۲۳ تير ۱۳۹۸ - ۰۰:۱۵
کد خبر: ۶۱۲۷۹۶
یادداشت؛

در تنهایی چه کنیم؟

در تنهایی چه کنیم؟
تنهایی گریز از جمع و خجالتی بودن نیست. آدم می‌تواند در دلِ جمع باشد، با دیگران هم‌کلام شود، ولی گرمای وجودش را نه از حمایت و تمجید دیگران، که از درون خودش دریافت کند.

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، بسیاری از ما، بودن با خانواده و دوستان را به تنها بودن ترجیح می‌دهیم. معمولاً تنهایی برای ما یادآور سردرگمی، دلتنگی و غم است. از تنهایی فرار می‌کنیم. دنبال دیده شدن و شنیده شدن هستیم. انگار باطری‌مان تمام می‌شود و با محبت و توجه دیگران دوباره شارژ می‌شویم.

برای آدم‌های عادی و عامی این یک ویژگی انسانی است؛ اما برای شمایی که لابد می‌خواهید یک آدم عامی نباشید، ترس از تنهایی یعنی ضعف!

کسی که از تنهایی می‌گریزد، از آزادی می‌گریزد. جمع، فرد را در خودش فرو می‌بلعد و مجبور می‌کند که از بسیاری خواست‌ها و شناخت‌هایش دست بردارد.

گریز از تنهایی، گریز از خود است و این، کارِ کسی است که خویشتنش را بی‌ارزش و هراسناک می‌بیند و می‌خواهد در جمع، خودش را از یاد ببرد.

وقتی تنها می‌شویم، حس دردناک دلتنگی و بی‌حوصلگی محاصره‌مان می‌کند، به شکلی فزاینده. خیلی‌ها از پس این درد برنمی‌آیند. آن‌هایی که دستشان برسد، دوباره به دل جمع بازمی‌گردند و آن‌هایی که چاره‌ای جز تنهایی نداشته باشند، مثل مرده‌های متحرک، بی‌حسی و افسردگی دامن‌گیرشان می‌شود.

اما بعضی افراد در میان افسردگیِ ناشی از تنهایی، یک امید تازه می‌یابند. تنهاییِ تلخ، خودِ حقیقیِ گم‌شده‌شان را به آن‌ها نشان می‌دهد. خودی که مستقل از «بکن» و «نکن»‌ها و «هست» و «نیست»‌های جامعه، می‌فهمد، حس می‌کند، لذت می‌برد و منزجر می‌شود. خودی که خودش است، خود منحصر به فردش. کمی بعد، شیفته و عاشق این هویت گم‌شده‌ی تازه پیدا شده می‌شوند. بهتر می‌شناسندش و تصمیم می‌گیرند به همراه این خودِ دوست داشتنی به اکتشاف زندگی سرگرم شوند.

جمع، جایی است که معمول آدم‌ها بیش از آنچه می‌اندوزند، خرج می‌کنند. موفقیت و شخصیت بسیاری از آدم‌های بزرگ، در تنهایی جوانه زده است.

به‎قول «لابرویر»، اخلاق‎دان فرانسوی، «همه مشکلات ما ناشی از این است که نمی‌توانیم تنها باشیم.» اما وقتی تنها شدیم می‌توانیم کار‌هایی کنیم تا زودتر خودمان را پیدا کنیم و از افسردگی جان سالم به در ببریم؛برای نمونه:

یک: از تنهایی نترسیم و تقلّا نکنیم. بین تنهایی و دلتنگی فرق است. دلتنگی حسی آزاردهنده است، اما تنهایی می‌تواند فرصتی بی‌نظیر باشد. اگر حس دلتنگی و سردرگمیِ ناشی از تنهایی را سخت نگیریم، دوره‌اش می‌گذرد و تمام می‌شود.

دو: احساسات و ادراکاتمان را به دقت زیر نظر بگیریم و ردّ آن‌ها را تا مبدأشان بزنیم. الآن ناراحتم؟ چرا؟ به خاطر این که همسایه‌مان جواب سلامم را نداد. اما احتمالاً سلامم را نشنیده، پس مهم نیست. الآن خوشحالم؟ چرا؟ چون بالأخره کتابی را که چند هفته پیش خریده بودم تمام کردم. پس بد نیست بقیه کار‌های نیمه‌تمام را هم تمام کنم.

سه: فعالیت‌های مورد علاقه‌مان را دنبال کنیم. بسیاری از افراد منتظرند همه شرایط فراهم بشود، همه‌ی وظایف را تکمیل کنند و برای همه چیز برنامه بریزند، بعد بروند سراغ کار‌های مورد علاقه‌شان. اما واقعیت این است که زندگی نه آن‌قدر مهم و نه آن‌قدر طولانی است که بتوانیم در آن همه چیز را درست کنیم. اکثر ما در آینده خیلی متفاوت از امروز نخواهیم بود. مهم‌ترین سرمایه‌ها برای رشد و سعادت به صورت پیش‌فرض به ما داده شده است. پس بیش‌تر به خودمان برسیم که آرتور شوپنهاور می‎گوید: «یکی از بزرگ‌ترین و رایج‌ترین بی‌خردی‌ها این است که زندگی را موبه‌مو برنامه‌ریزی کنیم.»

چهار: جسور باشیم. وقتی تنهایی ما را آزار می‌دهد، دمای روحمان آرام آرام پایین می‌آید تا جایی که دیگر حس و حال هیچ کاری را نداریم و واقعاً افسرده می‌شویم. یکی از کارآمدترین راه‌ها برای گرم نگه داشتن ذهن و دل، انجام کار‌های سخت، شجاعانه و هیجان‌انگیز است. این تا حدودی شبیه مورد سوم است، اما با تأکید بیش‌تر بر جنبه‌ی هیجانی و چالش‌انگیز بودن. یک کارِ بی‌ضرر، جذاب و سخت را که تصورش را هم نمی‌کردیم روزی انجام بدهیم، امروز شروع کنیم.

تنهایی می‌تواند خیلی بهتر باشد. تنهایی به معنی گریز از جمع و خجالتی بودن نیست. آدم می‌تواند در دلِ جمع باشد، با دیگران هم‌کلام، هم‌راه و همکار شود، ولی گرما و انرژی وجودش را نه از حمایت و تمجید دیگران، که از درون خودش دریافت کند. با این توضیح، مفهوم تنهایی مخالف معاشرت نیست، بلکه در مقابل وابستگی است./918/ی703/س

مجید زنجیران

ارسال نظرات