۱۴ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۳:۰۸
کد خبر: ۶۱۹۲۰۵

دختری که سرطان را ناامید کرد

دختری که سرطان را ناامید کرد
گاهی اوقات معجزات و نعمت‌های خدا مثل داشتن بدن و جسم سالم را نمی‌بینیم. سلامتی برایمان عادی می‌شود و تا وقتی‌که بیمار شویم در خواب غفلت هستیم.

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا ،روزنامه سراج در جدیدترین شماره خود گفتگویی مفصل داشته با دختری 12 ساله به نام حنانه که دچار بیماری سرطان است.

ضمن آرزوی سلامتی برای همه بیماران سرطانی این گفت‌وگو با اندکی ویرایش و تلخیص، تقدیم مخاطبان  رسا می‎شود.

نمی‌دانیم تحمل دارید یا نه که اشک‌های مادری را ببینید زمانی که با گوشه روسری‌اش آن‌چنان سریع پاک می‌شود تا مبادا کودک بیمارش با دیدن آن،پریشان شود. اما به‌خوبی می‌دانیم که روزها و شب‎ های خانواده‌ای که کودک مبتلا به سرطان دارد، چگونه تلخ، طاقت‌فرسا و پاییزی سپری می‌شود.

به خانه‌شان رفتیم تا از نزدیک نظاره‌گر قصه‌اش باشیم که دست تقدیر او را بیمار کرده است. پرداختن به این بیماری و مصاحبه باکسی که امیدوارانه با آن دست‌وپنجه نرم کرده، اشتیاق و اضطرابی خاص ایجاد می‌کند. تا به خانه‌شان برسیم، همان محدود جملاتی که در گفت‌وگوی تلفنی ردوبدل کردیم مرور کردیم؛ بیماری‌ای که حتی شنیدن نامش زندگی هر فرد و خانواده‌ای را دگرگون می‌کند. با لحن و صدایی مهربان، صبورانه آدرس خانه‌شان را داد و راهنماییمان کرد. به خانه‌شان رسیدیم، در خانه‌شان که راه می‌رویم بغض سخت گلویمان را می‌فشارد؛ از کنار پدر، مادر، خواهرانش و خودش که می‌گذریم پاهایمان بی‌اراده سست می‌شود؛ حنانه دختری ماسک زده بر دهان به همراه مادرش کنار ما می‌نشیند . مادرش دستی بر سر دخترش می‌کشد و خطاب به ما می‌گوید این بچه سه ماه است هیچ غذایی نخورده است ...

آن‌ها ساکن کاشان هستند. پدر حنانه بازنشسته است و مادرش هم‌خانه دار. این خانواده 6 نفر هستند که 4 نفرشان دختر است.

حنانه قرائتی دختری که در سن 12 سالگی دچار سرطان شد اسم سرطانش « لوپوس» است. این بیماری خود ایمنی مزمن است که می‌تواند ترجمان‌های متعددی مثل پوست مفاصل استخوان کلیه‌ها و سیستم عصبی بدن را از کار بیاندازد و در بدن درگیر کند.

از حنانه پرسیدیم چطور متوجه شدی بیمار هستی؟ او می‌گوید: در ایام محرم بی‌اشتها شده بودم و کاهش وزن داشتم بارها دکترهای مختلفی رفتیم اما هیچ‌کدامشان تشخیص نمی‌دانند که چه نوع بیماری دارم.

حنانه می‌گوید بعد از 1 سال که کل دکترهای متخصص کاشان را سپری کردیم بالاخره یکی از آن‌ها به من گفت کاشان فایده‌ای ندارد و باید تهران بروی تا بیماری تو را تشخیص دهند. رفتیم تهران بیمارستان مفید 1 ماه بستری بودم و در این مدت از من آزمایش‌های مختلفی می‌گرفتند.

چند نفر بی‌قرار و مضطرب‌اند، دو سه‌نفری هم که جواب آزمایش را گرفتند با چشمان اشک‌بار منتظر تفسیر آزمایش‌اند، اینجا کسی به حال خودش نیست. کمی نگرانی، کمی اضطراب، کمی اشک چاشنی چهره‌ همه‌‎ی کسانی است که یا خود بیمارند یا همراه‌اند. ثانیه‌های ساعت اینجا از نفس می‌افتند وقتی به بیماری می‌گویند توده‌ات بدخیم است و باید سریع مداوا را شروع کنیم.

او می‌گوید:در حالت عادی وقتی از مدرسه می‌آمدم، در خانه دراز می‌کشیدم که خستگی‌ام دربیاید. اما رفته‌رفته بیماری‌ام پیش رفت و ضعیف شدم.

سخت نفس می‌کشیدم. با خودم می‎گفتم خدایا! چه چیزهایی داشتم و تابه‌حال بی‌خبر بودم. بعدازآن لذت‌های دیگری سراغم آمدند؛ لذت بوی باران، آفتاب داغ و ... . احساس کردم همه‌چیزهای اطرافم به طرزی باورنکردنی زیباست. انسان ها چقدر زیبا هستند. همه این حس‌ها تبدیل شد به اینکه شروع کنم و شکرانه بگویم.

