۰۸ دی ۱۳۹۷ - ۱۵:۳۸
کد خبر: ۵۹۱۵۲۴

مبانى فكرى مهدى هاشمى

مبانى فكرى مهدى هاشمى
دستگيرى مهدى هاشمى و اعترافات بااهميت وى، بيش از پيش پرده از ژرف انديشى و آينده ‏نگرى امام خمینی(ره) در متن حوزه و انقلاب برداشت.
به گزارش خبرگزاری رسا، دستگيرى مهدى هاشمى و اعترافات با اهميت وى درباره شاخصه‏‌هاى اين جريان، خصوصا شرح شاخصه‏‌هاى فكرى آن، بيش از پيش پرده از ژرف انديشى و آينده ‏نگرى امام (ره) در برخورد با اين حركت التقاطى در متن حوزه و انقلاب برداشت. حركتى كه براى روشنگرى نسل آينده و شناخت اسلام حقيقى از شبه اسلام، حركتى الزامى مى‏نمود كه امام (ره) با شناخت كامل از ريشه‏‌ها و شاخصه‏‌هاى آن، بر آن خط بطلان كشيد. مهدى هاشمى، شاخصه‏‌هاى اين جريان را به گونه‏اى به تصوير مى‏‌كشد كه شناخت و شناساندن آن مستلزم تطبيق اين افكار التقاطى با مبانى اسلام و تشيع است كه مجال و مقال ديگرى را نيازمند است. از آنجا كه تحليل، تفسير و نقد شاخصه‏ها و مبانى فكرى جريان مهدى هاشمى و همقطارانش به درازا خواهد كشيد، به جز موارد خاصى، فقط به اعترافات مهدى هاشمى استناد مى‏كنيم و شرح و تفسير بيشتر را به صاحبان قلم و انديشه وا مى‌‏گذاريم. شايان ذكر است، شرح همه شاخصه‏هاى فكرى اين جريان، به لحاظ ساختار خاص آن مقدور نيست. چرا كه وابستگى فكرى اين گروه به منابع و مآخذ گوناگون غير اسلامى، علاوه بر پذيرش مبانى ديگر، «خشونت» را از اصول اساسى رسيدن به هدف مى‌‏داند. در حالى كه جناح ديگر آن را مانعى در دستيابى به اهداف برمى‌‏شمارد. مهدى هاشمى در اعترافات خود از اين ويژگى‏‌ها به ضعف تعبد، تعقل‏گرايى، اجتهاد به رأى، نوگرايى، جوان زدگى و ايدئاليسم نام مى‏‌برد. بى شك بسيارى از اين مفاهيم در اسلام نيز مذموم و مردود شمرده نمى‏‌شود، چرا كه اسلام خود مكتب تعقّل است و برنامه‏هاى خاصى براى همه افراد جامعه دارد. اما دقت در اعترافات، سخنرانيها، و نوشته‏‌هاى مهدى هاشمى، انحراف، التقاط و مقابله مفاهيم مورد نظر او را در برابر تعبد و اصول اساسى شيعه نشان مى‏‌دهد.
 
ضعف تعبد: ضعف تعبد، پيامد دو عامل اخلاقى و فكرى است. مهدى هاشمى به عوامل نفسانى و اخلاقى در خود اشاره مى‏كند كه باعث شكستن جدار تقوى و ضعف معنويت شده و سپس ضعف تعبد را در پى داشته است. در كنار معاشرت با احزاب و افراد گوناگون، زندگى سياسى، گريز از درس اخلاق علما و مشورت نكردن، قرار گرفتن مهدى هاشمى در فضاى مسموم منابع خارجى و مطلق دانستن ديدگاههاى كسانى كه آگاهانه يا ناآگاهانه در صدد تضعيف دين و روحانيت بودند، وى را نسبت به برداشتهاى بزرگان دين درگذشته و حال بدبين ساخت. اين روند تا بدانجا ادامه يافت كه وى ضمن رد تعبد، به بسيارى از مفاهيم دينى كه تعبد شرط اساسى آنهاست، به صورت تعقلى نگريست و روزنه‏هاى بازگشت خويش را به راه صحيح مسدود ساخت. وى در نوار سوم، ضمن بيان نگرش تعقلى به برخى مفاهيم دينى چون توكل، شفاعت، توسل و گريه، نقطه آغازين انحراف را ناديده گرفتن نظريات علما و عدم تعبد نسبت به آنان برمى‏‌شمارد و مي‌گويد: «نقطه انحراف اولاً اين بود كه ما به كل فكر علما دهن كجى مى‌‏كرديم كه اين خب غلط است؛ يعنى علما خيلى از مسايلشان حق بوده...»
 
