۲۶ آذر ۱۳۹۷ - ۱۴:۰۶
کد خبر: ۵۹۰۳۰۸
نگاهی به افول آمریکا-4:

ارتش آمریکا، نمادی از رویای بر باد رفته

ارتش آمریکا، نمادی از رویای بر باد رفته
توان نظامی آمریکا امروز دیگر آن مشت پر زوری نیست که واشنگتن با استفاده از آن می‌توانست در هر جا اراده خود را تحمیل کند.

به گزارش خبرگزاری رسا،

در شماره‌های قبل شاخص‌های گوناگونی را که نشان می‌دهد، قدرت ایالات متحده آمریکا در حوزه‌های گوناگون رو به افول است مورد بررسی قرار دادیم. با این حال شاید یکی از مهم‌ترین شاخص‌ها توان نظامی این کشور است که جزیی جدانشدنی از هژمونی این کشور در سطح دنیاست.

جالب اینجاست که توان نظامی این کشور زودتر از سایر شاخص‌ها نشان‌دهنده نزولی محسوس در تاثیرگذاری این کشور است.

* کشتار در آمریکای لاتین

حکومت آمریکا در بدو تشکیلِ خود که شامل 13 ایالت رها شده از سلطه انگلستان بود، تلاش کرد تا با استفاده از نیروی قهریه بر مناطق تحت نفوذِ فرانسویان مسلط شده و همچنین با غصبِ زمین‌های سرخپوستان حوزه حاکمیتیِ خود را گسترش دهد. پس از تثبیت قدرت واشنگتن در مناطق تحت نفوذ انگلستان و فرانسه، این کشور شروع به تهاجم به خاک کشورهای همسایه خود کرد.

 اولین قربانیِ تهاجمِ ایالات‌متحده آمریکا به خارج از مرزهای خود، کشور مکزیک است؛ کشوری که در جنگ با آمریکا در نیمه اول قرن 19بخش‌های وسیعی از سرزمین‌های خود شامل ایالت‌های سانفرانسیسکو و همچنین تگزاس را به آمریکا اعطاء کرد، زمین‌هایی که بعدها تبدیل به یکی از منابع اصلیِ قدرت و ثروت آمریکا شدند. پس از مکزیک نوبت به کشورهای آمریکای لاتین رسید.

علی‌رغم اینکه تحت دکترینِ مونروئه (Monroe Doctorine) آمریکا قصد نداشت تا در کشورهای خارج از حوزهٔ آمریکای لاتین و آمریکای شمالی دخالتی کند اما در مقابل کشورهای آمریکای جنوبی شاهدِ بدترین تهاجم‌های نظامی از سوی آمریکا بودند. حمله به کشور پُرتوریکو، حمله به کشور هائیتی، حمله به کشور کوبا و تصرف این کشور و همچنین حمله به کشور پاناما و سپس ساخت کانالِ پاناما بخشی از اقداماتِ مهم نظامی آمریکا در منطقهٔ آمریکای لاتین بود. این اقداماتِ آمریکا به این دلیل صورت می‌گرفت تا از نفوذِ سایر دولت‌ها بخصوص دولت‌های اروپایی در منطقه آمریکای لاتین جلوگیری کرده و زمینه پدید آوردنِ یک منطقهٔ تجاریِ انحصاری برای آمریکا فراهم شود.

هدف اصلی آمریکایی‌ها از توسعه این منطقه تجاری گسترش مسیرهای تجاری خود تا کشور چین بود. کشوری که اصلی‌ترین جایگاهِ تجاری در سلسله‌مراتب سوددهی بازرگانان آمریکایی محسوب می‌شد. آمریکایی‌ها حتی تلاش کردند تا برخی کشورهای آسیای جنوب‌شرقی را نیز تحت حاکمیتِ خود درآوردند، حمله به کشور فیلیپین و تصرف این کشور و کشتارِ مسلمانان فیلیپینی بخشی از اقدامات آمریکایی‌ها در قالب این راهبرد بود.

