۲۱ آبان ۱۳۹۸ - ۱۹:۰۹
کد خبر: ۶۲۶۹۴۰
یادداشت تحلیلی رسا از وقایع لبنان؛

انقلاب‌های 1848 اروپا یا استراتژی «شرق بدون دولت»

انقلاب‌های 1848 اروپا یا استراتژی «شرق بدون دولت»
احزاب وابسته به غرب با امیدواری به فراگیرشدن اعتراضات مردمی لبنان به سایر کشورها، به دنبال پیاده‌سازی استراتژی شرق بدون دولت هستند.

خبرگزاری رسا ـ گروه بین‌الملل: تحولات هفته‌های اخیر در عراق و لبنان بار دیگر زمزمه آغاز فصل جدیدی از بهار عربی را در میان تحلیلگران به راه انداخت؛ حرکاتی که از دسامبر 2010 با خودسوزی محمد بوعزیزی در تونس آغاز و به سرعت فضای اجتماعی ـ سیاسی دیگر کشورهای عربی مانند الجزایر، اردن، مصر، یمن، بحرین، لیبی و عربستان را در برگرفت.

ویژگی غالب کشورهای درگیر با مسأله بهار عربی، وابستگی به غرب و حمایت‌ بیگانگان چه در سطوح امنیتی و چه در سطوح اقتصادی، سیاسی و اجتماعی از سردمداران عربی است. جنبش‌های نوپای ضعیف، مردمی مقهور، خشمگین و معترض به وضعیت نابسامان اقتصادی و فساد که به خیابان‌ها آمده و بدون داشتن رهبری واحد به تلاش برای سرنگونی حاکمان وقت پرداخته و تنها برخی کشورها مانند یمن و مصر توانستند موفقیت‌هایی نیز به دست آورند اما در این میان با روی کار آمدن جریان‌های اسلام‌گرای رادیکالی (نظیر اخوان المسلمین در مصر) و یا دخالت کشورهای غربی در جنبش‌های اعتراضی مردم به نام حمایت از حقوق بشر و شکل‌گیری دموکراسی و دولت مدنی، فضای بیداری اسلامی به سرعت غبارآلوده شده و خواسته‌های مشروع مردم به محاق رفت تا دیکتاتوری در لباسی نو بتواند خود را بازتولید کند.

لبنان نیز در زمره کشورهایی است که موج اول بهار عربی، آن را در برگرفت. رفت‌وآمدهای پیاپی نمایندگان صندوق بین‌المللی پول و اعلام وضعیت نابسامان اقتصادی به همراه تحریک مردم به حضور در خیابان‌ها از سوی دستگاه اطلاعاتی موساد و سیا موجی از نارضایتی را در میان مردمان برانگیخت. تجربه مسؤولان وقت لبنان در مبارزه با فساد و مدیریت اعتراضات به حق مردم سبب شد تا فتنه داخلی لبنان به سرعت خاموش شود. پیشرفت فزاینده حزب الله و پیروزی‌های محور مقاومت و افزایش قدرت چانه‌زنی حزب الله در منطقه در کنار ضعف مسؤولان لبنانی وابسته به عربستان نظیر سعد الحریری، بار دیگر نارضایتی را در میان مردم به راه انداخت تا اینبار نیز ملت لبنان برای رهایی از چنگال ظلم و ستم به خیابان‌ها بیایند اما نبایستی تحلیل را در این سطح به پایان رساند.

کروات زده‌های یهودی و استراتژی‌ براندازی
در ماجرای موج اول بهار عربی، مرجعیّت نظری و سیاسی نخبگان و به تبع توده‌ها، مهندسان انقلاب رنگی بودند که غالب آنان را یهودیان مغرب زمین تشکیل می‌داد. جرج شارپ مغز متفکر انقلاب‌های مخملی در کنار نوئا فیلدمن، برنارد هنری لیفی و جرج سوروس هدایت افکار عمومی را برعهده داشتند. استراتژی عمومی انقلاب‌های نوظهور مبتنی بر اندیشه «شرق بدون دولت سیاسی» است. تجزیه دولت‌های مرکزی و تبدیل کشورها به بخش‌های فدرالی، دو بال استعمار برای استمرار نفوذ خود در خاورمیانه است.

استراتژی نفوذ، بیش از پیش تحت تاثیر سیاست جدید «جهانی‌شدن» امپریالیسم است. جهاز هاضمه استعمارگر غرب با احتکار تصمیم‌های سیاسی و با تکیه بر عنصر اقتصاد و با انگیزه حمایت از امنیت رژیم صهیونیستی، خواهان بلعیدن کشورهای اسلامی است. شکل‌گیری قدرت‌های نوظهور و تغییر معادلات جهانی، زنگ خطر را برای استکبار جهانی به صدا در آورده است از این رو مشغول ساختن کشورهای اسلامی به مشکلات و مسائل داخلی، کم‌هزینه‌ترین شیوه برای مهار قدرت‌های اسلامی است.

