شود.

نکته جالب این است که آمریکا دو مرتبه خیز نفوذ در ایران را برداشت و هر دوبار به شدت ضربه خورد، یکبار سر جریان نفت سمنان بود که قرارداد آن توسط داور، وزیر دارایی امضا می‌شود و رضاخان به او می‌گوید برو بمیر و او نیز تریاک خورده و خودکشی می‌کند.

بار دوم این بود که انگلیسی‌ها برای جلوگیری از ورود شوری به منطقه ایران، به آلمان‌ها در ایران و خط حائل بین روسیه و اروپا میدان می‌دهند، اساسا هیتلر بدون تردید زاییده انگلیس است.

به هرجهت انگلستان به آلمان‌ها همه امکانات را[به جز نفت] برای کارهای صنعتی، عمرانی و فنی می‌دهند و نفتی که برای آلمان‌ها حیاتی بود را نمی‌دهند، اما همین ساختمان‌های کنونی ایران مانند وزارت خارجه، دارایی، دادگستری و ... همه ساخته دست آلمانی‌ها است و این کار را هم به رضاخان دیکته می‌کنند.

تمایل رضاخان به آلمان‌ها یک دروغ بزرگ تاریخی است

سال 63، 64 که در صنایع دفاع حضور داشتم، سندی بسیار جالب از نامه رضا خان به انگلستان پیدا کردیم که درخواست معرفی دو شرکت انگلیسی برای پایه‌گذاری صنایع تسلیحاتی ایران را داده بود، سفارت انگلستان در پاسخ، فریتس ورنر و هاگن آلمانی را معرفی می‌کند،[ که فریتس ورنر تا بعد از انقلاب اسلامی هم در صنایع دفاع ما دفتر داشت].

این‌که خیلی‌ها بیان می‌کنند که رضاخان به آلمان‌ها گرایش پیدا کرد، یک دروغ بزرگ تاریخی است، جالب این است که خود رضاخان می‌گوید دستور انگلیسی‌ها را اجرا کرده‌ام.

کتاب «تاریخ روابط دیپلماسی ایران در دوران پهلوی یا تصمیم‌گیری در نظام تحت سلطه» را حتما بخوانید، در این کتاب با اسناد و مدارک ثابت کرده‌ام که گرایش رضاخان به آلمان‌ها یک دروغ بزرگ تاریخی است.

گزارش| از موقعیت استراتژیک ایران تا افول آمریکا و آینده روشن ایران

حتی در زمانی که جنگ آغاز می‌شود، به دستور انگلیس، تعداد آلمانی‌ها در ایران به شدت کاهش پیدا کرد، یعنی از از 7 هزار و پانصد نفر به 750 نفر کاهش پیدا کرد، اما می‌بایست ایران اشغال می‌شد، چراکه روسیه به متفقین ملحق شده بود و راه تدارکاتی آن هم باید از ایران باشد، بنابراین دیگر اعتمادی به نیروهای ایرانی نداشتند و ضرورت داشت که اشغال کنند تا خود آنها کشور را کنترل کنند.

در شبی که به ایران اولتیماتوم داده شد که اگر آلمان‌ها را از کشور اخراج نکنید، وارد ایران می‌شویم، [ کُدی از چرچیل در این زمینه وجود دارد که اگر ایرانی‌ها قبول کردند، چکار کنیم، به همین جهت] به رجبعلی منصور، نخست وزیر وقت دستور صدور اعلامیه شدید‌الحنی علیه متفقین را می‌دهند، رجبعلی در پاسخ به وزرا که این بیانیه را اعلان جنگ می‌دانند، می‌گوید قرار است من چنین اعلامیه‌ای منتشر کنم.

بنابراین این دوره، دوره سلطه انگلیس است، بعد از آغاز جنگ می‌بایست ایران توسط همه متفقین اشغال شود، اما شمال را به روس‌ها و قسمتی در کرمانشاه و تهران را به آمریکا می‌دهند.

برکناری رضاخان و کاندیدای ابرقدرت‌ها

وقتی مسأله جانشینی رضاخان مطرح می‌شود، انگلیسی‌ها به دنبال حمیدرضا نوه احمدشاه بودند [که در نیروی دریایی انگلستان کار می‌کرد]، زمانی که سراغ او می‌روند، متوجه می‌شوند که حتی یک کلمه فارسی هم بلد نیست، از این رو منتفی می‌شود.