حنانه می‌گوید: در این آزمایش‌ها 4 مورد از علائم پیدا شد که دکترها تشخیص سرطان دادند . مادرش می‌گوید بعد از انجام آزمایشات وقتی حنانه به هوش آمد شروع کرد به سینه زدن، ازش پرسیدم چرا سینه می‌زدی می‌گفت : مادر جان من در حسینیه بودم و داشتم عزاداری می‌کردم چرا من را بیدار کردی. حنانه در حال و هوای محرم در دل خواب با اهل‌بیت عزاداری کرده است.

حنانه می‌گوید: من سرطانم را خوب نمی‌شناختم. مدلی پنهان بود. اولش به من گفتند زود خوب می‌شوی اما این‌طور نبود. بعداً گفتند که چند روز بیشتر زنده نیستی. اما من با معجزه خداوند 4 سال است که زنده‌ام .

از حنانه پرسیدبم کی به تو خبر داد سرطان داری؟

وی می‌گوید: وقتی دکتر بالای سرم آمد گفت تو یک بیماری نادر داری که تا آخر عمر خوب‌شدنی نیست و باید دارو مصرف کنی و ما فقط می‌توانیم کنترلش کنیم . من اصلاً باور نمی‌کردم همش می‌گفتم الکی میگویند من که مشکلی ندارم فقط کم‌اشتها شده بودم . اما به‌مرور زمان مشکلاتم زیاد شد و متوجه شدم هیچ‌چیز الکی نیست و تقدیر خدا این‌چنین بوده که من حنانه دختر 12 ساله‌ای که باید بازی‌های کودکانه داشته باشم سرطان دارم...

درمان این بیماری از خود بیماری سخت‌تر است

حنانه می‌گوید: دکترهای بیمارستان گفتند برای درمان باید رضایت کل خانواده باشد زیرا ممکن است در طول درمان به خاطر بدن ضعیفم مشکل جدی‌تری پیش بیاید و من از دنیا بروم .. پلاکت خونم خیلی پایین بود طوری که دکترها به خانواده‌ام می‌گفتند امیدی به زنده ماندن دخترتان نیست اما من همیشه به خدا و معجزه‌هایش امید دارم و میدانم بالاخره من یک روزی شفا می‌گیرم اخه من دیگر با داروهای شیمیایی خوب نمی‌شوم فقط باید خدا من رو شفا بدهد.

از حنانه پرسیدیم این بیماری چه سختی‌هایی دارد!؟

حنانه می‌گوید یکی از سختی‌هایی این بیماری این است که اگر این توده به هرجایی از بدن برخورد کند ان قسمت از کار میافتد که من در حال حاضر پای راستم ازکارافتاده است و همین چند روز پیش به قلبم زد و ضربان قلبم را بشدت پایین آورده است.

خبرنگار: پس چطور برای قلبت مشکلی پیش نیامده است؟

جواب داد: معجزه خدا...و ادامه داد : یکی دیگر از مشکلات این بیماری بی‌اشتهایی است طوری که من 4 ماه است هیچ غذایی نخوردم و اگرم غذایی بوده فقط به نیت شفا چند دانه برنج خورده‌ام ...

خبرنگار: هزینه‌های این بیماری چگونه است؟ از پسش برآمدید؟

حنانه می‌گوید هزینه‌های این بیماری بسیار سرسام‌آور است خیلی سنگین است؛ به‌طوری‌که هیچ ارگانی زیر بار تامین هزینه این داروها نمی‌رفت که اگر هم می‌خواستند کمک کنند ما اصلاً قبول نمی‌کردیم . من همیشه به خانواده‌ام می‌گفتم خدا اگر دردی را می‌دهد راه درمانش را می‌دهد و خرج و مخارج درمانش را می‌دهد که تا الآن خدا رو شکر هیچ مشکلی نبوده امیدوارم در ادامه هم مشکلی برای هزینه‌های درمانم پیش نیاید.

خبرنگار: از اینکه موهایت ریخته است ناراحت نیستی ..؟

حنانه می‌گوید: در طول درمان در بیمارستان که بستری بودم متوجه می‌شدم وقتی دستم را به سرم می‌کشم موهایم دسته‌دسته ریزش دارد اما می‌ترسیدم به مادرم بگویم.

یک روز از یکی از هم‌تختی‌هایم سؤال کردم چرا این مشکل رادارم چرا موهای من می‌ریزد بهم گفت: حنانه جان این ریزش موهایت به خاطر داروهایی است که وارد بدنت می‌شود .اوایل خیلی اذیت شدم و هرروز وقتی تنها می‌شدم گریه می‌کردم وقتی خبر به کاشان رسید که من دیگر مویی به سرم ندارم تمام دوست‌هایم و کسانی که من را می‌شناختند مویشان را تراشیدند تا من غصه نخورم . حتی خواهرم ریحانه وقتی متوجه شد من این مشکل رادارم موهایش را تراشید و بالای سرم آمد و گفت دیگِ غصه نخور من هم مثل تو مو ندارم . این اتفاق‌ها خیلی من را خوشحال می‌کرد. از اینکه مردم شهرم به من لطف دارند و برای همدردی با من چنین کارهایی انجام می‌دادند.

