۰۵ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۴:۰۹
کد خبر: ۶۱۸۰۴۲
از مجموعه کتاب‌های از سرزمین نور:

«هرچه خدای کعبه اراده کند» منتشر شد

«هرچه خدای کعبه اراده کند» منتشر شد
کتاب «هرچه خدای کعبه اراده کند...: جلد دوم داستان زندگی پدر پیامبر اسلام(ص)» از مجموعه کتاب‌های از سرزمین نور به همت نشر معارف اسلامی منتشر شد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، کتاب «هرچه خدای کعبه اراده کند...: جلد دوم داستان زندگی پدر پیامبر اسلام (ص)» به قلم محمدرضا سرشار و تصویرگری محمدحسین صلواتیان به همت دفتر نشر معارف منتشر شد.

نگارنده در این کتاب به روایت هفت داستان از زندگانی پیامبر با عنوان‌های: پیمان عبدالمطلب، وفای به عهد، هرچی خدای کعبه اراده کند، خواستگاری، سفر تجارت، بازگشت کاروان، و پایان کابوس‌ها و تشویش‌ها پرداخته است.

نویسنده ماجرای عبدالمطلب و قربانی کردن عبدالله پدر پیامبر را این گونه روایت کرده است:

عبدالمطلب بی توجه به آنچه که در اطرافش در جریان بود؛ با اشاره دست از عبدالله خواست تا در کنار سنگ قربانگاه زانو بزند و عبدالله، کنار سنگ زانو زد و یک بر صورتش را بر آن گذاشت و عبدالمطلب یک زانو بر سنگ و زانویی دیگر در هوا؛ به حالت نیم‌نشسته خنجر تیغه فولادی شامی را از غلاف زیر شال کمر بیرون کشید.

تیغ پهن خنجر در زیر نور خورشید موج برداشت، برق تند آن چشم‌های عبدالله را زد. عبدالله مژگان بلند و زیبایش را برهم زد، برای لحظه‌ای چشمان آهویی خود را بست.

عبدالمطلب چشم دزدید. سر به سمت آسمان بلند کرد و آهسته گفت:‌ای خدای کعبه! اینک تا پایان من و این دردنه‌ام. عبدالله! تو آرزوی مرا برآوردی، و من نیز هم اکنون به عهد خود وفا می‌کنم. به من و مادرش شکیبایی و به او که چنین مطیع خواست تو و فرمان پدر است، بهشت خویش را ارازانی فرما!

برای اینکه سستی‌ای در اراده‌اش پدید نیاید، سریع دست چپش را در زیر چانه عبدالله که مویی نرم آن را پوشانده بود، گذاشت و سر او را به طرف پشت خم کرد. بر آمدگی گلوی عبدالله بیرون زد، و نمایان شدن سفیدی گردن، طاقت از بینندگان ربود.

دست عبدالمطلب آماده شد تا تیغ خنجر را با گلوی پسر آشنا کند، که ناگهان دست‌های نیرومند، از پشت، مچ او را گرفتند و ازگلوی عبدالمطلب دور کردند. عبدالمطلب، در میان امواجی از احساس‌های مختلف به پشت سر نگاه کرد و مغیره عبدالله مخزومی را دید.

مغیره، با آمیزه‌ای از خشم و خواهش گفت: گاهی به جای قربانی کردن، با پرداخت مال، می‌توان نذر خود را ادا کرد، این سنتی است که از قدیم در میان عرب پذیرفته شده است و حالا چرا این سنت نتواند درباره پسر تو جاری شود؟!

عبدالمطلب معترض، گفت:، ولی من از کسانی نیستم که خواست دل را جایگزین عهد خود با خداوندشان می‌کنند.

مردی سالخورده از میان جمع گفت:‌ای پسر هاشم، این چه رسم شومی است که تو در میان عرب بنا می‌گذاری؟! پسر برای ما مایه وسعت در روزی و سرچشمه توانایی و بزرگی است و افتخار و قدرت قریش به سبب مردان و ورزیده آن است. تو اگر پسرخود قربانی کنی، این کار، سنت خواهد شد. آن وقت، دیگران هم، با بروز هر پیشامدی، به پیروی از تو پسران خود را قربان خواهی کرد؛ و کم کم، نسل مرد‌ها رو به نابودی خواهد گذاشت... نه! به خدایان سوگند، تا عذری هست، تو نباید دست به این کار ناپسند آلوده کنی.

عکرمه عامر، بزرگ یکی از خاندان های قریش گفت:‌ای عبدالمطلب، تو همیشه نمونه خرمندی، در میان ما بوده ای. اما حالا تو را می‌بینم که پیمانت با خدایان، چنان کور و کرت کرده است که از پذیرش هر دلیل و راهی ناتوان شده ای!

تو از کجا به این باور رسیده‌ای که خدایان، به این جایگزین خرسند نیستند؟! مگر از سده‌های پیش، عرب در میان خود، جبران خون انسان، خون بها مقرر نکرده است؟! آیا خدای تو، از ما انسان‌ها هم سنگدل‌تر و بی‌گذشت‌تر است؟!

برای قبول نکردن، بهانه‌ای نمانده بود. عبدالمطلب، دیگر چیزی نگفت. مردم هلهله شادی سردادند.

گفتنی است؛ کتاب «هرچه خدای کعبه اراده کند...» با شمارگان ۲۰۰۰ نسخه، در ۶۰ صفحه و به قیمت ۱۰۰۰۰ تومان به همت نشر معارف منتشر شده است. /۹۹۸/ن ۶۰۲/ش
میثم صدیقیان
ارسال نظرات