مهدى هاشمى در جاى ديگرى، در بيان علل عدم انتخاب راه صحيح براى رسيدن به تفكر اصيل اسلامى، به مطلق دانستن ديدگاههاى نويسندگانى اشاره ميكند كه نگرش تعقلى آنان به مفاهيم دينى و ساير مقوله‏‌هاى سياسى، اجتماعى، تاريخى و.... آنان را از طرح هر گونه مسايل غيبى و تعبدى در تحليلها بازداشته بود: «در مورد قسمت اول يا بند الف، نپيمودن راه صحيح براى دستيابى به تفكر اصيل اسلامى اين را كلاً اشاره بكنيم كه خود ما در طول اين چند سال چه قبل و چه بعد از پيروزى انقلاب در روش برداشت از اسلام و مقوله‏هاى اسلامى آن، مقدمات آن زمينه‏هاى لازمى كه مشخصا وجود داشته در حوزه‏ها و در فقه ما و در انديشه اسلامى، براى استخراج و استنباط و درك مسايل اسلامى آن مقدمات را يا اصلاً نمى‏پيموده‌‏ايم، طى نمى‏‌كرديم؛ يا بطور ناقص و خيلى ضعيف عمل مى‏كرديم و همين نپيمودن و مراعات نكردن آن مقدمات و زمينه‏ها ما را به يك سلسله برداشتهاى غلط يا لغزشها و انحرافات فكرى انداخته كه ذيلاً به آن اشاره مى‏‌شود. اولين نتيجه اين حالت مطلق كردن برداشتهاى دانشمندان اسلامى از اسلامى بود، مثل سيد قطب، محمد قطب و مرحوم شريعتى و غيره كه دقيقا اينطورى بود كه آن نظريات و برداشتهايى كه اين دانشمندان از مسايل اصول و فروع اسلام يا تاريخ يا جامعه يا هر يك از مقوله‏هاى اسلامى داشتند با اينكه يك برداشت بود و يك نظريه بود و حق مطلب اين بود كه اين برداشت و آن نظريه تلقى مى‌‏شد؛ منتهى چونكه آن زمينه‏‌هاى لازم در ما نبود و مقدمات را مراعات نمى‏كرديم، اين نظريه‌‏ها براى ما مى‏شد الگو، ملاك. و ما از اين نقطه درك و فهم و شناخت و تبيين و تبليغاتمان را، شكل مى‏‌داديم و همين نقطه آغاز يك سرى لغزشهايى در شناخت و فهم ماست كه البته حالا اگر بتوانيم يك يك اينها را به تفصيل وارد بشويم. سيد قطب و محمد قطب و كلاً سران اخوان‏ المسلمين در مصر اينها يك نوع مكتب تعقلى و بينش تعقلى را از قرآن داشتند و در تفاسير خودشان منعكس است. بينش تعقلى متكى به تاريخگرايى و اجتماعيگرى؛ و كمتر مسايل تعبدى و غيبى را مطرح كرده‏‌اند. يك چنين جوى حاكم است بر كل نوشته‏‌هاى سيد قطب، محمد قطب، زينب ‏الغزالى و حتى مولودى و ندوى و اين دانشمندانى كه در پاكستان و هندوستان بوده‏‌اند و هكذا دكتر شريعتى؛ آن هم بيشتر جو جامعه ‏شناسى بر بينشهاى اسلامى‌‏اش حاكم بوده و به عنوان يك فردى كه خُب يك سرى برداشتهاى جديدى از جاذبيتهاى جامعه ‏شناسى يا غير جامعه ‏شناسى اسلام داشته در حد خودش محترم بوده؛ منتهى ما بخاطر همان خلأ درونى كه در خودمان احساس مى‏‌كرديم و وجود داشت اين نظريات [را] به عنوان سكوى اصلى درك و بينش و فهم اسلامى تلقى مى‏كرديم و همين باعث شد كه مسايل بعدى را متوقف كنيم در بينشها و در برداشتهاى اين شخصيت كه اين به نظر من يك نوع لغزش جزيى از اول بوده و بعدا در ادامه به انحراف كشيده شد.»
 
