۱۲ بهمن ۱۳۹۷ - ۲۰:۳۴
کد خبر: ۵۹۵۷۷۷

آمریکایی‌ها چه شناختی از رهبری امام داشتند؟

آمریکایی‌ها چه شناختی از رهبری امام داشتند؟
آمریکا با آنکه در ابتدا خواستار حفظ نظام سلطنتی بود، اما بعد از پیروزی انقلاب، درصدد به رسمیت شناختن حکومت جدید ایران به رهبری امام برآمد.
به گزارش خبرگزاری رسا، تردیدی نیست که امام خمینی (ره)، رهبر کبیر انقلاب، یکی از تأثیرگذارترین شخصیت‌های تاریخ معاصر ایران است و کمتر کسی را امروز می‌توان یافت که از نفوذ و محبوبیتی همانند ایشان برخوردار باشد. این ویژگی‌های امام نه تنها در ایران، بلکه در بسیاری از کشور‌های جهان نیز شناخته‌شده است و از همان آغاز مبارزات سیاسی ایشان، توجه بسیاری از قدرت‌های بزرگ را به خود معطوف ساخت.

به همین دلیل، بعد از پیروزی انقلاب، بسیاری از افراد و شخصیت‌های بانفوذ، ضمن اذعان به ویژگی‌های خاص ایشان، درصدد به رسمیت شناختن امام و دولت جدید ایران برآمدند. در این رابطه، آمریکا نیز علی‌رغم آنکه در ابتدا خواستار حفظ نظام سلطنتی بود، اما بعد از پیروزی انقلاب، با شناخت و درک جایگاه امام، درصدد به رسمیت شناختن حکومت جدید ایران به رهبری ایشان برآمد.

اولین و مهم‌ترین حرکت جدی آمریکا در این زمینه را می‌توان مربوط به ملاقات سولیوان و بازرگان دانست که در ۲ اسفند ۵۷ صورت گرفت. در این ملاقات، سولیوان سفیر آمریکا، از بازرگان نخست‌وزیر دولت موقت، خواست تا به اطلاع امام خمینی (ره) برساند که دولت آمریکا انقلاب اسلامی ایران را به رسمیت می‌شناسد. بی‌تردید این موضوع بیانگر نحوه‌ی درک آمریکا از جایگاه امام (ره) است. به همین بهانه، نوشته‌ی پیش رو به تبیین این موضوع می‌پردازد که آمریکاییان چه شناخت و درکی از جایگاه امام در جریان مبارزات سیاسی ایشان داشتند؟

درخواست جهت به رسمیت شناختن آمریکا

برقراری روابط سیاسی با کشور‌های دنیا، متضمن به رسمیت شناختن دولت و حکومت جدید از سوی آن کشورهاست. در ایران نیز بعد از پیروزی انقلاب، بسیاری از کشور‌ها که به ماهیت انقلاب اسلامی پی برده بودند، دولت و حکومت جدید را به رسمیت شناختند. در این بین، آمریکا نیز که از حامیان اصلی نظام سلطنتی بود، درصدد به رسمیت شناختن حاکمیت امام برآمد و ویلیام سولیوان سفیر خود را مأمور کرد تا در ملاقات با مهدی بازرگاننخست‌وزیر دولت موقت، به اطلاع امام خمینی (ره) برساند که حکومت جدید ایران را به رسمیت می‌شناسد.

این ملاقات که در دوم اسفند ۵۷ و به فاصله‌ی اندکی از پیروزی انقلاب اتفاق افتاد، حکایت از این امر دارد که این کشور به اهمیت جایگاه و اقتدار امام (ره) و قطعیت پیروزی انقلاب اسلامی پی برده و از محبوبیت امام نزد مردم و قدرت رهبری و سیاسی ایشان در جریان مبارزات، آگاهی یافته بود. آمریکایی‌ها اگرچه دیر، اما سرانجام پی بردند که امام به دلیل اقتدار دینی و کاریزمایی، از محبوبیت بالایی میان مردم برخوردار است و رأی و فرمان ایشان، مورد تأیید ملت و کشور است.
جیمز بیل، استاد دانشگاه تگزاس و از کارشناس تراز اول آمریکایی در مسائل ایران، در باب محبوبیت امام در آستانه‌ی انقلاب می‌نویسد: «امام خمینی مجاهدی است که در میان ایرانیان و دیگر شیعیان جهان محبوبیت شگفت‌انگیزی دارد…»

محبوبیت امام

عشق و علاقه‌ی مردم به امام از نوع عشق و علاقه‌ی فردی، دینی، سیاسی و نیز علاقه به آرمان‌های انقلاب بود. امام با آغاز مبارزات سیاسی خویش و سخنان کوبنده‌شان علیه رژیم، به محبوبیت خاصی میان مردم دست یافتند. این محبوبیت تا جایی بود که بعد از اعتراض ایشان به امتیاز کاپیتولاسیون، رژیم چاره‌ی کار را دوری امام از مردم و در نتیجه، تبعید ایشان به ترکیه دید. در واقع، آمریکا نیز به این وجه از ویژگی امام آگاهی یافته بود و حتی طبق برخی از اطلاعات موجود، تبعید ایشان به خواست آمریکایی‌ها صورت گرفت.

