۰۱ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۸:۰۳
کد خبر: ۵۶۵۶۴۳

بررسی رفتار بازیگران درگیر در اعلام پایتختی قدس از منظر روانشناختی

الزامات هویت‌خواهانه ترامپِ بدون رنگ‌وبوی سیاسی و بن‌سلمانِ جوان سبب شد تا نتانیاهو فرصت مناسبی برای بهره‌برداری از این تمایلات پیدا کرده و شرایط یک قمار سیاسی سه‌جانبه به‌وجود آید.
رژیم صهیونیستی آمریکا نتانیاهو ترامپ

اعلام به‌رسمیت‌شناسی قدس به‌عنوان پایتخت رژیم ساختگی اسرائیل از سوی ترامپ رییس جمهور آمریکا در دسامبر2017 و انتقال رسمی سفارت آمریکا به قدس در 14 می 2018 در پی لغو برجام از جانب ترامپ، برگی دیگر از پرونده پرچالش این فرد تنها ظرف 15 ماه از حضورش در رأس سیاست آمریکا را ورق زد. طبیعتاً نمی‌توان به‌طور مطلق ادعا داشت که تصمیمات ساختارشکنانه و انتحاری ترامپ در یک سال گذشته صرفاً به منویات شخصی او بازمی‌گردد؛ بلکه باید یک جریان فکری همسو در نظام تصمیم‌گیری آمریکا وجود داشته باشد تا این‌گونه مسائل به عینیت برسند. اما از منظر روانشناسی سیاسی، به هر حال ارتباط مستقیمی بین بخشی از تصمیمات سیاسی با تمایلات و جهان‌بینی فردی تصمیم‌سازان وجود دارد.

اریک اریکسون نظریه‌پرداز مشهور آلمانی ــ آمریکایی در عرصه روانشناسی، صاحب نظریه «هویت» و نخستین تئوریزه‌کننده اصطلاح «بحران هویت» است که مجموع رفتارهای بشری در ادوار مختلف زندگی را متناسب با هویتش مورد بررسی قرار داده است. اگر سه بازیگر اصلی در پروژه مصادره قدس شریف را آمریکا (ترامپ)، رژیم صهیونیستی (نتانیاهو) و عربستان سعودی (بن‌سلمان) در نظر بگیریم، آنگاه شاید بتوان به رفتارشناسی سه فرد مذکور به‌ویژه شخص دونالد ترامپ از دریچه نظریه هویت اریکسون پرداخت.

به‌طور کلی می‌توان گفت ترامپ و بن‌سلمان با وجود تفاوت زیاد سنی، دارای اشتراکاتی از منظر بلوغ سیاسی هستند. الزامات هویت‌خواهانه ترامپِ بدون رنگ‌وبوی سیاسی و بن‌سلمانِ جوان سبب شد تا نتانیاهو فرصت مناسبی برای بهره‌برداری از این تمایلات پیدا کرده و شرایط یک قمار سیاسی سه‌جانبه به‌وجود آید.

صطلاح جدایی ــ فردگرایی

اریکسون اصطلاح جدایی ــ فردگرایی را در خصوص نوجوانان مطرح می‌کند. نوجوان با توانایی‌هایی که پیدا می‌کند سعی می‌کند که از سلطه والدین بیرون آید. اریکسون این فرایند را «گم‌گشتگی نقش» تعبیر می‌کند و فرد در این حالت دائم خودش را از طرق مختلف همچون انجام رفتارهای فراتر از سن خود ارزیابی می‌کند. بعد از مرحله ارزیابی نوبت به فرآیند جست‌وجوگری و آزمون و خطا می‌رسد. اهمیت دوره جست‌وجوگری به این علت است که فرد بعد از این مرحله به تعهد، تشخص و هویت دست پیدا می‌کند. اما این هویت‌یابی الزاماً نمی‌تواند ماهیت مثبت به خود گیرد؛ زیرا فرد عملاً شناخت‌های قبلی خود در مسائل مختلف را ممکن است از دست داده و با نوعی بحران هویت مواجه شود.

