۰۶ دی ۱۳۹۲ - ۲۲:۱۹
کد خبر: ۱۹۳۳۸۲
به مناسبت بیست و هشتم صفر؛

برتر از آنچه آفتاب بر آن تابیده

خبرگزاری رسا _ اگر کسی اعتقاد داشته باشد که حسن بن علی علیهما‌السلام، امام معصومی است که اطاعتش واجب است، دیگر معنا ندارد که به فعل ایشان ایراد بگیرد و معترض صلح باشد؛ چرا که حتماً حکمت و منطقی صحیح در ورای آن وجود دارد.
برتر از آنچه آفتاب بر آن تابیده
یکی از مطالب بحث برانگیز در سیره امام حسن مجتبی علیه‌السلام که از قرون اولیه هجری پیرامون آن بحث شده و همچنان در مورد چرایی آن بحث می‌شود، صلح امام حسن علیه‌السلام با معاویه و واگذاری خلافت به او می‌باشد.   
 
در روایات اهل بیت علیهم‌السلام، در مورد این صلح، بیان شده که از هر چیزی که آفتاب بر آن بتابد و غروب کند، نفعش بیشتر بوده است. 
 
نکته قابل ذکر این است که صلح امام علیه‌السلام با معاویه، بیعت نبوده، بلکه همان‌طور که ذکر شد، واگذاری خلافت بوده و این مطلب به هیچ عنوان به معنای پذیرش معاویه به عنوان حاکم نیست.
 
در این‌جا اگر بخواهیم به نتیجه صحیح و مطلوب برسیم، باید در ابتدا دقت کنیم و ببینیم که این عمل از چه کسی و با چه جایگاهی و در چه شرایطی صادر شده است.
 
امام حسن مجتبی علیه‌السلام به عنوان یکی از مصادیق اهل البیت، با شواهد مسلّم، قطعاً آیه تطهیر شامل حالش می‌شود؛ پس معصوم و بی‌خطا می‌باشد. از طرفی، ایشان جزء اولی الامری است که اطاعتشان در کنار خدا و رسول، مطلقاً و بی‌هیچ شرطی واجب است؛ در نتیجه، ایشان واجب الاطاعة هم می‌باشد.
 
علاوه بر این، این مطلب هم مسلّم است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «الحسن و الحسین امامان، قاما او قعدا؛ حسن و حسین علیهما‌السلام امام و رهبر هستند، چه قیام کنند و چه قیام نکنند.»
 
با این اوصاف، اگر کسی اعتقاد داشته باشد که حسن بن علی علیهما‌السلام، امام معصومی است که اطاعتش واجب است، دیگر معنا ندارد که به فعل ایشان ایراد بگیرد و معترض صلح باشد؛ چرا که حتماً حکمت و منطقی صحیح در ورای آن وجود دارد.
 
از این جا این نکته استفاده می‌شود، کسانی که از زمان خود حضرت تا زمان حاضر، معترض صلح امام بوده و هستند، از امام شناسی ضعیفی برخوردار می‌باشند و به عبارت دقیق‌تر، معرفت صحیح به امام ندارند.
 
از این‌ها گذشته، مسئله صلح، امر بی‌سابقه‌ای نبوده؛ هم‌چنان‌که نبی اکرم صلی الله علیه و آله صلح حدیبیه را انجام داد و در ابتدا باعث تعجب جمعی از مسلمین شد، ولی بعداً ثمره مثبت آن آشکار شد.
 
 
عوامل صلح
 
با توجه به گزارشات تاریخی و به خصوص بیانات خود امام حسن علیه‌السلام، دلایل صلح  عبارتند از:
1- نبود سپاه منسجم
2- حفظ جان شیعه
3- جلوگیری از خطر دشمن خارجی
این دلایل، مستقل و در عرض یکدیگر نبودند که بتوان گفت هر کدام جداگانه نقش داشته‌اند؛ بلکه این‌ها در طول یکدیگر قرار داشتند و با هم مرتبط بودند.
 
