۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۹:۱۷
کد خبر: ۲۵۷۵۵۳
به بهانه انتشار فیلم آتش بس2 در شبکه نمایش خانگی

آموزش گام به گام فمینیسم ایرانی برای زوج های امروزین!

خبرگزاری رسا ـ آتش بس 2 را در یک کلام می توان فیلمی سطحی و فاقد ارزشهای سینمایی و انسانی دانست.متدهای بدیع آموزشی خانم کارگردان در تلفیق با مانیفستهای فمینیستی اش. یک ادعانامه تمام عیار در دفاع از فمینیسم مبتذل ایرانی امروزین که حالا با بیانات مشعشع کارگردان زن سالارش، پیوندی یکپارچه میان سینمای مبتذل و شبه روشنفکری ساخته است.
آتش بس2

 

داستان اینگونه روایت می‌شود که یک زوج جوان و تحصیلکرده که عازم سفری به خارج از کشور هستند پس از سال‌ها، مشاور خانواده‌ی خود را به طور اتفاقی در فرودگاه ملاقات می‌کنند و در مدت زمانی که منتظر پرواز خود هستند، اتفاقات سال‌هایی از زندگی خود را در مدتی که مشاور آن‌ها در خارج از کشور به سر می‌برد، مرور می‌کنند.


آتش بس 2 را در یک کلام می توان ادامه ای منطقی و طبیعی دانست بر قست اولش. همان قدر باری به هر جهت و یله و بی مبنا. درهم جوش و سطحی و گل درشت؛ ساده انگار و باسمه ای و فاقد جذابیت دراماتیک و ارزشهای سینماورزانه.

 

آموزش گام به گام فمینیسم ایرانی برای زوج های امروزین!

 

متدهای بدیع آموزشی خانم کارگردان در تلفیق با مانیفستهای فمینیستی اش. یک ادعانامه تمام عیار در دفاع از فمینیسم مبتذل ایرانی امروزین. ایشان یک داستانک بی مایه را در معجونی از درس عبرت ها و نکات آموزشی برای زوجهای جوان در هم آمیخته اند و با کاتالیزور نکات فمینیستی، به خورد مخاطب داده اند و شاید همین امر هم باعش شده است تا ادعا کنند یک اثر آموزشی ساخته اند.

 

 

وقتی سینماگری سرنای هنر هفتم را از دهانه گشادش می نوازد!

خب؛ دقیقا مشکل از همین جا شروع می شود؛ دمین در سرنا از دهانه گشادش! اینکه شما اول حرف و ایده ای داشه اید و بعد برایش دنبال فرم رفته اید و این یعنی سرو ته کردن قضیه سینما.

ما در سینما از فرم به محتوا می رسیم و نه بالعکس. سینما ظرفی نیست که در ان هر مظروفی را خواستیم بریزیم. سینما، سینماست؛ با همه امکانات و محذورات و جزئیات و ویژگی هایش و این همان چیزی است که دوستان ما در دو سر افراط و تفریط بدان پایبندی ندارند؛ و فرقی هم نمی کند که ده نمکی باشند یا میلانی؛ هر دو، سینما را ابزار می دانند و وسیله؛ و نه البته سیستم و «کل»ی یکپارچه که فرم و محتوایش قابل تفکیک و جداپذیر نیست. البته ایرادهای ساختاری آتش بس2 به همین جا ختم نمی شود.

 

از میانه ادا و شعار و کلیشه و ابتذال

 

فیلم کاملا ادایی و شعاری است. شخصیتهایش باسمه ای اند و درنیامده؛ همه چیز ل درشت و کلیشه ای است؛ بچه که کلا وسیله صحنه است؛ و زوج جوان، کاملا شیک و البته کاملا مقوایی.

 

مشکل آتش بس این است که دقیقا در همه آن چیزهایی که ادعایش را دارد، بی تأثیر و بی باور است. تهمینه میلانی خودش هم نه به آموزش زوج های جوان نسبت به مخاطرات دوران امروز باوری دارد و نه حتی به فمینیسم.
 

دقیقا به همین دلیل هم هست که آن جمله منحصربفرد را درباره همه مردم ایران روی آنتن زنده برنامه هفت بر زبان راند. آنجا که گفت: «همه‌ مردم ایران عقده‌ای هستند! مگر می‌شود کسی در ایران زندگی کند و عقده‌ای نباشد»!
 

البته که این حرف سرکار خانم تهمینه میلانی کارگردان فاقد ارزش و اهمیت برای توجه و تحلیل و پاسخگویی است اما می‌تواند راه خوبی باشد برای ورود به نقد و تحلیل آخرین ساخته ایشان و حتی خود ایشان باشد که هست.

 

کارگردانی با سلاح عقده، در مصاف با سینمایی که هنر است!

