۰۲ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۶:۰۴
کد خبر: ۶۰۶۹۹۴
یادداشت؛

زن؛ تربیت یا مدیریت

زن؛ تربیت یا مدیریت
بسیاری از خانم‌ها خصلت‌هایی را از مرد توقع دارند که در واقع خود باید در نقش مربی آن را در مرد پدید آورند.

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، امروزه دیده می‌شود زنان نوعاً شوهران خود را با روش‌های مدیریتی کنترل می‌­کنند و در عوض در اعمال روش‌های تربیتی مختص شأن و نقش خود، بی‌­حوصله هستند. «کنترل رفت و آمدهای مرد»، «اولتیماتوم جهت پرهیز دادن مرد از هوو»، «مطالبه فرصت‌هایی برای حق طلاق»، «شرط ضمن عقد بابت این‎گونه مسائل» و مواردی از این قبیل، از جمله روش‌های مدیریتی است.

این در حالی است که بسیاری از خانم‌ها خصلت‌هایی را از مرد توقع دارند که در واقع خود باید در نقش مربی آن را در مرد پدید آورند و از این جهت است که گویند: «از دامن زن مرد به معراج رفت» و نیز از این جهت است که افتخار عروج هر مردی به درجات عالیه، چه دنیوی و چه اخروی، از آنِ زن است!

اما اگر زن مرد را همان‌گونه که می‌­خواهد، از اول آماده بطلبد و از همان ابتدا مرد را بابت آن کنترل کند، پس ازدواج برای چیست و مکمل بودن زن و مرد دیگر چه معنایی دارد؟ آیا جز این است که توقعات زن از مرد حاصل انگیزه‌­ای است تا او را همان‌گونه که می­‌خواهد پرورش داده و سپس از دست‌پخت خود لذت برد و بابت آن افتخار کند؟

روی‌آوردن زن به نقش مردانه موجب فاصله گرفتن زن از خود خویشتن است و این همان دوگانگی و بحران هویت است. بی‌­حوصلگی‌های برخی بانوان ناشی از تحرک‌ها و مشغله‌­های مدیریتی آنان بوده، جایی در ظرفیت آنها برای پرداختن به ایفای نقش زنانه باقی نمی‌­گذارد. می‌­گویند: ما می‌­توانیم هم از عهده کار بیرون برآییم و هم به کارهای خانه بپردازیم؛ اما در این‌باره چند نکته قابل تأمل است:

سؤال این است که چه تعداد مرد کلی‌­نگر از عهده چنین چیزی برآمده و چنین ادعایی داشته‌­اند که زنان جزئی‌نگر این‌چنین ادعا کنند؟ حال آنکه گرایش کلی‌­نگرانه صرف نظر از تبعات منفی هورمونی و ژنتیکی، خود برای زن آفت و موجب تحلیل زودرس قوای او و منافی با عزت و جایگاه ایفای نقش او است.

این دسته از خانم‌ها اگرچه به ظاهر این‌چنین ادعا می‌­کنند؛ اما متوجه نیستند که گرد و غبار خستگی از فعالیت‌های مردانه ولو بر زبان آنها جاری نشود، اما به‌طور ناخودآگاه در چشمان آنها و در چین و چروک صورت و خم ابروی آنان تظاهر داشته و به‌صورت روانی مؤثر در مواجهة مرد است و بازخورد آن را در خلق و خوی تنگ مرد مشاهده می­‌کنند.

ضمن عدم ظرفیت کافی برای زن جهت کلی‌نگری، هیچگاه جزئی‌­نگری و کلی‌­نگری در یک نگاه باهم جمع نمی‌شود و تمرکز بر امور زندگی اگر بخواهد با دوام و موفقیت‌­آمیز باشد، نیازمند تفکیک این دو نوع گرایش از یکدیگر و طبقه­‌بندی وظائف است و چه بسا فلسفه تفکیک وظائف از سوی پیامبر رحمت(ص) میان امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س) نیز همین بوده، آن‌را فرصتی برای الگودهی به همه عالمیان قرار داده است.