مهم‌ترین عاملی که به نوعی ریشه بقیه دلایل می‌تواند باشد، نبود سپاه منسجم و یارانی وفادار و با معرفت بوده است.
 
به عبارتی، نبود سپاه منسجم و وفادار زمینه را برای شکست امام و کشتار شیعیان فراهم می‌کرد؛ از طرفی دشمن خارجی هم که در صدد انتقام از مسلمین بود، از این اوضاع به نفع خودش و نابودی مسلمین استفاده می‌کرد و خدا می‌داند که چه اتفاقی می‌افتاد.
 
امام باقر علیه‌السلام در پاسخ به یکی از اصحاب که گفت امام حسن علیه‌السلام چگونه مقام پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما‌السلام را دارد، در صورتى که مقام خلافت را به معاویه واگذار نمود، فرمود: ساکت باش! زیرا امام حسن علیه‌السّلام بهتر می‌دانست که چه کار می‌کند؛ اگر این عمل را انجام نمی‌داد، امر بسیار بزرگ و خطرناکى پیش می‌آمد. علل الشرایع/شیخ صدوق/ج1/ص210
 
اینک توضیح بیشتر دلایل صلح:
 
 
نبود سپاه هماهنگ
 
ملاحظه سپاه حضرت، از این جهت که از چه کسانی تشکیل شده بود، نشان می‌دهد که چرا سپاه منسجم نبود. سپاه حضرت متشکل از این گروه‌ها بود:
1- شیعیان و طرفداران امیرمؤمنان علیه‌السلام
2- خوارج که از هر وسیله‌اى براى جنگ با معاویه استفاده مى کردند. [شرکت آنها در صفوف سپاهیان امام به خاطر دشمنى با معاویه بود، نه دوستى با امام حسن علیه‌السلام]
3- افراد سودجو و دنیاپرست که به طمع منافع مادى در سپاه امام داخل شده بودند.
4- افراد دودل و شکاک که شخصیت بزرگی مثل امام حسن علیه‌السلام در نظر آنان چندان بر معاویه ترجیح نداشت.
5- و بالأخره گروهى که نه به خاطر دین، بلکه از روى تعصب عشیرگى و صرفاً به پیروى از رئیس قبیله خود، براى جنگ حاضر شده بودند. سیره پیشوایان/مهدی پیشوایی/ص103/به نقل از الارشاد/مفید و الفصول المهمه فی معرفه الائمه/ابن صباغ مالکی
 
بدین ترتیب سپاه حضرت مجتبى علیه‌السلام فاقد یکپارچگى و انسجام لازم جهت مقابله با دشمن نیرومند و حیله‌گری چون معاویه بود و به قول معروف: "تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...".
 
روزى امام حسن علیه السّلام در اجتماعی که معاویه هم حضور داشت بر منبر نشست و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
اى مردم! معاویه پنداشته من او را شایسته خلافت مى‏دانم و خودم را لایق نمی‌دانم! دروغ می‌گوید! من به تصریح قرآن و نصّ نبوىّ بر تمام مردم از خودشان شایسته‏ترم.
 
به خدا اگر مردم با من بیعت نموده و اطاعتم کرده و یارى‏ام مى‏دادند، آسمان و زمین، ایشان را از باران و برکات خود بهره‏مند مى‏ساخت و تو اى معاویه هرگز در آن به طمع نمى‏افتادى...
 
رسول خدا صلی الله علیه و آله از قوم خود به غار گریخت، با این‌که ایشان را به خدا مى‏خواند و اگر داراى اعوان و انصارى بود، فرار نمى‏کرد و ای معاویه! من نیز اگر یار و یاورى داشتم، هرگز با تو قرارداد صلح نمى‏بستم.
 
