توافق اجتماعي بر سر تغيير دولت
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از روزنامه رسالت، نویسنده این سرمقاله به موضع ضعف دولت در مناظرات پرداخته وبحث های این مناظره را بررسی می کند.
1.بيگمان، نفس حضور دکتر اسحاق جهانگيري در رقابتهاي انتخاباتي، لااقل يک پيام بي مناقشه و بحث ناپذير دارد: اين که دکتر حسن روحاني، در خلأ برنامه براي بهبود شرايط و مضايق کشور، براي انتخاب مجدد به مشکل حادي برخوردهاند، که لازم شده است تا از «پوشش» يا «مكمل» يا هر چيز ديگري که اسمش را بگذاريم استفاده کنند. هيچ يک از رؤساي جمهور پيشين در اين موقعيت قرار نگرفتند. حتي به خاطر ندارم که اين اتفاق، نظير تاريخي داشته باشد. دولت با اين کار عجيب، عملاً به وضعيت بغرنج خود معترف گشته است. پس، بايد براي تغيير، کاري کرد.
2.يک حقيقت ديگر نيز قطعي و مناقشه ناپذير است؛ اين که کسي ترديد ندارد که دکتر روحاني، نزد اکثريت مردم محبوب نيست. از شمار انبوه نظرسنجيها، اين معلوم است که سطح محبوبيت دکتر روحاني، در ميان رأي دهندگان به پايينترين سطوح قابل تصور رسيده است. چيزي قريب به يک نفر از هر پنج نفر يا خيلي دست بالا بگيريم يک و نيم نفر از پنج نفر! بنا بر اين، لازم ديده شد که دکتر جهانگيري، به کمک دکتر روحاني بيايد، و در زمينههايي مانند تخريب بيحساب و کتاب رقبا يا طرح آمار و ارقام يا «گريستن» گهگاه به او کمک کند، تا شايد رفع مخمصه گردد. اين تلاشها شکل زنندهاي به خود گرفته است که زيبنده ملت ايران نيست. پس، بايد براي تغيير ، کاري کرد.
3.چهار سال به سؤالات و مطالبات مردم پاسخ داده نشد، رئيس جمهور از مردم دوري گزيد، منتقدان به هزار و يک وصف ناروا مانند «بيسواد» و «متوهم» و «بيکار» و «اهل عصر حجر» و «بي شناسنامه» و «افراد معدود که از جاي معدود تغذيه ميشوند» توصيف شدند، و «دلواپسي» جرم و فحش محسوب شد. رئيس جمهور دهان منتقدان را بست، حتي دهان کارگردان «فيلم تبليغاتي پناه ميبرم از بستن دهان منتقدان». حال، امروز با گريستن ناجور دکتر اسحاق جهانگيري که اصلاً به ايشان نميآيد، کوشش ميشود تا رئيس جمهور، هواخواه مردم و منتقدان قلمداد شود.
معلوم است که سهلانگاري و بدکاري چهار ساله، در اين چهار روز مانده به انتخابات اصلاح نميشود. امروز کوشش ميشود به جاي عملکرد مردمي در يک دوره چهار ساله، يک «نمايش» در مفتضح کردن رقباي انتخاباتي، حلال مخمصه دولت «روحاني-جهانگيري» گردد، که نخواهد شد. امروز، مردم متوجه شدهاند که نه تدبيري هست و نه اميدي در دو گانه «روحاني-جهانگيري»؛ دوگانهاي که امروز با شعار «اسحاق دوستت داريم» دانشآموزان کرماني، به «جهانگيري-روحاني» تنزل يافته است. دولت «روحاني-جهانگيري»، تنها خواست يک جناح تشنه قدرت بود که چهار سال کشور را معطل کرد. البته تدابير و اميدهايي در «برجام» و «طرح تحول سلامت» بود که دو وزير آزرده سازنده آنها از ماهها قبل آواز ترک دولت سر دادهاند، و بدين ترتيب معلوم شد که براي استمرار اين دو مسير خارجي و بهداشتي هم تغيير دولت لازم است. پس، بايد کاري کرد.
4.آمدن دکتر اسحاق جهانگيري، اوضاع دکتر روحاني را خرابتر هم کرده است. به لحاظ فني،يکي از تبعات ناخواسته به ميدان آمدن دکتر اسحاق جهانگيري اين است که شماري از رأي دهندگان را که از پرداخت «هزينه تصميمگيري» جديد پس از يک دوره گريزان بودند، از موقعيت بي تصميمي خارج کرده است. توضيح اين که، در کشورهايي مانند ما که رياست جمهوري دو دورهاي دارند، اغلب، اقشار متوسط شهري، تمايل دارند تا رئيس جمهور براي دور دوم برگزيده شود، تا تغييري در موقعيتها و منافع روي ندهد. به اين ترتيب، برخي دولتها در آستانه انتخابات، سياستهاي موقت اتخاذ ميکنند که هدف آنها، راضي نگه داشتن اين اقشار به اصطلاح، «خاکستري» است.