با این حال تا زمان جنگ جهانی اول آمریکایی‌ها به هیچ عنوان به‌عنوان یک قدرتِ جهانی به خصوص در حوزه نظامی شناخته نمی‌شدند، اما دو جنگ جهانی اول و دوم فرصتی بود تا آمریکایی‌ها خود را به عنوان یک قدرت جهانی در سطح نظامی معرفی کنند.

 این روند که در سال 1917 و با آغاز رسمی ورود آمریکا به جنگ جهانی اول آغاز شده بود، در جنگ جهانی دوم و نبرد با ژاپن و آلمان هیتلری به اوجِ خود رسید. ایالات‌ متحده آمریکا با تکیه بر توانِ بالای صنعتی و جمعیتی خود توانست ارتش خود را از 250 هزار نفر در سال 1939 به یک ارتش 15 میلیون نفره در سال 1945 برساند. آمریکایی‌ها در پایان جنگ جهانی دوم این توان را داشتند تا بتوانند ظرف 24 ساعت یک ناو هواپیمابر را بسازند. بمب اتم که اصلی‌ترین عامل در نظام موازنه پس از جنگ جهانی دوم محسوب می‌شد، نتیجه تلاش‌های آمریکایی‌ها بود و البته با کمک دانشمندانی از اروپا که از ترسِ نظامِ هیتلری به این کشور گریخته بودند.

*از ویتنام تا 11 سپتامبر

پس از جنگ جهانی دوم آمریکایی‌ها با تکیه بر قدرت و توانِ نظامی خود در کنار اتحاد جماهیر شوروی تبدیل به بخشی از نظام دو ستونی توازن قدرت‌ها در دنیا شدند. اگرچه این نظام موازنه جلوی بروزِ جنگ جهانی سوم را به دلیل تبعاتِ غیرقابلِ پیش‌بینی آن گرفت، اما سبب شد تا کشورهای جهان سوم به بخشی از میدان نبردِ دو ابرقدرت تبدیل شوند.

جنگ کره اولین پیامدِ مستقیم این رقابتِ نظامی بود که سبب شد تا یک سرزمینِ باستانی به دو قسمت تقسیم شود و هنوز بعد از گذشتِ نزدیک به 70 سال از جنگ کره، هنوز امپراطوریِ باستانی کره در قالب دو کشور جدا از هم به سر می‌برد.

جنگ در ویتنام بخش دیگری از نبرد بین دو ابرقدرت بود که اتفاقاً با تلاش آمریکایی‌ها برای جلوگیری از نفوذ چپ‌ها در این منطقه آغاز شد، ویتنامی‌ها که با رهبری «هوشی مینه» توانسته بودند ژاپنی‌ها و فرانسوی‌ها را از این منطقه بیرون برانند حالا در مقابل خود دشمنِ بزرگتری می‌دیدند که قصد داشت از پیروزی آنها جلوگیری کند، جنگِ ویتنام که از اوایل دهه 60 و به مدت چندین سال پیاپی ادامه پیدا کرد تبدیل به عرصه‌ای شد که در آن برای اولین بار قدرت نظامی آمریکایی‌هاپس از جنگ سرد و در مقابل یک جنگ پارتیزانی محک بخورد که البته این مسئله برای آمریکایی‌ها بسیار پرهزینه بود، نزدیک به 58 هزار کشته و صدها هزار زخمی، هزینه‌ای بود که آمریکایی‌ها پرداختند.