ترامپ به‌دلیل نداشتن سابقه و هویت سیاسی که بارها از سوی رقبای انتخاباتی و مجامع مختلف از این منظر مورد حمله و تمسخر قرار گرفت، نیاز داشت تا ابتدا از سلطه فکری والدین سیاسی آمریکا خارج شود. برای تحقق این امر نیاز بود تا مسائلی مطرح شود که بزرگان قبلی عرصه سیاسی آمریکا از ورود به آن اکراه داشتند. مسأله هژمون‌یابی چین و روسیه، مهاجران آمریکا، کره شمالی، برجام و غیره از جمله مصادیق این امر بود. بعد از پیروزی در انتخابات، نوبت به مرحله ارزیابی و جست‌وجوگری در موارد مطروحه بود. لغو روادید برای مهاجران از جمله ایرانی‌ها، توهین‌های مکرر به اعضای اتحادیه اروپایی و تحقیر مستقیم کشورهای اسلامی از جمله رفتارهایی بود که بیشتر رنگ‌وبوی ارزیابی داشت.

بدین ترتیب ترامپ در این مرحله گذار سعی کرد تا جاماندگی سیاسی خود نسبت به سایر همتایانش در آمریکا را تا حدودی جبران کند و در عرصه داخلی و خارجی به یک تعهد، تشخص و هویت مستقل دست پیدا کند. اما این هویت‌یابی جدید سبب شد تا وی خود را در یک موقعیت ناشناخته با تعهدات انحصاری بیابد و بدین ترتیب وارد مرحله بحران هویت شود. این همان فرآیندی است که به‌نسبت در مورد بن‌سلمان نیز قابل تعریف است.

اصطلاح بحران هویت

اریکسون در این بخش مطرح می‌کند اگر مرحله بحران هویت ادامه پیدا کند این اختلالات به‌وجود می‌آید: اشکال در دنبال کردن هدف‌های درازمدت، نداشتن الگوهای مناسب دوستی، درگیر شدن در ناهنجاریها، اختلال در شناخت‌های مذهبی، فرهنگی و سیاسی، عدم توجه به ارزش‌های اخلاقی، عدم رعایت الزامات و تعهدات گروهی، داشتن دید منفی نسبت به خود، دیگران و اجتماع و در نهایت اختلال در تنظیم رفتار. اما در نهایت مرحله بحران هویت نیز به پایان می‌رسد و پس از آن، فرد از مجموع مراحل اکتشاف، جست‌وجوگری، آزمون و خطا و انتخاب‌گری به یک بلوغ و هویت نسبتاً مشخص و پایدار می‌رسد که در این مرحله قرابت بیشتری به هم‌نوعان خود پیدا کرده و اصطلاحاً همرنگ جماعت می‌شود. این مرحله نقطه آغاز جمع‌گرایی است.

از آنجایی که تأکید بر این است که فرآیند شکل‌گیری هویت بن‌سلمان به‌میزان زیادی به وضعیت ترامپ شباهت دارد؛ ازاین‌رو در این قسمت شابلون مطرح‌شده از جانب اریکسون به‌روی بن‌سلمان قرار می‌گیرد، به‌عبارت دیگر تفاوتی نمی‌کند که ترامپ مجدداً در این بخش ارزیابی شود زیرا نتیجه تقریباً یکی است.

بن‌سلمان نیز پس از گذراندن مرحله جدایی ــ فردگرایی دچار بحران هویت شد، بحرانی که در آن، اهداف درازمدت عربستان سعودی از حالت «امنیت‌طلبی» به حالت «قدرت‌طلبی» و «توسعه‌طلبی» سوق پیدا کرد. در این مرحله، الگوهای دوستی عربستان با برخی کشورها دچار اختلال شد. آغاز نخستین جنگ برون‌مرزی تاریخ آل‌سعود و نخستین جنگ کلاسیک متقابل بین دو کشور عرب در این مرحله انجام شد.