فردوست در این رابطه می‌گوید: «منصور برنامه‌های مهمی به سود غرب داشت که یکی از آن‌ها کاپیتولاسیون بود که با مقاومت جدی امام خمینی مواجه شد… همان‌طور که منصور به دستور آمریکا و با اختیارات ویژه به صدارت رسید، تبعید امام خمینی نیز دستور مستقیم آمریکا بود.» [۱]آمریکا به‌خوبی می‌دانست که امام محبوبیت زیادی در بین مردم دارد و می‌تواند افکار آنان را به‌خوبی علیه منافع آمریکا هدایت کند. جیمز بیل، استاد دانشگاه تگزاس و از کارشناس تراز اول آمریکایی در مسائل ایران، در باب محبوبیت امام در آستانه‌ی انقلاب می‌نویسد: «امام خمینی مجاهدی است که در میان ایرانیان و دیگر شیعیان جهان محبوبیت شگفت‌انگیزی دارد…» [۲]بسیاری از نویسندگان و کارشناسان نیز علت این محبوبیت را علاوه بر فعالیت‌های سیاسی امام، اقتدار کاریزمایی و دینی ایشان می‌دانند.

اقتدار کاریزمایی

اقتدار یا قدرت کاریزما به گفته‌ی وبر، «بر قهرمان‌پروری مقدس ویژه و استثنایی یا بر خصلت و صفت ستوده‌ی یک شخص متکی است.» [۳]به نظر می‌رسد بخشی از محبوبیت امام، ناشی از این اقتدار است. «بی‌شک اگر بتوان مصداقی برای نظریه‌ی کاریزمای وبر، در جهان معاصر سراغ گرفت، رهبری امام خمینی در انقلاب اسلامی ایران، برجسته‌ترین مورد آن خواهد بود.» [۴]آمریکا و بسیاری از نویسندگان و اندیشمندان غربی نیز به این بُعد از قدرت و اقتدار امام واقف بودند. کدی در این رابطه می‌گوید پیروزی قرائت امام خمینی (ره) از اسلام به این دلیل نبود که بیشتر مردم واقعاً این را به قرائت‌های لیبرال‌تر و یا مترقی‌تر متفکرین اسلامی روحانی و غیرروحانی دیگر ترجیح دادند، بلکه به این دلیل بود که در کنار رویکرد‌های نظری، کاریزمای وی و ویژگی‌های رهبری او مؤثر بودند. [۵]در اقتدار کاریزما، مردم از رهبر کاریزما، اطاعت بی‌چون‌وچرا دارند، زیرا رهبر کاریزما واجد صفاتی خارق‌العاده ورای قدرت قانونی یا عقلانی است که او را متمایز از دیگر افراد می‌کند. «واشنگتن‌پست» نیز با توجه به این ویژگی امام می‌نویسد: «امام خمینی به جایی دیگر، متفاوت از این جهان، تعلق داشت.» [۶]به بیانی دیگر، در اقتدار کاریزمایی، نه عقل یا قانون، بلکه صفات خاص رهبر باعث محبوبیت او نزد مردم می‌گردد. از این رو، امام را می‌توان شخصیتی کاریزما دانست که با اقتدار فرهی خود، حامیان زیادی را در طول مبارزات سیاسی پیدا کرد. البته آنچه به‌زعم برخی از صاحب‌نظران به اقتدار کاریزمایی امام عمق و شدت می‌بخشید، بهره‌گیری ایشان از اقتدار دینی نیز بود.

