۲۴ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۶:۱۳
کد خبر: ۶۱۶۸۲۵

نقد "ده شاعر انقلاب"

نقد
با آوردن چند واژه و اضافه‌کردن قدری حماسه نمی‎­توان شاعر انقلاب بود؛ همانگونه که نمی­‎توان شاعر هیچ جریان دیگری بود. پس باید انقلاب را در بنیادی­‌ترین گزاره­‌هایش جست.

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، در این نوشتار، نگاهی خواهم داشت به کتاب «ده شاعر انقلاب» اثر جناب محمدکاظم کاظمی.

چاپ و انتشار این کتاب را انتشارات سوره مهر به دست گرفته و در سال ۱۳۸۹ ش آن را به دست علاقه‌مندان عرصه­‎ی شعر رسانده است. کتاب، کتاب جالبی است! مصطفی محدّثی خراسانی، ده شاعر مهمّ دوران انقلاب را برگزیده و به محمّدکاظم کاظمی داده تا شعر آن‌ها را مورد سنجش قرار دهد. آن شاعران عبارتند از: حمید سبزواری، مهرداد اوستا، طاهره صفارزاده، علی موسوی گرمارودی، نصرالله مردانی، علی معلّم، سیدحسن حسینی، قیصر امین­‎پور، احمد عزیزی و سلمان هراتی. کاظمی نیز با همان سبک و سیاق و سلیقه‎­ی همیشگی­‌اش، شعر آن بزرگواران را برّرسی و تحلیل کرده و به انتشارات داده تا منتشرش کند.

اینکه برخلاف آنچه از عنوان کتاب برمی‎­آید، نقد‌ها بیشتر رنگ و بوی صوری دارد تا محتوایی، مورد بحث من نیست که البته مؤلف محترم نیز به این ضعف روشن آگاه بوده و در بخش "مقدمه مؤلّف" بدان اشاره کرده است؛ چرا که رویکرد من در این نوشتار، نقد بندبند کتاب کاظمی نیست. کاظمی بار‌ها نشان داده که راه­‎بلد این بلد است. قلم روان، نقد منصفانه و همه­‎جانبه، اشراف خوب بر منابع کهن و نوی اشعار فارسی و... ویژگی­هایی است که آثار کاظمی را پررنگ کرده است. تا جایی که می‎­توان در برخی جلسات مهمّ شعر، حکومت سلیقه‌های شعریِ او را بر شعر شاعران جوان دید. حال بماند که در نقدهایش غالباً بر مدار سلیقه می‌گردد و خود نیز در بخش "مقدمه مؤلّف" کتاب ده شاعر انقلاب بدان معترف است و آن مدار و این اعتراف، نقد آثارش را با مشکل روبرو می­‎کند. اینگونه می­‎نماید که کاظمی با اشاره به سلیقه­‎ای بودن این نقدها، قصد داشته که خود را در رویارویی دیگر منتقدین بیمه کند!

آنچه در نظر دارم طرح سؤالی است که «شاید» پاسخش را می­‎بایست در ابتدای این کتاب می­‎دیدیم، امّا، کتاب پاسخ روشنی به آن نمی­‎دهد، و به گمانِ احتمالاً ناصواب من، عدم پاسخگویی به این پرسش، پای­بست کتاب را متزلزل کرده است.

آنچه از عنوان کتاب ابتداءً به چشم می­‎خورد، کلیدواژه­‎ی «انقلاب» است. انقلاب چیست؟ وقتی به جامعه‎­ای که در آن انقلاب شده می­‎نگریم، با تغییرات صوری و ساختاری بسیاری مواجه می­‎شویم. امّا انسان متفکر، در سطح باقی نمی‎­ماند؛ زیرا هویّت یک انقلاب، به تغییرات ساختاری و صوری آن نیست! او می­‎پرسد: چرا ساختار شکست؟ آیا انسان­ها تغییر کردند؟ چه چیز در انسان­ها تغییر کرد؟ و.... سؤال­ها ادامه پیدا می­‎کنند تا به بنیادی­ترین پاسخ برسند. بنیادی­ترین پاسخ در عالم روح، یا به تعبیری متفاوت‎­تر، در عالم ذهن جاگرفته است.

تغییر ذهن‌­ها و اندیشه­‎هاست که تغییر ساختار را به دنبال می­‎آورد. بنیادی­‌ترین بخش ساحت انسانی، اندیشه‎ی اوست که با تغییر او، هر چیزی می‎­تواند تغییر کند. این یعنی، انقلابِ در اندیشه‎­هاست که منجر می‎شود به انقلابِ در ساختار و صورت، انقلابِ در حکومت، انقلابِ در سبک زندگی و .... پس برای یافتن هویت یک انقلاب، باید به سراغ اندیشه‎­ای رفت که آن انقلاب را پی­‎ریخته است.

