۱۹ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۱:۳۴
کد خبر: ۵۵۷۱۶۴
درباره علم دینی، پای سخنان آیت الله میرباقری؛

لوازم جاری شدن معرفت دینی در فرآیند تصمیم‎سازی و تصمیم‎گیری

اگر بخواهد جامعه‎ای دینی شود، عقلانیت این جامعه حتماً یکی از مهمترین عواملش عقلانیت استنباطی است. عقلانیت استنباطی باید به عرصه عقلانیت فعال برگردد.
آیت الله میرباقری

به گزارش خبرگزاری رسا، آیتالله سیدمحمدمهدی میرباقری، رییس فرهنگستان علوم اسلامی، به جریان‎شناسی تولید علم دینی و تبیین محورهای آن مانند لوازم معرفت دینی، ضرورت تبدیل معارف استنباطی به معرفت علمی، ضرورت ارتقا استنباط و تبیین رویکرد فرهنگستان علوم اسلامی در این زمینه پرداخت که متن کامل آن در ذیل تقدیم مخاطبان میشود؛

تلقی ما این است که اگر بخواهد جامعه‎ای دینی شود، عقلانیت این جامعه حتماً یکی از مهمترین عواملش عقلانیت استنباطی است. عقلانیت استنباطی باید به عرصه عقلانیت فعال برگردد. تفاوت جامعه سکولار و جامعه دینی همین است که در جامعه سکولار عقلانیت دینی، عقلانیت اثرگذار در فرآیند اداره نیست.

حتماً عقلانیت دینی یا عقلانیت استنباطی یا معارف استنباطی از متن دین باید در فرآیند تصمیم‎سازی‎ها و تصمیم‎گیری‎ها و اداره جامعه حضور پیدا کنند و این هم از طریق دخالت معرفت دینی در معرفت‎های علمی و برنامه‎ریزی است. 
 
اگر علومی که بر اساس آنها داوری‎های علمی می‎شود و مدل‎هایی که با آنها برنامه‎ریزی می‎شود و دانش‎های معطوف به برنامه‎ریزی به هیچ‎وجه تحت تأثیر دین نباشند، نمی‎شود خروجی آنها را دینی کرد. یک دستگاه معرفتی موازی، جامعه را دینی نمی‎کند. پس اولاً معرفت‎های دینی در جامعه باید فعال شوند. دوماً در فرآیند تصمیم‎سازی و تصمیم‎گیری اجتماعی حضور پیدا کنند. این حضور به صورت یک دستگاه موازی معرفتی واقع نمی‎شود.

بلکه باید منظومه‎ی عقلانیت اجتماعی به صورت یک منظومه‎ی به هم پیوسته و متقوّم شکل بگیرد. در این منظومه‎ی متقوّم، معرفت‎های دینی، نباید معرفت‎های تبعی باشند که معرفت‎های علمی و دانش‎های معطوف به برنامه‎ریزی، معرفت‎های دینی را متحول کنند و معرفت‎های دینی تابعی نسبت به آن متغیرها باشد. باید یک منظومه معرفتی شکل بگیرد که عالَم اصلی و متغیر اصلی‎اش معرفت‎های دینی باشند و این معرفت‎های دینی در علوم و برنامه‎ریزی جاری شوند.

لوازم جاری شدن معرفت دینی در فرآیند تصمیم‎سازی و تصمیم‎گیری

پس منظومه معرفت دینی باید به یک منظومه فعال و اثرگذار در فرآیند تصمیم‎سازی و تصمیم‎گیری تبدیل شود و این چند امر را می‎طلبد.

یک: این منظومه معرفتی باید یک ارتباط تقوّمی با منظومه‎ی دانش‎های زیردست خودش داشته باشد اعم از معادله و برنامه‎ریزی. باید متقوّمی تقوّمی باشد. این تقوّم هم که عرض کردم در عین اینکه نتیجه‎اش این است که داد و ستد بین این حوزه‎ها برقرار می‎شود، ارتباط یک‎طرفه نیست، تقوّم خطی نیست.

اولاً ارتباط تقوّمی است. دوماً تقوّم خطی نیست. در این تقوم متغیر اصلی معرفت‎های غیردینی نیستند بلکه معرفت‎های استنباطی است. یعنی معرفت‎های استنباطی محور عقلانیت اجتماعی می‎شوند. اگر یک ارتباط تقوّمی با معادلات و برنامه‎ریزی، عرضه‎ی مدل‎ها و دانش‎های برنامه‎ریزی دارند در عین حال متغیر اصلی هستند، دستیابی به جامعه دینی ممکن خواهد بود.

نکته دیگر این است که برای اینکه این اتفاق بیافتد باید معارف استنباطی ما جاری در حوزه‎ی علوم و برنامه‎ریزی شوند.

دخالت دین از طریق شورای نگهبان در خروجی فضای کنونی

الان هم در فضای کنونی معرفت‎های دینی در تصمیم‎گیری می‎خواهند دخالت کنند. اما چگونه دخالت می‎کنند؟ من صرفاً در تصمیم‎گیری‎هایی که از طریق قوانینی که مجلس تصویب می‎کند، عرض می‎کنم. حالا یک فرآیندهای دیگر هم هست. دانش‎ها می‎آید تبدیل به قوانینی می‎شود. این قوانین تعاملشان با استنباط دینی در خروجی است. یعنی علوم و برنامه‎ریزی می‎آید قوانینی را تصویب می‎کند بعد دین می‎خواهد در خروجی از طریق شورای نگهبان دخالت و نظارت کند. این منتهی به دینی شدن برنامه‎ریزی نمی‎شود. این منتهی به چالش بین دین و علم می‎شود. 
 