البته اين دولت نيز چنين حرکات پوپوليستي را آشکارا و بيپرده و عوامفريب و موهن، ساز کرد، ولي مجموعهاي از رويدادها از عملکرد قوياً ضعيف دولت در طول چهار سال و حجم عظيم نارضايتيها گرفته تا همين آمدن دکتر اسحاق جهانگيري شرايط را تغيير داد. هواداران پيشين دولت، امروز با تيپ ظاهراً آوانگارد دکتر اسحاق جهانگيري که موقتي و مقطعي در پيش گرفته شده است، متوجه ضعفهاي مفرط دکتر حسن روحاني و دو روز پيش همين آقاي جهانگيري هم شدهاند. حالا به نظر ميرسد که آمدن دکتر جهانگيري البته در کنار نارضايتيها و ظهور رقباي قابل و جدي، شمار بيش از پيشي از مردم را متقاعد کرده است که بايد سمت و سوي دولت را تغيير دهند. پس، بايد براي تغيير کاري کرد.
5.حال که فرصت و توافقي فراگير براي تغيير مسير حرکت دم و دستگاه اجرايي کشور هست، پرسشي که ذهنهاي تحليلگر بايد به آن پاسخ گويند اين است که از يک موضع منطقي، چگونه بايد مسيرها را تغيير دهيم؟ بسياري از افراد از اين شکايت ميکنند که آن سياستهايي را که ميخواهند نميبينند. مطالبات عمومي در زمينههايي مانند اشتغال و مبارزه با فساد اداري و همچنين رونق اقتصادي و دفاع از منافع ملي در زمينه برجام و عربستان و مرزهاي پاکستان، تدابير منظم براي مقابله با حوادث غيرمترقبه و سوانح طبيعي و اختلالهاي محيط زيستي، و ... . اينها فهرستي از نارضايتيهاست. دليل اصلي برآورده نشدن انتظارات مردم، «برنامهريزي و اجراي ضعيف و نحيف» در سطح سازمان سياسي است، که مقصري جز «روحاني-جهانگيري» ندارد.
6.هم منتقدان و هم هواداران پيشين دکتر حسن روحاني، در يک نقطه اشتراک دارند: اين که دولت روحاني-جهانگيري در «برنامهريزي و اجرا» فوقالعاده ضعيف بود. آنها کم و بيش، کشور را به شانس به ثمر نشستن برجام پيوند زدند و از برنامهريزي منسجم در ساير بخشها صرفنظر کردند. حتي امروز هم به نظر ميرسد که آنها هنوز هم برنامه مدون و جدي براي دگرگونيهاي اقتصادي گريزناپذير ندارند. آنها حل معضل بيکاري چهل درصدي فارغ التحصيلان دانشگاهي را بدون برنامه رها کردهاند و به رقباي خود که اين اولويت نخست ملي را قابل حل ميدانند،تنها شعار «نميشود و نميتوانيم و نداريم» تحويل ميدهند. خب؛ اغلب، «سهل»تر است (توجه کنيد: نگفتم آسانتر است) که عوامل خارجي و «بدعهديهاي برجامي» را مسئول عدم موفقيتهاي اجرايي دولت کهنسالان بدانيم به جاي آن که براي سياست داخلي کمي زمان صرف کنيم نه اينکه فقط سياست داخلي را بگذرانيم.
7.نيروهاي مردمي که بيش از کهنسالان ميلياردر براي انقلاب خون دل خوردهاند، روش ديگري را انتخاب کردهاند. آنها در قبال آيندگان و گذشتگان و شهيدان و ايثارگران، احساس مسئوليت تاريخي دارند و نميتواننديلتسينوار بگويند: نميشود و نميتوانيم و نداريم. آنها ميدانند که ميراثشهدا را بايد از اين گردنه تاريخي عبور داد. بايد «جهاد» کرد، و براي اين «جهاد» بايد چهار شعار مهم را بر تارک تابلوي حرکت ترسيم کرد:
شعار اول. کساني که دائماً ميگويند «نميشود» را جدي نگيريم
براي مردان جهادگر و انقلابي، همواره، «فضاي انتقادي» پر شور يک موهبت است، چرا که اساساً از متن چنين فضايي است که مردان با خودباوري جهادي و انقلابي متولد ميشوند. بدون چنين فضايي، جهاد و انقلابي گري مرداب ميشود و ميخشکد. اما اگر انتهاي انتقادها، يأس باشد و سياهي باشد و نميتوانيم باشد، جلوي هر حرکتي را براي اصلاح، پيشاپيش ميگيرد. اين نحو انتقادها، که بيشتر شبيه «غر زدن» است، براي دستيابي به موفقيت در هر شرايطي مخرب هستند. حتي در مواقعي که واقعاً نميشود و نميتوانيم، وجود کساني که ميگويند نميشود و نميتوانيم، مفيد و مثمر ثمر نيست، زيرا کساني که به خداوند توکل دارند، لااقل ما را در مسير نگه ميدارند، و همين باعث ميشود که نهايتاً از يک روزنه فرجي حاصل شود، ولي اگر نشستيم و کاري نکرديم،يا از آن بدتر، عقب نشستيم، نبايد منتظر گشايشي هم باشيم، هرگز.