در خاطرات فردوست هست که از 3 تا 25 شهریور بدون پادشاه بوده‌ایم و در روز بیست‌و پنجم به محمدرضا اجازه می‌‌دهند که سوگند یاد کند.

روس‌ها نیز روی محمدساعد مراغه‌ای اصرار داشته‌اند [که در آن زمان سفیر ایران در مسکو بود]، اما آمریکایی‌ها دنبال فرد جوانی بودند که توانایی جمهوری کردن ایران را داشته باشد، [البته این کار در کودتای 28 مرداد مطرح شد] و انگلیسی‌ها نهایتا اجازه نمی‌دهند که هیچ‌کدام از کاندیداهای آنها وارد گود شود و محمدرضا را هم به خوبی اخته می‌کنند و از طرفی هم ارنست پرون که از کودکی همراه محمدرضا بوده است را کنار او گذاشته بودند، اردشیر ریپورتر نیز زرتشتی ایرانی‌الاصل هندی و عضو سازمان کمپانی هند شرقی بود که محمدرضا را کنترل کند.

دوره تزلزل سلطه در ایران و اختلاف ابرقدرت‌ها

این دوره سلطه انگلیس بود، اما از شهریور 1320 تا کودتای 28 مرداد سال 1332 دوره تزلزل سلطه است، یعنی سه ابرقدرت آمریکا، انگلیس و شوروی سر نفت و منافع ایران به جان هم افتاده بودند و این مخالفت‌ها در داخل کشور هم مؤثر بود.

در داخل هم آمریکا پشت سر جبهه ملی قرار گرفت، شوروی پشت سر حزب توده و انگلیس هم پشت دربار و فراماسون‌ها قرار داشت، بنابراین جنگ و دعوای مغلوبه‌ای در این دوره 12 ساله بین این ابرقدرت‌ها در ایران جریان داشت که نام آن را تزلزل سلطه گذاشته‌ام.

گزارش| از موقعیت استراتژیک ایران تا افول آمریکا و آینده روشن ایران

در نهایت در نزدیکی کودتای 28 مرداد، انگلیس به خاطر ضعف ایجاد شده در قدرت خود در جنگ جهانی، با آمریکا کنار آمد و هنوز هم بعد از سالیان سال، این مشارکت انگلیس و آمریکا را در کل جهان مشاهده می‌کنیم.

به تعبیر دیگر وابسته به هم بوده و یک شرکت سهامی به وجود آورده‌اند و در این شرکت، سهام آمریکایی‌ها بیش از اروپایی‌ها است که تبلور آن را بعد از کودتای 28 مرداد در جریان کنسرسیوم نفت می‌بینیم که 40 درصد از نفت را به (BP) می‌دهند که زمانی نفت ایران و انگلیس و مالک 100 درصد آن دولت انگلستان بود، 40 درصد آن را هم به 5 شرکت خصوصی آمریکایی می‌دهند، 6 درصد آن را به شرکت (فلوپترول) فرانسه داده و 14 درصد آن را هم به (شل) می‌دهند که یک شرکت نفتی انگلیسی و هلندی است، یعنی نفوذ انگلستان در آن شرکت بسیار بالا است، باز هم در جریان تقسیم سهام، بیشترین سهم به انگلستان می‌رسد.

ممانعت انگلیس از آمریکایی شدن ساختار ایران

انگلستان تا 22 بهمن سال 1357 اجازه نمی‌دهد که ساختار ایران، آمریکایی شود، کاندیدای آمریکایی‌ها در خود کودتا تیمور بختیار و کاندیدای انگلیسی‌ها زاهدی بود و در نهایت با خود محمدرضا به توافق می‌رسند، یعنی این‌گونه نبود تا کودتا شود، محمدرضا دوباره به ایران بازگردد، بلکه می‌بایست اجازه داشته باشد، از این رو به تیمور بختیار در ساواک سهمی داده شد که افسری قدرتمند و گردن کلفت مانند رزم‌آرا بود و ادعای نخست‌وزیری داشت که در دهه 40 کشته شد.

قرنی با آمریکایی‌ها مرتبط بود و دو بار قصد کودتا داشت که هر دو مرتبه توسط انگلیسی‌ها زمین خورد، به بقایی نیز که شدیدا ضد انگلیسی و ضد روسی بود، اجازه داده نشد که کودتایی به نفع آمریکا انجام دهد.

