۲۵ مهر ۱۳۹۸ - ۱۴:۱۸
کد خبر: ۶۲۳۳۱۷
شعر و شور(17)

دشت‌های این حوالی آشناست

دشت‌های این حوالی آشناست
چلّه‌چلّه اشک ریختیم، ردّ پا شدیم، نقطه‌چین شدیم...، مثل فرش قرمزی که بافتیم، لایق غبار«اربعین» شدیم!

باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا، سیدمهدی موسوی

پل، بهانه‌ای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم
راه، پیش روست
تا من و تو بیشتر سفر کنیم

کوله‌پشتی من و تو در سفر پر از بهانه‌های عاشقانه است
انتخاب ما در این مسیر، پابرهنگی‌ست
ریگ‌های ناله‌خیز و خارهای تند و تیز
ردّ پای سرخ را به ارمغان می‌آورند
این‌چنین ادامه‌دادنی
خون‌بهای رفتن است!
زخم‌های ساده‌ای از این قبیل
وصله‌ی تن است!

پس ادامه می‌دهیم:
می‌رویم و می رویم
تا حقیقت مسیر برملا شود
کم، درنگ می‌کنیم
تا گلیمِ زبر جاده، نخ‌نما شود
ردّ پای سرخ‌مان
تار و پودِ فرش قرمزی شده که دستباف نیست
دار قالیِ مسافرانِ این دیار
لَنگِ نقشه و نخ و کلاف نیست
نقشه‌های دیگران اگر کشیدنی‌ست
نقشه‌های ما چشیدنی‌ست
طبق نقشه پیش می‌رویم:
راه، پیش روست
در سفر«صدای پای آب» هست
در کنار جاده، قوتِ راه هست
ـ گریه‌های شوقِ گاه‌گاه هست!ـ
می‌چشیم و می‌رویم...
ناگهان درنگ می‌کنیم
دشت‌های این حوالی آشناست
«خاطرات» نیمه‌جان، دوباره زنده می‌شوند:

ـ (واژه‌های شعر، سوی رودخانه‌ای گسیل می‌شود بحر شعر نو طویل می‌شود)
تشنگی امان نمی‌دهد/ مشک‌های بغض‌کرده خالی‌اند/ جنگ‌ نابرابر و حماسه‌ای بزرگ.../ چند شیر و گلّه‌گلّه گرگ.../ تیغ‌های آخته/ خیمه‌های سوخته/ نیزه‌های خودفروخته/ کاروان خسته‌ی شتر/ در حصار وحشیان نان به نرخ روز خور!/ کاروان صبح زود، در مسیر شام/ با هزار ندبه و پیام ـ

دشت‌های این حوالی آشناست
سرزمین پیش رو، حیاط‌‌ خلوتِ خداست
ما رسیده‌ایم...
این زمینِ کربلاست!
از چهل مقام و منزلی که راه آمدیم
چلّه‌چلّه اشک ریختیم
ردّ پا شدیم، نقطه‌چین شدیم...
مثل فرش قرمزی که بافتیم
لایق غبار«اربعین» شدیم!

/918/ی702/س

ارسال نظرات
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۶ مهر ۱۳۹۸ - ۰۹:۱۸
یا حسین چقدر این روزها دلگیر است بازگشت کاروان اسرا به کربلا و غم نبودن شما
2
0
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۶ مهر ۱۳۹۸ - ۰۹:۵۲
خیمه‌های سوخته
نیزه‌های خودفروخته
کاروان خسته‌ی شتر
آه و با ویلا
سلام بر زینب صبور پیام آور بزرگ عاشورا
2
0