۰۸ آذر ۱۳۹۱ - ۱۵:۰۷
کد خبر: ۱۴۸۰۷۶
وهابیان و برگزارى مراسم سوگوارى/ بخش نخست؛

عزاداری امام حسین(ع) بدعت است یا نماز تراویح؟

خبرگزاری رسا ـ وهابیان در راستای دفاع از امویان و با هدف سرپوش گذاشتن بر روی جنایات آنان، گریه و عزاداری شیعیان در ایام شهادت ائمه علیهم‌السلام خصوصا امام حسین علیه‏السلام را حرام می‌دانند.
عزاداري امام حسين (ع)
یکى دیگر از مسائل و موضوعات اختلافى میان مسلمانان و وهابیان، مسأله «سوگوارى و عزادارى» است. در این نوشتار ابتدا مواضع و ادله ابن‏تیمیّه و وهابیان رامطرح کرده و سپس به نقد و بررسى مواضع و ادله آنها خواهیم پرداخت.
 
دیدگاه وهابیان و ادله آنان
 
گریه پیامبر(ص) را نمی‌توان توجیه کرد
وهابیان هر چند با استناد به گریه پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در مرگ فرزندش ابراهیم[1]، اصل گریه کردن بر اموات و اشک ریختن در غم فراق عزیزان را پذیرفته‏اند؛ اما برگزارى مراسم عزادارى و سوگوارى را بدعت مى‏دانند و با استناد به چند روایت ضعیف السند[2] که حتی بسیاری از علمای اهل سنت دلالت این روایات را نپذیرفته و به توجیه آن پرداخته اند، گریه کردن با صداى بلند، پاره کردن لباس، چنگ زدن به سر و صورت، تراشیدن و کندن موها در مرگ عزیزان را بر تمامى مردان و زنان حرام مى‏دانند.
 
ابن‏تیمیّه حزن و ناراحتى، به سر و صورت زدن، گریه کردن و مرثیه‏خوانى در ایام شهادت امام حسین علیه‏السلام را نه تنها مستحب نمى‏داند، بلکه آن را از بدعت‏هاى شیعیان در مقابله با بدعت‏هاى امویان و شادى کردن آنان در این ایام، مى‏داند.[3]
 
وى در جاى دیگر به گمان خود دلیل اصلى برگزارى مراسم عزادارى در ایام شهادت امام حسین علیه‏السلام را مقابله شیعیان با بدعت امویان و شادى کردن آنان در چنین روزى دانسته و با جاهل و گمراه خواندن شیعیان، عزادارى و گریه بر سالار شهیدان و سید جوانان بهشت را از منکرات معرفى مى‏کند.[4]
 
ابن‏تیمیّه در جاى دیگرى نیز با بدعت دانستن اعمال امویان در روز عاشورا، اعمال و کردار شیعیان را نیز بدعت دانسته و مى‏نویسد: «فما یُفعل یوم عاشوراء من اتخاذه عیداً بدعة أصلها من بدع النواصب و ما یُفعل من اتخاذه مأتماً بدعة أشنع منها و هی من البدع المعروفة فی الروافض».[5]
 
وى در جایى دیگر ابراز محبت به اهل بیت علیهم‏السلام در قالب عزادارى را به شدت رد کرده، و شیعیان را افرادى جاهل، ظالم، کافر، منافق و گمراه خوانده است. ابن‌تیمیه با استناد به روایات ذکر شده، حزن، اندوه، گریه و عزادارى شیعیان در روز عاشورا را زنده کردن شعار جاهلیت و باعث برانگیخته شدن تعصب‏هاى قومى و فرقه‏اى و نیز ایجاد فتنه و جنگ میان مسلمانان می داند.[6] بن‏باز مفتى وهابیان نیز در پاسخ به استفتایى در همین ارتباط همان سخنان و استدلال‌های ابن تیمیه را تکرار می‌کند.[7]
وهابیان برگزارى مراسم سوم، هفتم و چهلم براى اموات و پختن غذا و پذیرایى از حاضران را نیز بدون سابقه و ریشه اسلامى و یکى از بدعت‏هاى زشت و از عادت‏هاى مردم دوران جاهلیت دانسته و آن را نیز حرام مى‏دانند.[8]
 
