۰۳ دی ۱۳۹۷ - ۱۹:۰۶
کد خبر: ۵۹۰۹۵۷
موسی نجفی هشدار دارد؛

کمرنگ‌شدن نقش نیرو‌های اصیل جامعه را تهدید می کند

کمرنگ‌شدن نقش نیرو‌های اصیل جامعه را تهدید می کند
اگر نقش نیرو‌های اصیل کم رنگ شود و مردم نسبت به آن‌ها بی تفاوت شوند، صحنه سیاست نیروی کاذب خود را به جامعه تحمیل می‌کند.
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، دکتر موسی نجفی رئیس پژوهشکده اندیشه سیاسی و تمدن اسلامی در پرسش و پاسخی به تبیین تحولات عصر مشروطه و تأثیر مدرم در روی کار آمدن رضا خان پرداخته است که متن آن در ادامه تقدیم مخاطبان می‌شود.

طرح پرسش:

وقتی انقلاب مشروطه بر شاه غلبه کرد، شیخ فضل الله نوری را به جرم مخالفت با دموکراسی به دار آویختند، اما آتش جنگ میان استبداد، مشروطیت، دیانت و دموکراسی به سرعت به سردی گرایید، زیرا بعد از برقراری مشروطیت و عدم نفوذ و رشد آن به عمق زندگی مردمان، منشاء تحول اساسی نشد و مخصوصا در صحنه عمل، خطر و مزاحمتی برای دین و شریعت به وجود نیاورد تا اینکه چهارده سال بعد از انقلاب مشروطه، رضاخان با یک کودتا به قدرت رسید و بعد از چهار سال شاه شد و کاری که فکر می‌کردند؛ مشروطه با دین میکند، او با دین و حوزه‌های علوم دینی و علمای دین کرد.

سوال اصلی این است که نقش و یا تاثیر مردم بعد از مشروطه در جهت حفظ یا  طرد مشروطه چیست؟

ـ اصولا چقدر می‌توان عملکرد مردم در قبال مشروطه را در روی کار آمدن رضاخان موثر دانست؟

ـ آیا در این مورد (نقش مردم در روی کار آمدن رضاخان) منبعی برای مطالعه بیشتر و عمیق‌تر وجود دارد؟

پاسخ استاد نجفی:

این پرسش را به دو بخش تقسیم می‌کنم، بخش اول آن که خود از چند سؤال تشکیل شده و به نظر دقیق نیست، این که بحث شیخ فضل الله نوری مطرح شده یا بحث استبداد، دیانت، تجدد و مشروطه به سرعت به سردی گرایید و این‌که بحث مشروطه در نهایت به زندگی مردم وارد نشد، به نظر سؤالات و برداشت‌های دقیقی نیست.

البته برخی از قسمت‌های این سؤال تا حدودی درست است، اما کنار هم گذاشتن این بحث‌ها و اراده استنباط فضای خاصی از آن، کار دقیقی نیست، اگر به تنهایی بخواهید روی هر کدام بحث و گفتگو کنید، بحث‌های خوبی هم می‌توان داشت که مشروطه چه مقدار در عمق جامعه ایران اثر داشته یا سرنوشت جنگ دیانت و تجدد یا جنگ استبداد و مشروطه چه شد؟

این قبیل سؤالات بحث‌های خوبی است، اما این‌که بخواهید زود از آن‌ها نتیجه گرفته و اراده کنید که این پرسش‌ها را پایه‌ای برای سؤال دوم خود قرار دهید، به نظر دقیق نیست، چراکه طبقات بعدی که بخواهید روی این ستون قرار دهید، طبقات سستی شود و اگر بعد بخواهید بحث مفصل‌تری روی آن انجام دهید، در نهایت ساختمان تحلیلی شما فرو می‌ریزد؛ بنابراین اجزای بخش اول پرسش شما به تنهایی خوب است اگر روی آن فکر شود، نه قضاوت، اما این‌که این پرسش‌ها را پایه‌ای برای قسمت دوم سؤال خود قرار دهید، مناسب نیست.

نقش مردم در روی کار آمدن رضاخان

اما این که نقش مردم چه می‌شود و مردم چه نقشی در روی کار آوردن رضا خان داشته‌اند و اساسا قضیه به چه صورت است، به نظر برای پاسخ به این پرسش باید بین سال‌های ۱۲۸۷ تا ۱۳۰۰ هجری شمسی یعنی حدود ۱۵ سال فاصله بین مشروطه تا اوج گرفتن رضاخان را بررسی کرده و ببینید که چطور از دل یک نهضت مردمی، ملی و دینی با این همه هیجان شور و اشتیاق چنین جانور مستبد و خطرناکی خارج می‌شود و اتفاقا این شخص و حامیان آن به نام مشروطه حکومت می‌کنند.

