۰۶ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۰:۱۵
کد خبر: ۵۷۵۹۶۶

یادداشت | حافظه‌ تاریخی و راهکار تقویت آن در جامعه ایرانی

ناآشنایی و نداشتن فهم عمیق از حوادث، یا فراموش کردن آنها و دخالت ندادن آنها در تصمیمات حال و آینده به معنای اختلال در حافظه‌ی تاریخی است.
ایرانی، فرهنگ ایرانی، حافظه تاریخی

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، در فیلم سینمایی ایرانی «چپ‌دست» (1384) دختری بر اثر تصادفی شدید حافظه‌ی کوتاه‌مدت خود را از دست می‌دهد به‌طوری‌که برای او هر روز ۳۱ خرداد، روز تولد پدرش است؛ به همین خاطر پدر و سایر اعضای خانواده هر روز مجبورند خانه را آذین بسته نگه دارند و کیک تولد تهیه و کلاه تولد سر کنند و جشن تولد بگیرند و سرود تولدت مبارک بخوانند؛ وگرنه با واکنش تند دختر روبرو می‌شوند که چرا جشن پدر تولد را برگزار نکرده‌اند. در این میان پسری در صدد ازدواج با او برمی‌آید اما می‌بیند هر روز باید از صفر شروع کند؛ چون دختر همه‌ی حرف‌ها و خاطرات دیروز را فراموش کرده است.

اقسام اختلالات در حافظه‌ی تاریخی مردم جوامع

در روان‌شناسی مرضی اختلالات حافظه را به سه دسته تقسیم می‌کنند: افزایش حافظه، کاهش حافظه، تحریف حافظه. در اختلال اول، حافظه به‌طور غیرعادی کامل و زنده به نظر می‌رسد و فرد حتی جزئیات غیرمعمول و بی‌اهمیت را هم با نهایت دقت به خاطر می‌آورد که این نوع اختلال را در بعضی از افراد دارای وسواس شدید می‌بینیم. در اختلال دوم که ما آن را با عنوان فراموش‌کاری می‌شناسیم، فرد نسبتاً یا به‌طور کامل از یادآوری تجربیات و خاطرات قبلی‌اش ناتوان است که خود انواع و اقسامی دارد که نمونه‌ی حاد و مشهور آن آلزایمر است. در اختلال سوم فرد یا از وقایعی صحبت می‌کند که هیچ‌گاه اتفاق نیفتاده است یا اگر هم اتفاق افتاده مربوط به زمانی غیر از زمانی است که او ادعا می‌کند.

نکته‌ی مهم در اینجا این است که بحث از حافظه و اختلالات آن منحصر در رشته‌ای علمی با سویه‌ی فردی مانند روان‌شناسی مرضی نیست، بلکه در رشته‌های علوم اجتماعی نیز این موضوع با عناوینی مانند حافظه‌ی تاریخی (Historical Memory) و حافظه‌ی جمعی (Collective memory) اهمیت ویژه‌ای یافته است. منظور از حافظه‌ی تاریخی فکر و احساس مردم هر جامعه‌ای درباره‌ی گذشته که همانند موجودی زنده به‌موازات گذر نسل‌ها تصحیح و تکمیل می‌شود و برای آنها منبع هدایت اخلاقی و عنصر سازنده‌ی تمایز فرهنگی و هویتی است. (۲)

لذا در رویکرد اجتماعی به این موضوع نیز می‌توان اختلالات پیش‌گفته را سراغ گرفت؛ برای مثال می‌توان گفت گروه‌هایی که برخی از اختلافات کم‌اهمیت بین خود و گروه‌های دیگر را همواره با دقت به یاد دارند و هیچ‌گاه آنها را فراموش نمی‌کنند، بلکه برعکس چه‌بسا آن را دستمایه‌ی اختلافات جدیدی می‌کنند، دچار اختلال افزایش حافظه هستند، گروه‌ها و جوامع که حوادث گذشته‌ی خود را فهم نکرده یا آنها را در زمان حال خود دخالت نمی‌دهند دچار اختلال کاهش حافظه هستند و گروه‌هایی که تاریخ‌نگاری‌ها و خاطره‌گویی‌هایشان با واقعیت آنچه رخ داده متفاوت است، به‌نوعی دچار اختلال تحریف حافظه هستند. در این مقاله از بین این سه اختلال فوق، اختلال کاهش حافظه را بیشتر با بحث ما مرتبط است؛ لذا بیشتر به آن می‌پردازیم.