تذکر مهم این که عموم اهل سنت نیز در این مسأله هم‌فکر و هم‏نوا با وهابیان، اصل گریه بر اموات را پذیرفته‏اند؛ اما نیاحه(گریه با صداى بلند) را جایز نمى‏دانند.
با مطالعه دقیق و تأمل در سخنان ابن‏تیمیّه و بن‏باز، ادله وهابیان براى تحریم برگزارى مراسم عزادارى، پذیرایى و اطعام حاضرین و شرکت‏کنندگان در این مراسم را در امور ذیل مى‏توان خلاصه کرد:
 
1. روایات «لیس منّا من لطم الخدود و شقّ الجیوب و دعا بدعوى الجاهلیّة»، «أربع فی أمّتی من أمر الجاهلیّة لایترکونهنّ: الفخر فی الأحساب و الطعن فی الأنساب و الإستسقاء بالنجوم و النیاحة»، «النائحة إذا لم‏تتب قبل موتها تقام یوم القیامة و علیها سربال من قطران و درع من جرب»، «أنا بریء من الصالقة و الحالقة و الشاقّة» و «المیّت یعذب فی قبره بما نیح علیه».
 
2. برگزارى مراسم عزادارى، پذیرایى و اطعام شرکت‏کنندگان از عادات دوران جاهلیت است و پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از مشابهت به مردم دوران جاهلیت نهى کرده‏اند و در حجه‏الوداع فرمودند: «أمر الجاهلیّة کلّه موضوع».
 
3. حاضر شدن در مراسمى که براى اموات گرفته مى‏شود از مصادیق «نیاحة»[9] و گریه کردن با صداى بلند محسوب مى‏شود و پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از گریه کردن با صداى بلند نهى کرده است.
 
4. برگزارى مراسم عزادارى به مناسبت سوم، هفتم و چهلم اموات، در سیره پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، صحابه و سلفِ صالح سابقه ندارد. بنابراین برگزارى این مراسم از امور منکر و بدعت محسوب ‏شده و حرام است.
 
5. پختن غذا براى پذیرایى از شرکت‏کنندگان در مراسم عزادارى باعث زحمت و رنج صاحبان عزا مى‏شود و بر مشکلات آنان مى‏افزاید.
 
 
توضیح چند واژه
جهت آشنایى با واژه‏هایى که در این فصل مورد توجه و عنایت است، ابتدا این واژه‏ها را توضیح داده و سپس به نقد دیدگاه وهابیان مى‏پردازیم.
 
نوح و نیاحة: به اجتماع زنان براى عزادارى گفته مى‏شود[10] و مراد از نیاحه در این فصل غالبا گریه و ناله با صداى بلند مى‏باشد.
ندب: مخاطب قرار دادن و گفتن صفات خوب میت با عباراتى همچون «وا أبتاه».[11]
لطم الخدود: با کف دست به صورت زدن و سیلى زدن به صورت.[12]
شق الجیوب: پاره کردن لباس.
صراخ: فریاد و کمک‏خواهى.[13]
جزع: بى‏تابى کردن.[14]
رثاء و مرثیه: بیان کردن نیکى‏ها و خصلت‏هاى خوب میت در غالب شعر، همراه با گریه.[15]
 
نقد دیدگاه وهابیان
قبل از نقد و بررسى ادله و دیدگاه وهابیان و عامه در مورد عزادارى، یادآورى و ذکر چند نکته لازم و ضرورى به نظر مى‏رسد.
 
نکته اول
اگر براى اثبات یا نفىِ عمل و رفتارى، دلیلى از قرآن و روایات و سیره مسلمانان و صحابه نیافتیم، از نظر عقل[16] و شرع[17]، نیافتنِ دلیل، به معناى غیر مشروع بودن آن عمل و رفتار نیست؛ زیرا در این صورت بسیارى از اعمال و رفتار امروزى مسلمانان که در صدر اسلام وجود نداشته، غیر مشروع و حرام خواهد شد.
 
برگزارى مراسم عزادارى در ایام شهادت امام حسین علیه‏السلام و دیگران نیز مى‏تواند یکى از مصادیق همین قواعد باشد. بنابراین عدم ثبوت عزادارى در زمان شارع، نمى‏تواند دلیل بر حرمت عزادارى باشد.
 