از حنانه پرسیدم خاطره‌ای از بیمارستان داری ؟ برایمان تعریف کن

در بیمارستان که بودم کنار تختم یک دوستی داشتم اسمش محدثه بود خیلی باهم خوب بودیم تقریباً بیماریش مثل من بود نزدیک به 3 ماه در اتاق ایزوله کنار هم بودیم خیلی همدیگر را دوست داشتیم و به هم محبت می‌کردیم. بعد از مدتی محدثه حالش بهتر شد و دکترها گفتن مرخصش کنند بعد از 1 هفته مادرش با خواهرم تماس گرفت و گفت محدثه دوست و همراه حنانه فوت کرد ..

اولش باورم نمی‌شد و فکر می‌کردم دروغ میگویند اما بعد از مدتی متوجه شدم واقعیت است . بدترین خبری بود که شنیدم محدثه دختر خیلی خوبی بود خدا رحمتش کند.

حنانه پرسپولیسی است و از او پرسیدیم چه رابطه‌ای با باشگاه پرسپولیس و بازیکنانش داری؟

او می‌گوید موقعی که در بیمارستان مفید تهران بودم خیلی سختی می‌کشیدم و از اونجایی که به پرسپولیس علاقه شدیدی دارم از طریق سهیل سعادتمندی یکی از عکاسان باشگاه ارتباط برقرار کردم و بهش گفتم دوست دارم تولدم بازیکنان پرسپولیس باشند یک روزبه تولدم من رو سورپرایز کردن و همه بازیکنان همراه با آقای خوردبین و آقای برانکو به بیمارستان آمدند و برایم جشن تولد مفصلی گرفتن از همین‌جا از همه عواملی که باعث شدند این جشن برپا بشود تشکر می‌کنم همین‌ها باعث شد من با سرطان بجنگم.

خبرنگار: تابه‌حال به خاطر این بیماری به مرگ هم‌فکر کردی؟

می‌گوید آدمی باید همیشه به مرگ فکر کند ممکن است کسی که بدنی سالم دارد زودتر از من از دنیا برود اما من چون شرایطم خاص است وقتی به بیمارستان رفتم در اتاق که بودم به خواهرم گفتم من خیلی از نمازهایم را به خاطر مشکلات جسمانیم نخواندم یادت باشد نمازها را به‌جا بیاورید ممکن است من دیگر نباشم...

ماجرای شفا گرفتنت چه بود؟

حنانه گفت: موقعی که در بیمارستان بودم 4 ماه هیچ غذایی نمی‌توانستم بخورم حتی وقتی 1 سی‌سی آب می‌خوردم تا دهانم خشک نشود معده‌ام درد می‌گرفت و مشکلاتم زیاد می‌شد مادرم و چند تا از مادران دیگر در بیمارستان دعا می‌خواندند و متوسل به اهل‌بیت شده بودند همان موقع در کاشان تمام فامیل در منزل دورهم جمع شده بودند و دعا می‌خواندند در همین بین خوابم برد در عالم خواب یک آقایی با قدبلند و شالی سبز من را صدا کرد حنانه چرا بلند نمی‌شوی بهش گفتم نمی‌توانم بلند شوم دستش را زیر کمرم گرفت و گفت بلند شو غذایت را بخور وقتی چشمانم را باز کردم دیدم نشسته‌ام.

نمی‌توانستم مادرم را صدا بزنم چون اینقد ضعیف بودم صدایم درنمی‌آمد به‌سختی به میز زدم و یکی از پرستارها آمد و گفت جانم گفتم مادرم را می‌خواهم وقتی مادرم آمد، من فقط می‌گفتم گرسنه‌ام ..

وقتی مادرم آمد گفت تو چطور نشستی چی شده که گرسنه شدی این آب‌میوه چیست دستت است؟ بهش گفتم مادر کسی به خوابم آمد و من را بلند کرد و به هم گفت غذا بخور الآن هم خیلی گرسنه هستم بستنی میخواهم پیتزا می‌خواهم و ... همان روز همه‌چیز برایم آوردند و من و بچه‌های دیگِ باهم دیگر خوردیم.

خبرنگار: حال این روزهای حنانه چطور است؟

حنانه می‌گوید حالم خیلی خوب است اصلاً ناراحت نیستم که مشکل‌دارم و همش میگویم تقدیر خداوند است از همه دوستان‌هایم چه در دنیای مجازی چه در دنیای واقعی که به من لطف دارند تشکر می‌کنم و باید به خدا امیدوار بود و به او اعتماد کرد. همه‌چیز روبه‌راه می‌شود. اتفاقات قشنگی می‌بینیم. به شرطی که حال ما وقتی با واقعه تلخی روبه‌رو می‌شویم، باحالمان درزمانی که با خوشی‌ها مواجه می‌شویم یکسان باشد. خدای نعمت‌بخش همان خدای محروم‌کننده از نعمت است. پس حال ماست و زاویه نگاه ماست که باید تغییر کند. هرچه آدم بیشتر به خدا اعتماد کند، خدا به او بیشتر توجه می‌کند. انشاء الله همه بیماران شفای کامل بگیرند.