اهمیت حافظه‌ی تاریخی در هویت و بقای یک ملت

اهمیت این موضوع از آنجاست که اساساً پایداری و استمرار گروه‌های انسانی در طول زمان و طی نسل‌ها در گرو سلامت و قوت حافظه‌ی تاریخی آن‌هاست. اعضای گروه‌های اجتماعی ممکن است در انجام مراسم اجتماعی مربوط به گروه خود ناکام بمانند یا حتی نتوانند به زبان پیشینیان خود سخن بگویند یا حتی دین و مذهبشان را تغییر دهند و سبک زندگی تازه‌ای را از گروه‌های دیگر اقتباس کنند؛ اما بااین‌حال عضو آن گروه باقی بمانند و هویت مشترک خود را حفظ کنند؛ تنها به این سبب که با سایر اعضای گروه تجارب مشابه و حافظه‌ی جمعی مشترکی دارند. اینجا نقطه‌ی پیوند بحث حافظه‌ی تاریخی با هویت جوامع است؛(3) در نتیجه مردم جامعه‌ای که حافظه‌شان ضعیف یا بیمار شود در شناخت خود و تفاوتشان با دیگران دچار مشکل و به تعبیر دیگر دچار بحران هویت می‌شوند. تصور کنید کسی در اثر سانحه‌ی رانندگی دچار فراموشی مطلق یا نسبی شود که در این صورت به همان اندازه‌ی دامنه و عمق فراموشی‌ای که دچارش شده است، هویت خود را از دست می‌دهد.

نکته‌ی دیگری که اهمیت حافظه‌ی جمعی را آشکار می‌کند، نقش آن در شکل دادن زمان حال جوامع است؛ به این معنا که جوامع به‌وسیله‌ی گذشته‌شان ساخته می‌شود.(۴) ضعف در حافظه‌ی تاریخی صرفاً فراموش کردن خاطراتی از گذشته بدون هیچ پیامدی برای حال و آینده نیست، بلکه مردم جامعه‌ای که گذشته‌ی خود را فراموش کنند، در زمان حال و آینده نیز دچار مشکل می‌شوند. مثالی می‌تواند این نکته را بیشتر روشن کند و از آنکه گفته‌اند «خوش‌تر آن باشد که سر دلبران، گفته آید در حدیث دیگران»، مثالی از کشوری دیگر می‌آورم که البته به ما هم مربوط است: بحران سوریه.

حافظه‌ی تاریخی مردم سوریه در ۱۰۰ سال بعد چگونه است؟

بحران سوریه از سال ۲۰۱۱ آغاز شد و تاکنون که ۲۰۱۸ هستیم، هنوز کم‌وبیش ادامه دارد. بحرانی که بر اساس برخی آمارها حدود ۱۸۶ هزار غیرنظامی در آن کشته و حدود ۸۵ هزار نفر ناپدید شده‌اند و حدود ۱۰ میلیون نفر آواره شده‌اند؛ علاوه بر بخش مهمی از ثروت طبیعی و انسانی مردم که به یغما رفته است، علاوه بر خرابی‌های شهری و باستانی و تأسیسات زیربنایی این کشور؛ اما این بحران چگونه شکل گرفت؟

در سال ۲۰۱۱ بیداری اسلامی یا جنبش اجتماعی- انقلابی در بستری از نارضایتی‌های سیاسی، مذهبی، قومیتی و... در برخی کشورهای عربی رخ داد؛ آغاز آن در تونس بود و پس از آن در کشورهای دیگری مانند مصر، لیبی، یمن و بحرین ادامه یافت. سوریه نیز جزء کشورهایی بود که در این جریان به سمت بحران و جنگ داخلی رفت. (5) اولین جرقه یا جرقه‌های این بحران چه بود؟