عقب‌نشینی آمریکا در دهه 70 از برخی از مواضعِ تهاجمی خود در دنیا نتیجه مستقیمِ جنگ ویتنام بود، اما در دوره ریگان بار دیگر آمریکایی‌ها تلاش کردند تا این تحقیرِ تاریخی را جبران کنند. آمریکایی‌ها با بالا بردن توانِ دفاعی خود و مطرح کردن طرحی به‌نام «جنگ ستارگان» تلاش کردند تا اتحاد جماهیر شوروی را که دچار مشکلاتِ اقتصادی فراوان بود به رقابتی تسلیحاتی بکشانند که درنهایت چاره‌ای جز فروپاشی را برای این امپراطوری باقی نگذاشت. در پایان دهه 80 آمریکایی‌ها توانسته بودند تحقیرِ تاریخی خود را در جنگ ویتنام جبران کرده و این بار با نبردی موفق علیه رژیم صدام حسین در جنگِ خلیج‌فارس بار دیگر برتری نظامی خود را اثبات کنند.

 این مسیر در ادامه به جایی ختم شد که پس از حادثه تروریستیِ 11 سپتامبر آمریکایی‌ها در یک لشکرکشیِ تمام‌عیار دو کشور افغانستان و عراق را به اِشغال خود درآورند. این نبردها دوران اوج توان نظامی و قدرت نمایی آمریکایی‌ها در دنیا محسوب می‌شد، اما سئوال اینجاست که این قدرت همچنان پا برجا ماند؟

*طولانی‌ترین جنگ‌های استعماری با ارتش آمریکا چه کردند

 واقعیت این است که آمریکایی‌ها هم‌اکنون دچار مشکلات فراوانی در بخش‌های نظامی خود هستند. از آمریکایی که در دهه 90 میلادی به عنوان بزرگترین ابرقدرت نظامیِ دنیا نام برده می‌شد دیگر خبری نیست، امروز آمریکایی‌ها با مشکلات فراوانی چه در بخش بودجه‌ای و چه در بخش تسلیحاتی خود روبرو هستند.

 دو جنگ مهم در منطقه یعنی جنگ‌های عراق و جنگ افغانستان تبدیل به عرصه‌ای شدند که توانِ نظامی آمریکا را به شدت در معرض فرسودگی قرار داد. آمریکایی‌ها در طول جنگ عراق نزدیک به 1میلیون نظامی را به این کشور اعزام کردند که نزدیک به 6 هزار نفر از آنان کشته شدند.

هزینه‌های نظامی در عراق فوق‌العاده کمرشکن و خارج از تحملِ اقتصاد آمریکا بود. برآوردهای مختلفی برای هزینه‌های آمریکا در جنگ عراق وجود دارد، این برآوردها از 600 میلیارد دلار هزینه رسمی جنگ تا 3 تریلیون دلار شامل هزینه‌های غیررسمی پرداخت غرامت به سربازان زخمی و پرداختِ هزینه‌های دیگر را در بر می‌گیرد.

برخی‌ اعتقاد دارند که مهمترین دلیل بحران اقتصادی در سال 2008 میلادی هزینه‌های وحشتناکی بود که آمریکا برای حضورِ نظامی خود در عراق و افغانستان هزینه کرده بود. در حقیقت دو جنگ عراق و افغانستان جنگ‌هایی به شمار می‌روند که آمریکا را گرفتارِ نوعی فرسایش طولانی‌مدت کردند.

 این دو جنگ طولانی‌ترین جنگ‌های استعماری آمریکا محسوب می‌شوند که به نظر می‌رسد هیچ نقطه پایانی در مقابل آن وجود ندارد و با این وجود بسیاری از استراتژیست‌ها معتقدند که این جنگ‌ها نتوانسته اهداف آمریکا را برآورده کند. در افغانستان با وجود گذشتِ سال‌ها از آنچه مبارزه علیه طالبان خوانده می‌شود، حالا آمریکایی‌ها با وساطت پاکستان به دنبال مذاکره با سران طالبان هستند.

*دست بسته در مقابل چین و روسیه

آمریکایی‌ها در دریا نیز با مشکلات فراوانی روبرو هستند. درحالی که در گذشته ناوهای هواپیمابر آمریکا یکی از مهمترین ابزارهای اِعمالِ قدرت نظامی آمریکا در سرتاسر دنیا محسوب می‌شدند امروز آمریکا به کمترین ظرفیتِ ممکن در حوزه ناوهای هواپیمابر رسیده است.