 کشمکش سیاسی بی‌سابقه با ایران، اعدام شیخ نمر با وجود مخالفت‌های بین المللی، ماجرای قطر، ماجرای لبنان و سعد الحریری به‌خلاف الزامات بین المللی با همپیمانان، شکستن هنجارهای مذهبی و فرهنگی آل‌سعود از طریق اصلاحات خام اجتماعی، بازداشت‌ بی‌سابقه شاهزادگان و تجار سعودی، آشکارتر شدن روابط با رژیم صهیونیستی به‌خلاف تعهدات گروهی در جهان عرب و جهان اسلام و در نهایت معامله ضمنی بر سر فلسطین و قدس  تحت لوای معامله قرن، از جمله مصادیق قابل انطباق با اختلالات به‌وجودآمده در مرحله بحران هویت برای بن‌سلمان قابل ذکر است. اکنون وضعیت عمومی آل‌سعود و بن‌سلمان را می‌توان در مرحله اختلال در تنظیم رفتار تعریف کرد و به همین خاطر است که هر گونه اقدام نامتعارف از این کشور همچون حمله به لبنان در چند ماه اخیر قوت گرفته بود و حتی گمانه‌زنی‌هایی مبنی بر اقدام ماجراجویانه عربستان علیه ایران نیز مطرح است.

ترامپ نیز در این مرحله بدون توجه به منافع درازمدت آمریکا با اختلال در الگوهای دوستی روبه‌رو شد و حتی کشورهای اروپایی را که بعد از جنگ جهانی دوم همواره روابط دوستی مستحکمی با  آمریکا داشتند مورد اهانت و تحقیر قرار داد که بی‌اعتنایی او به نظر اروپایی‌ها در لغو برجام از جمله مصادیق بارز این امر بود. مسلما به همین خاطر بود که هیلاری کلینتون، جان کری و اوباما وی را مایه شرم و خطر بزرگ آینده آمریکا می‌دانستند.

هنجارشکنی‌های بین المللی همچون حمله به اصل برجام، خروج از توافق‌نامه‌ای بین المللی همچون معاهده اقلیمی پاریس، خروج از پیمان تجارت ترانس‌پاسیفیک، تهدید برای خروج از ناتو و یونسکو، لغو یکجانبه برجام و احتمالاً انتقال سفارت آمریکا به قدس شریف، مجموعه رفتارهای ضد فرهنگی و اخلاقی ترامپ در یک سال اول ریاست جمهوری‌اش نشانگر نوعی اختلال در تنظیم رفتار وی در عرصه‌های مختلف بین فردی، فرهنگی و سیاسی بود تا جایی که تبعات این بحران هویت را می‌شود در تداوم استعفاها و برکناری‌های زودهنگام برخی اطرافیان معتمد ترامپ همچون «استیو ینن» مشاور ارشد سابق ترامپ، تیلرسون وزیر امور خارجه سابق و بسیاری افراد دیگر به‌وضوح مشاهده کرد. بنابر تحقیق مؤسسه بروکینگز، 34 درصد مقام‌های رسمی و کارکنان دولت ترامپ در نخستین سال ریاست جمهوری وی برکنار شده، استعفا کرده یا جایگزین شده‌اند (تقریباً هر 20 روز یک استعفا). این رقم دو برابر نرخ 17درصدی در سال 1981 میلادی و نخستین سال ریاست جمهوری رونالد ریگان است و به‌همین علت رکورد تاریخی به نام ترامپ در این عرصه به ثبت رسیده است.

مسائل مربوط به «زبان بدن» ترامپ همچون نحوه دست دادن با برخی مقامات اروپایی و پس زدن دست ترامپ از سوی همسرش ملانیا در فرودگاه بن‌گوریون در می 2017 نیز از جمله مصادیق بحران در روابط بین فردی ترامپ قابل انطباق با نظریه هویت اریکسون است. «باتی وود»، رفتارشناس و کارشناس «زبان بدن» در مورد چرایی عدم تمایل ترامپ برای گرفتن صمیمی دست همسرش در انظار عمومی به‌خلاف اوباما می‌گوید: «احتمالاً ترامپ تلاش می‌کند تا در ذهن مردم، خود را به‌عنوان رییس جمهوری نشان دهد که به‌تنهایی پست ریاست جمهوری را در اختیار دارد و از سلطه و نفوذ برخوردار بوده و هیچ کس، حتی همسرش در این زمینه هیچ نقشی ندارد».