در 26 فوریه 2011 (بهمن 1389) نیروهای امنیتی سوری، 15 دانش‌آموز را به سبب نوشتن شعار ‌روی دیوار در مدرسه‌ای در درعا دستگیر کرده بودند؛ پس از آن شایعه‌ای در شبکه‌های ارتباط اجتماعی منتشر شد مبنی بر اینکه یک مسئول سوری، ناخن برخی کودکانی را که اقدام به نوشتن عبارت‌های توهین‌آمیز درباره دولت سوریه ‌روی دیوار یکی از مدارس شهر درعا در جنوب این کشور کرده بودند،‌ کشیده است. حدوداً سه هفته‌ی بعد در روز هجدهم مارس در همین شهر ناآرامی‌هایی آغاز شد که درنتیجه تجمع اعتراض‌آمیز دو نفر کشته شدند. در همان زمان دولت سوریه از کشف مقادیر زیادی سلاح و مهمات و پول در مسجدی در درعا که افراد مسلح ذخیره کرده بودند و ارسال یک‌میلیون اس‌ام‌اس از سوی رژیم صهیونیستی برای تحریک مردم خبر داد تا جزئیات بیشتری از توطئه خطرناک غربی‌ها و برخی اعراب برای ناامن کردن سوریه یکی از ارکان جبهه مقاومت برملا شود، کشوری که همواره حامی مقاومت لبنان و فلسطین بوده و هم‌اکنون پذیرای شمار زیادی آواره فلسطینی در خاک خود است. از همین تاریخ بود که آمریکا، قطر، رژیم سعودی و ترکیه با دخالت آشکار در مسائل داخلی سوریه، تجمعات و تظاهرات مسالمت‌آمیز مردم را به سمت خشونت و درگیری داخلی کشاندند و با تشکیل گروه‌های مسلح و تأمین مالی و تسلیحاتی آنها آغازگر بحرانی شدند که ۸ سال است زبانه می‌کشد. (۶)

حال این حادثه و ریشه‌های عمیق‌تر آن بخشی از خاطره‌ی جمعی مردم سوریه است که قاعدتاً در حافظه‌ی تاریخی نسلی که در آن زیسته است می‌ماند؛ اما پرسش مهم اینجاست که نسلی که در ۱۰۰ سال آینده در سوریه خواهد بالید، چقدر این روزها را به خاطر دارد؟ چقدر نسبت به زمینه‌ها و بسترها و علت‌ها و فرایندها و کاتالیزورها و پیامدهای این بحران آگاهی دارد و در زندگی جاری خود در پیش چشم می‌گیرد تا دوباره از این سوراخ گزیده نشود؟

 همین پرسش درباره‌ی ما ایرانیان نسبت به حافظه‌ی تاریخی‌مان مطرح است؛ ما حوادث بزرگ و سرنوشت سازی را پشت سر گذاشته‌ایم؛ مواردی مانند جنگ‌های ایران و روسیه و قراردادهای ترکمانچای و گلستان، جنبش مشروطه که حوادثی مانند تغییر مطالبه‌ی مردم از عدالت‌خانه به مشروطه، تحصن معترضان در سفارت انگلیس و نه جای دیگری و بردار کردن مجتهد طراز اول تهران شیخ فضل‌الله نوری (ره)، قحطی بزرگ ایران در بین سال‌های ۱۲۹۶-۱۲۹۸ و نقش حکومت مرکزی و دولت انگلستان و محتکران داخل کشور و... در آن، کودتای ۳ اسفند 1299 که درنهایت به روی کار آمدن رضاخان و سلسله‌ی پهلوی ختم شد، حرکت امام خمینی و پیروزی انقلاب اسلامی، ماجرای منافقین و بنی‌صدر، جنگ تحمیلی و قطعنامه‌ی ۵۹۸، فتنه‌ی مربوط به انتخابات سال ۱۳۸۸، مذاکره با آمریکا و توافقنامه برجام و...