اگر بخواهد یک برنامه‎ریزی دینی اتفاق بیافتد که در آن چالش بین معرفت‎های دینی و علمی اتفاق نیافتد، باید اولاً معرفت‎های دینی و علمی به یک منظومه تبدیل شوند. یعنی مثلث معارف استنباطی، علوم کاربردی و مدل‎های اجرایی، مثلث معرفت دینی، علم و برنامه‎ریزی باید به یک منظومه تبدیل شوند. یک منظومه‎ی متقوّم نه یک جریان موازی. 
 
اینکه شما در کنار دانش اقتصاد و برنامه‎ریزی اقتصادی یک مبانی را استنباط کنید، یک جلد هم شما در کنار آنها کتاب چاپ کنید، این جامعه را دینی نمی‎کند. بلکه اینها باید تبدیل به یک منظومه‎ی در هم تنیده شوند. این تداخل منظومه علوم نباید به این نحو باشد که یک رابطه‎ی خطی بینشان برقرار شود. بلکه رابطه‎ی رفت و برگشتی است. در عین حال به این کیفیت هم نباید باشد که معرفت‎های دینی تابع معرفت‎های علمی شوند. همه روی هم اثر می‎گذارند اما متغیر اصلی معرفت دینی است.

اگر چنین اتفاقی افتاد، آن وقت شما می‎توانید علم دینی و برنامه‎ریزی دینی داشته باشید و عقلانیت استنباطی در فرآیند اداره حضور پیدا می‎کند. و چالش بین اینها برقرار نمی‎شود. دائماً با هم هماهنگ هستند.

ضرورت تبدیل معارف استنباطی به معرفت علمی

شما باید معارف استنباطی را در حوزه علوم فرآوری تبدیل کنید به معرفت علمی. تبدیل کنید به دانش برنامه‎ریزی. و الا اگر مبانی‎ای که شما استنباط می‎کنید، تبدیل نشد و در جایگاه خودش باقی ماند، معرفت‎های علمی، دانش‎های برنامه‎ریزی تحت تأثیر مبانی دیگری تولید می‎شوند. بعد خروجی آنها را نمی‎توانید هماهنگ کنید. 
 
چطور شما فرض کنید سوخت فسیلی را در یک فرآیند پیچیده به کالاهای مصرفی تبدیل می‎کنید. این تبدیل است. همان مواد اولیه به یک محصولات مصرفی فرآوری می‎شود. باید مفاهیم دینیِ فرهنگ مذهب تبدیل شود به معادله و مدل. فرآوری شود به معادله و مدل. و الا اگر فرآوری نشود، صرف استنباط معارف دینی به صورت موازی و ممیّزی کردن از طریق معارف دینی، جامعه را دینی نمی‎کند.

این همان چیزی است که الان دارد اتفاق می‎افتد. حوزه استنباط جدا عمل می‎کند، حوزه علم و برنامه‎ریزی هم جدا عمل می‎کند. بعد در خروجی، حوزه استنباط می‎خواهد نسبت به حوزه علوم کاربردی و برنامه‎ریزی ممیّزی کند.

می‎شود همان ممیّزی شورای نگهبان که این به چالش ختم می‎شود. این چالش هم از طریق مجلس تشخیص مصلحت در نهایت در بسیاری از جاها به نفع علم حل می‎شود و تبدیل می‎شود به ابزار و کاتالیزوری برای عرفی‎سازی فقه. این فرآیند، فرآیند دینی شدن جامعه نیست. فرآیند دینی شدن جامعه این است که عقلانیت استنباطی اثرگذار باشد. نه از طریق ممیّزی در پایان مسیر بلکه یک دخالت فرآیندی کند. دخالت فرآیندی وقتی است که محور منظومه معرفتی جامعه قرار بگیرد. وقتی محور منظومه معرفتی جامعه قرار می‎گیرد که فرآوری در حوزه دانش و حوزه برنامه‎ریزی شود. این معنی تولید علم دینی است.

معنای بیان امام در منشور روحانیت در خصوص ذوب حوزه و دانشگاه در یکدیگر

گمان من این است که حضرت امام که در منشور روحانیت فرمودند باید حوزه و دانشگاه در هم ذوب شوند، همین را می‎خواستند بفرمایند. وقتی ذوب می‎شوند، خروجی یک محصول تقوّمی است. از تألیف حوزه و دانشگاه که حوزه راه خودش را برود، تا حالا مثلا اگر ده جلد کتاب داشته، این را تبدیل کند به صد جلد کتاب، دانشگاه و حوزه برنامه‎ریزی، سازمان مدیریت و برنامه‎ریزی هم راه خودش را برود، از این جامعه دینی به دست نمی‎آید.

با فلسفه مضاف، علم دینی تولید نمی‎شود

من مثال می‎زنم. شما می‎گویید من دانش اقتصاد می‎خواهم تولید کنم. چگونه مکتب اقتصادی‎تان را در دانش فرآوری می‎کنید که می‎گویید این علم اقتصاد، علم اقتصاد دینی است؟ مشکلی که ما داریم این است که الان خیلی از جاها وقتی راجع به اقتصاد اسلامی صحبت می‎کنند، یک سلسله معارفی را می‎آیند توضیح می‎دهند.