شعار دوم. به ميانحالي و بيحالي راضي نشويم
ساختنتاريخ و وقوع اقدامات چشمگير، درست در موقعيت ما که بايد براي معضل حساس اشتغال فکري شود، با متوسط الحالي سازگار نخواهد بود. داستان مرگ و زندگي است و بايد از سد محدوديتهاي امکانات بالقوه خود عبور کنيم. رضايت بسياري از افراد در انجام کارهاي «سهل» تأمين ميشود، به جاي آنکه انرژي و فعاليت خود را صرف خلق يک رخداد تاريخساز و معنادار کنند؛ افرادي که چنين رويکرد انفعالي نسبت به رشد خود و اجتماع دارند، به همان سرنوشت شومي دچار خواهند شد که سياستمداراني که اجازه ميدهند رقبا تقدير آنها و کشورشان را تعيين کنند به آن دچار ميگردند. خوشاقبالي و بداقبالي براي همه اتفاق ميافتد، اين برنامهريزي و اجراست که بازگشت به خوشاقبالي را تضمين ميکند. بايد به ياد داشته باشيم که بازي سياست، فقط براي بازيکنان سختکوش که از انرژي، هوش و خلاقيت خود براي تصميمگيري و به دست گرفتن تقدير بهره ميبرند، پاداش درخور به همراه دارد.
شعار سوم. برنامه براي آينده آرماني
معالأسف،درانتخاباتجاري، به رغم انتخابات 1392، هيچيک از طرفهاي انتخابات، برنامهاي مدون براي اداره کشور ارائه ندادهاند. حتي نامزدهاي دولتي هم که از تقديم برنامه ششم به دولت استنکاف ورزيدهاند، براي انتخابات نيز برنامهاي براي تغيير شرايط کشور ارائه نکردهاند. اين در حالي است که عامليتهاي تغيير اجتماعي بايد همت خود را به بررسي جزئيات همه جنبههاي سياست آينده اختصاص دهند و بر مبناي آن برنامهريزي مشخصي ارائه نمايند. حرکت درست، احتياج به برنامهريزي صحيح و دقيق دارد. برنامهريزي درست، بايد خاص و قابل اندازهگيري باشد.
پس، در عين اميدواري و آرمانگرايي و تمرکز به هدف، بايد واقعيتگرا هم بود. آينده و هدف، بايد متضمن موضوعاتي باشد که با منابع و محدوديتهاي فعلي از لحاظ فيزيکي امکانپذير گردد. واقعگرايي در نفس خود محدود کننده نيست، مع الوصف، فعالان سياسيبايد تمام خلاقيت خود را به کار بگيرند تا آينده الهام بخشي شکل يابد که در آن تمام فرصتها و سرمايهها به کار افتند. لازم است تا فيلترهايي ايجاد کنيم که از هدر رفت زمان و انرژي درباره موضوعات دست نيافتني يا نامربوط جلوگيري گردد. اين، خيلي مهم است.
شعار چهارم. بايد از همه ظرفيتها استفاده کرد
نهايتاً اين که همه منابع و «ظرفيت»ها مهم هستند، بويژه در موقعيت بحراني امروز جهان. ميتوان گفت که از زمان جنگ جهاني دوم تا کنون، هيچ گاه جهان تا اين اندازه آشفته نبوده است. پس نميتوان از هيچيک از مقدورات حل بحرانهاي محيطي و داخلي غفلت کرد. خصوصاً، کشوري مانند ايران، انباني از منابع تاريخي است، و بايد از همه اين منابع براي عبور از معضلات جهاني اقتصادي و دفاعي استفاده کرد، بويژه که اين بحران اقتصادي و دفاعي، خصلتي عميقاً اجتماعي دارد، چرا که آن مفهومي که امروز در ميان تقريباً همه سياستمداران دست به دست ميشود، همان مفهوم «ظرفيت» است که چهار سال پيش توسط يکي از نامزدهاي انتخابات رياست جمهوري به فراواني استعمال ميشد. ما عميقاً احتياج به يک پايه فرهنگي براي برنامهريزي اقتصادي و سياسي آينده داريم، چرا که به نظر ميرسد «ظرفيت»هاي ناشي از برنامههاي جهاني توسعه پر شده است و آن چه طي سالها مغفول مانده، «ظرفيت»هاي کلان بومي است.
اين موضوع تفصيل بيشتري دارد که ديگر مجالي براي طرح آن نيست (توأم با اقتباسهاي آزاد از جيم کالينز، لوييس کارول، و شبکه تحليلگران اچ بي آر)./969//۱۰۲/خ