در زمانی که صدیقی،[روزهای آخری که به 22 بهمن منجر شد] اعلام انصراف کرد، به وسیله فرح به دنبال دکتر بقایی می‌فرستند که الان نوبت تو شده تا نخست‌وزیر شوید.

یکی از دوستان بقایی که در آن جلسه حضور داشت، تعریف کرده است که شاه به بقایی می‌گوید قرار بود که شما نخست‌وزیر شوید، اما الان تصمیم گرفته شد که شاپور بختیار نخست‌وزیر شود و بعد از او نوبت شما، بقایی هم در پاسخ می‌گوید، اگر بعد از بختیاری بود، شاه می‌گوید تو چقدر به سلطنت من امید داری؟ بقایی می‌گوید هیچ، شاه می‌گوید به حکومت [آقای]خمینی چقدر؟ بقایی پاسخ می‌دهد بالای 80 درصد.

حال شاپور بختیار کسی است که در زمان (خانه سدان) که اسناد آن در زمان شرکت سابق نفت خارج شد، مدیرکل کار استان خوزستان بود که 750 تومان از دولت حقوق می‌گرفت و 7 هزار پانصد تومان هم از شرکت سابق حقوق دریافت می‌کرد و به او دستور می‌داد که چه کند و چه نکند.

بعد از آن هم اسناد فراماسونری آن بیرون آمد که جزء فراماسون‌ها بوده است [و حقیقتا بالاتر از آنگلوفیل بودند، چراکه آنگلوفیل به معنای تمایل است، درحالی که این‌ها نوکر بودند، مانند متین دفتری که حقوق‌بگیر انگلیس بود، همان‌طور که خود مصدق هم فراماسون بود].

سلطه نظامی و اقتصادی آمریکا در مقابل سلطه سیاسی انگلیس

آمریکا در این دوره واقعا به لحاظ سلطه نظامی و اقتصادی بالا بود، اما سلطه سیاسی همچنان با انگلیس بود، یعنی هرکاری می‌بایست از طریق انگلیس انجام شود، در این دو حزب جمهوری خواه و دموکرات هم، اختلاف‌نظری راجع به منطقه ما در آن زمان وجود داشت که جمهوری‌خواهان می‌گفتند ما تجربه نداشته و بایستی از سیاست‌های انگلیس پیروی کنیم، اما دموکرات‌ها [که بیشتر ایرلندی‌تبار هستند] معتقد بودند که باید مستقل از انگلستان عمل کنند و جالب این است که هرگاه دموکرات‌ها در آن دوره روی کار آمده‌اند، تنش ایجاد شده است، مانند زمان ترومن، کندی و کارتر، اما در زمان جمهوری‌خواهان این اختلافات با انگلیس برطرف شده و ایران به ثبات می‌رسید.

گزارش| از موقعیت استراتژیک ایران تا افول آمریکا و آینده روشن ایران

اما جریان بعد از انقلاب؛ خود من در دوران انقلاب در آمریکا حضور داشتم و به دستور امام راحل قرار شد بمانیم تا درس ما تمام شود و برگردیم و تقریبا 8 ماه پس از پیروزی انقلاب به ایران برگشتم.

در اولین برخورد دولت آمریکا با انقلاب اسلامی، آن را ناباورانه و غیرممکن می‌‌دیدند و شما می‌دانید که 4 ماه پیش از پیروزی انقلاب دو سازمان آمریکایی «DIA» و«CIA» گزارشی به کارتر دادند که ایران نه در دوران انقلاب است و نه در دوران پیش از انقلاب و رژیم پهلوی تا 10 سال دیگر هم ثابت و پابرجا خواهد بود، اساسا باور نداشتند که چنین اتفاقی در جریان است، مخصوصا پس از کنفرانس گوادلوپ که ژیسکار دِستن به آنها گفت کار تمام است، از این رو به واسطه یزدی، قطب‌زاده و بنی‌صدر تماس‌هایی را با امام راحل برقرار کردند که معروف به سه تفنگدار بودند.

اما جالب این است که بیش از همه، سراغ بنی‌صدر می‌روند و او را در استخدام خود درمی‌آورند، ابوالحسن بنی‌صدر کسی است که کودتای 28 مرداد در خانه پدر او انجام می‌شود و روزولت در آنجا[همدان] با زاهدی ملاقات می‌کند.