فرض کنید اسم این معارف را هم فلسفه اقتصاد بگذاریم. ولی این فلسفه اقتصاد چه ربطی به دانش اقتصاد دارد؟ هیچ ربطی! یک جلد کتاب ضمیمه شده به کتاب‎های قبلی. اینکه آن را دینی نمی‎کند.

لزوم ارتقای عقلانیت

اگر بنا بشود معرفت‎های دینی محور عقلانیت اجتماعی یعنی عقلانیتی که می‎خواهد جامعه را اداره کند و تکامل اجتماعی را طراحی نماید، قرار بگیرند، حتماً آن عقلانیت استنباطی باید ارتقا و تکامل پیدا کند، واحد مطالعه‎اش دیگر نباید فرد باشد.

به نظر ما می‎آید معرفت‎های دینی‎ای که الان ما داریم با همه‎ی اتقانی که دارد، باید واحد مطالعه‎اش از فرد به جامعه تغییر کند. یک موقع مقام معظم رهبری می‎فرمودند فقه ما مثل بتون آرمه می‎ماند. درست هم هست واقعاً. روی کلمه به کلمه‎اش سال‎ها فکر شده ولی واحد مطالعه‎اش فرد است.

واحد مطالعه‎اش جامعه و تاریخ نیست. شما هر قدر هم این را توسعه دهید و تعمیق کنید و تدقیق کنید، از آن فقه اجتماعی و فقه اداره حکومت به دست نمی‎آید. فقهی که بتواند دانش را فرآوری کند و دانش را تغییر دهد، برنامه‎ریزی را تغییر دهد، جاصل نخواهد شد. نمی‎خواهم بگویم الان هیچ نسبتی بین این فقه و اداره نیست. می‎خواهم افق ارتقای فقه را عرض کنم.

واحد مطالعه فقه باید جامعه و تکامل اجتماعی شود

فقه باید تکامل پیدا کند. در ارتقای ظرفیتی که فقه پیدا می‎کند، باید به عرصه‎ای برسد که واحد مطالعه‎اش جامعه و تکامل اجتماعی شود. یعنی در حد فقه نظامات هم کافی نیست. باید تبدیل شود به فقه سرپرستی تکامل. اینکه امام می‎فرمودند حوزه‎ها باید نبض زمان را در اختیار داشته باشند یعنی این.

یعنی آنها حادثه‎سازی کنند، زمان را هدایت کنند، آینده را بسازند. اینکه فرمودند استراتژی‎های جهان را دشمنان ما ترسیم می‎کنند؛ ما باید ترسیم کنیم، یعنی این. فقه باید ارتقا پیدا کند به فقه سرپرستی تکامل. این یک نکته.

تفقّه دینی باید در حوزه توصیف، تکلیف و ارزش ارتقا پیدا کند

این هم اعم از فقه تکلیف و فقه توصیف و فقه ارزش است. یعنی من باید معارفی را که استنباط می‎کنم، هم نظام ارزشی و اخلاقی‎ای که استنباط می‎کنم، هم نظام تکلیف، واحد مطالعه‎اش جامعه و سرپرستی تکامل اجتماعی بشود. یعنی تفقه دینی باید در حوزه توصیف، تکلیف و ارزش یا به عبارت دیگر در حوزه حکمت یعنی معارف استنباطی توصیفی دین، در حوزه عرفان و اخلاق و در حوزه فقه و احکام تکلیفی، واحد مطالعه‎اش از فرد به جامعه و تکامل اجتماعی ارتقا پیدا کند. چنین فقه ارتقایافته‎ای ظرفیت استنباط مکاتب را دارد.

یعنی مکتب اقتصادی می‎توان از آن به دست آورد. مکتب روان‎شناسی، مکتب مدیریتی، مکتب تربیتی و... . که این مکتب اعم از احکام توصیفی، تکلیفی و ارزشیِ معطوف به حوزه تربیت و اخلاق و مدیریت و اقتصاد و... است. این مکتب که مکتب استنباطی است، باید فرآوری در دانش شود، بشود علم اقتصاد مبتنی بر این مکتب تولید کرد. بعد هم در برنامه‎ریزی دخالت پیدا کند و برنامه‎ریزی مبتنی بر مکتب شکل بگیرد.

ما مکتب را جایگزین فلسفه مضاف می‎کنیم

لذا ما مکتب را جایگزین فلسفه مضاف می‎کنیم. البته فلسفه مضاف یا اعم از فلسفه مضاف، فلسفه و اندیشه‎های کلامی مضاف به کلام که با روش اجتهادی استنباطی تولید می‎شوند. 
 
مکتب اقتصادی، مجموعه معارف استنباطی در حوزه اقتصاد است اعم از معارف توصیفی، ارزشی و تکلیفی. که این مکتب باید واحد مطالعه‎اش جامعه و تکامل اجتماعی باشد. لذا بر اساس این نظریه شما باید حکمت، عرفان و اخلاق و فقه را ارتقا دهید به مقیاس اداره جامعه و سرپرستی تکامل اجتماعی.

یعنی حوزه‎های علمیه باید حکمت، عرفان و اخلاق و فقهِ مضاف به سرپرستی جامعه را تولید کند. و این حکمت در این مقیاس، بُعد برای علم و برنامه‎ریزی شود. یعنی داد و ستد دائمی باشد. اگر چنین اتفاقی بیافتد، آن‎وقت می‎تواند معرفت‎های دینی در فرآیند اداره جامعه حضور پیدا کند. این جامعه، دینی اداره می‎شود. نرم‎افزارهای جامعه دینی می‎شود.