 

وقتی یک کارگردان سینمایی با سلاحی به نام «عقده» وارد مصاف هنر سینما می شود و با این ادوات و کلمات، مخاطبش را خلع سلاح می کند، می توان فهمید منظومه فکری و اتمسفر اندیشگی او چیست و کجا.

 

 

حالا ادعاها را مرور کنیم:
«ما یک فیلم اجتماعی آموزشی  با ساختاری نو از ظرایف زندگی ساخته‌ایم؛ داستان‌های کوتاهی که به شکل دانه‌های تسبیح یا گردنبند با طنزی امروزی و مدرن که در نخ یا زنجیری به نام خوشبختی مجموعه‌ای از ظرافت‌های زندگی را می‌سازد.»

 

البته فیلم این چیزها را در خود ندارد ولی مصاحبه های رنگارنگ این روزهای خانم کارگردان با رسانه های مختلف چرا. آتش بس2 یک فیلم کلیشه ای است با انبوهی ادا و اطوار مبتذل روشنفکرانه! – فکرش را بکنید چه معجونی می شود!

 

آیا فیلم اجتماعی و آسیب شناسانه با لباسهای شیک و ماشینهای مجلل به دست می آید؟!

 

ادعای آسیب شناسانه بودن دارد ولی صحنه به صحنه زوج جوانش لباسهای شیک رنگ و وارنگ می پوشند؛ مدعی اجتماعی بودن است ولی توی آپارتمان می چرخد؛ بنابوده آموزشی باشد ولی بیشتر آمیزشی شده؛ دیالوگهایش هم که از فرط شعاری بودن توی ذوق می زند و روی اعصاب است؛ مابقی ماجرا هم که:

 

«خب، خانواده یک جامعه کوچک است که در کنار یکدیگر محله، شهر و یک کشور را می‌سازد. به زبان دیگر، سلول‌های جامعه از افراد و خانواده ایشان تشکیل شده است. بنابراین سلامت خانواده، یعنی سلامت شهر و کشور. ما معتقدیم برای داشتن جامعه سالم و روبه‌رشد باید توجه خود را متوجه خانواده کنیم. اگر افراد جامعه در خانواده خود خوشحال و خوشبخت باشند، تاثیر مثبت آن در جامعه بزرگ‌تر نمود پیدا می‌کند. برای تحقق این امر، فرمول‌ها و مهارت‌هایی وجود دارد که باید آنها را کسب کرد. ‌گرچه این فیلم درباره طیف خاص اقتصادی و اجتماعی ساخته شده است، اما تاثیر خود را روی طبقات مختلف می‌گذارد.»

 

 

حالا چطور می شود به این فرمول رسید؟ کار خاصی ندارد؛ دیالوگهایمان را جنسی می کنیم؛ به آیات قرآن، تسخر می زنیم؛ سنتی ها را امل و امروزی ها را وراج و مردد و تهی و پوچ، نشان می دهیم؛ یک کاراکتر روانشناس هم می¬کاریم آن وسط تا حرفهایی بزند و به مخاطبان حقنه کند تا فیلممان مجوز ساخت و اکران بگیرد.


اما چه در فیلم و چه در حرفهای خانم کارگردان، بالاخره آنچه باید گفت و محور و اساس و دلیل اصلی این همه زحمت و هزینه و مشقت برای ساخت فیلم است، عیان می شود:

 

«جامعه ما یک جامعه مردسالار است. برای همین مردها از حق و حقوقی برخوردارند که خانم‌ها نیستند. همین حق و حقوق بیشتر و البته امتیازات سنتی مرد ایرانی در تقابل با روابط مدرن زناشویی جامعه، مشکل ایجاد می‌کند. وقتی مرد خودش را رییس خانه می‌داند، طبعا تعارض به وجود می‌آید. البته خسرو به وجودآورنده این حق و حقوق نیست، اما ما در فیلم به او می‌گوییم به جای این روش، می‌تواند روش بهتر و سالم‌تری انتخاب کند تا ارتباط او با همسرش انسانی‌تر و عمیق‌تر شود. البته اعمال و انتخاب‌های ترانه هم در این فیلم نقد می‌شود. او این تصور غلط را از پیشینیان خود به ارث برده که ازدواج کرده است تا همسرش خرج او را بدهد. در حالی‌که می‌تواند روش دوستانه‌ای برای تقسیم مسوولیت در خانه و اشتراک در مخارج آن انتخاب کند. مواردی از این‌دست ثابت می‌کند زن ایرانی هنوز یک زن مدرن نیست و هرکجا منافعش ایجاب کند، گوشه‌چشمی به سنت می‌اندازد.»