نکته دوم
علماى اهل سنت مطلق بدعت را حرام نمى‏دانند؛ بلکه بدعت را به دو قسم «بدعت نیک» و «بدعت بد» تقسیم مى‏کنند و تنها بدعت‏هاى بد را حرام مى‏دانند و با همین تقسیم و توجیه، به دفاع از بدعتِ نماز تراویح توسط خلیفه دوم مى‏پردازند.
ما نیز با استفاده از همین تقسیم، عزادارى‏ها در شهادت ائمه علیهم‏السلام را از بدعت‏هاى خوب و پسندیده مى‏دانیم و مشروعیت و جواز آن را اثبات مى‏کنیم.
البته ما معتقدیم عزادارى‏ها و سوگوارى‏ها نه تنها بدعت نیست؛ بلکه از مصادیق تعظیم شعائر اسلامى است و جواز و مشروعیت آن را نیز با استفاده از آیات قرآن کریم و روایات و سیره پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و مسلمانان اثبات خواهیم کرد.
 
نکته سوم
وهابیان هر چند در فتاوایشان اصل گریه کردن بر اموات را پذیرفته‏اند؛ اما همان‏طور که در برخى فتاوا دیده مى‏شود حتى صِرف گریه کردن بر امام حسین علیه‏السلام را نیز حرام مى‏دانند و عملا اجازه چنین کارى را به مسلمانان نمى‏دهند. وهابیان و عامه براى فتواى خود و تحریم عزادارى، به روایات مختلفى استناد کرده‏اند که به نقد و بررسى این روایات مى‏پردازیم.
 
نقد و بررسى روایت «إنّ المیّت یعذب ببکاء أهله علیه»
این روایت و روایات مشابه، با اشکالاتى مواجه است که به برخى از این اشکالات اشاره مى‏کنیم.
 
اشکال اول: اضطراب در متن حدیث
این روایت با الفاظ مختلفى همچون: «إنّ المیّت یعذب ببکاء أهله علیه»، «إنّ المیّت لیُعذّب ببعض بکاء أهله علیه»، «إنّ المیّت لیُعذّب ببکاء الحی»، «المیّت یُعذّب فی قبره بما نیح علیه» و «مَن نیح علیه یُعذّب بما نیح علیه»[18] نقل شده است که نشان‌گر اضطراب در متن و الفاظ حدیث است.
 
اشکال دوم
علما و بزرگان اهل سنت نیز به خاطر نقل‏هاى متفاوت و عدم سازگارى این روایت با ادله دیگر، در تفسیر و توضیح آن با مشکل مواجه شده‏اند و هر یک با توجه به فهم خود مطالبى را گفته‏اند که از سوى دیگران مورد انکار واقع شده است.
 
نووى شافعى پس از ذکر روایات دال بر عذاب میت بواسطه گریه بستگانش، به بخشى از روایات دال بر جواز گریه بر میت اشاره مى‏کند و مى‏نویسد: علما در تأویل روایات دال بر عذاب شدن میت بواسطه گریه اقوام و نزدیکانش، اختلاف دارند و هر یک تأویل خاصى را ذکر کرده‏اند:
1. مزنى شافعى و اکثر علماى اهل سنت معتقدند روایات دال بر تعذیب میت بواسطه گریه اقوام و نزدیکان، مربوط به شخصى است که در حال حیات به بستگانش وصیت کرده است که پس از مرگ برایش گریه و زارى کنند و بستگان او نیز به وصیتش عمل کرده و پس از مرگ او به گریه و نیاحه پرداخته‏اند. چنین شخصى هنگامى که اقوام او برایش گریه مى‏کنند، عذاب مى‏شود؛ زیرا او با وصیتش مسبب اصلى گریه اقوامش مى‏باشد. چنین وصیتى در دوران جاهلیت مرسوم بوده است و نمونه‏هایى از آن در تاریخ ثبت شده است؛ اما اگر میت چنین وصیتى نکرده باشد و اقوام و بستگانش بدون وصیت او به گریه و زارى بپردازند، ربطى به میت ندارد.[19]
 
