چرایی دگردیسی یاران انقلاب اسلامی
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، پیشینه ریزش و رویش همراهان رهبران یک قیام، به طول حیات بشر مربوط میشود. در حوزه اسلامی نیز ریزش و رویشها همیشه وجود داشته است. به تعبیر مقام معظم رهبری «فراز و فرودهای سیاسی موجب ریزش میشود».
دوران حکومت امیرالمؤمنین(ع) مصداق بارز این مهم است به طوری که امیرالمؤمنین بسیاری از صحابه پیامبر را که دچار دگردیسی یا واگرایی شده بودند، رها نمود و به سراغ رویشهای اسلام رفت. مقام معظم رهبری میفرمایند: «امیرالمؤمنین هر موقع شمشیر میخواست مالک، اگر زبان میخواست ابنعباس و محمدبن ابوبکر و اما آنهایی که با پیامبر بودند(طلحه، زبیر، سعد ابی وقاص...) خون به دل امیرالمؤمنین میکردند. در انقلاب اسلامی نیز این مسأله به صورت برجسته قابل فهم و درک است.
بسیاری از نخبگان همسو با انقلاب اسلامی به دلایل مختلف از قطار انقلاب اسلامی پیاده شدند که در آسیبشناسی آن نمیتوان از قالبهای کلیشهای و یگانه استفاده کرد بلکه دلایل متعددی میتواند وجود داشته باشد که در انطباق با مصادیق انسانی آن متفاوت است. وقتی پیامبر اسلام(ص) میفرماید جمله «من تاب معک» سوره هود مرا پیر نمود، حاکی از آن است که در مسیر مبارزه بسیاری در وسط راه میبرند. به همین دلیل حضرت امام(ره) نیز فرمودند: «کسانی تا آخر با ما هستند که درد محرومین و مستضعفین را چشیده باشند».
علل و شاخصهای واگرایی به شرح ذیل است: در چرایی دگردیسی یا بریدگی برخی یاران انقلاب اسلامی نمیتوان صرفاً آنان را به دنیاگرایی یا تأمیننشدن منافع آن متهم کرد(اگر چه این مهم یک شاخص است) بلکه باید جامعالاطراف به مسأله نگاه کرد.
1- ورود بدون شناخت به جغرافیای انقلاب اسلامی
بسیاری از کسانی که دچار دگردیسی شدند یا شناخت درستی از «نقشه راه» امام و انقلاب اسلامی نداشتند یا به صورت تصادفی و براساس پیوندهای عاطفی یا اشتراک مبارزه با رژیم پهلوی به این وادی وارد شدند، تلقی آنان از نظام جایگزین، شبیه نظامهای شبه چپ یا لیبرالی بوده است. به طور مثال مرحوم مهندس بازرگان اگر چه معتقد به عدم جدایی دین از سیاست بود اما وقتی سیاست نظری به سیاست عملی(تشکیل حکومت) تبدیل شد، نتوانست ساز و کار نظام اسلامی را بپذیرد بعداً معلوم شد که امام دنبال جمهوری اسلامی بود و بازرگان به «حکومت مسلمانان» میاندیشید. خود ایشان میگوید: «امام ایران را برای اسلام میخواهد و من اسلام را برای ایران» بنابراین عدم شناخت از مسیر انقلاب اسلامی و چالشهای بر سر راه آن باعث گردید عدهای به اشتباه خود در همراهی اولیه اعتراف کنند.
بهزاد نبوی و موسوی خوئینیها نیز با صراحت به عدم اعتقاد به حکومت ولایت فقیه اشاره کردند اما پذیرش آن در زمان امام را به خاطر شخص و ابهت امام اعلام داشتند. بسیاری از انقلابیون بر این باور نبودند که ولایت فقیه و اجرای شریعت در قانون اساسی خواهد آمد لذا به جای همراهی با امام، وی و روحانیت را به انحراف انقلاب متهم کردند. جبهه ملی، نهضت آزادی و بعداً برخی از اعضای حزب مشارکت و چپهای سابق(مجاهدین انقلاب) جزو این دسته بودند حتی برخی از اعضای دولت نیز – انقلاب اسلامی و لزوم بومی آوری آن را باور نداشتند – سازمان مدیریت و برنامهریزی دولت هاشمی میگوید «چیزی به اسم اقتصاد اسلامی موجود نیست، بنابراین خودمان را معطل یک چنین آرا و افکاری که در عرصه محل قابلیت عمل پیدا نکرده نمیکنیم(مبانی نظر و مستندات برنامه رهبری چهارم توسعه 1383).