ناآشنایی و نداشتن فهم عمیق از حوادثی از جنس آنچه گفته شد یا فراموش کردن آنها و دخالت ندادن آنها در تصمیمات حال و آینده به معنای اختلال در حافظه‌ی تاریخی است که هم هویتمان را به خطر می‌اندازد و هم موجودیت و بقا و پایداری و پیوستگی جامعه‌ی ما را. مردمی که گذشته‌ی خود و ریشه‌ها و روند و پیامدهای حوادث گذشته‌ی خود را به‌خوبی ندانند و نشناسند و به کار نگیرند هیچ فرقی با راننده‌ی که حافظه سر تا پا باندپیچی‌شده‌ای که حافظه‌اش را از دست داده، ندارند.

راهکارهای تقویت حافظه‌ی تاریخی ما ایرانیان

برای تقویت حافظه‌ی تاریخی ما ایرانیان راه‌های گوناگونی وجود دارد که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنم؛ اما پیش از آن لازم است ذکر شود که پیش‌نیاز همه‌ی آنها تبیین اهمیت دارا بودن حافظه‌ی تاریخی قوی برای مردم است؛ چیزی که در سطرهای پیشین نگارنده کوشید تا حدودی به آن بپردازد. پیش‌نیاز دیگر آسیب‌شناسی در این زمینه و مشخص کردن موانع تقویت و استفاده از حافظه‌ی تاریخی است که خود موضوع مهمی برای پژوهش است که بنده در هنگام نگارش این مقاله نه دانش کافی برای سخن گفتن درباره‌ی آن را داشتم و نه فرصت کافی برای انجام تأمل و پژوهش درباره‌ی آن را؛ اما جا دارد نویسندگان و پژوهشگران دیگری به این موضوع بپردازند؛ گرچه در این زمینه پژوهش‌هایی نیز شده است و آثاری نیز نوشته شده است.

۱. جذاب‌تر کردن درس تاریخ در مقاطع گوناگون تحصیلی.

هم تجربه‌ی خود بنده و هم مشاهدات رفتار افراد پیرامونم و هم اظهارنظرهای دانش آموزان در این سال‌هایی که دیگر خودم دانش‌آموز نبوده‌ام و هم بعضی پژوهش‌ها نشان می‌دهد که اساساً درس تاریخ درس محبوبی برای دانش آموزان نیست مخصوصاً که دل‌خوشی هم از معلم و دبیر آن نداشته باشند؛ تا آنجا که اگر کسی بگوید درس موردعلاقه‌ام تاریخ است، مثل کسی است که بگوید میوه‌ی موردعلاقه‌ام شلغم است. درس تاریخ برای خیلی از یادآور یک کلاس کسل‌کننده‌ی خواب‌آور که امتحان پایان‌ترم و پایان سالش هم پیر آدم را در می‌آورد چون باید انبوهی از اسم‌ها و تاریخ‌ها و ماجراها را به خاطر سپرد که نه فایده‌ای برای دانستن آن به‌صورت ملموس و عینی برایمان گفته شده است و نه خودمان از راه دیگری به این باور رسیده‌ایم که این اطلاعات جایی به درد می‌خورد؛ خلاصه اینکه هم در انگیزه بخشی و هم در متون آموزشی و هم در شیوه‌ی تدریس و نیز شخصیت و رفتار مدرسان و هم در شیوه‌ی ارزشیابی در این زمینه نیازمند تغییرات و اصلاحات جدی هستیم.