2. گروه دیگرى از عامه معتقدند بر تمامى مسلمانان واجب است در زمان حیات وصیت کنند و بستگانشان را از گریه و زارى پس از مرگشان نهى کنند. کسانى که در زمان حیات چنین وصیتى نکنند و بستگانشان را از گریه و زارى نهى نکنند، کوتاهى کرده‏اند و در صورت گریه و زارى اقوام و نزدیکان، مقصر محسوب مى‏شوند و عذاب خواهند شد.[20]
 
3. گروه سوم معتقد است روایات دال بر تعذیب میّت، مربوط به آداب و رسوم دوران جاهلیت است؛ زیرا در دوران جاهلیت وقتى شخصى از دنیا مى‏رفت، بستگان او در کنار قبرش اوصاف و ویژگى‏هاى اخلاقى او را که به زعم آنان صفات حسنه و از اوصاف خوب به شمار مى‏رفت، مى‏شمردند، در حالى که آن اوصاف و ویژگى‏ها از نظر دین اسلام جزء صفات زشت و حرام محسوب مى‏شد. مثلا پس از مرگ افراد با گفتن اوصافى همچون «اى بیوه کننده زنان»، «اى به ماتم نشاننده فرزندان»، «اى خراب کننده آبادانى‏ها» و «اى بر هم زننده دوستى‏ها» به توصیف افراد مى‏پرداختند و به این ویژگى‏ها افتخار مى‏کردند. روایات دال بر تعذیب میت، ناظر به این‌گونه موارد است.[21]
 
4. محمد بن جریر طبرى و قاضى عیاض معتقدند معناى این روایات این است که هنگامى که اقوام و بستگان میت برایش گریه مى‏کنند، میت با شنیدن صداى گریه و زارى بستگانش، دلش براى آنان مى‏سوزد و روحش از گریه اقوام آزرده مى‏شود، نه این‌که خداوند میت را به واسطه گریه اقوامش عذاب کند.[22]
 
5. عایشه معتقد است این احادیث درباره کفار و گناه‏کاران است و معناى حدیث این است که در حالى که اقوام و بستگان میت کافر برایش گریه مى‏کنند او به خاطر اعمال و رفتارش در عذاب است.[23]
 
6. خطابى در تأویل و توجیه این روایات گفته است: این روایات ناظر به زمان شروع عذاب میت مى‏باشند و هیچ ربطى به عذاب شدن میت بواسطه گریه اقوام و بستگانش، ندارند. روایات مى‏گوید: شروع عذاب میت زمانى است که بستگان میت براى او گریه مى‏کنند و غالبا اوج گریه و زارى بستگان میت زمانى است که میت را درون قبر مى‏گذارند و هم‌زمان با اوج گریه اقوام میت، میت به خاک سپرده شده و سؤال و جواب و عذاب شروع مى‏شود. میت به خاطر اعمال و رفتار خودش عذاب مى‏شود، نه گریه بستگان.[24]
 
7. برخى نیز هم‌چون قاضى ابوبکر بن الباقلانى متوفاى 403 هجرى قمرى به تبعیت از عایشه و عبداللّه‏ بن عباس معتقد است عمر بن خطاب و فرزندش عبداللّه‏ بن عمر در نقل روایت اشتباه کرده‏اند و بخشى از روایت را نشنیده‏اند.[25]
 
8. نووى شافعى همچون عینى حنفى این روایات(روایات نهى از مطلق گریه کردن) را بر گریه همراه ندب و نیاحه حمل مى‏کند و معتقد است گریه کردن اگر همراه ندب و نیاحه نباشد، اشکالى ندارد.[26]
 
اشکال سوم
عایشه معتقد بود عمر بن خطاب و فرزندش عبداللّه‏ بن عمر در نقل این روایت اشتباه کرده‏اند پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرموده بودند: هنگامى که شخص کافر از دنیا مى‏رود و اهلش بر جنازه او گریه مى‏کنند، خداوند بر عذاب شخص کافر اضافه مى‏کند، نه به خاطر گریه مسلمانان بر جنازه مسلمان.[27]روایت «إنّما مرّ رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله على یهودیّة یَبکی علیها أهلُها، فقال: إنّهم لیبکون علیها و إنّها لَتُعذّب فی قبرها»[28]، تأیید کننده همین احتمال است.
 
