۲۶ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۰:۳۰
کد خبر: ۵۷۴۷۴۹
به مناسبت سال روز آزادی آزادگان منتشر شد؛

انتشار کتاب "نهال‌های برومند"

انتشارات شهید کاظمی کتاب نهال‌های برومند (سیری در باورهای آزادگان سربلند) نوشته سیدحسن منتظرین را منتشر کرد.
نهال

به گزارش خبرگزاری رسا، انتشارات شهید کاظمی  کتاب نهال‌های برومند (سیری در باورهای آزادگان سربلند) نوشته سیدحسن منتظرین را منتشر کرد.

درباره‌ی کتاب:

دفاع‌مقدس ذخیرۂ غنی‌ای است که نظام اسلامی را در ابعاد گوناگون تقویت و بیمه می‌کند.

بنابراین آشنایی با ملاک‌ها و معیارهای آن برای حفظ و ادامه این مسیر، خصوصا برای نسل‌های جدید ضرورت دارد.

مهم‌ترین رکن این آگاهی، شناختن و شناساندن ارکان اساسی جنگ به مخاطبان است.

آزادگان علاوه بر حضور در صحنه‌های دفاع مقدس، سالیان درازی در چنگال پلیدترین موجودات زمینی گرفتار بودند.

استقامت در راه عقیده و وفاداری به آرمان‌های الهی، زحمات و مشکلات فراوانی را بر روح و جان آنان وارد کرد؛ که ارزش و اجرشان را دو چندان می‌کند.

پس لازم است علاوه بر فهم صحیح #دوران_اسارت ، ارزش و جایگاه دلاورانی را که مردانه در راه هدف ایستادند و از آن حراست نمودند، بدانیم.

این مجاهدت‌های خالصانه که به زعم کوته فکران، در زمان محصور ماند، ادامه راه شهیدان والامقامی است که امامشان در تبیین جایگاه پرآوازه آنان فرمود:

همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.

و امروز چه زیبا این سخن قدسی امام راحل ظهور یافته که رویش هایی از جنس شهدا و آزادگان پدیدآورده که در دفاع از حریم اهل‌بیت علیهم‌السلام، شهد جان خود را فدا می‌کنند.

برشی از کتاب:

یکی از درجه دارهای عراقی به علت شکنجه‌هایی که می‌کرد، بین بچه ها به على تهرانی، یعنی نام شکنجه گر ساواک که ابتدای انقلاب اعدام شد، معروف شده بود.

او اول با مهربانی سراغ بچه‌ها می‌آمد و می‌پرسید: کجای بدنت مجروح شده ؟

بچه‌ها هم که فکر می‌کردند سؤال او از روی دلسوزی است، محل مجروحیتشان را نشان می‌دادند.

اما آن بی‌رحم با چکمه، لگد محکمی به محل زخم می‌زد. یا با اسلحه‌اش محکم به محل جراحت می‌کوبید.

گاهی هم مشابه این اتفاق در بیمارستان می‌افتاد.

مثلا پزشک دستور عکس‌برداری می‌داد. مأموران هم بچه‌ها را به زیرزمین می‌بردند و به شدت کتک می‌زدند.

یکی از بچه‌های اصفهان به نام آقای فروغی را در بیمارستان چنان زدند که هم دستش شکست، و هم چشمش نابینا شد./925/ د 103/ش

ارسال نظرات