مواجهه با ولایت مطلقه فقیه نیز که در قانون اساسی آمده نشانگر آن است که برخی مسیر انقلاب اسلامی را مانند کوه یخ میدیدهاند که فقط اندکی از آن را مشاهده میکردند. محمدرضا خاتمی، دبیر کل سابق حزب مشارکت میگوید: «در تغییر دموکراتیک از قانون اساسی ما معتقدیم نمیتوان اختیارات هیچ کس از ارکان از جمله رهبری را فراتر از آنچه در قانون آمده تصور کرد اگر روزی مردم حتی اسلام و حکومت دینی را نخواستند چگونه از ولی فقیه عادل و حافظ اسلام باید اطاعت کنند. در قاموس سیاسی دیکتاتوری یعنی اینکه فردی برخلاف نظر اکثریت مردم عمل کند و در واقع الان این اتفاق افتاده است»،(روزنامه توسعه مهر 1382).
2- دگردیسی معرفتی
دگردیسی معرفتی مهمترین بخش دگردیسی در نخبگان سابق انقلاب اسلامی است. این جماعت که اندک هم هستند، تظاهرات دگردیسی خود را با ماهنامه کیان شروع کردند و در دوران اصلاحات به بلوغ رسیدند، برخی در مقابل نظام ایستادند و رحل اقامت در غرب را برگزیدند. اینها در همسویی دینی و سیاست که غایت اندیشه سیاسی امام بود، تردید کردند و معرفت ذاتی خود را به جوهره دین و باور جامعیت اسلام در همه ابعاد زندگی از دست دادند و به معرفتهای سیال، تولیدی، شالوده شکن، گفتمانی، ابطال پذیر ... روی آوردند.
بنابراین با حقیقت دستنیافتنی مفروض داشتند یا به کلی منکر آن شدند و با این عینک نظام جمهوری اسلامی را فاقد جنبههای قدسی و آسمانی دانستند و حاکمان را به سوءاستفاده از دین برای قدرتخواهی متهم کردند. «جمهوری اسلامی» را امری متناقض معرفی کردند و جمهوریت را مقابل اسلام و بالعکس دانستند و به دنبال تغییر ساختار نظام، برای کمرنگ کردن اسلامیت آن برآمدند. محسن کدیور معتقد است: «اما اصلاحات خودمان را که تغییرات در نظام و رهبری است از طریق نمایندگان مجلس انجام خواهیم داد.».
محسن آرمین نیز در نشست دفتر تحکیم در خرمآباد(1379) میگوید: «اصلاحطلبی یعنی تغییر و تحول در ساختار نظام از طریق راهکارهای قانونی که ابزار آن حفظ آرامش و حرکت تدریجی، آهسته آهسته است».
همچنین عباس عبدی در راستای مشروعیتزدایی دینی از حکومت میگوید: «مشروعیت نظام اسلامی ناشی از حضور اصلاح طلبان است و با خروج آنان از حاکمیت مشروعیت نظام از میان رفته و نظام عملاً دچار فراموشی درونی میشود.»، (29/3/1380 مطبوعاتی).
سروش به عنوان سردمدار دگردیسی معرفتی در کشور تلاش مینماید با بازکردن جبههای در مقابل امام، ولایت فقیه و دین را از عرصه اجتماعی مرخص نماید. وی معتقد است: «همچنان که در اسلام هیچ عمل و قانونی نداریم که باید برای اجرای آن حضور روحانی شرط باشد. در نظریه ولایت فقیه، از آن جهت که فرد فقیه است، حق حکومت ولی در اندیشه سکولاریسم و دین باطل است و فرد فقیه هیچ گونه امتیازی برای حکومت، مبتنی بر هیچ دیانت خاصی نیست و نسبت به دین بیطرف است.» هفتهنامه پیام هاجر که مربوط به دختر شخصیتی است که برای حکومت اسلامی سالها زندان و تبعید و آوارگی کشیده است(آیتالله طالقانی) میگوید: «حکومت دینی، تفکری غلط و به همین اساس دین و سیاست از یکدیگر جدا میباشد.»، (پیام هاجر 28 مهر 1378 ص 14).