شعر نیز اگر مضافِ انقلاب قرار گیرد و ترکیب "شعر انقلاب" را بیافریند، برای یافتن تشخّص و هویّتش باید به سراغ اندیشه­‎ی انقلابی­‎اش رفت. این یعنی اگر من بخواهم شاعر انقلاب باشم یا شعر انقلاب بگویم، باید اندیشه­‎هایم برخاسته یا برگرفته از انقلاب باشد. با آوردن چند واژه و اضافه کردن قدری حماسه و کوتاه و بلند کردن چندهجا نمی‎­توان شاعر انقلاب بود؛ همانگونه که نمی­‎توان شاعر هیچ جریان دیگری بود. بنابراین، باید انقلاب را در بنیادی­ترین گزاره­‌هایش جست.

این سخن­‌سازی­ها، مقدمه­‎ای بود برای طرح این سؤال از دست­‎اندرکاران تألیف ­­ده شاعر انقلاب: تعریف شعر انقلاب چیست؟ تا پاسخ به این پرسش روشن نشود، من درنمی­‎یابم که به کدام ملاک و معیار، حمیدسبزواری در این مجموعه هست، اما فلان بن فلان نیست! علی معلم هست و بهمان نیست! بی‎­تردید سرودن شعر، بعد از انقلاب اسلامی در سال ۵۷، لزوماً شعر انقلابی نمی­‎آفریند. پس  به چنین مسأله‎­ای نمی­‎توان رویکردی تاریخی داشت همانگونه که دست‎­اندرکاران تألیف این کتاب نیز بدان ملتفت بوده‎­اند.

جالب است که در پیشگفتار کتاب، مصطفی محدّثی خراسانی می‎­نویسد: «اکنون پس از گذشت سه دهه از عمر آشکار شعر انقلاب اسلامی و رسیدن آن به تعریف روشن و ویژگی­های برجسته...». چند صفحه آن‎­سوتر، یعنی صفحه ۱۹ کتاب، کاظمی این ادعای محدّثی خراسانی را نقض کرده و می‎­نویسد: «دشوار است که تعریف جامع و مانعی از شعر انقلاب اسلامی به دست دهیم و نیز دشوار است نقطه‎­ی شروعی برای این جریان بیابیم». کمی آن­سوتر، در صفحه ۱۶۶ کتاب، جناب کاظمی می­‎نویسد: «علی معلّم را باید همانند علی موسوی گرمارودی و طاهره صفّارزاده از معماران فکری شعر انقلاب دانست». عجیب است که کاظمی تعریف مشخصی از شعر انقلاب نداشته و آن را دشوار می­‎داند، امّا دم از معماری آن شعر زده است! معماری شعری که هنوز تعریفش را نمی‎­داند!

من به سمت کاظمی در "مقدمه مؤلّف" متمایلم. به عقیده­‎ی من نمی‌­توان تعریف مشخص و متمایزی از شعر انقلاب به دست داد زیرا، همانگونه که اشاره شد، هویّت‌­بخشی به یک اثر، در عمق اندیشه‎­ی آن اثر باید اتفاق بیفتد و الّا آن اثر، چند هویّت یا بی‎هویّت است.

در انقلاب نیز ابتدا باید دید که اندیشه­‎ی منحصربه‎ فرد و مشخّصی وجود دارد که آثار هنری با گره خوردن به او انقلابی شوند یا خیر؟ امّا بعید می­‎دانم که بتوان اندیشه‎­ی مستقلی منهای دین، برای انقلاب متصور بود. به همین دلیل است که ما هرگز به هنر متمایز انقلابی نخواهیم رسید بلکه آنچه در عالم هنر، می­‎تواند تشخص و تمایز یابد «هنر دینی» است. زیرا این دین است که اندیشه یا به اصطلاح دیگر، جهان­‎بینی مخصوص به خود را دارد. بنابراین، به عقیده­‎ی من، نزاع بر سر هنر انقلابی بالعموم، و شعر انقلابی بالخصوص پایان نخواهد پذیرفت، زیرا در انقلاب، اندیشه‎­ی مستقلی منهای دین وجود ندارد.

برای بیشتر روشن شدن این مسأله­‎ی مهمّ، در یادداشت­های آینده، باز به هنر دینی و هنر انقلابی بازخواهیم گشت/918/ی701/س

علی مؤیدی

ارسال نظرات