۱۱ مرداد ۱۳۹۸ - ۲۲:۳۸
کد خبر: ۶۱۵۳۵۰
مراتب دانایی و اندیشه‌ورزی(1)

مقدمات هفت‌گانه‌ ساحت اندیشه‌

مقدمات هفت‌گانه‌ ساحت اندیشه‌
اینکه چه معیاری برای عالم و متفکر دانستن یا ندانستن افراد داریم، در هاله‌ای از ابهام است و افراد مختلف به تناسب روحیات و ذوق خود، معیار‌های متفاوتی را برمی‌گزینند.

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، در آداب و افکار عمومی، اندیشه‌ورزی و متفکربودن به‌عنوان ویژگی‌های مثبت انسان محسوب می‌شود. ما انسان‌هایی را که اهل علم هستند می‌ستاییم و دوری از علم و تجربه را کمبود تلقی می‌کنیم. در تجربه زیست همه ما انسان‌ها، از عالم تا عامی، پر است از قضاوت‌های پیدا و پنهان درباره‌ی افراد مختلفی که آن‌ها را فکور یا عالم می‌دانیم یا این صفات را از آن‌ها سلب می‌کنیم؛ مجتهدی را اعلم می‌دانیم یا پزشکی که عمل جراحی موفقی نداشته را بی‌تخصص تلقی می‌کنیم.

با‌این‌حال، اینکه چه معیاری برای عالم و متفکر دانستن یا ندانستن افراد داریم، در هاله‌ای از ابهام است و افراد مختلف به تناسب روحیات و ذوق خود، معیار‌های متفاوتی را برمی‌گزینند. برخی توانایی فرد در سخنرانی را معیاری برای متفکر دانستن او می‌دانند و برخی داشتن شخصیت قوی رسانه‌ای را ملاک مرجعیت فکری داشتن او تلقی می‌کنند؛ برخی نیز به مدرک دانشگاهی افراد استناد می‌کنند.

این آشفتگی، نشانه‌ای است برای ضرورت تدقیق در مفاهیم زیربنایی فرهنگ. مفاهیمی که اگر مورد تحلیل دقیق علمی قرار نگیرند و سپس نتایج آن به دانش عامه جامعه سرازیر نشود، زندگی و فرهنگ افراد را در بلندمدت با اختلالات جدی مواجه می‌کنند و زمینه‌ی افول فکری فرهنگی را فراهم خواهند کرد. با توجه به نقش بنیادین علم و دانش در فرهنگ و پیشرفت، «دانابودن» از جمله این مفاهیم فرهنگی است.

«دانایی» و «تفکر» علاوه بر نقشی که در فرهنگ بازی می‌کند، مفهوم اصلی «مدیریت دانش» نیز محسوب می‌شود. در واقع از جمله مبانی مدیریت دانش، ارائه‌ی «سلسله مراتب دقیق و حساب‌شده‌ی دانایی» است.

اهمیت و ضرورت تدقیق سلسله‌مراتب اندیشه‌ورزی و دانش‌افروزی را به‌صورت اجمالی از علل زیر می‌توان نتیجه گرفت:

۱. «لازمه شناخت»: اساسا لازمه‌ی شناخت -هر نوع که باشد- مقوله‌بندی است. تا چیزی را دسته‌بندی و مقوله‌بندی نکنیم، نمی‌توانیم آن را بشناسیم. شهیدمطهری دراین‌باره در کتاب مسئله شناخت می‌آورد: «انسان تا اشیا را دسته‏‎بندى نکند نمى‎‏تواند آن‌ها را بشناسد. هیچ مکتبى نیست که قائل به مقولات اشیا و قائل به دسته‏‎بندى کردن اشیا براى شناسایى نباشد... آنچه مسلّم است این است که مقولات براى شناخت، یک امر ضرورى است. اگر اشیا مقوله مقوله نشوند، براى ما قابل شناخت نیستند. این مقوله‌مقوله شدن، یک کار عقلانى و فکرى و یک تجزیه و تحلیل عقلى است.» بنابراین این نکته، ضرورت فلسفی و معرفت‌شناختی سلسله‌مراتب را معرفی می‌کند.

برای نمونه، برخی از علومی که در حوزه‌های علمیه شیعه، به عنوان علوم دینی و حوزوی رایج بوده، امروزه عملا از گردونه‌ی بساط علم در حوزه‌ها برچیده شده است؛ چرا که در نظام سلسله‌مراتب، جایگاه آن‌ها روشن نشده و آرام‌آرام حوزه دانشمندان آن علم را عالم محسوب نکرده و ازاین‌رو بساط آن‌ها برچیده شده است. نمونه‌ی دیگر آن، جایگاه تبلیغ و سخنوری در حوزه است. تبلیغ ازآن‌رو که جایگاه حوزوی روشنی ندارد، باعث شده عموما تبلیغ، امری غیرعلمی و مبلغان افرادی خارج از چرخه‌ی علم رسمی تلقی شوند.

