۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۹:۵۱
کد خبر: ۵۶۴۴۷۳
سرمقاله؛

مسیر عظمت انقلابی‌گری

رفتارهای مسموم، خودشیفتگی و از همه مهم‌تر، حس فقدان عزت نفس که مدام از جانب روشنفکران در ملت تزریق می‌شود، تا تقدیم امتیازات به قدرت‌های جهانی را میسر گرداند، باعث می‌شود که حس نیکبختی عمومی به رغم بهره‌مندی از توسعه و تمول یا همراهی احتمالی با قدرت‌های بزرگ، تقلیل یابد.
هیچ قدرتی پشت ما را نمی تواند خم کند

به گزارش خبرگزاری رسا، «آقای کمالی»، مرد اصلاح‌طلبی که هم‌اکنون ریاست خانه احزاب را نیز بر عهده دارند، بر این عقیده رفته‌اند که: «در انتخابات هر کسی که در مناظرات حرّاف‌تر بود و بهتر مجادله کرد رأی آورد». او اضافه کرد: «من به آقای روحانی رأی دادم و برای ایشان فعالیت کردم، اما حرف من این است که این سیستم که یک فردی این طور رأی بیاورد اشکال دارد». زمانی، در همان اوایل انقلاب و وقتی ابوالحسن با همین فوت و فن‌های تبلیغاتی به محبوبیتی دست یافته بودند، استاد فقید، دکتر طاهره صفارزاده، از سر طعنه و تعجب، کلید واژه‌ای ماندنی برای اشاره به این وضعیت ساخت: «گردش روزگار برعکس» ... «برعکس» ... «عکس» ... . «گردش روزگار برحرف» ... «برحرف» ... «حرف» ... .

هر چند که به رغم فرمایش «آقای کمالی»، حرف‌های «آقای روحانی»، خیلی هم حرف نبود. حرف‌های ایشان، هم در فتح برجام و هم در ختم برجام، هر دو، چندان جالب نبود. در فتح برجام، در مقابل دیدگان مخاطبان بیرونی به تهدید مخالفان داخلی برجام پرداختند، و در فرجام برجام، باز در پیشگاه مخاطبان جهانی، ضمن اتخاذ یک موضع تدافعی مقابل طرف‌های اروپایی و بدون الزام جبران نبود آمریکا توسط طرف‌های اروپایی، به مردم اطمینان دادند که ً در تدارک کالاهای اساسی مشکلی نخواهیم داشت!

لااقل محرز است که حتی اغلب رأی دهندگان، می‌توانستند سخنرانی بهتری داشته باشند، و این را می‌شد در ابراز عقاید فوج فوج مردم در دیدار با مقام معظم رهبری دید. اینجا مسئله، فقط خدشه‌دار شدن عزت ملی نیست، وقتی که سیاستمداران ما «آن چییییز را سیمان گرفتند»، و در عوض، آنچه به دست آوردند، «تقریباً هیچ/almost nothing» بود؛ مسئله از این قرار است که با ادامه این نحو موضع‌گیری‌ها طرف بیرونی جری‌تر و جری‌تر می‌گردد، و آماده می‌شود تا موضوعات تازه‌ای را روی میز بگذارد؛ باز هم یک «تروئیکای اروپایی» دیگر و باز هم یک «تقریباً هیچ/almost nothing» دیگر. این عبارت «تقریباً هیچ» هم داستانی دارد؛ چند سال قبل از بیانات تاریخی «آقای سیف»، خود «آقای روحانی» هم این تعبیر «تقریباً هیچ/almost nothing» را به کار برده بود؛ و بعد از مذاکره و اعتماد مجدد به اروپایی‌ها خواهد شد، «سه بار» که «تا سه نشه بازی نشه»! جماعت روشنفکر و به قول خودشان «عقلا» در یک گودال، لااقل سه بار پا می‌نهند!

