۱۸ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۹:۲۰
کد خبر: ۶۱۶۲۳۲
یادداشت؛

جهل شاخ و دم ندارد

جهل شاخ و دم ندارد
بسیاری از رفتارهای ناهنجار جوامع مختلف ناشی از جهل است؛ جهل از سویی در نداشتن دانش و از سوی دیگر در تعطیل کردن عقل به کار می‌رود که بشر امروزی به هر دوی آن‌ها گرفتار است.

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، برخی از رویداد‌ها و رفتار‌ها چنان عجیب و غریب هستند که در نگاه اول باورکردن آن‌ها سخت است. انسان در مواجهه با این رویداد‌ها از خود می‌پرسد: یعنی راسته؟ واقعا اتفاق افتاده؟ مگه ممکنه؟ به عنوان نمونه در دوران پیش از بعثت پیامبر اکرم(ص) دختران را زنده به گور می‌کردند، تکه سنگ صافی پیدا می‌کردند و آن را می‌پرستیدند، اگر گاو ماده آب نمی‌خورد گاو نر را می‌زدند، شتر نر سالم را داغ می‌زدند تا شتر ماده‎ی مریض خوب شود، شتری را در کنار قبر میت دفن می‌کردند تا مرده هنگام حشر بر آن سوار شود و در آن روز بدون وسیله نماند و عقاید دیگری که شرح آن‌ها در کتاب‌های تاریخی آمده است.

البته این گونه رویداد‌ها منحصر در صحرایِ دور از تمدن آن روز حجاز نیست؛ بلکه امروز و در عصر تکنولوژی، رفتار‌هایی از انسان شاهد هستیم که عقل در تحلیل و تفسیر آن‌ها متحیر می‌ماند. مثلا در همین هندوستان افرادی را می‌بینیم که به دست و پای میمون و گاو می‌افتند و از ادب و احترام به آن‌ها چیزی کم نمی‌گذارند. اگر همین گاو راه را ببندد و باعث ترافیک شود منتظر می‌مانند و به او جسارت نمی‌کنند، خوردن گوشتش را ممنوع می‌دانند، اگر بمیرد آن را به خاک می‌سپارند و رفتار‌های سخیف دیگری که شاید خود گاو هم به آن راضی نباشد!

انسان غربی نیز که خود را داعیه‎دار فرهنگ در قرن حاضر می‌داند وضع بهتری از انسان شرقی ندارد. فقط کافیست کلمه «گاو بازی» را جستجو کنید، خواهید دید که دنیای غرب روی دنیای شرق را در این زمینه سفید کرده است. چه ظلم‌ها و رفتار‌های دور از انسانیتی که به نام تفریح و سرگرمی به حیوانات روا می‌دارند. تمام درندگان عالم در این زمینه به گرد پای غرب هم نمی‌رسند. مثلا سالیانه هزاران نفر از مردم دنیا به شهر «والنسیا»ی اسپانیا سفر می‌کنند تا در جشنی موسوم به «توماتینا» شرکت کنند. در این مراسم مردم هزارن تُن گوجه فرنگی را بدون هیچ منطق قابل قبولی به سوی هم پرتاب می‌کنند. این مراسم  هر ساله درحالی برگزار می‌شود که هزاران نفر در جهان از گرسنگی و فقر شدید رنج می‌برند.

اگر سری هم به کشور خودمان بزنیم از این رویداد‌ها کم نمی‌بینیم. بخوانید: «زوجی سگ کفن کرده خود را به جای بچه جا زده و با اغفال هیأت امنای مسجد آن را در قبرستان حیاط مسجد دفن کرده‎اند. آن‌ها چنان ناله می‌کردند که مردم فکر کرده‎اند آن‌ها واقعا کودک دلبند خود را از دست داده‌اند. مراسم دفن این سگ با همراهی دوستان این زوج انجام شد» این خبری است که این روز‌ها در فضای رسانه‌ای توجه بسیاری را به خود جلب کرده است. خبری که به فیلم‌های کمدی شبیه‎تر است تا رویدادی واقعی. گریه و زاری برای یک سگ؟! دفن در قبرستان مسجد؟! یا مثلا در یک نمایشگاه هنری سنگ توالتی به قیمت ۵۰ میلیون تومان به عنوان اثری هنری در معرض بازدید کنندگان قرار گرفته است!

این‌ها مشت نمونه خروار از رفتار‌هایی است که تا به حال شاهد آن بوده‎ایم. رفتار‌هایی که نقطه مشترک همه آن‌ها «جهل» است. شاید این حرف کمی تند و تیز به نظر برسد؛ از همین رو کلمه جهل را موشکافی می‌کنیم:

جهل از سویی در نداشتن دانش و از سویی دیگر در تعطیل کردن عقل به کار می‌رود. متاسفانه بشر به هر دوی آن‌ها گرفتار است. در این جا ممکن است کسی اعتراض کند که: بسیاری از انسان‌ها تحصیل‎کرده هستند. کمتر کسی را می‌توان یافت که از علم بهره‌ای نبرده باشد پس چرا باید اعمال آن‌ها را جاهلانه بنامیم؟

در پاسخ باید گفت اولا هر علمی مفید نیست بلکه علمی انسان را از ورطه جهالت نجات می‌دهد که نافع باشد. به این داستان کوتاه دقت کنید «روزی پیامبر(ص) داخل مسجد شدند در حالی که مردم اطراف شخصی را گرفته بودند. حضرت سؤال کردند او کیست؟ گفتند: او علامه است و از همه مردم به انساب و اشعار عرب و قواعد زبان و روز‌های جاهلیت آگاه‎تر است. حضرت در جواب فرمودند: این علمی است که ندانستن آن ضرر نمی‎رساند و دانستنش هم سودی نمی‎بخشد» تصور کنید شخصی متخصص گیاهان دریایی باشد، آیا این علم می‌تواند او را در انجام آداب اجتماعی و دینی یاری کند؟

پاسخ دوم به این سوال در کاربرد دوم جهل نهفته است. چه، افرادی که علم دارند، اما عقل خود را به کار نمی‌بندند. مانند پزشکی که با داشتن علم پزشکی به ایذر مبتلا شده است. شاید روایت امام علی(ع) که فرمودند «چه بسیار عالمی که جهلش او را کشته است» اشاره به همین مطلب باشد.

نکته‌ای که تذکر آن لازم است این که  جهل سطوح مختلفی دارد. برخی‎ها نه تنها خودشان جاهل هستند بلکه به جهل نیز دامن می‌زنند. حکایت مروجان جهل یادآور حکایت بهلول و آن چهارپا است:  نقل شده جمعی در میدانی بزرگ بر سر ماجرایی کوچک دعوا می‌کردند و با دشنه و خنجر از چپ و راست به همدیگر یورش می‌بردند. بهلول از آنجا می‌گذشت. دید در گوشه‌ی میدان چهارپایی ایستاده و به جمعیت نگاه می‌کند. بهلول جلو رفت و در گوش چهارپا گفت: اینان را ببخشید که نام خود را بر شما نهاده‎اند./918/ی702/س

مجتبی عادل پور

ارسال نظرات