۲. «شناخت درست مصادیق مفاهیم مشکک»: ضرورت تدقیق در سلسله‌مراتب، در مفاهیم تشکیکی، مضاعف است. تا مراتب مفاهیم مشکک، معین نشوند، در عمل با چنین مفهوم مشککی همچون مفاهیم متواطی معامله خواهد شد. بدون سلسله‌مراتب، سطوح مختلف مفهوم تشکیکی، با یکدیگر خلط می‌شوند و این چیزی جز تحویلی‌نگری و ساده‌اندیشی نسبت به پدیده و واقعیت موردمطالعه نیست. علم و تفکر نیز از مفاهیم مشکک‌اند و سطوح مختلفی برای آن‌ها تصویر می‌شود که همگی در اصل علم‌داشتن مشترک‌اند؛ بنابراین با روشن‌نبودن این مراتب، همگی آن‌ها در یک سطح فهمیده می‌شوند.

برای نمونه، امروزه در حوزه‌های علمیه، هر طلبه‌ی ملبس «حجت‌الاسلام و المسلمین» و هر طلبه‌ی ملبس صاحب لحیه‌ی سفیدی که سن‌وسالی از او گذشته باشد، «آیت‌الله» نامیده می‌شود؛ درحالی که ممکن است طلاب ملبس تخصص‌های متفاوت از سخنرانی و تبلیغ‌های مدرن گرفته تا کلام و فلسفه و ادبیات و فقه‌واصول داشته باشند و قطعا همگی را نمی‌توان به حکم اشتراک در «حجت‌الاسلام و المسلمین» بودن، در یک سطح دانست.

۳. «برنامه‌ریزی و مدیریت»: عدم مرتبه بندی، علاوه بر اینکه مانع شناخت درست مصادیق است، سبب می‌شود تا نتوانیم به درستی درباره اشیا برنامه‌ریزی کنیم. علوم مختلف، موضوعات خود را از حیث‌های مختلف دسته‌بندی می‌کنند تا بتوانند احکام و ضوابط به خصوص هر دسته را بیان کنند. بدون دسته‌بندی، نمی‌توان برای اشیا متناسب به سطح خود برنامه‌ریزی کرد. نمونه‌ای از چنین دسته‌بندی‌هایی، دهک‌بندی جامعه از حیث اقتصادی است. بدون دهک‌بندی، سیاست‌گذاران، نمی‌توانند برای جامعه خط‌مشی‌گذاری کنند و نتیجه‌ی خط‌مشی‌ها را رصد نمایند و ببینند آیا رفاه عمومی افزایش پیدا کرده است یا خیر. در حوزه تفکر و علم نیز چنین است. تا زمانی که دسته‌بندی دقیقی با ملاک‌های روشنی وجود نداشته باشد، نمی‌توان از افراد مختلف در سطوح متفاوت، ثمر و استفاده‌ی متناسب با خودشان را دریافت کرد. در واقع، سلسله‌مراتب به سطوح مختلف، «رسمیت» می‌دهد. هرچیزی که رسمی می‌شود، دیده می‌شود و در نتیجه، سیاست‌گذار و مدیر نمی‌تواند نسبت به آن بی‌تفاوت باشد.

به‌عنوان مثال، امروزه در حوزه علمیه توقعات جامعه و حوزه از طلاب مختلف روشن نیست. به‌عبارتی، کدام طلبه باید چه کاری انجام دهد؟ آیا همگی باید مجتهد در فقه‌واصول باشند؟ نبود سلسله‌مراتب روشن باعث شده همه‌ی طلاب، آینده‌ی ناب حوزوی را در اجتهاد فقه‌واصول ببینند و حوزه به صورت نانوشته از همه طلبه‌ها چنین توقعی دارد.

۴. «رشد»: اگر مفهوم «رشد» را بکاویم، در آن مفهوم قابلیت و فعلیت و مسیر طولی را می‌یابیم. در واقع هنگامی می‌توانیم از مفهوم رشد حرفی به میان آوریم که اولا نقطه‌ی مطلوبی وجود داشته باشد و ثانیا در چیزی، قابلیت رسیدن به آن نقطه وجود داشته باشد که هنوز به آن نرسیده و مسیری روشن برای رسیدن به آن نقطه مطلوب تصویر شود. بدون این سه ضلع، حرفی از رشد نمی‌توان زد. تدقیق سلسله‌مراتب دانش‌افروزی، در دل خود نوعی تجویز نیز به همراه دارد. سلسله مراتب دانایی، زیربنای برنامه‌ی رشد علمی است و نشان می‌دهد که نقاط مطلوب در عرضه اندیشه‌ورزی کجاست.

به‌عنوان نمونه، به دلیل ابهام در نظام سلسله‌مراتب دانش حوزوی، طلاب در بهترین حالت در جریان عمومی تحصیل، بعد از چهارسال درس خارج، عملا به مقصد رسیده‌اند و جای رشدی در سیستم ندارند! از نظر سیستم فعلی، فرقی بین طلبه‌ی صاحب تالیف کتاب و مقاله با طلبه‌ی مبلغ، وجود ندارد.