همین اختلالات رفتاری ترامپ سبب شد تا طبق نظرسنجی‌ آسوشیتدپرس وی نامحبوب‌ترین رییس جمهور تاریخ آمریکا در سال اول  لقب گیرد؛ زیرا از هر 10 آمریکایی که در این نظرسنجی شرکت کردند، تنها سه نفر معتقد بودند که آمریکا در مسیر درستی گام برمی‌دارد. همچنین همین رفتارها سبب شد تا در  ژانویه 2018 کتاب « آتش و خشم، درون کاخ سفید» نوشتۀ «مایکل وولف» به‌عنوان جنجالی‌ترین و پرفروش‌ترین کتاب سال منتشر شود. این کتاب از زبان نزدیکترین افراد به دونالد ترامپ در کاخ سفید تهیه شده است که سلامت روانی ترامپ را در جایگاه ریاست جمهوری مورد تردید قرار داده‌اند. وولف، درباره ترامپ می‌گوید: «همه افرادی که وی برای نگارش کتابش با آنها مصاحبه کرده است دونالد ترامپ را مانند یک «کودک» دانسته‌اند».

البته همان‌طور که در مقدمه ذکر شد نمی‌توان ادعا کرد که تصمیمات ترامپ غیرسیستماتیک بوده و  به هر حال این مسأله هم می‌تواند بخشی از سناریوهای آمریکایی باشد، یعنی اینکه یک فرد دیوانه (حداقل در ظاهر) و به‌تعبیری «شعبان بی‌مخ دیپلماسی آمریکا» در رأس امور اجرایی آمریکا قرار گیرد و بدین ترتیب آمریکاییها از طریق این فرد، اقدام به اصلاح و پیش بردن برنامه‌های در زمین مانده خود کنند و بعد از آنکه به اهداف خود رسیدند با حذف و تقبیح آن فرد، دهکده جهانی را به یک آرامش مجدد بازگردانند، در این صورت می‌توان گفت که ترامپ در نقش «لاک غلط‌گیر» برای سیاست‌های غلط قبلی و جاری آمریکا عمل می‌کند.

ثبت رکورد برای تثبیت هویت

دونالد ترامپ از روزی که پا در کاخ سفید گذاشته است، عامدانه و غیرعامدانه به‌صورت روزافزون در حال شکستن رکوردهای مختلف حتی در موارد پیش‌پاافتاده و سبک در عرصه سیاسی است، به‌عنوان مثال دونالد ترامپ و ملانیا ترامپ اولین رقص زن و شوهر ریاست جمهوری را به‌افتخار مراسم تحلیف اجراء کردند. وی همچنین نخستین رییس جمهور آمریکا در یک قرن اخیر بود که در سال نخست ریاست جمهوری‌اش برای هیچ یک از سران خارجی ضیافت رسمی برگزار نکرد. همچنین وی نخستین رییس جمهور آمریکا هست که اعتقادی به حیوان خانگی نداشته و به‌گفته رسانه‌های آمریکایی اگر این روند ادامه یابد وی یک سنت دیرین در میان رؤسای جمهور قبل را شکسته است. موارد سبک مذکور را اگر کنار موارد بزرگتر دیگر همچون حضور ترامپ در مقابل دیوار ندبه در می 2017 به‌عنوان نخستین رییس جمهور آمریکا که در حین تصدی پست ریاست جمهوری چنین اقدامی انجام داد همگی نشانگر تمایل این فرد به رکوردشکنی و تثبیت هویت به‌دست‌آمده خود است.