«آقای روحانی» در نامه فرجامین خود به محمد البرادعی و در فرجام همکاری با تروئیکای اروپایی گفتند: «متأسفانه، در مقابل اگر نگوییم هیچ، ایران مابه‌ازای بسیار اندکی دریافت کرد». ایشان مرقوم فرمودند: «متأسفانه، در مقابل اگر نگوییم هیچ، ایران مابه‌ازای بسیار اندکی دریافت کرد و بارها اقدامات اعتمادساز خود را افزایش داد و تنها در عوض آن، با قول‌های انجام نشده و درخواست‌های بیشتر روبه‌رو شد. قول‌های اکتبر ۲۰۰۳ سه کشور اروپایی درباره‌ همکاری هسته‌ای، امنیت منطقه‌ای و منع گسترش، هنوز حتی بررسی هم نشده‌اند.

تعهد فوریه‌ ۲۰۰۴ سه کشور اروپایی که به‌عنوان مابه‌ازای گسترش تعلیق به مونتاژ و تولید قطعات ارائه شده بود و بر مبنای آن سه کشور متعهد شده بودند که «تلاش فعالانه به عمل آورند تا تلاش‌های ایران در اجلاس ژوئن ۲۰۰۴ شورای حکام شناسایی شود، به شکلی که شورا بعد از آن تنها بر مبنای گزارش مدیرکل، هرگاه و اگر بر اساس رویه عادی اجرای قرارداد پادمان و پروتکل الحاقی ضروری دانست، عمل کند»، تحقق نیافت تا اینکه ایران در نوامبر ۲۰۰۴ موافقت کرد تعلیق داوطلبانه‌ خود را بیشتر گسترش دهد، به نحوی که تأسیسات تبدیل اورانیوم را که به وضوح توسط دبیرخانه آژانس به‌عنوان خارج از شمول هر گونه تعریف «فعالیت‌های مربوط به غنی‌سازی» تعیین شده بود، در بر گیرد و سه کشور اروپایی- اتحادیه اروپا هنوز به تعهد خود در موافقتنامه‌ نوامبر ۲۰۰۴ پاریس مبنی‌بر شناسایی «اجرای بدون تبعیض حقوق ایران بر اساس معاهده‌ منع گسترش مطابق با تعهداتش بر اساس این معاهده» عمل نکرده‌اند».

فکر می‌کنم که باید چیزهایی را به شماری از نخبگان سیاسی کشور که در اثر قرار گرفتن در جو روشنفکری اشتباهات تاریخی را مدام تکرار می‌کنند یادآوری کنیم؛ نخبگانی که «عکس»ی یا «حرف»ی یا «رأی»یی دارند. آن‌ها، یک بار و در سال 1384 در موقعیت امروز قرار گرفته‌اند. در سال 92، با عبور از واسطه اروپایی و گفتگو با آمریكا، باز به «تقریباً هیچ» دست یافتند. و «طی چند هفته»، منتظر تجربه سومی هستند. فکر می‌کنم باید چیزهایی را یادآوری کنیم. روشنفکری، همواره، در محافل پر نخوت خود، «انقلابی‌ها» را به عنوان «غیرعقلا» تحقیر کرده است؛ و با نمک این که مدام و چهل سال، مجبور به تصدیق گفتار و توانایی تشخیصی و عملیاتی «انقلابی‌ها» بوده است. در جدال میان «انقلابی‌ها» و «روشنفکرها»، مدام قدرت دست به دست شده است و امروز، به هر تقدیر، روزگار در دست جماعتی از «روشنفکرها» است. از این قرار، لازم است تا راه و رسم «انقلابی‌ها» را برای جوانانی که بار دیگر عن قریب باید انتخاب کنند یادآوری کنیم.

۱. انقلابی‌ها باور دارند که توسعه بیشتر، لزوماً به معنی شرافت و خوشبختی افزون‌تر نیست.