خود این مسأله بسیار جای بحث دارد، به نظر مردم در روی کار آوردن رضاخان نقشی نداشتند، بلکه مردم سرد شدند و آن طور که باید پای یک نهضت و آرمان بأیستند، ایستادگی نکردند و علت آن هم عوامل زیادی است که در مشروطه پیش آمد، همچون سرنوشت، آسیب‌شناسی، رهبران و کار به دستان مشروطه است که همه این موارد آن دلگرمی و ارزش‌هایی که مردم در مشروطه نسبت به آن امیدوار بودند را به سردی مبدل کرد.

طبیعتا مشخص است که مردم در این‌جا از خود فداکاری و شور و اشتیاق نشان نخواهند داد و آن آرمان‌های متعالی و اصیل مشروطه خیلی زود در اثر رهبران نالایق، دولتمردان فاسد و حساس نشدن نسبت به اجنبی به حرف‌های خیلی سطحی‌تر مبدل شد و همین حرف‌های سطحی را هم نتوانستند به درستی اجرا کنند، بنابراین ملت انگیزه خود را برای ادامه راه با مشروطه از دست دادند.

خب این زمینه‌ای برای دخالت خارجی و آمدن افراد کاذبی که خود را ناجی ملت معرفی می‌کنند، این طور نیست که خارجی صبر کرده و منتظر بماند تا دوباره مردم خود را پیدا کنند، بلکه از همین بی‌تدبیری، بی بصیرتی و آشفته شدن فضای فرهنگی و سیاسی با بیشترین نقشه و برنامه استفاده می‌کند.

وقتی مشروطه‌خواهان اصیل و آزادی‌خواهان متدین و سالم کنار رفته و برای آینده برنامه نداشته باشند و دچار دودستگی و اختلاف شوند، طبیعی است که سفارت‌خانه‌های خارجی و عوامل بیگانه که در ایران نه کم بوده، نه کم هستند و نه کم خواهند بود، این‌ها همیشه در یک شبکه وسیع فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در ایران حضور دارند، البته اصیل نیستند و اگر نیرو‌های اصیل جامعه وارد صحنه شود، عوامل بیگانه و غیر اصیل به عقب رانده می‌شوند.

آسیب‌های کمرنگ شدن نقش نیرو‌های اصیل در جامعه

اما اگر نقش نیرو‌های اصیل کم رنگ شود و مردم نسبت به آن‌ها بی تفاوت شوند، صحنه سیاست صبر نمی‌کند که همه چیز متوقف شود، این نیروی کاذب خیلی زود خود را به جامعه تحمیل می‌کند و این جنس بدلی و طلای تقلبی و کم عیار خود را به بازار رسانده و به عنوان کالای پرارزش و طلایی باعیار بالا خود را تحمیل کرده و نشان می‌دهد و دیگر انقلابی مانند سال ۵۷ نیاز دارد که بعد از ۵۰ سال بدلی و بی‌ارزش بودن عیار پهلوی را نشان دهد و دست خارجی از بی‌بصیرتی، ناامیدی و ضعفی که در نهضت به وجود آمد، چه استفاده‌هایی را برده است.

درباره پرسش دیگر در رابطه با منبع شناسی نیز باید گفت که برای منابع این بخش، نمی‌توان یک کتاب را معرفی کرد، زیرا اوایل مشروطه یعنی از سال ۱۲۸۵ تا سال ۱۲۸۷ به یک نحو است و سال ۸۷ به بعد و به خصوص پس از شهادت شیخ فضل الله نوری و حاکمیت عناصر غربی بر مشروطه، وضعیت دیگری بر مشروطه حاکم می‌شود، بعد از جنگ جهانی هم وضعیتی دیگر پیدا می‌کند و این‌ها را نمی‌توان به یک نحو محاسبه کرد، چراکه هرکدام از این سال‌ها روش و وضعیت خاص خود را دارد و برای مطالعه بیشتر در این زمینه‌ها و نقش مردم، نمی‌توان یک کتاب معرفی کرد، بلکه با مراجعه به مطبوعات آن زمان و تورق مطبوعات مختلف در فاصله بین مشروطیت تا پهلوی، شاید وضعیت خاصی از روحیات و ذهنیات مردم حاصل شود. /۸۷۶/ت303/س
ارسال نظرات