اشکال چهارم
مفاد روایت با صریح آیات قرآن کریم در تعارض و تضاد است؛ زیرا خداوند در قرآن کریم مى‏فرماید: «وَ لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى»[29]. خداوند در آیه دیگرى مى‏فرماید: «وَ أَن لَّیْسَ لِلاْءِنْسَـنِ إِلاَّ مَا سَعَى»[30]. در آیه دیگرى نیز مى‏خوانیم: «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ*وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»[31]. و در آیه دیگرى چنین آمده است: «لِتُجْزَى کُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى»[32].
شافعى نیز با استناد به همین آیات، نقل عائشه را تأیید کرده و معتقد است نقل عمر بن خطاب و فرزندش صحیح نیست.[33] عدالت و حکمت خداوند نیز اقتضا مى‏کند ثواب و عقاب اعمال هر انسانى به خود او تعلق گیرد نه دیگران.
 
اشکال پنجم
این روایت با روایت دیگرى که از خلیفه دوم نقل شده است، در تضاد بوده و تعارض دارد. بنابه نقل بخارى، عمر بن خطاب درباره زنانى که در مرگ خالد بن ولید گریه مى‏کردند، گفت: «دعهنّ یبکین على أبی سلیمان ما لم‏یکن نَقع أو لقلقة».[34]
 
عمل خلیفه دوم نیز با این روایت سازگار نیست؛ زیرا هنگامى که خبر وفات نعمان بن مقرن را به عمر بن خطاب دادند، خلیفه خبر وفات نعمان را به مردم اعلام کرد و هنگامى که مردم در مسجد جمع شدند، بالاى منبر رفت و دستش را بر سرش گذاشت و گریه کرد.[35]
 
مطابق برخى روایات نیز، عمر بن خطاب کنار قبر ابوبکر ایستاد و قبر خلیفه اول را در آغوش گرفت و براى او گریه کرد. در حالى که مطابق برخى روایات نقل شده توسط عمر بن خطاب، پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از مطلق گریه کردن(حتى گریه بدون ندب و نیاحه) نهى کرده‏اند.
 
اشکال ششم
عبداللّه‏ بن عکرمه از نسبت دادن این روایات به عمر بن خطاب تعجب کرده و معتقد بود این نسبت درست نیست؛ زیرا هنگامى که خالد بن ولید در زمان عمر بن خطاب از دنیا رفت، زنان قبیله بنى‏مغیره هفت روز در مرگ خالد گریه کرده و لباس‏هاى خود را پاره می‌کردند و به سر و صورت خودشان مى‏زدند. در این هفت روز با پختن غذا و پخش آن میان عزاداران، از آنان پذیرایى کردند و عمر بن خطاب آنان را از چنین اعمالى نهى نکرد.[36]
 
اشکال هفتم
چرا این روایت تنها از طریق عمر بن خطاب و فرزندش عبداللّه‏ بن عمر نقل شده است؟ گریه پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و صحابه نیز در مرگ افراد با این روایت در تعارض و تضاد است.
 
اشکال هشتم
شقیق بن سلمه معروف به ابووائل که در شمار صحابه ذکر شده[37] یکى از کسانى است که نیاحه را جایز مى‏دانست و به آن گوش مى‏داد و گریه مى‏کرد.[38]
عبداللّه‏ بن احمد بن قدامه مى‏نویسد: ظاهر روایات بر حرام بودن نوح دلالت دارد؛ اما برخى نیاحه را مکروه مى‏دانند. از احمد بن حنبل کلامى نقل شده است که احتمال اباحه و جواز نیاحه و ندب در آن وجود دارد. خلال و شاگردش با استناد به عمل و رفتار واثله بن الاسقع و ابووائل که به نوح و نیاحه گوش مى‏دادند و گریه مى‏کردند، قائل به جواز نوح و نیاحه شده‏اند.[39]
با توجه به اشکالات فراوان ذکر شده آیا می توان با استناد به چنین روایتی گریه و عزاداری و نوحه سرایی و مرثیه سرایی را حرام دانست؟
 
نقد و بررسى روایت عائشه
یکى دیگر از مستندات روایى وهابیان و عامه، روایت عایشه است که مى‏گوید: «لمّا أتت وفاة جعفر عرفنا فی وجه رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله الحزن، فدخل علیه رجل، فقال: یا رسول‏اللّه‏! إنّ النساء یبکین. قال: فارجع إلیهنّ، فأسکتهنّ، فإن أبین فاحثُ فی وجوههنّ التراب».[40]
این روایت و روایات مشابه نیز با اشکالات متعددى مواجه است که به عنوان نمونه به دو اشکال اشاره مى‏کنیم.
 