اگر استنباط ارتقا پیدا نکند، بین ایمان جامعه و عقلانیت اجرایی جامعه تعارض پیدا می‎شود

اگر استنباط ارتقا پیدا نکند، دخالت دین هم به صورت ممیّزی در خروجی کار باشد که الان هست، جامعه دینی نخواهد شد. البته به یک نسبتی تفاوت پیدا می‎کند اما جامعه، دینی نخواهد شد. بلکه به عکس به نظر من بحران اجتماعی درست می‎شود. چرا؟ چون جامعه می‎خواهد دینی اداره کند. ابزار اداره، ابزار سکولار است. بین ایمان جامعه و عقلانیت اجرایی جامعه تعارض پیدا می‎شود. این همان چالشی است که ما الان در جامعه داریم. 
 
از بین رفتن روحیه انقلابی در جامعه، کمرنگ شدن ارزش‎های دینی در جامعه انقلابی ما، ریشه‎اش در همین است که بین ایمان اجتماعی و مطالباتی که در این عرصه هست و عقلانیت اداره جامعه با هم تعارض است. عقلانیت، عقلانیت عرفی و سکولار است. ایمان اجتماعی می‎خواهد جامعه، ایمانی اداره شود و به نظر من خیلی از بحران‎های اجتماعی ما ناشی از این است. 
 
کسانی که این روابط را می‎بینند، برای اصلاح دو نسخه می‎دهند. یک نسخه این است که بیایید عقلانیت سکولار را فعال کنید، ایمان اجتماعی را به نفع او تغییر دهید. به نظر من این حرف که می‎گویند به جای سوبسید دادن از اقتصاد به سیاست، از سیاست به اقتصاد سوبسید بدهیم یعنی همین. یعنی ایمان و انگیزه‎ها را به نفع توسعه رفاه تغییر دهیم. اگر شما بخواهید هم رفاه اجتماعی محقق شود هم انگیزه‎های دینی و انقلابی محفوظ بماند، باید نرم‎افزارهای متناسبش را تولید کنید.

این هم وقتی ممکن است که شما منظومه عقلانیت اجتماعی را به صورت یک منظومه پیوسته بر محور نظام معرفت دینی شکل دهید به صورتی که معرفت‎ها بُعد برای هم شوند. عرض کردم من تلقی‎ام از فرمایش حضرت امام که فرمودند حوزه و دانشگاه باید در هم ذوب شوند، همین است. شما هیچ‎وقت نمی‎توانید حجم و وزن را از هم جدا کنید. نمی‎توانید طول و عرض و ارتفاع را از هم جدا کنید. ابعاد معرفتی جامعه باید به صورت در هم تنیده، بُعد معرفت استنباطی، معادلات و مدل‎های اجرایی، بُعد فهم دینی، فهم کارشناسی و برنامه‎ریزی باید متقوّم بر هم شکل بگیرند.

چگونه باید این حوزه‎ها، بُعد هم شوند؟

برای اینکه این اتفاق بیافتد و این حوزه‎ها تبدیل به حوزه‎های موازی نشوند و چالش بینشان هم پیدا نشود، تعارض با هم پیدا نکنند، حتماً باید یک مبانی مشترکی داشته باشند. یعنی حوزه استنباط روش خودش را دارد. حوزه معادلات روش خاص خودش را برای تولید معادلات علمی دارد. فیزیک و شیمی و زیست‎شناسی و علوم پایه و علوم انسانی روش خاص خودشان را دارند. حوزه برنامه‎ریزی مدل‎ها و روش‎های خاص خود را دارد. برای اینکه اینها بُعد هم بشوند، چه اتفاقی باید بیافتد؟

هر کدام از اینها غیر از اینکه روش خاص خودشان را دارند، فلسفه روش خاصی هم دارند. یعنی یک مبانی حاکم بر روش دارند. الان استنباط دینی در حوزه یعنی اصول فقه یک روش فلسفی و مبانی‎ای دارد. شما الان تفکر استنباطی در حوزه دارید. این تفکر استنباطی دارای یک روش است که به آن اصول فقه می‎گوییم، این روش تفکر که تفکر استنباطی ما را سامان می‎دهد خودش مبتنی بر یک فلسفه تفکر است. اینکه با این روش باید استنباط کرد، مبتنی بر یک مفروضاتی است. 
 
فرض کنید شما مثلا اگر شما برای دین عصمت قائل نباشید، برای ائمه(ع) عصمت قائل نباشید. بگویید ائمه(ع) ممکن است متناقض حرف بزنند، دیگر هیچ‎وقت این روش استنباط حوزه به درد نخواهد خورد. در روش استنباط ما مفروض این است که کلام معصوم از اول تا آخر متهافت نیست. ولو در طول 250 سال بیان شده باشد. مفروض ما این است که این کلمات ناظر به هدایت تاریخ است. عصری نیست. اگر عصری بود دیگر نمی‎شد احکام دین را بر اساس آن استنباط کنیم.

این مبانی فلسفی تفکر دینی است. می‎گویید تخاطب دینی ناظر به کل تاریخ است، یک قدم جلوتر بیایید. می‎گویید تخاطب دینی ناظر به همه‎ی موضوعات حیات است. ناظر به حوزه‎ی خصوصی نیست. این می‎آید تبدیل می‎شود به روش استنباط. عیناً در حوزه معادله شما فلسفه تفکر و فلسفه ریاضی برای تولید ریاضیات و معادلات ریاضی دارید. فلسفه حیات دارید، فلسفه فیزیک دارید یعنی روش‎های علوم هم مبتنی بر فلسفه روش و فلسفه تفکرند که تفکر علمی چگونه باید اتفاق بیافتد. این مبتنی بر فلسفه تفکر است.