سعید حجاریان براساس نظریه هابز، نظام جمهوری اسلامی را تحلیل و در قالب پروتستانتیسم مارتین لوتر میگوید: «مسلمان سکولار، اعتقاد دارد، ادغام این دو نهاد دین و دولت، همان ابزار شدن دین و در دست قدرتمداران است در نتیجه دین از بین میرود و باید برای حفظ دین آن را از دولت جدا کرد.»، (روزنامه شرق 27/12/1382).
بنابراین باور این دسته ناکارآمدی دین در عرصه سیاسی و اجتماعی است و در تلاشند با استانداردهای غربی این نگاه را به اثبات برسانند. این جماعت را نباید به دنیاطلبی متهم کرد بلکه آنان در مشکلات معرفتی گرفتار شدهاند.
3- دنیاگرایی
کسانی که در حوزه مسائل دنیوی دچار بریدگی شدند به دو دسته قابل تقسیمبندی هستند؛ 1- کسانی که کامیابی دنیوی که ناشی از رانت یا تحولات و نوسانات اقتصادی است آنان را به استمرار روح اسلام انقلابی دچار تردید کرد و رفاه و لذت جویی مانع از همراهیشان شد. امام در این باره معتقد است «کسانی که بر این باورند که رفاه و مبارزه با هم تعارض ندارند آب در هاون میکوبند. رفاه و مبارزه هیچ موقع جمع نمیشوند».
بنابراین چرب و شیرین زندگی، مسیر مبارزه را توصیه نمیکند، این مسأله در فاصله رحلت پیامبر تا سال 60 هجری به وفور بین نیروهای محوری حکومت اسلامی رخ داد که نمونههای آن در نامهها و خطبههای امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه قابل رؤیت است 2- دسته دوم کسانی بودند که در قبال زحمات برای انقلاب پاداش دنیوی دریافت نکردند و مشاهده دسته اول باعث سست شدن آنان میشود گویی در جنگی وارد شدند که در تقسیم غنایم چیزی عایدشان نشد لذا کم کم به حاشیه رفتند اما نقزنی خود را در حوزه سیاسی و اعتقادی متمرکز کردند تا دنیاخواهی آنان که در فرهنگ دینی مذموم است، برجسته نشود.
4- قدرت طلبی
برخی از نیروهای انقلاب اسلامی که اکنون دچار سستی و دگردیسی شدند، علاقهمند به حضور در بهترین اجزا و ارکان قدرت بودهاند. این جماعت پیشینه مبارزاتی خود را سندی بر صدرنشینی بعد از انقلاب میدانند؛ لذا اگر فردی جایگاهی را اشغال کند و از نظر آنان سابقه جدی در انقلاب اسلامی نداشته است، هرگز برنمیتابند و اگر مسؤولیتی در شأن و جایگاهی که برای خود قائل هستند دریافت نکنند، زمین و زمان را به هم میدوزند که ایهاالناس چه نشستهاید که یاران امام و انقلاب را حذف کردند.
در عرصه دموکراتیک و انتخابات نیز اینگونهاند. بر این باورند که فقط انتخاباتی انتخابات است که خروجی آن ما باشیم، در غیر این صورت یا مردم پوپولیستی رأی دادهاند یا تقلب صورت گرفته است. این دسته قدرت خواهی خود را فریاد نمیزنند اما با فکر و با قهر و نافرمانی مدنی چهرههای عبوس خود را نشان میدهند. به رغم اینکه بعضاً در تصویب قوانین نظام جمهوری اسلامی در مجلس یا دولت نقش داشتهاند اما اگر همین قوانین بر آنان اعمال شود به سوی قهر و اعتراض و تحریک اجتماعی پیش میروند، گویی قوانین سلبی و بازدارنده نظام برای دیگران نوشته شده است و نزدیکان انقلاب باید کارت نبرد داشته باشند.