 دلیل این مساله مشکلات عدیده در بخش‌های بودجه‌ایِ نیروهای نظامی آمریکا محسوب می‌شود، وال‌استریت‌ژورنال چندی پیش در گزارشی به این نکته اشاره کرده که ایالات‌متحده آمریکا و نیروی دریایی آن هم‌اکنون با مشکلات متعددی در بحث بروزرسانی و استفاده دقیق از ناوهای آمریکایی روبرو هستند، هم‌اکنون درایالات‌ متحده آمریکا تنها یک بندرگاهِ ویژه در ایالت ویرجینیا وجود دارد که توانمندیِ پذیرایی از ناوهای هواپیمابر هسته‌ای و تعمیرات آنها را دارد.

 در حالی که آمریکایی‌ها مدعی هستند که نیروی هوایی این کشور در بالاترین قدرت خود قرار دارد اما گزارش‌های منتشر شده نشان می‌دهد نزدیک به 50 درصد از توانِ هوایی ایالات‌متحده آمریکا درگیر مشکلات گوناگونی از جمله عدم تعمیراتِ به موقع و عدم آموزش درست منابع انسانی قرار است، البته آمریکایی‌ها با همین نیروهای موجود نیز می‌توانند خود را با عنوان قویترین نیروی نظامی دنیا در منطقه و حتی در جهان معرفی کنند اما مشکل اینجاست که مسائل و مشکلات مختلفِ موجود در دنیا دیگر به آمریکایی‌ها این اجازه را نمی‌دهد که بتوانند در هر جایی از توانِ نظامی خود استفاده کنند.

 در حقیقت ماجرا همان است که باراک اوباما رئیس‌جمهور سابق آمریکا در دانشگاه نظامی وست پوینت در سال 2012 بیان کرد. آمریکا نمی‌تواند دیگر از چکشِ نظامی خود برای فرو بردن هر میخی در داخل سنگ‌ها استفاده بکند.

در این میان دونالد ترامپ رئیس‌جمهور ایالات‌ متحده آمریکا در واکنش به این نارسایی‌ها به دنبال این است که تا به قول خود بار دیگر عظمت را به ساختارِ نظامی آمریکا برگرداند، درحقیقت دونالد ترامپ درصدد است تا با اختصاص بودجه‌های بیشتر به بخش نظامی در ایالات‌متحده آمریکا برخی از نارسایی‌های قدیمی را برطرف کند، یکی از مهمترینِ این مسائل ساخت رزم‌ناوها و ناوشکن‌های جدید برای آمریکاست، این مساله در بودجه نظامیِ سال 2019 آمریکا نیز قابل مشاهده است، هم‌اکنون دونالد ترامپ بودجه 700 میلیارد دلاری برای نیروها نظامی ایالات‌متحده آمریکا تدارک دیده است، این بودجه اگرچه از لحاظ عددی بزرگترین بودجه نظامی در تاریخ آمریکا محسوب می‌شود اما هنوز نمی‌تواند به بودجه سال 1945 آمریکا در حوزه نظامی برسد، بودجه آن سال ایالات‌متحده آمریکا در حوزه نظامی با درنظر گرفتن تورم به میزان 1 تریلیون دلار در سال جاری بالغ می‌شود. درحقیقت دونالد ترامپ تنها به دنبال این است که میراثِ مطمئنی از خود در حوزه نظامی بر جای بگذارد.