در بخشى از اعترافات مهدى هاشمى، هنگامى كه از علل انحراف وى سخن به ميان مى‏آيد، از مقوله‏‌هايى چون، مطلق دانستن اصل خشونت، توجيه وسيله براى رسيدن به هدف، نگرش خطى به معادلات سياسى، وجود خصلتهاى شيطانى چون قدرت‏طلبى در خود ياد ميكند و ضعف تعبد و پرداختن به تعقل را سومين عامل انحراف مى‏‌داند: «3ـ ضعف تعبد و معنويت و پرداختن به تعقل و تجزيه و تحليل و اينكه همه چيز را با منطق تعقلى بايد فهميد.»
دقت در اين جمله پرده از نگرش انحرافى اين جريان نسبت به مقوله «تعبد» برمى‏دارد كه نمى‌‏توان جز «تقابل تعبد و تعقل»، نامى بر آن نهاد. از منظر اين جريان و ديگر گروههاى روشنفكرى، تعبد در مقابل تعقل قرار دارد و تعقل در برابر تعبد. اين نيز به سان برداشت ديگر جريانهاى وابسته به جناحهاى روشنفكرى، درباره «دين و علم» و «دين و سياست» است. بى‏شك اين برداشتهاى غلط حاصل عدم درك واقعى از اسلام، تأثيرپذيرى از منابع خارجى و مطلق دانستن ديدگاههاى نويسندگان خارجى و روشنفكران غربزده است. در اسلام راهى كه علم مى‏‌پيمايد و فرضيه‏اى كه قطعيت مى‏‌يابد، بر آن مُهر تأييد زده مى شود. تعقل صحيح چيزى جز تعبد و سياست چيزى جز اجراى احكام دين به شمار نمى‌‏رود. مفهوم اين جملات آن است كه اگر علم به جايى كه دين بدان اشاره دارد، نرسيده است دليل اشتباه دين نيست. در گذشته نيز دين بر مقوله‏‌ها و مفاهيم بسيارى مهر صحت مى‏زد كه پس از قرنها انكار آن توسط علم، امروزه صحت باورهاى دينى آن مشخص شده است. از اين رو مى‏‌توان گفت اگر تعقل به درك واقعى برخى مفاهيم دينى نرسيد، دليل مردود شمردن اين مفاهيم نيست. گذشته از اين، تعبد چيرى جز تعقل درست نيست. با اين تفاوت كه راه و ابزارهاى رسيدن به آن، نه تنها در قالب واژه‏ها نمى‏گنجد، بلكه چنين درّى تنها در كف تمناى كسى نهاده مى‌‏شود كه خود اين مسير نورانى را طى كرده باشد. مجموعه علل و عوامل مختلف نفسانى و فكرى باعث شد تا مهدى هاشمى به جايى برسد كه در آن از تعبد به عنوان برداشت و تلقى عده‏اى خاص در طول تاريخ اسلام و ابزارى براى پيشبرد اهداف اين عده ياد كند. برداشتى كه قبل از مهدى هاشمى در نوشته‏‌هاى نويسندگان دوران مشروطيت و نيز مستشرقين و روشنفكران غربزده به وضوح به چشم مى‏خورد. بطلان اين برداشت را مى‏توان در آيات قرآن كريم و حتى ساير كتابهاى آسمانى و سيره و سخن پيامبران الهى و ائمه اطهار(ع) مشاهد كرد.
 
مهدى هاشمى در خصوص اين موضوع مى‏‌گويد: «يك حالت انفعال داشتيم از مسايل تعبد و اين طورى تحليل مى‏‌كرديم تعبد را كه يك عده‏اى در طول تاريخ همواره بوده‏اند مى‏‌گفتند اسلام قابل فهم نيست؛ قرآن قابل فهم نيست براى همه و بعد آنها آمدند قرآن را منحصر به يك طبقه و قشر خاص كردند و اين را تحليل مى‏كرديم. خُب در نتيجه دورى مردم از قرآن و اينكه بگوييم اسلام، قابل شناخت براى توده مردم نيست، مردم هم به گمراهى زيادى مى‏افتادند. در طول تاريخ كه اين خب يك واقعيت تاريخى هست؛ امّا در تحليلمان اين را خيلى افراط مى‏كرديم و در انفعال از اين حالت، مى‏آمديم به يك عكس‏ العمل افراطى بيشترى مى‏افتاديم كه پس براى همه قابل تعقل هست و براى همه قابل فهم هست قرآن. و لذا هم در بين خود ما، يعنى در خود من و هم در بين دوستانى كه با ما بودند اين حالت اينكه مثلاً آيات قرآن را مى‏توانند به سادگى بفهمند تفسير بكنند و از قرآن نتيجه‏ گيرى بكنند در بحث و مشاجرات خودشان بهش استدلال بكنند به اين دليل، يك نمونه عينى‏‌اش همان برخورد با آيات قرآن بوده است.»
 
تعبد زدايى: تعبد زدايى و تلاش براى حذف آن در برداشتهاى فكرى، فرهنگى، سياسى و اجتماعى، سرلوحه برنامه‏‌هاى اين جريان بود. عناصر اين جريان از كوچكترين فرصتى براى القاى اين انديشه در اذهان مردم به ويژه جوانان تحصيلكرده بهره مى‏جستند. اين تلاش را بخوبى مى‌‏توان در سخنراني‌ها، نوشته‏‌ها و موضعگيري‌هاى اين جريان مشاهده كرد. اين گروه براى طرد تعبد از معادلات سياسى و اجتماعى، گاه مبلّغ و مروّج ديدگاه‏ها و تلقيهايى مى‏شد كه بدان اعتقاد نداشت و صرفا بخاطر تعارض اين نظر با تعبد، از آن استفاده مى‏كرد. جريانى كه خود با ذهنيتى پيش ساخته و مشحون و مملو از مبانى غربى و الحادى به سراغ آيات، روايات و تاريخ اسلام مى‏رود و آنها را در خدمت تفكرات الحادى و التقاطى قرار مى‏‌دهد براى حذف تعبد از ذهن و انديشه مخاطبين، مبلّغ استقلال فكرى و آزادانديشى در برخورد با آيات و روايات مى‌‏شود.
 
برای مطالعه ادامه این موضوع به اینجا مراجعه کنید./999/د102/س

گذرستان؛ نشریه الکترونیکی تاریخ سیاسی معاصر ایران
     
ارسال نظرات