میل به قدرت و قدرت طلبی که معمولاً در آدمی نهادینه شده است از مهمترین علل بریدنها و واگرایی است که البته علت آن به دلایلی دیگر ارجاع و واقعیت به دلیل قبح دینی و اجتماعی پنهان نگه داشته میشود. قدرتطلبان نیز اگر در مسؤولیت قرار نگیرند تا مرز اتهام انحراف به نظام و انقلاب و اینکه همه چیز از دست رفت و در انقلاب چی میخواستیم و چی شد پیش میروند.
5- وادادگی در مقابل غیریت(غرب)
نیروهای سیاسی، مذهبی در ایران امروز، وقتی در مقابل تمدن و غرب قرار میگیرند به سه دسته تقسیم میشود.
اول مقاومت مطلق در مقابل غرب؛ دوم نگاه گزینشی به غرب و سوم وادادگی مطلق در مقابل غرب بخشی از نیروهای انقلاب که در دسته سوم جای میگیرند هدف انقلاب اسلامی را صرفاً امری در راستای توسعه اجتماعی، اقتصادی میدانند. از این رو خاستگاه تکنولوژیکی و زیرساختهای توسعه را در غرب میبینند.
بنابراین با نگاه واقعگرایانه(در مقابل نگاه آرمانگرایانه) معتقدند مبارزه با غرب امری بیحاصل و به ضرر کشور است و تلاش مینمایند کوچکترین نگاه مثبت غرب به ایران را در رسانههای خود برجسته و بزرگترین هجمههای غرب به انقلاب اسلامی را نادیده بگیرند. این دسته مقصر همه مشکلات بین ایران و غرب را ایران و انقلاب اسلامی میدانند و نوعی خستگی را فریاد میزنند. «هضم شدن در پروسه جهانی شدن»، «بسته با کدخدای دهکده جهانی»، «قدرت آمریکایی یک واقعیت است» و... بخشی از ادبیات گفتمانی آنان است.
این دسته معتقدند: «باید هنجارپذیر باشیم، آزادی، دموکراسی، حقوق شهروندی، برابری زن و مرد به طور مطلق در همه امور، دست برداشتن از مبارزان فلسطین و کنار آمدن در قضیه فلسطین، حزبالله و خاورمیانه از لوازم یک چنین همپیوندی با اقتصاد جهانی است(مبانی نظری و مستندات برنامه چهارم توسعه، سازمان مدیریت 1382 ص 98). این جماعت در تعریف انسان و رابطه فرد و حاکمیت به محورهای ذیل باور دارند: 1- اومانیسم (انسان محوری به جای خدامحوری) 2- (عقلمداری و تعقل به جای تعبد) 3- ساینتیسیم (علممحوری به جای وحی محوری) 4- لیبرالیسم (اصالت آزادی فردی) 5- مدرنیسم (سنتگریزی) 6- مطلقزدایی از اخلاق و اعتقاد 7- قرارداد اجتماعی (دموکراسی به عنوان مدل حکومتی).
به تعبیر دیگر باور به سکولاریسم لازمه وادادگی در مقابل غرب است که ایران در 200 سال گذشته درگیر آن بوده است. برخی انقلابیون سابق که به نام اسلام قیام کردهاند امروز به این نتیجه رسیدند که ایدئولوژی مانع ارتباطات جهانی است. محسن آرمین از اعضای محوری سازمان مجاهدین انقلاب بر این باور است که «ما باید بحث رابطه با امریکا را از مقوله ایدئولوژیک خارج کنیم و این کار باید کاملاً کارشناسی باشد»، (روزنامه ایران 12 آبان 1380 ص9).
بهزاد نبوی دیگر همکار آرمین طی پنج سال 180 درجه میچرخد در حالی که سال 1375 میگوید «انقلاب ما که مورد پذیرش آمریکا نیست. فروپاشی اتحاد شوروی تجربه خوبی در این مورد است. آنها که پس از فروپاشی کشورشان را در اختیار آمریکا گذاشتند چه کردند؟ و چه به دست آوردند؟ اگر ما با آمریکا رابطه برقرار کنیم حقیقت انقلاب از دست میرود. آنها برای عوض کردن رفتارها و عقاید ما میآیند»،(هفته نامه بین 12/6/75، ص 5) در سال 1380 میگوید «امروز آمریکا صد بار اعلام آمادگی میکند برای مذاکره با ما و این ما هستیم که پیش شرط میگذاریم ... ما باید این سیاست را ادامه بدهیم، (سیاست تنش زدایی) و بدانیم که ما وقتی به دولتها احترام نگذاریم آنها هم به ما احترام نمیگذارند.»(عصر ما 20/5/1380).