نکته دیگر که در حوزه نیروهای نظامی در ایالات‌ متحده آمریکا قابل مشاهده است عدم تمرکز این کشور بر یک جبهه محسوب می‌شود.آمریکایی‌ها نمی‌دانند که در کدام جبهه باید بجنگند، در خاورمیانه و یا در آسیای جنوب‌شرقی. هم‌اکنون بسیاری از نیروهای نظامی ایالات‌ متحده آمریکا در منطقه خاورمیانه در خال انتقال به آسیای جنوب‌شرقی هستند و این مساله سبب شده است تا فرمانده‌هان آمریکایی از این نکته ابراز نگرانی کنند که دیگر توانمندیِ کافی در نیروهای نظامی آمریکا برای مقابله با حملات احتمالی ایران و یا درگیری نظامی با این کشور وجود نداشته باشد. این نکته‌ای است که یکبار از سوی فرمانده نیروهای مرکزی آمریکا در خاورمیانه بیان شد و در طول ماه‌های اخیر رسانه‌های آمریکایی به کرات از آن خبر دادند. این مشکل در خصوص چین و روسیه نیز وجود دارد.

در حقیقت آمریکا و نیروهای نظامی این کشور در شرایطی که توانِ دولت آمریکا برای اختصاص بودجه به آنان محدود است باید با تهدیداتِ متعددی در دنیا مقابله کنند، یکی از این تهدیدها نیروی قابل توجه چین در آسیای جنوب‌شرقی است، چینی‌ها اکنون به سرعت در حال توسعه نیروهای نظامیِ خود هستند، نیروی دریایی چین در حال تبدیل به دومین نیروی دریایی در دنیاست و ممکن است اندکی بعد این کشور به این توانمندی دست پیدا کند تا برتریِ دریاییِ آمریکا را در منطقه جنوب‌شرقی آسیا به چالش بکشد. آمریکا و اروپا با فشارِ سنگین روس‌ها روبرو هستند، این مساله زمانی وخامتِ بیشتری پیدا می‌کند که بدانیم نیروهای نظامی آمریکایی‌ها در منطقه تنها یک سی‌امِ نیروهای نظامیِ آماده‌ خدمت روسیه در کنار مرزهای شرقی اروپا هستند و این مساله نشان می‌دهد مانورهای ناتو در منطقهٔ اروپای شرقی بیشتر به یک نوع قدرت‌نماییِ صرف می‌ماند تا یک اراده واقعی برای مقابله با نیروهایی که در مرزهای روسیه برای هرگونه مداخله ضروری در اروپا آماده هستند.

*سوریه و تلنگری برای آمریکایی‌ها

آمریکایی‌ها تصور می‌کنند که می‌توانند همانند قرن گذشته هرگونه دخالت نظامی در نقاط مختلف دنیا را توجیح کنند اما نگاهی به اتفاقاتِ چند سال اخیر نشان می‌دهد که این تصور دور از واقعیت است و آمریکایی‌ها همچنان نتوانسته‌اند بسیاری از مسائل و مشکلات موجود در دنیا را به طور کامل درک کنند.

شاید جدی‌ترین تلنگری که در این باره با آنها به وجود آمده است مسالهٔ سوریه باشد، در سوریه درحالی که آمریکا تمام تلاشِ اطلاعاتی و نظامی خود را برای سرنگونیِ بشار اسد اختصاص داد اما ایران و روسیه به همراه دولت بشار اسد و حزب‌الله لبنان توانستند تمام تلاش‌های آمریکا و متحدانِ منطقه‌ای این کشور را خنثی کنند.

همین واقعیت بارها و بارها از سوی ترامپ بیان شده است و شاید تلاش وی برای خروج از سوریه بخشی از درک همین واقعیت باشد که آمریکایی‌ها دیگر نمی‌توانند در همه جای دنیا و با هزینهٔ مردم این کشور اقدام نظامی انجام دهند.

آمریکایی‌ها باید با این مساله کنار بیایند که قدرت نظامی این کشور به مراتب ضعیف‌تر شده است و رقبای آمریکا از جمله چین و روسیه با قدرت بیشتری در حال تسلیح و توسعهٔ سلاح‌های جدیدِ خود هستند. در چند سال آینده شاهد این خواهیم بود که برخی از رقبای آمریکا در مناطقی حضور پیدا بکنند که زمانی آمریکایی‌ها در آن حرف اول و آخر را می‌زنند./1325//102/خ

منبع: فارس

ارسال نظرات