۵. «استفاده اجتماعی»: آفت دیگر عدم رتبه بندی، مشکلی است که در عرصه اجتماع درباره‌ی این مفاهیم ایجاد می‌شود. نگاه صفر و یکی یا شی را به طور کلی تایید می‌کند و تمام آن را می‌پذیرد و یا به طور کامل آن را نفی می‌کند. نتیجه‌ی این نگاه آن است که جامعه از محسنات و مزایای افراد بی‌بهره می‌ماند و از طرف دیگر نقص‌های فرد تایید شده را نیز، نیکو می‌پندارد.

برای‌نمونه، اگر فردی سخنور بسیار چیره‌دستی است، هرچند در مرتبه‌ای از مراتب دانش‌اندوزی قرار دارد، اما نباید به‌گونه‌ای باشد که مخاطبان تمام نظرات او را در تمام عرصه‌ها، حرف تام‌وتمام نظامات اندیشه‌ای اسلام بدانند. ازطرف دیگر، دانشمندانی که در کرانه‌های علم قدم می‌زنند، نباید یک سخنران را از جریان علم خارج بدانند. نبود سلسله‌مراتب دانایی، سبب این‌گونه مشکلات می‌شود.

۶. «ارائه معیار»: روی دیگر سکه‌ی درجه‌بندی و سلسله مراتب، ارائه معیار است. هر مرتبه از سلسله مراتب، در عین آنکه دارای وجه اشتراکی با دیگر مراتب است، وجه امتیازی از آن‌ها دارد. وجه امتیاز هر مرتبه، معیاری است که مشخص می‌کند آیا شیء مصداقی از این مرتبه است یا خیر؟ به‌عبارتی، با تدقیق سلسله‌مراتب دانش‌افروزی، علاوه‌ بر آنکه ذهن افراد جامعه نسبت به مفهوم تفکر و دانایی دقیق می‌شود، معیاری عمومی برای قضاوت‌های روزمره خرد و کلان نسبت به این حیطه، ایجاد می‌گردد.

۷. «نفاق‌زدایی»: عدم درجه‌بندی، نفاق زاست؛ چرا که درجه‌بندی، عامل شفافیت و عدم آن، عامل ابهام است. ابهام همچون فضای غبارآلود زمینه‌ای برای نفاق‌های ارادی افراد مغرض و غیرارادی افراد جاهل می‌شود. هنگامی که معیاری برای تمییز تفکر و از تفکرنما وجود نداشته باشد، فردی که مهارت بالایی در اقناع افراد دارد و می‌تواند با سخنرانی بلیغ خود، عموم مخاطبان به سمت نظر خود جلب کند، خواه‌ناخواه خود را در جایگاه دانشمند قرار داده و به خود اجازه می‌دهد درباره‌ی هر موضوعی اظهارنظر کند و نظر خود را به عنوان حق تام، بر کرسی بنشاند؛ بنابراین با حاکمیت یک سلسله‌مراتب دقیق و مشخص درباره‌ی اندیشه‌ورزی و تفکر، بساط نفاق در عرصه دانایی، تا حد زیادی برچیده می‌شود.

تعیین مراتب برای مفاهیم بنیادین فرهنگی، خصوصا دانایی و اندیشه، با توجه به موارد هفت‌گانه‌ای که گذشت، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر برای هر جامعه‌ای، خصوصا ایران و حوزه‌های علمیه است. تعیین سلسله مراتب، قدم اول مدیریت دانش محسوب می‌شود و بدون آن نه‌تن‌ها برنامه‌ریزی برای علم و دانش امکان ندارد، بلکه جامعه نیز در نیاز‌های متداول روزمره‌ی خود در زمینه‌های بینشی و فکری، با مشکلات عدیده‌ای مواجه خواهد شد.

بدون‌شک یکی از مشکلات فعلی جریان انقلاب اسلامی، آن است که افرادی که از تخصص و بینش عمیقی برخوردار نیستند، خود را با عناوین «آقای دکتر» و «حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر» به‌عنوان تئوریسین‌ها، استراتژیست‌ها، متفکرین و ایدئولوگ‌های نظام اندیشه اسلامی به جامعه عرضه می‌کنند و در مقابل نیز انبوهی از جوانان و طلاب انقلابی، این افراد را به عنوان مرجع فکری و الگوی خویش می‌پذیرند.

با تنقیح سلسله‌مراتب اندیشه و دانایی و حمایت رسانه‌ای و ساختاری از آن، هم جریان انقلاب اسلامی از پوکی و فساد درونی که از نتایج این آسیب است، در امان می‌ماند، هم جامعه از ظرفیت‌های این افراد در سطح خود برای «ترویج» اندیشه‌های اسلامی بهره‌مند می‌شود و هم زمینه برای بروز متفکرین و دانشمندان درجه‌یک و تئوریسین‌های نظام‌ساز و قابل‌اتکا در سطح جامعه فراهم می‌گردد. /918/ی702/س

علی ابراهیم‌پور

ارسال نظرات