بر فرض توان زن بر جامعیت در امور مذکور، کدام بهتر است؟ این‌که زن بخشی از توان خود را در غیر نقش خود صرف کند و ضمن این‌که با توان اندک خود در حیطه کلی­‌نگری فقط نیمی از توان مرد بازدهی داشته باشد، در موازی‌­کاری با مرد از او به‌جای پشتیبان برای خود رقیب ساخته، مرد را در جامعیت مسئولیتش مردد سازد یا اینکه همه انرژی و اراده خود را به تمامه صرف شوهر و فرزند خود کند تا با نقش مکمل­‌گونه خود با آن توان بالا، معجزه کرده و از شوهر خود مردی نمونه و دارای توان مضاعف بسازد و به جامعه ارائه کند و نیز فرزندی نابغه و دارای تربیت فوق العاده به جامعه تحویل دهد؟

اشتباه این دسته زنان مدعی جامعیت، این است که گمان می­‌کنند، مأمور کارهای خانه هستند تا آن‌را با کار بیرون جمع کنند؛ حال آنکه ایشان مأمور امور خانواده هستند و نه امور خانه! و این است فلسفه عدم وجوب مشغولیت زن به کارهای خانه که اگر انجام دهد، فراتر از وظیفه او بوده و می‌­تواند بابت آن از شوهر خویش مزد بگیرد و این گمان فاحشی است که برخی چون کارهای خانه را وظیفه خود نمی­‌دانند، جایگزینی برای آن قائل نبوده و بابت آن بر شوهر خود تحکم می‌­کنند و این‌چنین برخی تئوری‌های فمینیسم اسلامی را رقم می­‌زنند!

امور خانواده بسی فراتر از امور خانه و نیازمند ظرافت‌هایی است که امورات فضای روحی و معنوی خانواده را در بر داشته و با مشغولیت‌های فیزیکی مردانه قابل جمع نیست و پرداختن به این ظرافت‌ها از عهده زن برمی‌­آید که تفصیل آن نوشتاری دیگر می‌­طلبد.

به‌هر حال زن نمی‌­تواند در زندگی از راه مدیریت به نتیجه برسد و یا به حقوق خود دست یابد؛ اما اگر به نقش تربیتی مناسب خودش چنگ بزند، حقوق خود را یافته و زندگی برایش شیرین و گوارا خواهد بود و شاید به همین خاطر است که در قرآن نیز از بسیاری وظائف مدیریتی تبرئه شده است. به‌عنوان مثال در آنجا که به‌طور مشروط به مرد اذن تعدد همسر داده شده و سپس با تأکید توصیه به تک‌همسری شده است، این توصیه به خود مرد است؛ نه اینکه زن مأمور به کنترل آن شده باشد.[1] چرا که این کنترل کردن امری مدیریتی است و همخوان با نقش زن نیست. زیرا تحکم بر مرد و کنترل و مدیریت او، هم جذابیت و لطافت طبع زن را می­‌زداید و هم نتیجه عکس داشته، مرد با تحت فشار بودن احساس محرومیت می‌­کند و همین زمینه حرص و نیاز مضاعف در او پدیدی می‌­آورد. در عوض آنچه زن می­‌تواند در این زمینه به دست گیرد، روش‌هایی غیر از مدیریت همچون دلبری و دیگر روش‌های زیرپوستی است تا از این طریق مرد را شیفته خود کرده و به این‌صورت او را از رغبت به تعدد ازدواج منصرف کند.  

با وجود همه آنچه گفته شد، غبطه زن به حال مرد و تلاش برای رقابت با او موجب شده که بسیاری زنان دنیا ندانند کیستند و این غفلت ار فلسفه وجودیشان است که آنها را معلق در دنیا نگاه داشته و موجی از ابهام را به آنها تحمیل کرده است! اما جا دارد در این‎باره تأملی وسیع صورت گیرد. چرا که آنچه موجب فراموشی قابلیت‌های زنانه و رو آوردن زنان به شگردهای مدیریتی شده و در این‌باره سهمی شایان دارد، جنبش فمینیسم و مدعای برابری با مرد است. فمینیسم جنبشی غربی است و چون در غرب زنانی گرفتار بحران هویت عمیق بوده و از هویت زنانه برخوردار نبودند و نتوانستند مردانی مرد تربیت کنند، این چنین با مکر و حیله مردان مسئولیت‌گریز، خلأ هویتی خود را پر کرده‌­اند! اما برای زن شرقی که دارای نقش و هویتی مجزا از مرد است و در مشرق زمین از او به‌عنوان «معشوقه» یاد می‌­شود، دور از شأن است که خود را درگیر تجربیات مردود زن پشیمان غربی کند؛ چرا که «تجربه را تجربه کردن خطا است»./918/ی702/س

سعید حمیدی‌زاده

[1]. نساء، 3

ارسال نظرات