برنامه‎ریزی هم همین‎طور است. تفکری که در عرصه برنامه‎ریزی است، مبتنی بر یک فلسفه تفکر است. اگر این فلسفه تفکرها یا مبانی تفکر استنباطی و تفکر در حوزه معادله و برنامه‎ریزی، این مبانی تفکر با هم تهافت داشته باشند، حتماً شما خروجی آنها را نمی‎توانید ابعاد هم قرار دهید و هماهنگ کنید.

باید فلسفه تفکر در این سه حوزه با هم منسجم شود

اگر می‎خواهید معارف استنباطی و معادله و مدل یعنی عقلانیت استنباطی، عقلانیت علمی و عقلانیت اداره، این سه عقلانیت بُعد هم بشوند، باید در مرتبه قبل روش علوم در این سه حوزه به صورت یک منظومه به هم پیوسته دیده شود. و الا اگر روش استنباط راه خودش را برود و روش معادله راه خودش را، اینها علوم موازی می‎شوند. بُعدِ هم نخواهند شد. می‎شوند همین که الان هست. اگر این روش‎ها بخواهند هماهنگ شوند، باید فلسفه تفکر در این سه حوزه با هم منسجم شود.

باید فلسفه تفکرها با روش تفکر استنباطی، روش تفکر علمی و روش تفکر برنامه‎ریزی هماهنگ شود. برای اینکه این اتفاق بیافتد، شما نیاز به یک فلسفه تفکر عام دارید. فلسفه تفکر عام یا روش تفکر عام، روش عام عقلانیت اجتماعی، روش عام معرفت و فهم. بنابراین یک فلسفه تفکر عام بر فلسفه‎های تفکر مضاف به حوزه استنباط، معادله و مدل حاکم می‎شود.

از دل این فلسفه‎ها روش استنباط، معادله، مدل و روش‎های هماهنگ بیرون می‎آید. این روش‎ها امکان تعامل بین عرصه‎های علمی را برقرار می‎کند. و الا اگر روش استنباط شما روش دینی و مبتنی بر اعتقاد به غیب و عصمت و... است، روش علومتان مبتنی بر فلسفه پوزیتیویستی است که انکار غیب می‎کند و معتقد است علم همانی است که حیطه آزمایشگاه قابل مشاهده است و...، حتماً علم پوزیتیویستی شما پیش‎فرض‎های دینی را قبول نخواهد کرد، نمی‎توانید اینها را بُعد هم قرار دهید. وقتی شما می‎توانید پژوهش در حوزه برنامه‎ریزی، معادله و حوزه استنباط را به ابعاد هم تبدیل کنید که یک نظام پژوهشی هماهنگ بشود و اینها دائماً همدیگر را اصلاح کنند. بر هم قید بزنند. بشوند ابعاد یک پژوهش. ابعاد یک عقلانیت  که فلسفه عقلانیت و تفکر اینها و روش تفکرشان هماهنگ شده باشد.

لذا ما در فرآیند دستیابی به علم دینی نیاز به چنین نرم‎افزاری داریم. آن نرم‎افزار فلسفه تفکر و عقلانیت عام و بعد فلسفه عقلانیت مضاف به حوزه استنباط و معادله و مدل را به دست می‎دهد و بعد از دل اینها روش‎های این سه حوزه به صورت روش‎های هماهنگ و منسجم به دست می‎آید. آن وقت اینها بُعد هم قرار خواهند گرفت.

آن‎گاه شما می‎توانید تفقه دینی را به مقیاس سرپرستی جامعه تکامل ببخشید و وقتی ارتقا بخشیدید، بُعد معادلات و برنامه‎ریزی قرار دهید. آن‎وقت می‎شود برنامه‎ریزی را بُعد فقه قرار داد که در یک تعامل دائمی باشند. به تعبیری در هم ذوب شوند. اصلاً معنی وحدت حوزه و دانشگاه همین است. یعنی وحدت در کار و عمل است. اگر پژوهش آنها، آموزش آنها، پژوهش و آموزش هماهنگی نبود، دیگر هماهنگی بی‎معناست.

جمع سه رویکرد پیشین در رویکرد فرهنگستان

در این شیوه هم تهذیب وجود دارد. قاعدتاً هم گزاره‎ها و هم مبانی اصلاح می‎شوند. در این رویکرد آن نگرشی که در واقع نوعی جامعه‎شناسی معرفت است که می‎گوید باید بسترهای اجتماعی اصلاح شوند تا دانش اصلاح شود، آن هم هست، با آن منافاتی نمی‎بینیم، بلکه معتقدیم اصلاً بستر شکل‎گیری علم دینی، بستر انقلاب اسلامی است که مدعی اداره‎ی دینی جامعه است. نه مدعی دینداری خصوصی و یک دینداری معنویت حداقلی.

بنابراین به نظر ما می‎آید این رویکرد، رویکرد جامعی است که تألیف بین رویکردها نکرده. بعضی تألیف می‎کنند یعنی یک مقدار از این مبنا می‎گیرند یک مقدار از آن و بعد در کنار هم می‎گذارند. اگر مبانی متناقض است، از تألیف مبانی مختلف یک دستگاه جدید تولید نمی‎شود. باید مبانی شما یک مبانی جامعی باشد که همه مبانی در آن منحل شوند.

