۱۸ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۷:۴۳
کد خبر: ۶۱۹۸۱۴
نبض قلم(2)

غمت آقاجان! در هر بیت احساس ما نشسته ست

غمت آقاجان! در هر بیت احساس ما نشسته ست
و خواهری که نرسید به نفس‌های آخر، و گودالی که به طواف جانی آمده بود، تا دشت خدا سفید بماند، تا سرخ نشود از ذبح عظیم.

باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا، صدیقه مدملی

پرده اول

دوباره راهی تو شدیم
و دل ما قرص از مهر و دلداگی به توست ما گم نمی‌شویم
ما هم نوای خاندان تو روضه‌خوان تو هستیم
امید داریم به دیده‌هامان
به نور اشک ماتمت که نشانمان دهد
راه خیمه گاهت کجاست؟

پرچم عزای تو سامان سر ماست
ما عشق تو را بر سینه زدیم
و نامت نشاط بودن ماست
که هماره فریاد هل من ناصرت
به حیات می‌خواندمان
و کربلا هر روز در جان ما غوغا کرده ست
و شوری که در پایش می‌سوزیم
غمت آقاجان! در هر بیت احساس ما نشسته ست
ما در همه جا و در همه ثانیه‌ها راهی تو می‌شویم

پرده دوم

بیابان بود
و سعی نفس‌گیر مادری
در هفت صفا و هفت مروه
و آیه‌ای از سوز بی‌پایان عطش اسماعیل
سپس زمزم بارید
بر عشق هاجر به خلیل
و اسماعیل که در ذبح نفس‌های ابراهیم به لبیک آمد
و بعد از آن استجابتی در زیر دستان ابراهیم
تا حیات اسماعیل به بار نشست
و سفید شد دشت خدا از
حضور دوشادوش آنان که در احرام جان خویش
به طواف دلدادگی هاجر به خدای ابراهیم و اسماعیل می‌آیند

و ...
بیابانی دیگر با آیه‌هایی از
عطش و عطش و عطش
و این بار لبیک اسماعیل
همان بازو بود و چشم که در فرات، زمزم مشکش را خشکاندند
و سعی همان بود که
« او می‌دوید و من می‌دویدم»
و خواهری که نرسید به نفس‌های آخر
و گودالی که به طواف جانی آمده بود
تا دشت خدا سفید بماند
تا سرخ نشود از ذبح عظیم
اما اینک
خنجری به دست شیطان افتاده بود...

/918/ی702/س

ارسال نظرات