آن‌ها که به طور خستگی‌ناپذیری به مذاکره با اقطاب قدرت جهان می‌پردازند، دلباخته آب‌نبات «توسعه به سبک آن‌ها» هستند. البته قطعاً محض توسعه، بعضی مشکلات و شرایط سخت را آسان می‌کند، اما، شرافت و خوشبختی افراد را از حد مشخصی بالاتر نمی‌برد. حس نیکبختی ملت‌ها با درآمد سرانه بالاتر، از خط معینی فراتر نمی‌رود. این در حالی است که روشنفکران که همواره خود را فرانکوفان یا انگلوفان یا آمریكافان دانسته‌اند، در مسیر آن‌ها، مدام به انبساط و چاقی مادی چشم دارند. ملت‌های چاقی با احساس اندک خوشبختی هستند که ده‌ها یا صدها میلیون دلار درآمد سرانه دارند؛ بر عکس، ملت‌های لاغری هم هستند که در اقتصاد جهانی متوسط به شمار می‌روند، ولی از جمله خرسندترین مردم جهان به شمار می‌روند؛ فکر می‌کنم به خاطر آن است که «روشنفکر» ندارند!

رفتارهای مسموم، خودشیفتگی، و از همه مهم‌تر، حس فقدان عزت نفس که مدام از جانب روشنفکران در ملت تزریق می‌شود، تا تقدیم امتیازات به قدرت‌های جهانی را میسر گرداند، باعث می‌شود که حس نیکبختی عمومی به رغم بهره‌مندی از توسعه و تمول یا همراهی احتمالی با قدرت‌های بزرگ، تقلیل یابد. اغلب، روشنفکران به جای آن که قدردان دارایی ملت خود باشند یا اقتصاد خود را در راه نیکبختی ملی خرج کنند، به خودتخریبی و بی‌عدالتی آدرس می‌دهند.

۲. انقلابی‌ها معتقدند که فداکاری‌های بزرگ، بهتر از کامیابی شخصی است

در مقابل روشنفکران که بیشتر ملت را با گفتار و رفتار خود تحقیر کرده‌اند، «انقلابی‌ها» کامیابی خود را از خلال عظمت معنوی ملت جستجو می‌کنند. «انقلابی»ها، هزینه‌ زیادی برای موفقیت ملت پرداخت کرده‌اند. صرف‌نظر از این که تا چه اندازه خود و خانواده‌ خود را در معرض خطر قرار داده‌اند یا عمری را صرف تمرکز بر مجاهده کرده‌اند، بسیاری از آن‌ها فداکاری‌هایی داشته‌اند که روشنفکران قادر به انجام و تصور آن نیستند.

مع‌الوصف، ایثارگران، به ندرت به برتری خود به دیگران تأکید کرده‌اند. البته، این به هیچ عنوان به معنی دستکم گرفتن ارزش و تأثیر فداکاری و بصیرت نیست؛ اما، ایثارگران آموخته‌اند که پاداش ایثار خود را در عالم باقی بجویند، و از حاشیه فروتنی خود، فرصتی برای ترویج حس همدلی، و باز کردن بحث‌های دشواری که در سیاست و جامعه با آن‌ها روبه‌رو می‌شویم و همچنین، کمک به دیگران بگشایند. آن‌ها با فروتنی خود، مسیر جدیدی از ایثار گشوده‌اند که در آینده، ثمره آن را در دنیا و آخرت برداشت خواهند کرد.

انقلابی‌ها به نیکی می‌دانند که تأکید بر امتیازها و برتری خود، ارزش موفقیت انسانی آن‌ها را از بین می‌برد. از این روست که کمتر پیش می‌آید که جدا با روشنفکران سرشاخ شوند و مظلومانه بگویند: «در انقلاب خود غریب هستیم!». در حالی که روشنفکران، از دوم خرداد هفتاد و شش تا حال، هر وقت بر قدرت سوار شده‌اند، نفس دیگران را گرفته‌اند و خفه کرده‌اند.