به مادر حنانه گفتم خدا صبر حضرت زینب را به شما داده است روحیه‌ات خیلی خوب است

وی می‌گوید: وقتی خدا این بیماری را به حنانه هدیه داد فقط دست روبه آسمان دراز کردم و گفتم خدایا صبر حضرت زینب را به من بده تا بتوانم آب شدن بدن ضعیف دخترم را ببینم تا بتوانم ریزش موهایش را ببینم زمانی که فهمیدم دختر 12 ساله‌ام به سرطان مبتلاست روز و شب گریه می‌کردم اما می‌دانم که باید حالم خوب باشد تا بتوانم به دخترم‌ کمک کنم. از مادر حنانه درباره بیماری دخترش پرسیدم و اینکه حنانه چطور توانست با این بیماری کنار بیاید.

او گفت: اسم بیماری سرطان را که شنیدم، فقط مرگ به مغزم خطور کرد. اصلاً نمی‌توانستم باور کنم که دخترم بیمار است. اما دکتر بیمارستان گفت با کمک خدا و شما، دخترتان خوب می‌شود. همین برای من کافی بود که یک مقدار آرام شوم.

همه مراحل درمان ریحانه در بیمارستان زیر نظر متخصصین انجام‌شده است. و جالب اینکه خانواده حنانه برای تأمین هزینه‌های درمان، اصلاً دچار بحران و مشکل مالی نشدند. این وضعیت ترس و نگرانی را در وجود مادر بیشتر کرد.

آن شب که دخترش در اتاق ایزوله بستری بود، برای مادر سخت‌ترین شب روزگارش بود. اما با تلاش‌های پزشکان و دعای مادر، حال حنانه بهتر می‌شود و او را به بخش منتقل می‌کنند.

مادر حنانه از آغاز دوران شیمی‌درمانی گفت و در این دورهای فشرده که هنوز هم ادامه دارد حنانه چگونه شیمی‌درمانی را انجام خواهد داد.

اصولاً ذهنیت ما از بیماری سرطان، فردی است که موهایش ریخته و همین فکر در وجود مادر حنانه هم رخنه کرده بود.

او می‌گوید که در آن روزها مدام به موهای دخترم فکر می‌کردم و اینکه قرار است چگونه با این واقعیت کنار بیاید که موهایش خواهد ریخت.

مادر حنانه از عوارض شیمی‌درمانی می‌گوید و اینکه ریحانه دچار حالت تهوع می‌شد. در همان روزهای درمان بیماری بود که حنانه به مادرش می‌گوید: من قرارِ بمیرم!

مادر حنانه می‌گوید: خودم تقریباً قطع امید کرده بودم اما وقتی روحیه حنانه را می‌دیدم حالم خوب می‌شد چون حنانه حال روحش خوب بود من هم حالم خوب می‌شد.

مادر حنانه از بی قرای های حنانه می‌گوید که وقتی از من می‌پرسید مامان من چه دعایی بخوانم تا قلبم روحم آرام شود من می‌گفتم فقط با ذکر الا به ذکر الله تطمین و القلوب آرام می‌شوی.

مادر حنانه می‌گوید یک روزی که حنانه خیلی بی‌قراری می‌کرد و حالش هم خوب نبود خوابش برد و من بالا سرش بودم که دیدم صدای گریه‌اش بلند شد با یک لیوان آب بالای سرش رفتم گفتم چی شده دخترم برایم تعریف کرد در عالم خواب یک خانم با چهره‌ای نورانی به خوابم آمد و از من سؤال کرد چرا بی‌قراری می‌کنی چرا بیتابی می‌کنی ؟ گفتم من مریضم سرطان دارم آرام و قرار ندارم می‌خواهم خوب شوم . این خانم نورانی به من گفت حدیث کسا بخوان تا آرام شوی. هر موقع حنانه بی‌تابی می‌کند برایش حدیث کسا می‌خوانم تا آرام شود.

خبرنگار: حرف و سخن پایانی با ما دارید بگوید

از شما تشکر می‌کنم که با آمدنتان روحیه دخترم را عوض کردید از همه مردم تقاضا می‌کنم برای حنانه دعا کنند تا دخرتم شفا بگیرید از خداوند متعال خواستارم در این شب‌های مبارک خداوند همه بیماران را شفا بدهد.

خبرنگار: حنانه خانم شما شفا گرفته اهل‌بیت هستی و انشا الله به‌زودی شاهد بهبودی کامل تو و کل بیماران سرطانی باشیم.