این‌گونه سنت‌شکنیها و رفتارهای رکوردمحور سیاستمداران معمولاً در سالهای پایانی انجام می‌شود تا هم توشه‌ای باشد برای بازگشت مجدد آنان در درازمدت و هم اینکه از تبعات کوتاه‌مدت و میان‌مدت سنت‌شکنی‌هایشان در مقابل گروههای رقیب در امان بمانند. اما اینکه چرا ترامپ از همان روزهای نخست بی‌مهابا و به‌صورت انتحاری در حال سنت‌شکنی است از سه جنبه قابل فهم می‌تواند باشد: 1ــ اینکه ترامپ در 71سالگی مسن‌ترین کسی شد که ریاست جمهوری را شروع کرد و از این رو ادوار بعدی ریاست جمهوری چندان در مورد وی قابل تصور نیست 2ــ ترامپ در نظرسنجی‌های اخیر در آمریکا به‌عنوان نامحبوب‌ترین رییس جمهور آمریکا در 7 دهه گذشته معرفی شده است و حتی نیویورک‌تایمز پیش‌بینی کرده است که وی بدترین رییس‌جمهور تاریخ آمریکا باشد؛ به همین خاطر این احتمال وجود دارد که ترامپ یا زودتر از موعد استیضاح شود یا اینکه در نهایت در یک دوره فرصت استفاده از امپراطوریِ ریاست جمهوری را داشته باشد. 3ــ حضور «ایوانکا ترامپ» دختر ترامپ در مرکز میدانهای سخت منطقه‌ای به‌ویژه در پرونده فلسطین، این تئوری را تقویت می‌کند که در واقع ترامپِ پدر در نقش سکوی پرتاب ترامپِ دختر برای تصدی ریاست جمهوری آمریکا در آینده (به‌عنوان نخستین رییس جمهور زن آمریکا در پی شکست هیلاری کلینتون) است، از این رو دونالد ترامپ فرصت را غنیمت شمرده و اصطلاحاً «نقد را رها نکرده و به نسیه نچسبیده است».

بنیامین نتانیاهو نیز با همین تئوری اما در شرایط متفاوت‌تر قرار گرفته است. اگر نتانیاهو بتواند تا آخر دوره ریاست جمهوری این دوره دوام بیاورد و به‌واسطه اتهامات فساد مجبور به استعفا نشود، آنگاه با پشت سر گذاشتن بن‌گوریون، رکورد بیشترین سال حضور در پست نخست وزیری را از آن خود خواهد کرد، بدین‌ترتیب نتانیاهو به‌خلاف ترامپ در انتهای امپراطوری خود بوده اما انگیزه‌های وی از ورود در بازی‌های خطرناک و انتحاری همچون بحث قدس، سوریه و تحریک مستقیم ایران در بحث هسته‌ای و بلندیهای جولان شباهت‌های زیادی به انگیزه‌های مذکور ترامپ دارد. همین اشتراکات باعث شده تا چرخ‌دنده‌های رژیم صهیونیستی و آمریکا در مقطع حاضر در مسیر موافق یکدیگر و در مسیر مخالف اتحادیه اروپایی و سودای تشکیل دو دولت بچرخد. بن‌سلمان نیز تلاش می‌کند تا با همان الگوی ذکرشده، در نقش «چرخ‌دنده هرزگرد» بین نتانیاهو و ترامپ قرار گیرد تا او نیز از این طریق اقدام به تثبیت هویت به‌دست‌آمده خود کند.

جمع‌بندی

در مجموع می‌توان گفت که نامتعارف بودن ادراکیات و رفتارهای سیاستمدارانی همچون دونالد ترامپ، بن‌سلمان و بنیامین نتانیاهو و حتی نمونه‌های داخلی آن همچون رفتارهای مقامات ارشد جریان فتنه و جریان انحرافی ریشه در ابعاد روان‌شناختی به‌ویژه نظریه «هویت» و «بحران هویت» دارد، از این رو رفتارهای غیرمتعارف شخصیت‌های بزرگ و صاحب قدرت طبیعتاً نتایج بزرگ نیز در پی دارد، ضمن آنکه هویت‌های کوچک برای تبدیل شدن به هویت‌های بزرگ و هویت‌های بزرگ برای جلوگیری از کوچکتر شدن هویت قبلی در یک نقطه اشتراک قرار می‌گیرند و آن عبارت است از انجام کارهای بزرگ که مصادره قدس شریف از جمله برگ‌های برنده هویت‌ساز برای دونالد ترامپ، بن‌سلمان و بنیامین نتانیاهو بود.

ایوانکا ترامپ نیز در این میان به‌پشتوانه خوش‌خدمتی‌های کم‌نظیر ترامپِ پدر و با پشتوانه همسر یهودی خود و همچنین با گرویدن به دین یهود تبدیل به ذخیره استراتژیک صهیونیسم جهانی شده و به‌نظر می‌رسد لاتاری آینده سیاست در آمریکا در دست وی قرار گرفته است./۸۴۷/ب۱۰۳/ف

نویسنده: وحید مردانه

ارسال نظرات