۳. انقلابی‌ها قدری افسوس می‌خورند، بی‌درد نیستند

خب؛ امروز انقلاب  در برخی موارد به دست روشنفکرها افتاده است؛ اغلب، وقتی پای صحبت ایثارگران می‌نشینید، یک افسوس در مورد فداکاری خود مطرح می‌کنند: به چه قیمتی؟ پاسخ به این سؤال قطعاً قانع‌کننده خواهد بود.

شاید اگر در مورد فداکاری آن‌ها بپرسید، قدری حسرت و افسوس بشنوید. به گفته‌ ایثارگران هیچ پول و توسعه‌ای نمی‌تواند فرزند من یا همسر من را به خانه بازگرداند. ولی بلافاصله و قطعاً در جمله بعد خواهید شنید که «همه این‌ها برای خدا بود». هر چند آن‌ها به سیاست، بویژه پس از دوم خرداد خرده می‌گیرند، ولی باور دارند که دارایی روشنفکران در سیاست، متزلزل است و آینده‌ای نخواهد داشت. آن‌ها ایمان دارند که مدرنیت جهانی، سقف محدودیت‌های خود را لمس کرده است، و دیر یا زود روشنفکری پاسخی به پرسش‌های جوانان نخواهد داشت، و آن‌گاه است که دختران و پسران عفت از دست داده، تمام فریاد خود را بر سر روشنفکران خواهند کشید. فقط کافی است که فوج فوج جوانان اربعین و اردوهای جهادی و اردوهای جنوب، هر چند که در قلب خود نسبت به بی‌عفتی‌ها احساس درد می‌کنند، به مسیر راسخ خود ادامه دهند و ظفر را نزدیک بدانند.

4. انقلابی‌ها باور دارند که توسعه نمی‌تواند مانعی برای انسان بودن باشد.

توسعه‌داران و ثروتمندان، به دو دسته‌ خوشبخت و شوربخت تقسیم می‌شوند. اگر هر دو نوع از ملت‌ها را در طول تاریخ بررسی کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که توسعه ذاتاً عنصر خنثایی است و این فرهنگ ملت‌هاست که توسعه را معیار موفقیت یا ایده و خط‌مشی سیاسی برآورده ساختن هدف و آرمان می‌سازد و به آن معنا می‌بخشد. ما انتخاب می‌کنیم که توسعه را ارزشمند یا کم‌ارزش کنیم. ما تصمیم می‌گیریم که توسعه ابزار باشد یا ایده و خط‌مشی سیاسی یا، حتی، منبعی برای ارزش‌گذاری به خود.

هیچ سطحی از توسعه نمی‌تواند ما را از انسان و اصولی بودن بی‌نیاز کند. در طول تاریخ، بسیار بوده است که ملت‌های ثروتمند آسیب دیده‌اند؛ آن‌ها صداهایی در ادبیات خود می‌شنوند که به آن‌ها می‌گوید به اندازه‌ کافی خوب نیستید، و زندگی اکثر مردم هم تأیید می‌کند که سطح کلی توسعه اقتصادی ملت، نشان دهنده بهزیستن نیست. در متن تاریخ این ملت‌ها فرهنگ مریض می‌شود؛ فقرا توسط اغنیا طرد می‌شوند؛ سرنوشت فقرا به دست فراموشی سپرده می‌شود؛ در مقایسه‌ عذاب‌آور بین ما و ازمابهتران، همیشه بهتران، ثروتمندتران، و شوخ‌تران وجود دارند. و روشنفکران رنج می‌برند، احساس ناراحتی می‌کنند و کنترل امور از دستشان خارج می‌شود. در عوض، ایثارگران، در سایه ایمان خود به اصول و اخلاق، از تاریخ تغذیه می‌کنند و در سکوت نجیبانه خویش باعظمت و باعظمت‌تر می‌شوند. آن‌ها باور دارند که توسعه ملت به خودی خود، هیچ معنایی ندارد، و ملت است که با عظمت خود، ایمان خود، و پایبندی خود به اصول به آن معنا می‌بخشد. همین./۹۶۹//۱۰۲/خ

منبع: رسالت

ارسال نظرات