خداوند هارون را هنگامى که او را ضعیف شمردند و نزدیک بود او را بکشند و یارانى بر علیه آنان نیافت، در وسعت قرار داد [سکوتش جایز بود]. همچنین خداوند پیامبر صلی الله علیه و آله را در وسعت قرار داد هنگامى که از قومش فرار کرد و یارانى بر علیه آنان نیافت. من و پدرم نیز از طرف خداوند در وسعت هستیم، زمانى که امّت، ما را رها کردند و با غیر ما بیعت کردند و یارانى نیافتیم... . احتجاج طبرسی/نشر مرتضی/مشهد/ص289
 
 
حفظ جان شیعه
 
"ابو سعید عقیصا" نقل می‌کند که گفت: به امام حسن علیه السّلام گفتم: چرا با معاویه صلح و سازش کردى، در صورتى که می‌دانستى حق با تو بود، نه با او و می‌دانستى که معاویه گمراه و ظالم است؟!
 
در جوابم فرمود: اى ابو سعید! آیا من بعد از پدرم حجت و امام بر خلق نیستم!؟ گفتم: چرا. فرمود: آیا من آن کسى نیستم که پیغمبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم درباره‏ من و برادرم فرمود: الحسن و الحسین امامان، قاما او قعدا؛ حسن و حسین امام هستند، چه قیام کنند و چه سکوت نمایند! گفتم: چرا.
 
فرمود: پس من چه قیام کنم و چه سکوت نمایم، امام مى‏باشم. اى ابو سعید! علت صلح من با معاویه به همان علتى است که پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم با بنى ضمره و بنى اشجع و اهل مکه هنگام برگشت از حدیبیه صلح کرد. تفاوتى که هست این است که آنان به قرآن کافر شدند و معاویه و یارانش به تأویل قرآن کافر شدند.
 
اى ابو سعید! اکنون که من از طرف خداى سبحان امام و پیشوا می‌باشم، پس نباید در قبول جنگ یا صلح کارم را سفیهانه دانست؛ ولو اینکه حکمت آن عملى که انجام می‌دهم نامعلوم باشد.
 
آیا نشنیده‏اى هنگامى که خضر، کشتى را سوراخ کرد و آن کودک را کشت و آن دیوار را تعمیر نمود، حضرت موسى به علت این‌که فلسفه آنها را نمی‌دانست، نپسندید و بر او اعتراض کرد؛ اگر من با معاویه مصالحه نمی‌کردم احدى از شیعیان ما بر روى زمین نبود؛ مگر این‌که کشته می‌شد! بحار الأنوار/علامه مجلسی/دار احیاء تراث عربی / ج‏44/ ص1
 
 
خطر دشمن خارجی
 
از نظر سیاست خارجى آن روز، جنگ داخلى مسلمانان به سود جهان اسلام نبود؛ زیرا امپراتورى روم شرقى که ضربه‌هاى سختى از اسلام خورده بود، همواره مترصد فرصت مناسبى بود تا ضربه موثر و تلافى جویانه‌اى بر پیکر اسلام وارد کند و خود را از نفوذ اسلام آسوده سازد.
 
وقتى که گزارش صف آرایى سپاه امام حسن علیه‌السلام و معاویه در برابر یکدیگر، به سران روم شرقى رسید، زمامداران روم فکر کردند که بهترین فرصت ممکن براى تحقق بخشیدن به هدف‌هاى خود را به دست آورده‌اند، لذا با سپاهى عظیم عازم حمله به کشور اسلامى شدند تا انتقام خود را از مسلمانان بگیرند. آیا در چنین شرائطى، شخصى مثل امام حسن علیه‌السلام که رسالت حفظ اساس اسلامى را به عهده داشت، جز این راهى داشت که با قبول صلح، این خطر بزرگ را از جهان اسلام دفع کند، ولو آن‌که به قیمت فشار روحى و سرزنش‌هاى دوستان کوته بین تمام شود؟
 
«یعقوبى»، مورخ معروف، مى‌نویسد: هنگام بازگشت معاویه به شام(پس از صلح) به وى گزارش رسید که امپراتور روم با سپاه منظم و بزرگى به منظور حمله به کشور اسلامى از روم حرکت کرده است.
 