زمانی که کریم سنجابی به عنوان وزیر امورخارجه اول ایران انتخاب شد، سخنگوی وزارت خارجه ایران گفت با انتخاب آقای سنجابی ما آسوده خاطر شدیم، یعنی به حساب‌ آنها همان مسائلی که در مشروطه یا دوران بعد از ملی شدن صنعت نفت الان هم جریان دارد.

سیاست خارجی نظام در مقابل سیاست خارجی دولت‌های ایران

باید توجه داشت که ما سیاست خارجه واحد اتوریته نداشته‌ و هنوز هم نداریم، نخست سیاست خارجی که نظام با توجه به ابزاری که در اختیار دارد[نیروهای مسلح]، در حال اداره آن است، دوم ولایت مطلقه فقیه.

در کتاب «بررسی تطبیقی سیاست‌های خارجی پس از انقلاب» سیاست خارجی نظام را به عنوان الگو و مدل قرار داده‌ام که برگرفته از قانون اساسی و فرمایشات امام و رهبرانقلاب است و تا به امروز ثابت بوده و مطلقا هیچ تغییر نکرده است، یک سیاست خارجی هم دولت‌ها داشته‌اند که متأسفانه همه آنها از سیاست خارجی نظام عدول کرده‌اند، یعنی هیچ‌کدام از آنها وفادار به سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی نبوده‌اند، هرچند گفتمان مسلط سیاست خارجی، گفتمان نظام بوده است، اما این برای بیگانگان و خارجی‌ها فریبنده بوده و واقعا نتوانسته‌اند بین سیاست خارجی نظام از سیاست خارجی دولت‌ها تفکیکی قایل شوند، به همین جهت فکر کردند که بازرگان قدرتی دارد که کل سیاست خارجی کشور را به دست بگیرد یا حسن روحانی، هاشمی و...هم همین‌طور.

تعارض اساسی مبانی نظام اسلامی ایران با نظام آمریکا

اما این‌ها خوب فهمیدند که تعارض ما با آمریکا روی دو امر بنیادین استوار است، نخست؛ تعارض فرهنگی، یعنی اسلام به عنوان ایدئولوژی انقلاب اسلامی آمده است که به طور کلی بساط لیبرالیزم را برچیده و از بین ببرد، همان‌طور که بساط مارکسیسم را برچید و امر دوم این که نظام سلطه را هم در این منطقه برچیند، در نتیجه می‌خواهم بگویم که بازی ما با آمریکا، بازی زیر و سنگین است، این حرف‌های احمقانه‌ای که برخی بیان می‌کنند که می‌خواهیم بازی برد برد داشته باشیم، از روی نفهمی است، زیرا واقعیت ماجرا این است که آمریکا نمی‌‌خواهد سر به تن ما باشد و ما هم به همین شکل.

در تئوری نظام سلطه در مقابل تئوری برخورد تمدن‌ها، همچنان رهبری نظام سلطه با آمریکا است و آمریکا هم می‌داند که یا ما باید نابود شویم تا ماندگار بماند یا این که خود نابود شود، این که امام خمینی(ره) می‌فرماید؛ «ما آمریکا را زیرپا می‌گذاریم و آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» شعار نیست، بلکه براساس محاسبات دقیق تئوریک است که آمریکا و ایران آشتی‌ناپذیر هستند.

این که زمانی تصور می‌شد بین مارکسیسم و لیبرالیسم آشتی وجود ندارد، اشتباه بود، همچنان‌که هم در دوره جنگ جهانی دوم کنار هم نشستند و آبجو خوردند و هم در مرحله انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی علیه ایران کنار هم قرار گرفتند و ما شاهد همکاری گسترده آنها از آن زمان تاکنون بوده‌ایم.

الان مسأله (FATF) مطرح است که متأسفانه برخی واداده‌ها با وجود این‌که در برجام شکست خورده‌اند، هنوز دست برنمی‌دارند و می‌گویند این یک لقمه نانی که در اینستکس به ما می‌دهند را بگیریم و این درحالی است که برای این هم ده‌ها شرط اعم از مسائل موشکی، دخالت منطقه‌ای و... می‌گذارند، با این وجود به قدری این آقایان واداده هستند که دست‌بردار نیستند و باز هم می‌‌خواهند ضربه بدتری از آمریکا دریافت کنند.