۲. توجه به جریان‌شناسی‌ها در کنار شکل رایج تاریخ‌خوانی

«جریان» عبارت است از تشکل، جمعیت و گروه اجتماعی معینی که علاوه بر مبانی فکری، از نوعی رفتار ویژه‌ی اجتماعی برخوردار است. جریان‌های اجتماعی بسته به اینکه کنشگری آنها در چه زمینه‌ای برجسته‌تر است، دست‌کم به چهار دسته‌ی فکری، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی تقسیم‌پذیرند. «جریان شناسی» عبارت است از شناخت منظومه و گفتمان، چگونگی شکل‌گیری، معرفی مؤسسان و چهره‌های علمی و تأثیرگذار در گروه‌های فکری، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی. (۷)

در جریان شناسی، اطلاعات پراکنده‌ی تاریخی نسبت به رخدادها، افراد، گروه‌ها و... به نحوی منسجم و معنادار و نظام‌مند کنار هم قرار می‌گیرند؛ در نتیجه چیستی و چرایی بسیاری از حوادث تاریخی و کنش‌های بازیگران صحنه‌ی سیاست و اندیشه و فرهنگ و اقتصاد روشن می‌شود؛ درحالی‌که بدون آشنایی با جریان شناسی فرد تنها تکه‌هایی از پازل را در اختیار دارد که به او برای دستیابی به درکی جامع و عمیق یک رویداد یا زنجیره‌ای از رویدادها کمکی نمی‌کند.

۳. استفاده‌ی بهینه از رسانه‌ها برای یادآوری چرخشگاه‌های مهم تاریخی به مردم

رسانه‌ها می‌توانند و باید در تقویت حافظه‌ی تاریخی ملت‌ها نقش بسیار برجسته‌ای بازی کنند؛ زیرا هم فراگیرند و هم استفاده از آنها برای مخاطبان بسیار آسان است و هم قالب‌های جذابی در اختیار آن‌هاست که ضریب نفوذ آنها را بیشتر می‌کند. تلویزیون، رادیو، شبکه‌های مجازی رایانه‌ای و موبایلی رسمی و غیررسمی دغدغه‌مند می‌توانند و باید نقاط و نکات مهم گذشته را که برای امروز مردم ما نیز راهگشا و گاه تعیین‌کننده هستند، شناسایی کنند و با استفاده از قالب‌های گوناگون خبر، گزارش تحلیلی، مستند، فیلم سینمایی، فیلم تلویزیونی، عکس، پوستر و... به یاد مردم بیاورند.

۴. احساس مسئولیت بیشتر از سوی نخبگان نسبت به این موضوع

نخبگان کشور به جهت جایگاه برجسته و والایی که نزد مردم دارند و مردم از آنها حرف‌شنوی زیادی دارند؛ می‌توانند و لازم است که از این فرصت نهایت بهره را ببرند و با رصد حوادث روز کشور و نگاه به تحولات جاری و مسیر آینده، بخش‌های مهم تاریخ و خاطرات جمعی مرتبط با آن حوادث را در سخنرانی‌های، تدریس‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، کتاب‌ها و یادداشت‌های خود به مردم گوشزد کنند و به آنها کمک کنند تا از موفقیت‌ها درس بگیرند و از ناکامی‌ها عبرت.۹۱۸/ ی۷۰۱/س

محمدرضا آتشین صدف، نویسنده و پژوهشگر

منابع

(۱) دانشنامه روانشناسی مردمی (public-psychology.ir).

(۲) کریمی، علی؛ حافظه جمعی و فرایند هویت‌یابی: تأملاتی سیاست‌گذارانه، فصلنامه علمی- پژوهشی مطالعات ملی، شماره 54، تابستان 1392، ص ۹.

(۳) همان، ص ۴.

(۴) همان.

(۵) خلیل اله سردانیا؛ فائزه کیانی؛ تحلیل بحران سوریه از منظر شکاف‌های اجتماعی، مقاله 5، دوره 4، شماره 8، بهار و تابستان 1395، ص ۱۱۲.

(۶) خبرگزاری تسنیم، ۰۸ فروردین ۱۳۹۷.

(۷) خسروپناه، عبدالحسین، جریان‌شناسی ضدفرهنگ‌ها، قم: تعلیم و تربیت اسلامی، ۱۳۸۹، ص ۲۰-۲۱.

ارسال نظرات