گاهی اوقات معجزات و نعمت‌های خدا مثل داشتن بدن و جسم سالم را نمی‌بینیم. سلامتی برایمان عادی می‌شود و تا وقتی‌که بیمار شویم در خواب غفلت هستیم. حالا خوب می‌دانم که سلامتی بزرگ‌ترین معجزه و نعمت الهی است./918/ت302/س

ارسال نظرات
نظرات بینندگان
jam
Iran (Islamic Republic of)
۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۲۰:۴۱
خدایا به حق امشب تولد امام حسن مجتبی کاری کن تمام بیماران شفایابند خدایا بر بنده مسکینت رحم کن غیر از درگاه تو جایی نداریم.خدایا به حق زیبایی جهانت قسمت میدهم هرچه سریعتر همه را درمان کن یا ارحم راحمین الغوث الغوث الغوث.
16
1
ناشناس
|
۱۵ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۲:۵۴
برای شفای بیماری پدر منم دعا کنید خواهش میکنم
حسین ۶۴ساله شیراز
|
۰۲ بهمن ۱۴۰۰ - ۰۲:۰۸
سلام. من خودم الان نزدیک به ۸ماهه مبتلا به سرطان ریه بدخیم هستم وقابل عمل هم نمی‌باشد. تحت درمان با توکل به خدا وتوسل به انبیا ومامان وحضرت فاطمه زهرا س مشغول شیمی درمانی. وپرتو درمانی هستم البته گفتنش راحته ولی اسم سرطان. عوارض پرتو درمانی. عوارض شیمی درمانی و..... همه هم به راحتی نیست وهمیشه می‌گویم الحمدالله رب العالمین وفقط از خودش میخواهم که هر طور صلاح ومصلحت می‌داند با من رفتارنماید راضی به رضای او هستم و هرروز صبح که برمی خیزم می‌گویم خدارا شکر که امروز هم زنده ام فقط زجر وناراحتی های همسر و۳فرزندم که از چشمانشان می‌خوانم مرا به گریه می اندازد و می‌گویم خدایا هرچه زودتر آنچه که صلاح میدانی (شفا باشد ویا....) تمامش کن تا اطرافیان بیش از این اذیت وآزار نکشند. خدایا به حق حضرت فاطمه زهرا س وب حرمت این بانوی بزرگوار واین ساعت عزیز که متعلق به خودت است همه بیماران چه سرطانی وچه بیماران بدحال دیگر علیالخصوص آنهایی که صاحب و پشتیبانی ندارند هدیه میلاد این بانوی گرامی شفای خیر عنایت فرما وحنانه مارا. هم از غم وغصه وبیماری نجات بده به برکت صلوات بر محمد و آل محمد. التماس دعای خیر ازهمگان.
علی از قم
|
۰۲ بهمن ۱۴۰۰ - ۰۸:۴۵
اللهم صل علی محمد و آل محمدو عجل فرجهم
ان شاالله شفای همه بیماران به برکت صلوات بر حضرت ختمی مرتبت محمد و آل محمد
ali
Iran (Islamic Republic of)
۱۵ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۲:۵۵
ازدواج سنت الهی و طبیعت است که موانع و قوانین غلط ونگاه جنسیت زده وعدم توجه به کرامت انسان باعث شده از مسیر صحیح خارج و از امری الهی و ساده به یک معضل پیچیده و ناهنجاری اجتماعی تبدیل گردد و موجب تضعیف بنیان خانواده و زمینه ساز بزهکاریهای دیگرگردد مهریه از مسیرصداق و درستی خارج و به قانونی فمینیستی و مردستیز تبدیل شده است. در شرع مقدس اسلام ازدواج یک سنت حسنه و مهریه هبه ای جهت ایجاد مودت است و تاکید بر مهریه اندک و مهرالسنه است و نباید مهریه مستمسکی برای تهدید و تحقیر مردان و منفعت مهریه خود عامل طلاق شود قوانین یکطرفه وغلط حوزه خانواده، حریم خصوصی وحقوق وکرامت انسانی مردان را تضییع نموده و مصداق روشن بی عدالتی علیه آنان است و متاسفانه مردان در دادگاههای خانواده به جرم مرد بودن و تشکیل خانواده بالفطره محکوم اند و بواسطه این قوانین یکطرفه یک مرد معسر در زندگی مشترک توان دفاع از حقوق خود را ندارد وبا طلاق از زندگی ساقط وتباه می شوند. مهریه های سنگین ابزاری برای خشونت علیه مردان و زوجین شده است. با دعوای مهریه وکشیده شدن زندگی زوجین به دادگاه ، طلاق عاطفی و به دنبال آن جدایی اتفاق خواهد افتاد و آن زوج هرگز دیگر زیر یک سقف نخواهند رفت که تبعات بدی برای خانواده و جامعه دارد. روابط عاطفی زوجین را نمی شود در قالب قوانین خشک و یکطرفه تنظیم نمود وباید به جای دادگاه ها مشاوران خانواده به این امر بپردازند . متاسفانه مهریه های سنگین در جامعه رواج پیدا کرده و به مردان تحمیل می شود. زندانی کردن ، مالباخته و تحقیر کردن افراد ،‌کاغذ بازی و گرفتار کردن مردان در بروکراسی قوانین خشک و غلط دادگاهها و برخوردهای قهری و قضایی با مردان به خاطر ازدواج و تشکیل خانواده به نفع زنان و مردان خانواده نیست. حبس کردن افراد به خاطر مهریه جدای از آثار سو آن بر مردان ،خانواده و فرزندان و هزینه های آن بر جامعه مغایر با اصول ده و بیست قانون اساسی و مفادی از قانون مدنی واخلاق و شرع است و با کاهش نرخ ازدواج و جمعیت در آینده نه چندان دور شاهد جامعه ای پیر و شکننده خواهیم بود. در هیچ جامعه ی بشری چیزی به نام زندانی مهریه وجود ندارد ایا ما یک کشور خاص هستیم و یا اسلام ما با سایر مسلمین متفاوت است ؟