ما معتقدیم مکتب فرهنگستان، مکتبی است که در آن رویکرد تهذیبی، رویکرد مبناگرا چه مبنا را اصلاح مبانی عرفانی قرار دهد چه مبانی فلسفی چه مبانی کلامی چه معتقد به فلسفه مضاف باشد چه معتقد به اعم از فلسفه و کلام مضاف باشد، چه روشش برای تولید فلسفه و مبانی مضاف به علم، روش فلسفی باشد چه اعم از روش فلسفی حکمی و روش اجتهادی باشد، همه اینها منحل می‎شوند.
 
ما هم معتقدیم اولاً باید یک مکتب مضاف به علوم استنباط شود. و این مکتب اعم از مکتب توصیفی، ارزشی و تکلیفی است. احکام توصیفی، ارزشی، تکلیفی ناظر به علم باید استنباط شوند. و این می‎طلبد که ظرفیت استنباط حوزه ارتقا پیدا کند. ما معتقدیم مقیاس استنباط فعلی حوزه پاسخگوی این مسئله نیست. در عین اتقان و حجیتی که دارد، در این مقیاس کار نمی‎شود.

ثانیاً این مبانی در حوزه علم و برنامه‎ریزی فرآوری شوند. این وقتی است که به صورت یک عقلانیت به هم پیوسته و ابعاد یک عقلانیت دیده شوند. این وقتی است که روش تفکر در این سه حوزه و فلسفه تفکر در این سه حوزه با هم هماهنگ شود و الا اگر مبانی تفکر در این سه حوزه به مبنا بازگشت نکند، محصول آنها را نمی‎شود هماهنگ کرد. خطوط موازی می‎شود.

همین اتفاقی که الان دارد اتفاق می‎افتد، می‎افتد. خروجی آنها را بعد می‎خواهید با هم هماهنگ کنید که قابل هماهنگی نیست. الان شما می‎خواهید برنامه‎ریزی مستند به مدل‎ها و دانش‎های سکولار را از طریق فقه ممیّزی کنید. این شدنی نیست. به همان چالش بین شورای نگهبان و مجلس ختم می‎شود. هر کجا این کار را بکنید، این چالش پیش می‎آید.

در مجمع تشخیص مصلحت هم اگر بخواهید سخت بگیرید، باز این چالش آنجا هم می‎آید. یعنی چالش، چالش منطقی است. هر کجا بروید، هست. باید حل منطقی بشود. حل منطقی وقتی است که این سه حوزه به لحاظ روش و فلسفه روش یعنی فلسفه تفکر هماهنگ شوند و این هماهنگی وقتی است که یک فلسفه تفکر عام حاکم باشد.

شبکه اجتماعی

این دستگاهی که ما عرض کردیم، این رویکرد برای اینکه محقق شود، علاوه بر این نرم‎افزار نیاز به ابزار دیگری هم دارد. نیاز به شبکه اجتماعی هم دارد. باید مجموعه پژوهش‎ها و آموزش‎ها تبدیل به شبکه‎ی به هم پیوسته شوند. اگر پژوهش‎هایی که در جامعه اتفاق می‎افتد، از طریق یک نرم‎افزار شبکه به هم متقوّم شوند، امکان تحقق چنین امری در مقیاس اجتماعی فراهم می‎شود. چون جامعه می‎خواهد عقلانیت استنباطی و معادله و اجرایی خودش را با هم هماهنگ کند، باید یک شبکه پژوهش اجتماعی ایجاد شود که نرم‎افزار این شبکه امکان چنین داد و ستدی را فراهم کند.

غیر از نیاز به روش تحقیق هماهنگ در این حوزه‎ها، غیر از نیاز به فلسفه تفکر هماهنگ در این حوزه‎ها نیاز به یک ابزار بزرگ اجتماعی دارید که در مجموعه، گمانه‎زنی‎ها و گزینش و پردازش‎های اجتماعی را که در حوزه استنباط، معادله و مدل اتفاق می‎افتد، در جامعه هماهنگ می‎کند. شبکه، ابزار هماهنگ‎سازی عقلانیت اجتماعی مبتنی بر نرم‎افزاری است که عرض کردیم آن نرم‎افزار ابزار هماهنگ فکر کردن جامعه است.

تفکر استنباطی، معادله و مدل را هماهنگ می‎کند. همه کسانی که دارند تفکر می‎کنند، بر اساس آن نرم‎افزار هماهنگ تفکر می‎کنند. این هماهنگی اگر بخواهد اتفاق بیافتد، نیاز به یک شبکه اجتماعی دارد. بنابراین نرم‎افزار این شبکه هم باید تولید شود. بعد از تولید نرم‎افزارش، خود شبکه هم باید ایجاد شود. پس رسیدن به علم دینی یک چنین فرآیند طولانی را می‎طلبد.

فلسفه شدن اسلامی

ما آن فلسفه تفکری که امکان تحقق جامعه دینی، امکان کنترل عینیت بر اساس دین و امکان جریان تعبد به دین را در کل عقلانیت اجتماعی فراهم می‎کند یعنی تمامیت عقلانیت اجتماعی را دینی می‎کند، متعبد به دین می‎کند، اسم این فلسفه تفکر را فلسفه شدن می‎گذاریم. فلسفه‎ای است که امکان شکل‎گیری یک عقلانیت بزرگ اجتماعی مبتنی بر تعبد به وحی را فراهم می‎کند. اعم از عقلانیت استنباطی، عقلانیت علمی و عقلانیت برنامه‎ریزی. این سه عقلانیت همه مبتنی بر تعبد به وحی شکل می‎گیرند و تعبد به وحی در کل عقلانیت اجتماعی ما جاری می‎شود. این عقلانیت متقوّم وقتی برنامه‎ریزی کرد، برنامه‎ریزی دینی می‎شود.