اشکال اول
این روایت با روایات متعددى که در ادامه خواهد آمد، با این مضمون که پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مسلمانان را به گریه و عزادارى بر حضرت حمزه و جعفر تشویق و ترغیب کرده بودند و در برخى موارد نیز از برخورد عمر بن خطاب با زنان جلوگیرى کرده‎اند، در تعارض مى‏باشد.
 
اشکال دوم
در سند این روایت شخصى به نام محمد بن اسحاق بن یسار قرار دارد که به خاطر برخى اعتقاداتش شلاق خورده و علماى جرح و تعدیل در مورد وثاقت وى اختلاف دارند و از سوى برخى نیز مورد جرح قرار گرفته و تضعیف شده است.
 
ابن‏نمیر مى‏گوید: محمد بن اسحاق احادیث باطل را از اشخاص مجهول و ناشناخته نقل مى‏کند.[41]
احمد بن حنبل مى‏گوید: محمد بن اسحاق به حدیث علاقه داشت. کتاب‏هاى دیگران را مى‏گرفت و مطالب آنها را در کتاب‏هاى خودش مى‏نوشت.[42]
 
احمد بن حنبل وى را با عباراتى همچون «کان یدلس»، «کان لایبالی عن من یحکی» و «لیس بحجة» تضعیف کرده است.[43]
از یحیى بن معین نیز درباره محمد بن اسحاق عباراتى همچون «لیس بحجة»، «لیس بذاک»، «لیس بالقوی»، «ضعیف» و «سقیم لیس بالقوی» نقل شده است.[44]نسائى نیز با عبارت «لیس بالقوی» وى را تضعیف کرده است.[45]مالک نیز محمد بن اسحاق را با عبارت «دجال من الدجاجلة» تضعیف کرده است.[46]
 
ابن‏یونس مى‏گوید: محمد بن اسحاق از اهل مصر احادیثى را نقل مى‏کند که غیر از او هیچ کس این احادیث را نقل نکرده است.[47]دارقطنى یکى دیگر از علماى جرح و تعدیل نیز با اشاره به اختلاف علما درباره وثاقت محمد بن اسحاق، مى‏گوید: «لیس بحجة».[48]
 
محمد بن اسماعیل بخارى و مسلم بن حجاج نیشابورى نیز مستقلا به روایات محمد بن اسحاق اعتماد نکرده‏اند؛ بلکه به عنوان مؤید از روایات محمد بن اسحاق استفاده کرده‏اند.[49]
 
ادامه دارد...
 