البته معتقدم که خوشحال خواهند شد که این کنوانسیون‌ها در مجمع به تصویب نرسد، زیرا در این صورت می‌توانند بگویند ما خواستیم اما نگذاشتند و همین الان هم در نقدهای خود می‌گویند که ترامپ را منتقدین خلق کردند و موجب شکست برجام نیز منتقدین بودند که اگر انتقاد نمی‌کردند با شکست مواجه نمی‌شد.

تضاد بین ایران و آمریکا از گذشته تاکنون

به هرحال این جنگ از گذشته‌ وجود داشته و امکان آشتی مطلقا وجود ندارد و متأسفانه برخی از آقایان توجه ندارند که اگر یک امتیاز بدهند، باید هزاران امتیاز بعد از آن هم بدهند.

گزارش| از موقعیت استراتژیک ایران تا افول آمریکا و آینده روشن ایران

در سال 82 که ما چند سانتریفیوژ هم نداشتیم، در مذاکرات سعدآباد گفتند اگر عملیات هسته‌ای خود را متوقف کنید، آمادگی برای مذاکره و به رسمیت شناختن فعالیت شما داریم، اما رفته‌رفته پیغام‌های جدید و درخواست‌های جدیدی می‌کردند که فلان جا را تعطیل کنید.

همین آقای ظریف در پاریس به آقای البرادعی برای چرخش سه تا سانتریفیوژ التماس می‌کرد، جرج بوش پیغام داد که شما حتی لیاقت داشتن دانش هسته‌ای را ندارید، ما دانشجویان ایرانی رشته فیزیک هسته‌ای را از آمریکا و اروپا اخراج می‌کنیم، شما هم درب آن را ببنید، این کلیتی از آنها است که هنوز هم جریان دارد، متأسفانه دستگاه دولتی ما در اختیار عده‌ای واداده است.

ما دو گروه در ایران داریم، یک گروه کسانی هستند که انقلابی بوده و اعتقاد دارند که این انقلاب زمینه ساز ظهور حضرت حجت(عج) خواهد بود و جنگ ما با استکبار تا آن زمان ادامه خواهد داشت، بنابراین بایستی ارزش‌ها را به صورت محکم حفظ کنیم.

گروه دیگری که الان هم حاکم بوده و دولت در دست آنها است، می‌گویند ما انقلاب کردیم که به حکومت برسیم، الان هم حق برداشت از غنایم آن را داریم، زیرا ما انقلاب کرده‌ایم،[همان کسانی که استحاله شده‌اند] و برای این منظور دو کار باید انجام شود، کنارآمدن با نظام سلطه و تعریف جایگاهی مناسب در این نظام سلطه برای خود.

آقای رجایی خراسانی نماینده ایران در سازمان ملل خطاب به رهبر انقلاب گفته بود، چه بخواهید و چه نخواهید، آمریکا ابرقدرت است و سال‌ها هم در قدرت خواهند ماند، بنابراین بهتر این است که با آمریکا کنار آمده و جای مطلوبی در نظام موجود به خود اختصاص دهیم، همین آقای روحانی هم صراحتا گفت که ما انقلاب کرده‌ایم که به جمهوری اسلامی برسیم و دیگر حرف انقلاب را نزنیم.

افول قطعی آمریکا و آینده ایران

این دسته افراد که متأسفانه امروز در میان نخبگان هستند، اما بدنه جامعه انقلابی است و با رهبری حضرت آقا به اینها اجازه داده نخواهد شد، هرچند ممکن است چند صباحی غرب را دلخوش کنند، اما یقینا با توجه به شرایطی هم که آمریکا دارد و به اعتراف خود ترامپ در حال افول است[ملاحظه کنید که در طول این چهل سال، چه میزان قدرتمند شده‌ایم و توانستیم ایران و حتی منطقه را از سلطه آمریکا خارج کرده و سیستم نظامی خود را به اندازه ارتقا دهیم که آمریکا از ما هراس داشته باشد که این ترس و هراس را در ماجرای دستگیری چند ملوان آمریکایی به وضوح مشاهده کردید] آینده برای ما خواهد بود.

گفتنی‌است، پیش‌تر بخش نخست این گزارش با عنوان «تبیین عناصر هویتی و گفتمانی سیاست خارجی ایران» در سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، منتشر شده است./876/ز502/س

خبرنگار: مهدی شاهی

مهدی شاهی
ارسال نظرات