ازدواج جرم نیست که کیفر داشته باشد و باید بحث کیفری از مقوله ی ازدواج و مهریه های سنگین از سازوکار ازدواج کنار گذاشته شود علاوه برمهریه :پیش پرداخت، تنصیف اموال ، اجرت المثل،نحله ، نفقه ، به ارث رسیدن مهریه، نیم عشر،موضوع بکارت،حق الوکاله وکیل زن ،حق حبس و واژه عندالمطالبه ونفقه حضانت و ... نیز علیه مردان اضافه شده است و مردان زیر بار این قوانین غلط تباه کرده است . وکلای خانواده با دریافت پول وکالت زن از مرد آتش یک زندگی دچار تنش شده را شعله ورتر می کنند . اجرای احکام قانونمند نبوده و شان و شخصیت وآبرو مردان مورد توجه نیست و مرد مدام باید به دنبال اثبات گناه نکرده ی خویش باشد واصل برائت موردتوجه نیست.چرا یک زن ناشزه باید مهریه بگیردو تمکین نیزنکند؟ و عدم تمکین ودریافت مستمری مهریه مشوقی برای ترک شوهر وخیانت بیشتربه وی باشد.زندگی خصوصی زوجین پادگان نیست که با قوانین خشک و منسوخ وارد حریم ان شد و آن را آشوب کرد . مهریه امروز چیزی شبیه به کلاه برداری ، برده داری در قرون وسطا است . یک مرد مورد خشونت و معسر چرا نمی تواند طلاق بگیرد . چرا شروط یک طرفه عقدنامه و ماده 1130 حق طلاق همراه مهریه ایجاد کند؟ حق طلاق همراه مهریه ظلم است و یک مرد را یک عمر گرفتارمی کند آن قدر ازدواج در ایران پیچیده و دشوار شده که دیگر دلیلی برای ازدواج وجود ندارد ازقوه قضاییه و مجلس خواهشمندیم نسبت به پیگیری موضوع از کمیسیون و بررسی با قید سه فوریت موضوع خانواده و مهریه به عنوان یک رکن مهم جامعه و نیز حقوق شهروندی مردان و اقدام و مصوبه ی خوب اخیر کمسیون را به قوه قضاییه ابلاغ و قوانین جدید بخشنامه گردد تا افراد دیگری قربانی این سو مدیریت ها و قوانین ناهنجار نشده انده و از ازدواج جرم زدایی و زندانیان مهریه با قید فوریت آزاد گردند امروزه نقش زنان در طلاق و خیانت پر رنگ است . مردان رویین تن نیستند و با این قوانین مردستیز نابود شدند
6
2
jam
Iran (Islamic Republic of)
۳۰ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۴:۵۴
علی آقا هم پدر تو خوب شود هم مادرمن.ایکاش درمانهایی که سیستم ایمنی را بسیار بسیار بالا میبرد که در آلمان آمریکا اروپا ژاپن چین هست درایران بود عمررا چهار پنچ برابر میکند.اما بازهم خدا شفا دهد.
7
2
محسن
Iran (Islamic Republic of)
۰۶ شهريور ۱۳۹۹ - ۰۶:۳۲
يا حسين تمام بيماران را شفا بده و خانواده ها را از رنج بيماری دور کن آمين يا رب العالمين بايد قدر خود وسلامتی خانواديمان بدانيم و گناه نکنيم
9
3
ناشناس
|
۰۵ مهر ۱۳۹۹ - ۲۱:۰۸
امان از جهل و نادانی، تمام بدبختی مردم از همین جهل و نادانی و خرافات، زمانی علم بشر مشکل سرطان رو بطور کامل، حل میکنه.
نیلوفر
Iran (Islamic Republic of)
۲۷ شهريور ۱۳۹۹ - ۰۳:۱۰
سلام من دختر 19 ساله هستم خیلی خوشحال از اینکه حال حنانه خوب شده مادر من هم سرطان سینه دا شت اما متاسفانه شش ماه میشه فوت کرده‌دربیمارستان باهنر کرج من مطمعنم حنانه کسی رو داشت که حمایتش کنه. رایانه دفترچه بیمه وغیره.... اما مادر من چی از اون زنی پاک دامن تر پیدا نمیشه اما به خاطر بی پولی فقر جنشو از دست داد چرا چن اتباع بود بینه نداشت ویزیت یکه مادویست هزارتومن می‌گرفتیم برا خود شهروند های ایران چهار هزار تومنمیفتاد چرا چون بیمه داشتن اما ما بدبختاچی وضمون اینه چن از بخت بعد تابیت ایران داریم نمیگم مرگ حق نیست نه مرگ حقه اما مادرم بخاطر بی پدولی فوت کرد سرطانش خوش خیم بود اگه دولت به فکر افقانستانیها نیست شما باشین شهروندان کسی که میخاد سواب کنه اگه به اتباع هم کمک کنه قبول میشه چرا چرا نژاد پرستی اخه همه جا آدم خوب بدداره اما از بخت بد هرچی بده سر راه ما قرار میگیره دیر شده بود اگه کلیمو می‌فروخت بازم نمیشد
12
5
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۹ مهر ۱۳۹۹ - ۲۲:۲۹
سلام بر خداوند مهربان،، سلام برادرو خواهرهای قهرمان سرطان،، سلام بر همدردهایم،، سلام و خوش مدگو به شما که تازه سرطان گرفتی،،، کچل هایمان زیاد شد
5
3
ناشناس
United States of America
۰۳ بهمن ۱۳۹۹ - ۰۷:۰۰
سلام برادر منهم سرطان داره تو رو خدا دعایش کنید تا معجزه بشه برادرم شفا پیدا کنه
7
1
ناشناس
United States of America
۰۳ بهمن ۱۳۹۹ - ۰۷:۰۰
سلام برادر منهم سرطان داره تو رو خدا دعایش کنید تا معجزه بشه برادرم شفا پیدا کنه
5
1
هادی
|
۱۸ بهمن ۱۳۹۹ - ۰۳:۳۵
انشا الله خوب میشه...
مهرانه
Iran (Islamic Republic of)
۱۳ اسفند ۱۳۹۹ - ۰۲:۵۵
سلام منم همسرم سرطان پانکراس داره دکتر جواب کرد توراخدا دعا کنین
6
2
ناشناس
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
۱۴ فروردين ۱۴۰۰ - ۰۸:۴۱