حجت الاسلام حسن بلقان آبادی، پژوهشگر و محقق حوزوی
/925/م10/ر



[1] . صحیح بخارى: ج 1، ص 226، باب فی الجنائز و المستدرک على الصحیحین: ج 4، ص 43،  825/2423، کتاب معرفة الصحابة، ذکر سرارى رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فأولهنّ ماریة القبطیة أمّ ابراهیم وسنن ترمذى: ج 3، ص 328، کتاب الجنائز، باب 25، ما جاء فی الرخصة فی البکاء على المیّت، ح 1005.
[2] . «لیس منّا من لَطَمَ الخدود و شَقَّ الجیوب و دعا بدعوى الجاهلیّة»، «لیس منّا من ضرب الخدود و شقّ الجیوب و دعا بدعوى الجاهلیّة»، «أنا بریء ممن برئ منه رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، إنّ رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله برئ من الصالقة و الحالقة و الشاقّة»، «المیّت یُعذّب فی قبره بما نیح علیه»، «مَن نیح علیه یُعذّب بما نیح علیه». صحیح بخارى: ج 1، ص 225، باب فی الجنائز، باب لیس منّا من شقّ الجیوب و باب ما ینهى من الحلق عند المصیبة و ص 224.«أربع فی أمّتی من أمر الجاهلیّة لایترکونهنّ: الفخر فی الأحساب و الطعن فی الأنساب و الإستسقاء بالنجوم و النیاحة و إنّ النائحة إذا لم‏تتب قبل موتها تُقام یوم القیامة و علیها سِربال من قَطِران و دِرعٌ من جَرَب» و «إثنتان فی الناس و هما بهم کفر». السنن الکبرى بیهقی: ج 5، ص 420، کتاب الجنائز، باب ما ورد من التغلیظ فی النیاحة و الإستماع لها، ح 7211 و 7212. «هما بهم کفر» یعنى این دو عمل از اعمال کفار و از اخلاق جاهلیت است.
[3] . منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة: ج 3، ص 174 ـ 175.
[4] . مجموعة الفتاوى: ج 4، ص 311، ما وقع من البدع یوم عاشوراء.
[5] . منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة: ج 4، ص 469.
[6] . مجموعة الفتاوى: ج 25، ص 165، سئل شیخ‏الإسلام عمّا یفعله الناس فی یوم عاشوراء من الکحل.
[7] . مجموع فتاوى و مقالات متنوعة: ج 13، ص 413 ـ 415، حکم النیاحة على المیّت و ج 9، ص 338 ـ 339، أسئلة متفرقة و الإجابة عنها، لاتجوز النیاحة على المیّت.
[8] . مجموع فتاوى و مقالات متنوعة: ج 4، ص 119، حکم البذخ و الإسراف فی العزاء و ج 2، ص 356 ـ 357، ما هکذا الدعوة إلى اللّه‏ یا صالح.
[9] . «و أمّا النیاحة فمعناها رفع الصوت بالبکاء على المیت و هی محرّمة». مجموع فتاوى و مقالات متنوعة: ج 3، ص 452، معنى الکفر فی الطعن فی الأنساب و النیاحة على المیّت.
[10] . لسان العرب: ج 2، ص 627.
[11] . «الندب: أن تدعوَ النادبة المیتَ بحُسنِ الثناء فی قولها: وافلاناه». لسان العرب: ج 1، ص 754 و «أمّا الندب فهو تعداد محاسن المیّت و ما یلقون بفقده بلفظ النداء». المغنی: ج 2، ص 547، کتاب الجنائز.
[12] . «اللطم: ضربُک الخدّ و صفحةَ الجسد ببسط الید و فی المحکم بالکف مفتوحة». لسان العرب: ج 12، ص542.
[13] . «الصراخ هو الصیاح بإستغاثة و جد و شدة». مجمع البحرین: ج 2، ص 437.
[14] . «الجزع نقیض الصبر». لسان العرب: ج 8، ص 47.
[15] . «رثى فلانٌ فلاناً إذا بکاه بعد موته، فإن مَدَحَه بعد موته قیل رثاه، رثوتَ المیّت إذا بکیتَه و عددتَ محاسنه و کذلک إذا نظمتَ فیه شعراً». لسان العرب: ج 14، ص 309.
[16] . اصل و قاعده برائت از حکم یا اصالة النفى به معناى استصحاب عدم حکم و قاعده قبح عقاب بلا بیان.
[17] . «وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً» و ما هرگز قومى را مجازات نخواهیم کرد مگر آن که پیامبرى مبعوث کنیم. سوره اسراء، آیه 15.
[18] . صحیح بخارى: ج 1، ص 223، باب فی الجنائز، باب قول النّبیّ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: یُعذّب المیّت ببعض بکاء أهله علیه و ص 222، 223 و 224.