اقتدار دینی

اقتدار دینی به کسانی که «در سلسله‌مراتب دینی موقعیت برتری دارند، مربوط است.» [۷]امام (ره) از این ویژگی نیز به‌خوبی برخوردار بودند. بخشی از این اقتدار، به مرجعیت ایشان و رابطه‌ی مقلِّد و مقلَّد با مردم برمی‌گردد. مرجعیت دینی امام خمینی، علاوه بر آنکه مشروعیت مبارزات سیاسی ایشان را تأمین می‌کرد، سبب رشد و تغییر مثبت نگرش مردم نسبت به مذهب و اسلام نیز گردید. در واقع در نتیجه‌ی مبارزات امام، علاوه بر آنکه شکافی آشکار و عمیق بین رژیم و مذهب پدید آمد، منجر به تقویت موج اسلام‌گرایی شد که از اواسط دهه‌ی ۱۳۳۰ به وجود آمده بود. [۸]از این رو، همان‌طور که آبراهامیان می‌گوید، «مذهب، احساس همبستگی گروهی و اجتماعی مورد نیاز جمعی مناطق فقیرنشین و حلبی‌آباد‌ها را فراهم کرد؛ همان احساسی که آن‌ها پس از ترک روستا‌های کاملاً همبسته و منسجم خود و وارد شدن به فضای بی‌هنجاری حلبی‌آباد‌های جدید بی‌دروپیکر، از دست داده بودند.» [۹]و این موضوع در ایجاد همبستگی مذهبی میان مردم و امام (ره)، تأثیر زیادی داشت.

بسیاری از کارشناسان و نویسندگان آمریکایی نیز معتقدند امام از نظر دینی، دارای اقتدار خاصی میان مردم است. فولر یکی از مأمورین اسبق سیا، در این رابطه می‌گوید: «نام خمینی از نام ایران و تشیع جدایی‌ناپذیر است، اما یکی از جنبه‌های انقلابی پیام او، آن است که این پیام از محدوده‌ی آیین تشیع فراتر می‌رود و مدعی جامعیتی است که کل جهان اسلام را در بر می‌گیرد.» [۱۰]البته آمریکا به‌خوبی به این موضوع پی برده بود که محبوبیت امام، تنها به دلیل قدرت کاریزمایی و دینی ایشان نیست، بلکه همان‌طور که چریل بنارد می‌گوید، اقتدار «کاریزمایی امام کاریزمای نهادینه‌شده‌ای است که در ذات آن، سنتی وجود دارد که ایشان متعلق به آن هستند… و مشکل بتوان اقتدار‌های کاریزماتیک، سنتی و قانونی-عقلایی که از سوی وبر تفکیک شده‌اند را در مورد رهبران مسلمان به کار برد.» [۱۱]در واقع آمریکا می‌دانست که یکی از علل موفقیت امام، علاوه بر محبوبیت وی، به اقتدار سیاسی و رهبری ایشان مربوط می‌شود و چه‌بسا شناخت این وجه از ویژگی امام (ره) و ترس آمریکا به‌خاطر از دست دادن منافع خود در منطقه، این کشور را علاقه‌مند به برقراری ارتباط با انقلابیون و دولت جدید ایران می‌کرد.

ترس از امام به‌خاطر از دست دادن منافع ملی

نویسنده‌ای در تشریح یکی از ویژگی‌های امام، او را این‌گونه معرفی می‌کند: «امام خمینی، حضور آمریکا در منطقه را یک حرکت ضدانسانی در عرصه‌ی سیاست بین‌المللی می‌داند. امام خمینی، قانون اساسی آمریکا و شعار حقوق بشر و دموکراسی را از طرف آمریکا، کاملاً ریاکارانه و دروغ می‌داند…» [۱۲]یکی از وجوه سیاسی مبارزات امام از همان ابتدا، مبارزه با وابستگی رژیم شاه به آمریکا بود. وابستگی کشور به آمریکا در وجوه مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، از موضوعاتی بود که امام همیشه به آن معترض بودند. در واقع نفوذ و سیطره‌ی بیگانگان از جمله آمریکا، در این دوره به‌حدی بود که کشور به حیاط‌خلوت و منطقه‌ی نفوذ آن‌ها تبدیل شده بود؛ به‌طوری‌که بسیاری از آنان «در عزل‌ونصب مقامات ارشد، نمایندگان مجلس، تصویب یا رد لوایح و قوانین، امضای قرارداد‌ها و پروتکل‌ها، سیاست‌گذاری‌ها و… نقشی آشکار و پنهان داشتند.» [۱۳]از این رو، امام خمینی با توجه به شناخت عمیق نسبت به سیاست‌های سیطره‌جویانه‌ی آمریکا در ایران، با صراحت و قاطعیت اعلام می‌نمایند: «خطر آمریکا به‌حدی است که اگر کوچک‌ترین غفلتی کنید، نابود می‌شوید.» [۱۴]بنابراین امام از همان ابتدا بخش مهمی از مبارزات خود را مقابله با آمریکا دانسته و فرمودند: «ما تا آخر عمر، علیه دولت آمریکا مبارزه می‌کنیم و تا آن را سر جایش ننشانیم و دستش را از منطقه کوتاه نکنیم و به تمام مبارزان راه آزادی کمک نکنیم تا آن‌ها را شکست دهند و خود مردم سرنوشت خویش را به دست گیرند، از پای نمی‌نشینیم.» [۱۵]امام خمینی با توجه به شناخت عمیق نسبت به سیاست‌های سیطره‌جویانه‌ی آمریکا در ایران، با صراحت و قاطعیت اعلام می‌نمایند: «خطر آمریکا به‌حدی است که اگر کوچک‌ترین غفلتی کنید، نابود می‌شوید.»