معاویه چون قدرت مقابله با چنین قواى بزرگى را نداشت، با آنها پیمان صلح بست و متعهد شد صد هزار دینار به دولت روم شرقى بپردازد. سیره پیشوایان/ص97
 
 
مفاد صلح‌نامه
 
ماده اول: حسن بن على علیهما‌السلام حکومت و زمامدارى را به معاویه واگذار مى‌کند؛ مشروط به آن‌که معاویه طبق دستور قرآن مجید و روش پیامبر صلی الله علیه و آله رفتار کند.
 
ماده دوم: بعد از معاویه، خلافت از آن حسن بن على علیهما‌السلام خواهد بود و اگر براى او حادثه‌اى پیش آید، حسین بن على علیهما‌السلام زمام امور مسلمانان را در دست مى‌گیرد. نیز معاویه حق ندارد کسى را به جانشینى خود انتخاب کند.
 
ماده سوم: بدعت ناسزاگویى و اهانت نسبت به امیر مومنان علیه‌السلام و لعن آن حضرت در حال نماز باید متوقف گردد و از على علیه‌السلام جز به نیکى یاد نشود.
 
ماده چهارم: مبلغ پنج میلیون درهم که در بیت المال کوفه موجود است از موضوع تسلیم حکومت به معاویه مستثنا است و باید زیر نظر امام مجتبى علیه‌السلام مصرف شود.
 
نیز معاویه باید در تعیین مقررى و بذل مال، بنى هاشم را بر بنى امیه ترجیح بدهد. همچنین باید معاویه از خراج «دارابگرد»(یکی از پنج شهرستان ایالت فارس) مبلغ یک میلیون درهم در میان بازماندگان شهداى جنگ جمل و صفین که در رکاب امیر مومنان علیه‌السلام کشته شدند، تقسیم کند.
 
ماده پنجم: معاویه تعهد مى‌کند که تمام مردم، اعم از سکنه شام و عراق و حجاز، از هر نژادى که باشند، از تعقیب و آزار وى در امان باشند و از گذشته آنها صرف نظر کند؛ احدى از آنها را به سبب فعالیت‌هاى گذشته‌شان بر ضد حکومت معاویه تحت تعقیب قرار ندهد و مخصوصاً اهل عراق را به خاطر کینه‌هاى گذشته آزار نکند.
 
علاوه بر این، معاویه تمام یاران على علیه‌السلام را، در هر کجا که هستند، امان مى‌دهد که هیچ یک از آنها را نیازارد و جان و مال و ناموس شیعیان و پیروان على علیه‌السلام در امان باشند و به هیچ وجه تحت تعقیب قرار نگیرند و کوچک‌ترین ناراحتى براى آنها ایجاد نشود، حق هر کس به وى برسد و اموالى که از بیت المال در دست شیعیان على علیه‌السلام است، از آنها پس گرفته نشود.
 
نیز نباید هیچ گونه خطرى از ناحیه معاویه متوجه حسن بن على علیهما‌السلام و برادرش حسین بن على علیهما‌السلام و هیچ کدام از افراد خاندان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله بشود و نباید در هیچ نقطه‌اى موجبات خوف و ترس آنها را فراهم سازد.
 
در پایان پیمان، معاویه اکیداً تعهد کرد تمام مواد آن را محترم شمرده، دقیقا به مورد اجرا بگذارد. او خدا را بر این مسئله گواه گرفت و تمام بزرگان و رجال شام نیز گواهى دادند. سیره پیشوایان/ص115 به نقل از "صلح الحسن" تألیف:شیخ راضی آل یاسین
 
همان‌طور که ملاحظه می‌شود، مفاد صلح‌نامه تماماً از موضع قدرت و عزت است و امام علیه‌السلام در این پیمان، ذره‌ای به معاویه باج نداده و اگر معاویه به مفاد پیمان عمل می‌کرد، مطمئناً نتایج مثبت و خوشایندی را برای شیعیان به همراه داشت؛ ولی این ملعون، علناً و با کمال وقاحت اعلام کرد که این پیمان زیر پای اوست و به هیچ‌یک از مفّاد صلح‌نامه عمل نکرد.
 