[19] . المجموع: ج 5، ص 308، کتاب الجنائز، فرع فی الأحادیث الواردة فی أنّ المیّت یُعذب بما نیح علیه و بالبکاء علیه و بیان تأویلها و مذاهب العلماء فیها.
[20]. همان: ص 309.
[21] . همان.
[22] . همان.
[23] . همان.
[24] . نیل الأوطار شرح منتقى الأخبار من أحادیث سید الأخیار: ج 4، ص 156 ـ 157، أبواب الدفن و أحکام القبور، تعذیب المیت إذا نیح علیه. علامه مجلسى نیز معتقد است «باء» در حدیث «إنّ المیّت یُعذَّب ببکاء أهله علیه» به معناى مع است و معناى روایت این است که در حالى که اقوام و نزدیکان میت براى او گریه مى‏کنند، میت به خاطر اعمال و رفتار خودش عذاب مى‏بیند و گریه بستگانش براى او سودى ندارد. بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار: ج 79، ص 109.
[25] . نیل الأوطار شرح منتقى الأخبار من أحادیث سید الأخیار: ج 4، ص 157، أبواب الدفن و أحکام القبور، تعذیب المیت إذا نیح علیه.
[26] . عمدة القاری شرح صحیح البخاری: ج 8، ص 70، کتاب اللجنائز، باب زیارة القبور، ح 44.
[27] . صحیح بخارى: ج 1، ص 223، باب فی الجنائز، باب قول النّبیّ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: یُعذّب المیّت ببعض بکاء أهله علیه و المستدرک على الصحیحین: ج 1، ص 537، کتاب الجنائز، ح 1407/143 و سنن النسائی: ج 4، ص 19، کتاب الجنائز، النیاحة على المیت.
[28] . صحیح بخارى: ج 1، ص 224، باب فی الجنائز، باب قول النّبیّ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: یُعذّب المیّت ببعض بکاء أهله علیه.
[29] . «و هیچ گنهکارى بار گناه دیگرى را به دوش نمى‏کشد». سوره انعام، آیه 164.
[30] . «و این که براى انسان چیزى جز حاصل سعى و کوشش او نیست». سوره نجم، آیه 39.
[31] . «پس هر کس هموزن ذره‏اى کار خیر انجام دهد آن را مى‏بیند و هر کس هموزن ذره‏اى کار بد کرده آن را نیز مى‏بیند». سوره زلزلة، آیه 7 و 8.
[32] . «تا هر کس در برابر سعى و کوشش خود جزا داده شود». سوره طه، آیه 15.
[33] . السنن الکبرى بیهقی: ج 5، ص 447، کتاب الجنائز، جماع أبواب البکاء على المیت، باب سیاق أخبار تدلّ على أن المیت یعذب بالنیاحة، ح 7279.
[34] . صحیح بخارى: ج 1، ص 224، باب فی الجنائز، باب ما یکره من النیاحة.
[35] . أسد الغابة فی معرفة الصحابة: ج 5، ص 31، شرح حال نعمان بن مقرن و المصنف فی الأحادیث و الآثار: ج 3، ص 268، کتاب الجنائز، باب 197 کان رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله لایبکی، ح 2.
[36] . تاریخ دمشق الکبیر: ج 18، ص 200، شرح حال خالد بن ولید، ش 1911 و کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال: ج 15، ص 731، ح 42908، کتاب الموت، باب النیاحة، به نقل از ابن‏سعد.
[37] . شقیق بن سلمه پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را درک کرده است. وى از یاران حضرت على علیه‏السلام بوده و در رکاب آن حضرت در جنگ صفین با معاویه و لشگر شام جنگیده است. ابووائل در سال 99 هجرى قمرى از دنیا رفته است. أسد الغابة فی معرفة الصحابة: ج 3، ص 4، شرح حال شقیق بن سلمة.
[38] . المصنف فی الأحادیث و الآثار: ج 3، ص 264، کتاب الجنائز، باب 194 من رخّص فی استماع النوح، ح 1 و 2.
[39] . المغنی: ج 2، ص 547 ـ 548، کتاب الجنائز.
[40] . المصنف فی الأحادیث و الآثار: ج 3، ص 265، کتاب الجنائز، باب 195 فی التعذیب فی البکاء على المیت، ح 6.
[41] . تهذیب التهذیب: ج 9، ص 37، شرح حال محمد بن اسحاق، ش 51.
[42] . همان، ص 38.
[43] . همان.
[44] . همان.
[45] . همان، ص 39.
[46] . همان، ص 36.
[47] . همان، ص 39.
[48] . همان، ص 40.
[49] . همان، ص 39.

 

ارسال نظرات