بنابراین این جماعت انقلاب اسلامی را یک پروژه تمام شده علیه نظام پهلوی میدانند نه یک پروسه برای همیشه تاریخ که امام فرمود «تا کفر و شرک هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم.»
6- آسیبها و نیازهای شخصیتی
بسیاری از افرادی که با انقلاب کلنجار رفته و میروند از جهت شخصیتی و مشی فردی دارای ویژگیهای خاصی هستند،احساساتی بودن(آیتالله منتظری)، یک دندگی(موسوی)، خود بزرگ بینی(بنیصدر) و خود را وارث و مالک انقلاب دانستن نیز از آسیبهای جدی در رویارویی با انقلاب اسلامی است. علاقه به صدرنشینی، مرجعیت و محور بودن و عدم تأمین این خواسته موجب ناسازگاری آنان با محیط میشود. این مدعیان انقلاب با قرائت کاریکاتوری از صدر انقلاب اسلامی به دنبال احیای خود از طریق لجبازی با حاکمیت بر میآیند. قیاس شخصیتی یا نزدیکی و دوری به امام(ره) ملاکی است برای برتریطلبی برخی و طرح مدعاهای زیادخواهانه یا واگرایانه و خدایی ناکرده تشویق و ترغیب مردم به نافرمانی مدنی یا ایستادن مقابل نظام اسلامی.
7- ضعف و نبود راهبرد جذب در نیروهای انقلاب
نیروهای اصیل انقلاب و معتقدان حقیقی آن کسانی هستند که نه از رهبری جلوتر حرکت میکنند و نه عقبتر میمانند اما این دسته برای مواجهه با شش دسته قبلی چه برنامهای دارند؟ مقام معظم رهبری در خطبه عید فطر سال 1388(بعد از فتنه) فرمودند: «راهبرد نظام جذب حداکثری و دفع حداقلی است». نیروهای انقلاب اسلامی نه تنها برای اجرایی کردن این راهبرد برنامهای ندارند. بلکه هیچ اشتباه کوچک و بزرگ و توبهای را هم نمیپذیرند. هر کس اشتباهی کند یا حرفی بزند که در چارچوب انقلاب نیست برای همیشه مورد بیتوجهی خواهد بود و بعضاً نیز به هل دادن آن به بیرون از نظام کمک میشود.
به تعبیر دیگر برای نیروهای انقلاب اسلامی اشتباه دیگران در مقابل نظام هرچند در حد یک جمله آلوده باشد به عنوان آخرین اشتباه فرد تلقی میشود. مثل کسی که در انبار مهمات کار میکند، اینجا صادق است. در انبار مهمات کسی که اولین اشتباه را میکند، آخرین اشتباه وی نیز هست چرا که فرصتی برای اشتباه دیگر ندارد و هم آنجا تمام میشود. جاذبه در نیروهای انقلاب کم است بین چهار دسته معاند، مخالفت و منتقد و خنثی بعضاً فرقی دیده نمیشود یا تفاوتها تشخیص و تفکیک نمیشود
نظام جمهوری اسلامی ایران یک نظام مردمی به معنی واقعی کلمه است و در زمینه پشتوانهای غیر از مردم ندارد، لذا برای جذب حداکثری باید برنامههای هوشمندانه طراحی کند. البته این نقد به نیروهای انقلاب به معنی ترحم به کسانی که به روی نظام شمشیر کشیدهاند نیست بلکه جهت کسانی است که ناآگاه و از مسائل جزئی ناراحت و معمولاً اهل انتقادهای دائمی و بیپایه هستند و کینه عمیق نسبت به انقلاب اسلامی ندارند./907/د101/ی
منبع : جوان