معاویه پس از پایان قرارداد صلح وقتی به "نُخیله"(مکانی نزدیکی کوفه) رسید، خطبه‌ای خواند و چنین گفت: همانا به خدا قسم، من با شما جنگ نکردم که شما نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج به جا آورید و زکاة بدهید؛ زیرا آنها را انجام می‌دهید! من با شما جنگ کردم تا بر شما امارت کنم! و با این‌که شما آن را ناخوش داشتید، خداوند آن را به من داد. آگاه باشید که من حسن [علیه السّلام] را به چیزهائى آرزومند کرده و وعده‏هائى به او دادم، ولى همه آنها را زیر پا می‌نهم و به هیچ یک از آنها وفا نخواهم کرد! الارشاد/مفید/کنگره شیخ مفید/ج2/ص14
 
یکی از نتایج عمل نکردن معاویه به صلح‌نامه، آشکارتر شدن ماهیت پلید وی و بنی امیه بود.
 
 
معاویه از زبان حسن بصری
 
حسن‏ بصرى‏ -که معروف است از دشمنان امیرالمؤمنین علیه‌السلام بوده- مى‏گوید: معاویه‏ سه صفت کُشنده مزمن داشت:
 
1- غصب زمامدارى این امّت؛ در حالى که در میان ایشان بازماندگانى از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند.
2- پسرش یزید میگسارِ دائم الخمر را که لباس حریر مى‏پوشید و ساز و طنبور مى‏نواخت بر آنها زمامدار قرار داد.
3- زیاد [حرامزاده] را برادر خود شمرد و او را استاندار عراق ساخت؛ در حالى که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «فرزند ملحق به بستر است و زناکار محروم است.» علاوه بر آنها حُجر و یارانش را کشت، واى بر او نسبت به قتل حجر و یاران حجر! مجموعه ورام/ورام ابن ابی فارس/نشر مکتبه فقیه/ج1/ص38
 
 
لا یوم کیومک یا ابا عبدالله
 
[در ایام مریضی امام مجتبی علیه‌السلام] یک روز  امام حسین علیه‌السلام وارد بر امام حسن علیه‌السلام شد و وقتی چشمش به او افتاد گریست.
 
امام حسن علیه‌السلام فرمود: چه چیز تو را می‌گریاند، اى ابا عبداللَّه؟
 
امام حسین علیه‌السلام پاسخ داد: گریه‌ام به خاطر آن‌چه که با تو می‌کنند.
 
امام حسن علیه‌السلام: آن‌چه با من کرده‌اند زهری است که به کامم می‌ریزند تا کشته شوم؛
 
و لکن لا یوم کیومک یا ابا عبدالله؛ ولى اى اباعبداللَّه روزى چون روز تو نیست؛ سى هزار مردى که ادعا می‌کنند از امت جد ما محمد صلی الله علیه و آله هستند و خود را به دین اسلام می‌بندند، برای کشتن تو و ریختن خونت، هتک حرمتت و اسیر کردن ذریه‏ات و زنانت و غارت اموالت جمع می‌شوند. در این‌هنگام، به بنى امیه لعنت فرود می‌‌آید و آسمان، خاکستر و خون می‌بارد و همه چیز بر تو می‌گریند، حتی وحشیان بیابان و ماهیان دریا. أمالی صدوق/نشر کتابچی/ص115
 
و الحمدلله ربّ العالمین
/999/702الف/ر
 
 
 
ارسال نظرات