۱۷ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۱۸
کد خبر: ۶۲۳۳۱۶
شعر و شور(16)

بغض من شکست و طاقتم شهید شد

بغض من شکست و طاقتم شهید شد
سیدمهدی موسوی: دخترم! رقیه‌ام! نازنین من! سلام! خسته‌ای؟ کمی بخواب، در خرابه‌های شام

باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا، سیدمهدی موسوی

گم شده است کودکی
مادری در ازدحام جمع
بیمناک و بی‌قرار
در تحیر میان رفت و بازگشت
چادر سیاه سایه‌گسترش
در برابرم
شام تیره می‌شود

آن‌چه دیدم از برابرم گذشت و ناپدید شد
از زمان حال تا گذشته پرکشیدم و شتافتم
بغض من شکست و طاقتم شهید شد
چادرِ سیاه و خاکی زنی
در مسیر شام
بیمناک و بی‌قرار...

آفتاب پشت ابرهاست
در میانه‌های راه
دختری
سینی غذا به دست
با نگاه کودکانه‌اش به زائران تعارف تبسم و سلام می‌کند
التماس پشت التماس:
یا ضُیوفنَا الکرام!
الطّعام! الطّعام!
من به اتفاق کودک درون خود به شام می‌روم
سینی و سری شبیه آفتاب...
کاش سینی مسی نماد آسمان نبود
کاش آفتاب شام دخترک
این قَدَر عیان نبود
کاش پشت ابر بود.

راه پیش روست
می‌رویم و می‌رویم
کودک درون من ولی هنوز زنده است
در خرابه‌های شام مانده است
حدس می‌زنم که شعر کودکانه‌ای
در خرابه‌های شام، ناتمام مانده است
شاید این زبان حال آن سر مبارک است
با سه‌ساله‌اش
-پس به اقتضای گفتگو
شعر، کودکانه می‌شود-:

دخترم! رقیه‌ام!
نازنین من! سلام
خسته‌ای؟ کمی بخواب
در خرابه‌های شام

غصه می‌خورم که تو
این هم دلت شکست
من اگر چه رفته‌ام
عمه زینبت که هست.

/918/ی702/س

ارسال نظرات
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۷ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۴۹
چقدر غم انگیز است شهادت دردانه امام حسین
0
0