لوپوس که سرطان نیست
6
2
زینب
Iran (Islamic Republic of)
۲۷ فروردين ۱۴۰۰ - ۰۲:۰۴
حنانه جان من هم برای سلامتیتان دعا میکنم امیدوارم هرچه زودتر خوب خوب بشی ان شا الله
4
0
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۰۲:۳۰
قسمت همه سلامتی و تندرستی و شادی باشه .الهی آمین
4
0
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۶ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۴:۰۰
مگه لوپوس سرطانه؟
2
0
سید علی
|
۱۰ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۲:۳۴
نسخه ودرمان تمام سرطان ها؛ /پرهیز از فرآورده های حیوانی وخوردن گیاه (سبزیجات و...) وبطور کلی؛ در طول روز خوردن میوه جات، سبزیجات ومغزیجات(پسته. فندق. بادام. گردو) به مدت 2هفته میباشد /بنده خودم وچندین نفر جواب گرفتیم (البته به دستور یک پزشک طب اسلامی...
سید علی
Iran (Islamic Republic of)
۱۰ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۲:۲۷
نسخه تمام سرطانها
2
0
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۳۱ شهريور ۱۴۰۰ - ۰۲:۴۳
خوب
2
0
نازنین سعیدی
Iran (Islamic Republic of)
۱۱ مهر ۱۴۰۰ - ۱۱:۳۴
سلام همگی خواهر و برادر های عزیز محتاجم به دعا هاتون تا عزیز ترینمون شفا پیدا کنه سرطان استخوان داره یا الله معجزه کن تا شفا پیدا کنه یا خدا
7
0
طاها
Iran (Islamic Republic of)
۱۸ مهر ۱۴۰۰ - ۰۱:۴۳
خدایا طاها شفابده دعاکنید
2
0
محمدرضابراز
Iran (Islamic Republic of)
۲۳ آبان ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۱
اینجانب محمدرضا براز متولد ۱۳۶۴ساکن تهران
در اواخرسال ۱۳۸۹ دچار بیماری سرطان خون از نوع لوسمی حاد دچا‌‌‌‌ر شدم ....بنده بعد از نزدیک به سه سال درمان با عنایت بخدا و در روحیه خوبی که خودم داشتم این دوره ها رو پشت سر گذاشتم و فقط به این فکر می کردم بااین بیماری بجنگم و یک لحظه کوتاه نیام .. دورهای شیمی درمانی هرچند سخت بود  ولی به فکر این بودم من خوب خواهم شد، و به خدای خودم ایمان داشتم ،اما بعضی وقت ها فکر های منو رااز این ذهنیت خوب کم رنگ نگه میداشت..تصوراتی
که هروز به سراغ من میومد، این بود چرا کسانی که قبل از من بیمار شدند وجود ندارند..که
همین تصور من باعث میشد که حتما مرگ پشت این بیماری هست ...هرچند اسم سرطان سخت هست اما من به اسم مرگ نگاه نمی کردم..دوست داشتم از بیماری کسانی قبل از من دچار این بیماری  شدند جویا بشم بدونم چه اتفاقی برایم قرار پیش بیاد...امامتاسفانه کسی پیدا نمی کردم ..از دور میشنیدم کسانی خوب شدند ولی چرا اعلام نمیکنند که ما بیماران سرطانی  بدانیم چی در انتظارما هست ... و همین باعث میشد که من خوب خواهم شد واین کار را برای دیگران خواهم کرد...اکنون بنده بعنوان مشاوره بیش از ۸۵۰ بیمار مبتلا به سرطان چه حضوری چه مجازی در سراسر کشور در کنارشون هستم ،و با بیماران از نظر تاثیرات درمان و دوره ها چه از نظر روحیه و عوارض داروها مشاوره میدم ..و میگم منم مثل شما هستم و شما هم مثل من و پس امید به خدا با این بیماری خواهیم جنگید..انگیزشون نسبت به درمان بالا خواهم برد تا در برابر این بیماری با روحیه بالا درمانشون پشت سر بگذرونند ،چون یک بیمار سرطانی بیش از هرکس حرف یک هم نوع خودش بیشتر براش تاثیرگذار هست..سوالی که برای تمام بیماران سرطانی پیش میاد در ابتدای بیماری آیا ما دوباره
می توانیم کارهای روز مره خودمون انجام بدیم آیا ما محدود نمیشیم ...من برای اینکه همیشه بیماران به این سوال خاتمه بدهند.. اعلام می کنم ما بیماران سرطانی هیچ وقت محدود نمیشیم و مثل یک فرد سالم چه بسا بیشتر کارهای روزمره خودمونو انجام میدیم...برای اثبات این کار اینجانب تصمیم گرفتم با یک گروه کوهنوردی دست به صعود قله های سخت بزنم که از قبل هیچ زمینه ای از کوهنوردی نداشتم...چرا کوهنوردی را انتخاب کردم..چون این رشته فعالیت مستقیم با گردش خون داره یه بیمار سرطانی خون در هر شرایط میتونه کارهای
بیش عهده خودش انجام بده ...و همین انگیزه باعث شد اینجانب در خرداد ماه ۱۳۹۶ در کمتر از ده ماه ۳۸صعود به قله داشته باشم که بیشتر قله ها بیش از ۴۰۰۰ هزار بوده که قبلا هیچ زمینه قبلی از کوهنوردی نداشتم ..و امروز بیش از ۱۸۰ قله صعود داشتم هر چند دوستان بیمار سرطانی این عکس ها واین اقدام منو میبینند و در روحیشون تاثیر گذار هست ، و به خاطره همین با تمام توان این راه را ادامه خواهم داد .
و از خدا بزرگ ممنونم چنین روحیه به من داد
و امروز تلاشم میکنم این حرکت رسانه ای بشه تا اونای که فکر میکنند سرطان خط آخر هست بگوییم دراشتباه هستند..