ایشان آمریکا را کشوری ظالم می‌دانستند که جز ظلم کاری از آن برنمی‌آید. از این رو، شعار نه ظلم به دیگران می‌کنیم و نه زیر بار ظلم دیگران می‌رویم، [۱۶]یکی از اصول اساسی سیاست ایشان را تشکیل می‌داد.

اقتدار سیاسی امام در ماه‌های نزدیک به پیروزی انقلاب و زمانی که ایشان در فرانسه اقامت داشتند، به اوج خود می‌رسد. درخواست مکرر آمریکایی‌ها برای ملاقات با امام و عدم مذاکره‌ی مستقیم امام با آن‌ها، گذشته از آنکه هیچ‌انگاری آمریکا توسط امام را نشان می‌داد، اقتدار سیاسی ایشان را نیز نزد آمریکاییان به اثبات رساند.

البته آمریکا تا قبل از پیروزی انقلاب، به اهمیت وجه سیاسی قدرت امام کمتر پی برده بود و هیچ‌گاه پیش‌بینی نمی‌کرد انقلاب ایران به رهبری امام (ره) به پیروزی برسد. ارتشبد قره‌باغی در بخشی از خاطرات خود در دیدار با سولیوان در آستانه‌ی پیروزی انقلاب، می‌نویسد زمانی که وی از اوضاع انقلاب کشور و از خطر امام برای شاه صحبت می‌کند، سولیوان پاسخ می‌دهد که «خمینی شخصیت مذهبی است، شخصیت سیاسی نیست که خطری برای اعلیحضرت باشد.» [۱۷].

اما پیروزی انقلاب و برخورد قاطع و هوشمندانه‌ی امام با مخالفان و نیز کشور‌های خارجی، آمریکا را به این باور رساند که درصورتی‌که بخواهد روابط خود با ایران را همانند سابق از سر بگیرد، باید موافقت شخص اول کشور، یعنی امام را جلب نماید، زیرا مبارزات امام، گذشته از آنکه منافع این کشور را در منطقه با بحران مواجه ساخته بود، اقتدار و وجهه‌ی سیاسی این کشور را نیز به چالش کشانده بود. به همین دلیل، جیمز بیل در یکی از نوشته‌های خود به دولت آمریکا، اندرز داده است که با آیت‌الله خمینی کنار بیاید. وی در این رابطه می‌نویسد: «آمریکا باید با آیت‌الله خمینی همکاری نزدیک داشته باشد…» [۱۸]از این رو، آمریکا با درک جایگاه امام و با مأمور کردن سولیوان جهت رساندن پیام آمریکا مبنی بر به رسمیت شناختن امام، درصدد بازیابی اقتدار و منافع ملی خود برآمد.

نتیجه‌گیری

ارزیابی نهایی پیرامون موضوع درک و شناخت آمریکا از جایگاه امام، نشان داد که این کشور بر بسیاری از وجوه سیاسی امام از جمله محبوبیت و اقتدار ایشان، به‌خصوص در زمینه‌های دینی، پی برده بود. این کشور به‌خوبی می‌دانست امام با بهره‌مندی از اقتدار دینی و کاریزمایی، از محبوبیت بالایی نزد مردم برخوردار است و با تصور تبعید و دوری امام از مردم، سعی در ساکت کردن ایشان و جنبش‌های مردمی داشت. این کشور که تا قبل از پیروزی انقلاب، آگاهی چندانی از قدرت سیاسی و رهبری امام نداشت، به نظر می‌رسد با پیروزی انقلاب، به این وجه از اقتدار امام پی برده و سولیوان را مأمور می‌کند تا به اطلاع امام برساند که آمریکا ایشان را به رسمیت می‌شناسد. /۹۹۹/د101/س
 
نویسنده: زهرا سعیدی
اندیشکده برهان
ارسال نظرات