امکان کنترل دینی جامعه یعنی هدایت و مدیریت تغییرات، کنترل تغییرات اجتماعی و برنامه‎ریزی برای اصلاح اجتماعی مبتنی بر دین وقتی است که شما یک فلسفه تفکری داشته باشید که در آن منطقاً امکان تقیّد کل عقلانیت اجتماعی به دین فراهم باشد. اگر شما در فلسفه تفکرتان بتوانید منطقاً ارتباط عقلانیت اجتماعی در همه عرصه‎ها را با تعبد دینی فراهم کنید، امکان اداره دینی جامعه فراهم می‎شود. به آن ابزار بزرگ ما فلسفه شدن اسلامی می‎گوییم. 
 
اگر شما پاره‎ای از عقلانیت‎ها را بیرون بردید و گفتید اینها دینی و غیردینی ندارند، امکان جریان دین در همه عرصه‎های تصمیم‎گیری فراهم نمی‎شود. دین اگر بخواهد در همه عرصه‎های تصمیم‎گیری حضور پیدا کند، باید تمامیت عقلانیت اجتماعی، امکان تعبد به دین و خضوع در مقابل ساحت دین برایش فراهم شود.

آن فلسفه تفکری که همه عرصه‎های عقلانیت را به خضوع در آستانه دین دعوت می‎کند، آن فلسفه تفکر پایگاه تولید عقلانیت دینی اعم از عقلانیت استنباطی و معادله و مدل است. اگر این اتفاق افتاد ما دیگر همه علوم را دینی می‎دانیم. نمی‎گوییم فقط عرصه استنباط که عبارت است از حکمت و عرفان و اخلاق و فقه فقط دینی است. همه علوم به این معنا می‎شوند دینی.

معنای دینی شدن علوم نقلی شدنِ آنها نیست


در عین اینکه معنای دینی شدنشان نقلی شدنشان هم نیست. نمی‎گوییم همه علوم می‎شوند نقلی و همه عقلانیت، عقلانیت نقلی است. این‎طور نیست. در عین حال تمامیت عقلانیت، دینی است. اگر تمامیت عقلانیت جامعه دینی نشود، اداره دینی جامعه ممکن نیست.

تمامیت عقلانیت جامعه دینی نشود، در عرض دین، طبقه مرجع خواهید داشت

اگر تمامیت عقلانیت جامعه دینی نشود، حتماً شما در عرض دین، طبقه مرجع خواهید داشت. انبیاء تنها طبقه مرجع نیستند. آن‎وقت در نسبت بین مرجعیت آنها دعوا می‎شود که کجا جای دین است، کجا جای دانشمندان است و کجا جای حکما و فلاسفه است.

درحالی که اگر شما کل عقلانیت اجتماعی را تحت سرپرستی دین بردید، هم دین در همه عرصه‎ها حضور دارد، هم عقلانیت نظری کار می‎کند، هم عقلانیت تجربی کار می‎کند، هم برنامه‎ریزی کار می‎کند. همه این عقلانیت‎ها کار می‎کنند ولی تحت سرپرستی دین.

ما معتقدیم دینی شدن جامعه منوط به این است که دین بر تمامیت عقلانیت جامعه حاکم شود. حکومت به معنی مدیریت و سرپرستی است. این وقتی است که فلسفه عقلانیت تفکر شما بتواند همه عرصه‎های تفکر را خاضع در مقابل دین کند. یعنی حتی تفکر ریاضی شما در مقابل دین خضوع کند و الا ریاضی‎دان‎ها دانششان منطقاً از حوزه دین بیرون می‎رود.

اگر هم مثل استاد بزرگوار آیت‎الله جوادی آملی اسمش را دینی بگذارید، چیزی حل نمی‎شود. اسمش را دینی گذاشته‎اید. می‎گویید در کشف آیات تکوینی است، پس دین است. ولی تحت سیطره دین و مدیریت انبیا قرار نمی‎گیرد. دستگاه موازی با انبیا است. به هر اندازه که شما استقلال درست کنید، دایره نفوذ انبیا و دین را محدود کرده‎اید.
 
حکمت و حکومت هم از معرفت‎شناسی آغاز می‎کند

شما کتاب حکمت و حکومت آقای حائری را ببینید. چگونه حکومت دینی را نفی می‎کند. می‎گوید به جای ولایت فقیه باید وکالت حکیم را قائل شد. نه ولایت است نه از آنِ فقیه. از کجا شروع می‎کند؟ از معرفت‎شناسی. آغاز کتابِ ایشان از معرفت‎شناسی است. یک آیه قرآن در اول کتاب آورده که این است:«إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ.» بعد هستی و استی. می‎گویند شما در همه علوم از هستی و استی بحث می‎کنید.

فلسفه از هستی و دانش‎ها از استی. فرق فلسفه و دانش‎های نظری با عملی این است که فلسفه و دانش‎های نظری از هستی‎ها و استی‎های غیرمقدور بحث می‎کنند، فلسفه و دانش‎های عملی از هستی‎ها و استی‎های مقدور. بعد هم می‎گویند پایگاه صحت آنها هیچ ربطی به دین ندارد.