 

 

 
زیر سوال بردن سبک زندگی دینی و آموزه های والای اندیشه اسلامی که نه تنها برای مرد، ویژگی ها و مناسباتی منطبق بر فطرت و خلقیاتش برمی گزیند بلکه زن را هم در همین فضا پرورش می دهد و بر محور آن، تشخص می بخشد، نکته منفی اصلی این فیلم و بدترین وجه محتوایی و پیامی آن است.


و به نظر می رسد این تنها چیزی است که کارگردان بدان اعتقاد داشته هرچند جرئت بیان عیان تر و مانور بیشتر بر روی آن را نداشته و بدست نیاورده است.

و در ادامه همین مانیفست فمینیستی و برای پوشش دادن به همین اعتقاد انحرافی است که میلانی می گوید:

«زنان ما ثابت کردند که چه هنرمند و ادیب و چه در رشته‌های دیگر مشغول فعالیت باشند، زنان شایسته‌ای هستند. هرچند در شرایط نامساوی فعالیت، برای اثبات خودشان چندین‌برابر مردها کار می‌کنند. من فشار‌های اجتماعی بی‌حد را در این رشد بی‌اثر نمی‌دانم. همین امروز شنیدم که ورزشکاران ایرانی 16 مدال کسب کردند آن هم در شرایطی که امکانات ورزشی برای بانوان نزدیک به هیچ است. به نظر می‌رسد هرچه فشار روی خانم‌ها بیشتر می‌شود، طبق قانون عمل و عکس‌العمل در فیزیک، خانم‌های ما برای مقابله با این فشار انرژی بیشتری برای رشد اجتماعی صرف می‌کنند و برای این رشد، انگیزه کافی دارند.»
 

و بالاخره در پایان بد نیست این نکته نغز و پرمغز ایشان را هم که مبتنی بر حرف روز رسانه ها و نقل محافل سینمایی است بازخوانی کنیم که تیر آخر را بر تابوت سینمای اصیل و صدیق می کوبد و می گوید:


«چه طرفدار فیلم‌های‌ کیارستمی باشیم و چه نباشیم، در اینکه آقای‌کیارستمی در سینمای ایران یگانه است، شکی نیست. ایشان جایگاه منحصربه‌فرد و ویژه‌ای در سینمای ایران و جهان دارند و احترام به ایشان و جایگاه ایشان از دید من وظیفه همگان، به‌ویژه هنرمندان است. بر این اساس، طبعا به نظرات و رفتار آقای‌حاتمی‌کیا انتقاد جدی دارم. ایشان معتقدند حضور و فیلمسازی آقای‌کیارستمی و البته بسیاری از کارگردانان به صلاح جامعه نیست.‌

 

گرچه موافق آزادی بیان هستم و معتقدم هرکسی آزاد است نظر و سلیقه خود را داشته باشد، اما آقای‌حاتمی‌کیا باید بپذیرند ‌نظر ایشان برخلاف نظر اکثریت جامعه هنری است. چیزی را که نمی‌توانم درک کنم، این که چه کسی مسوولیت تشخیص صلاحیت هنرمندان را به ایشان داده است که خیلی راحت هنرمندان را ردصلاحیت می‌کنند و بی‌پروا به نقد آثار هنری کارگردانان بزرگ سینمای ایران می‌پردازند. آیا بهتر نیست بگذاریم هرکارگردانی متناسب با ذوق و اندیشه خود فیلم بسازد تا از برآیند مجموعه متنوع فیلم‌ها، هنر فیلمسازی رشد کند؟ تصور کنید اگر همه فیلمسازان ایران فیلم‌های مشابه فیلم‌های آقای‌حاتمی‌کیا می‌ساختند، چه پیش می‌آمد. به نظرم نگرش یک‌سویه آقای‌حاتمی‌کیا یک نوع سانسور است. آن هم در شرایطی که جامعه هنری ما آنقدر جا دارد که کسی جای دیگری را تنگ نکند.»


همانطور که در ابتدا گفتیم آتش بس 2 را در یک کلام می توان ادامه ای منطقی و طبیعی دانست بر قست اولش. همان قدر باری به هر جهت و یله و بی مبنا. درهم جوش و سطحی و گل درشت؛ ساده انگار و باسمه‌ای و فاقد جذابیت دراماتیک و ارزشهای سینماورزانه.


متدهای بدیع آموزشی خانم کارگردان در تلفیق با مانیفستهای فمینیستی اش. یک ادعانامه تمام عیار در دفاع از فمینیسم مبتذل ایرانی امروزین که حالا با بیانات مشعشع کارگردان زن سالارش، پیوندی یکپارچه میان سینمای مبتذل و باسمه‌ای پایین تنه‌ای و سینمای مفنگی و آبکی جشنواره‌ای را پدیدار ساخته است.
زهی تأثر و تأسف برای سینمای ایران و مخاطبان مظلوم و محرومش!

 

/703/830/م

ارسال نظرات