خدا بخواهد سرطان که هیچ دماوند هم جلویت
زانو میزند..
نکته های مهم بیماری

هرچند اسم سرطان سخت هست...ولی خودم را آماده برای جنگیدن با این بیماری کردم.. خواستم هم خودش را و هم اسمش را شکست دهم ..که این امر نیاز به فرمولی برای این کار داشت... فرمولی را یافتم برای شکست این بیماری ... ایمان داشتن به کسی که من را به عنوان بنده خاص بودن انتخاب کرده... پس در من دیده که میتوانم از عهده شکست این بیماری برآیم... به هرحال انکار ناپذیراست که حتی نام این بیماری هم بسیاری را ناراحت میکند چه برسد به آن مبتلا شوی...نگاه مثبت به زندگی ..به این معنی نه که انسانی مثبت باشم و سعی کنم از اتفاقات و وقایع غیر قانونی را نادیده بگیرم..مثبت بودم چون فهمیدم افکار چنان قدرتی دارند که میتوانند سازنده یا ویانگر باشند....حالا به این باور رسیدم...باورش سخت هست که تا همین چند سال پیش محمدرضا براز یک جوان معمولی درگیر زندگی روزمره اش بود ولی حالا هم سرطان را شکست دادم و هم به بالاترین مقاطع تحصیلی رسیدم..و بلندترین قله های کشور را فتح کردم و امروز من سفیر امید خیلی ها هستم ...که خودم متعقد هستم سرطان نه تنها ضعیفم نکرد بلکه زندگی کردن را به من یاد داد و یه نقطه عطف بزرگ باعث شد اوج بگیرم..و الان به جای رسیدم که قهرمان خیلی هستم..و این هم چیزی نیست جز ایمان واراده قوی ونگاه مثبت به زندگی ما بیماران خاص..
بانوشتن نام محمدرضا براز در گوگل تمامی مستندات بنده اعم از روزنامه ها...مجلات.. برنامه پخش شده شبکه ها ....قابل رویت هست..پیج اینستا بنده rezabaraz33
2
0
اسماعیل
Iran (Islamic Republic of)
۲۸ دی ۱۴۰۱ - ۱۲:۳۸
سلام من دوستی دارم که چند ماه درگیر سرطان مری شده وشیمی درمانی وپرتودرمانی شده جواب داده ولی دکترا گفتن باید عمل بشه واز عوارض عمل می ترسیم باید قسمتی از نایشا بردارن نمی دونیم کجا ببریمش اگر کسی دکتر جراح خوبی سراغ داره کمکمون کنه
0
0