معیار صحتش به ضرورت‎های منطقی و ریاضی و تجربی برمی‎گردد. پس صحت علوم عملی و نظری ربطی به دین ندارد. از همین جا بنای اصلی نفی حکومت دینی را می‎گذارند. می‎گویند اگر جامعه، علمی اداره می‎شود، این ربطی به دین ندارد. پس کسی منطقاً باید حاکم باشد که این علوم را بلد است نه فقیه.

همین که شما یک دستگاه موازی مقابل انبیا درست می‎کنید، باید به آنها سهم بدهید. دخالت دین را حتماً به اینها قید می‎زنید. اگر معیار صحت علم موازی با دین بود، ربطی به دین نداشت، منطق فهمش هم هیچ ربطی به دین نداشت، طبیعتاً این می‎شود دستگاه موازی. عالمان می‎شوند طبقه مرجع موازی با دین. دین حق ندارد آنها را ممیزی کند. به نظر من این حرف ایشان حرف کاملاً درستی است؛ مبتنی بر مبانی معرفت‎شناختی حوزه هم هست.

مبانی دیگری هم برای نفی حکومت دینی می‎گذارند. بنیان جامعه‎شناختی می‎گذارند، تحلیل جامعه‎شناختی می‎کنند از شکل‎گیری جامعه و تکامل جامعه بشر، بنیان فلسفه حقوقی می‎گذارند و... که من خواستم معرفت‎شناسی‎اش را بگویم. در معرفت‎شناسی شما اگر حوزه معرفتی موازی با وحی تعریف کردید که معیار صحت و منطق تکثیرش هیچج ارتباطی به وحی ندارد، بعد نمی‎توانید خروجی‎اش را مقید به وحی کنید. علم است، معیار صحتش هم با خودش است، چه کار دارد دین در آن دخالت کند. با ایشان می‎گوید حکمت عمل و نظر  هم هیچ فرقی با هم نمی‎کند. هیچ کدام معیار صحتشان به دین برنمی‎گردد. پس دانش‎های عملی هم جدای از دین قابل تولیدند. بر اساس آنها جامعه اداره می‎شود. دین چه کاره است؟
 
جمع‎بندی

حالا اینهایی که من تا اینجا تقدیم کردم اجمالی از ضرورت بحث بود و یک اجمالی از جریان‎شناسی. ما با منکرین علم دینی فعلاً بحثی نداریم. آنهایی که منکر علم دینی هستند، معمولاً منکر حکومت دینی هم هستند. اما کسانی که معتقد به حکومت دینی هستند، الان فی‎الجمله قائل به علم دینی هم هستند، در اثر یک تجربه و رفت و برگشت 37، 38 ساله رسیده‎اند به این ضرورت که حکومت دینی نیاز به علم دینی دارد و فی‎الجمله‎اش قابل قبول است. رویکردهایی که در بین این جمعیت است، سه رویکرد تهذیبی، مبناگرا و پارادایم‎گراست که مقصودم از پارادایم اعم از پارادایم‎های عملی و نظری است.

یعنی رویکردی که می‎گوید مجموع بسترها باید فراهم شود تا علم دینی تولید شود. رویکرد جامعی که ما عرض کردیم، همه رویکردها را تحت پوشش خودش قرار می‎دهد و در این رویکرد دین حاکم بر کل عقلانیت اجتماعی و عقلانیت اجتماعی مبنای برنامه‎ریزی و زندگی اجتماعی و تصمیم‎سازی و تصمیم‎گیری اجتماعی می‎شود. دین در همه عرصه‎ها حاکم است. حاکمیت دین در همه‎ی عرصه‎های عقلانیت وقتی است که فلسفه تفکر و فلسفه فرهنگ شما اجازه چنین امری را بدهد.

ما معتقدیم یک فلسفه تفکری در فرهنگستان تولید شده که امکان حاکمیت منطقی دین نه حاکمیت سیاسی را به دست می‎دهد. چون حاکمیت بر عرصه عقلانیت باید حاکمیت منطقی باشد. این فلسفه تفکر امکان منطقی حاکمیت دین بر عرصه عقلانیت را فراهم می‎کند. به عبارت دیگر حاکمیت دین و تعبد به وحی بر عقلانیت اجتماعی را اعم از عقلانیت استنباطی، عقلانیت معادله و کاربردی و عقلانیت برنامه‎ریزی تئوریزه می‎کند. این فلسفه شدن فرهنگستان است. کارش تئوریزه کردن حاکمیت دین بر تمامیت عقلانیت اجتماعی است.

اما این تفکر یک مبانی‎ای دارد که حالا در یک جلسه دیگری اجازه بدهید بحث کنیم. مبانی هستی‎شناسانه دارد، مبانی معرفت‎شناسانه دارد، مبانی دین‎شناسانه هم دارد. این سه مبنا را بحث کنیم و بعد ببینیم نقدهایی که به این تفکر شده اعم از حوزه معرفت‎شناسی، دین‎شناسی و هستی‎شناسی نقدهای واردی هستند یا نه. آن نقدها را هم ان‎شاء‎الله مورد بررسی قرار می‎دهیم.

این طبیعتاً نیاز به یک جلسه دیگری دارد که بحث مبانی و پاسخگویی به نقدهایی که در نسبت به مبانی ما در حوزه هستی‎شناسی و معرفت‎شناسی و دین‎شناسی وارد شده را مورد دقت قرار دهیم./۸۷۶/د۱۰۳/س

منبع: رجانیوز

ارسال نظرات