از سوی دیگر ابزار و ادوات جدیدی برای استراتژی تجزیه خاورمیانه مورد استفاده قرار گرفته است که برخی از مهمترین آنها به شرح ذیل است:

1. تکیه بر عنصر تبلیغاتی و زبان رسانه با هدف ایجاد جنگ روانی، تصمیم‌سازی برای مردم و اعتماد به رهبری و مرجعیت همگانی به جای مرجعیت شخصی. بدیهی است در فرض مرجعیت همگانی، امکان مهار جنبش‌های اعتراضی سخت و طاقت فرساست.

2. تفریغ ساختار حکومتی از مفاهیم سیاسی، ایجاد شکاف در میان گروه‌ها و احزاب سیاسی و روی کار آوردن دولت‌های تکنوکرات که ضمن وابستگی به غرب، تمام تلاش خود را اجرای سیاست‌های از پیش دیکته شده قرار دهند.

3. استعانت از مفاهیمی نظیر دموکراسی، آزادی، برابری، عدالت، ترقّی و توسعه، رشد اقتصادی و پیشرفت در کنار ترویج بن‌مایه‌های اندیشه‌های سوسیالیستی در میان تظاهرکنندگان با هدف افزایش دوقطبی‌ و تنش.

4. نفوذ و راهبری تظاهرات با استفاده از عوامل داخلی و تحریف شعارها و تنزّل خواسته‌ها و مطالبات مردمی از سمت و سوی اقتصادی ـ سیاسی به براندازی نظام

صف‌آرایی نظام‌های سیاسی نیز از نکات قابل توجه کودتاها و انقلاب‌های مردمی است. با افزایش دامنه اعتراضات، جبهه اقتصادی لیبرال با هدف بلعیدن اقتصاد کشورهای نوپا، با شعارهای میان‌تهی و پوشالی مانند دولت مدنی، حمایت از حقوق شهروندی سعی در تزریق ایدئولوژی خود در بدنه حاکمیت‌ها دارد هرچند که جبهه فرهنگی نیز به عنوان پیشقراول استعمار، زودتر از هر جریان دیگری خود را به کف میدان تظاهرات می‌کشاند.

در لبنان چه می‌گذرد؟
پیش از آنکه به تشریح وقایع لبنان بپردازیم باید دانست که از مدت‌های مدید تا به امروز، حزب الله و هم‌پیمانان و حامیان داخلی آن از هر جناح و جریانی، اولین هدف اقدامات خرابکارانه درون لبنان هستند؛ این سخن بدین معنا نیست که تمامی معترضان به وضعیت نابسامان اقتصادی، در زمره خرابکاران هستند، اما بایستی توجه داشت که نفوذیان داخلی با همراهی عوامل خارجی ترور شخصیتی سید مقاومت و رهبران حزب الله را در دستور کار خویش قرار داده‌اند، مشاهده برخی ویدوهایی که در آن به صراحت به سید مقاومت اهانت شده است، خود اثباتی بر این مدعاست.

اما موج دوم اعتراضات در لبنان چگونه رقم خورده است؟ این امر را بایستی در چندین گام تشریح کرد:

1. دیدارهای مشترک میان ده‌ها NGO با نمایندگان بانک جهانی و افراد وابسته به آکادمی‌های بین‌المللی مانند کارنگی که هدف از این دیدار فراهم سازی مقدمات شوراندن مردم علیه فساد و تبعیض بوده است.

2. رصد دقیق وقایع و پیشراندن افکار عمومی به سمت اعتراضات مدنی پس از ریشه‌دواندن فساد، دروغگویی و فریب در میان مسؤولان لبنانی: ناکارآمدی روزافزون مسؤولان و غرق شدن آنان در فساد و هدر دادن ثروت‌های ملّی زمینه مناسبی را برای انفجار مردمی فراهم کرد تا موج اعتراض‌ها در کوتاه‌ترین زمان، لبنان را درنوردد.

3. پیاده‌سازی الگوی انقلاب‌های 1848 اروپا: این انقلاب که به بهار مردم معروف شده است، تمام اروپا را دربرگرفته و هدف از آن نابودی نظام فئودالی و روی کارآمدن نظام سرمایه‌داری بوده است. براندازان خارجی با الهام از این انقلاب درصدد هستند تا فضای ملتهب این روزهای لبنان و حتی عراق را به سمت و سوی کودتایی فراگیر در خاورمیانه بکشانند؛ این نظریه آنگاه تایید می‌شود که بدانیم، اردوغان نخست وزیر ترکیه چند روز قبل نسبت به تلاش برخی گروه‌ها برای کشاندن دامنه اعتراضات به ایران ابزار نگرانی کرد چه آنکه با شعله‌ور شدن اعتراضات درون ایران، موج آن به کشورهای همسایه نظیر ترکیه نیز کشیده خواهد شد.

4. استفاده از شعارهای ازپیش تعیین شده به جای شعارهای ملّی: دقت در شعارهایی که از سوی جریان‌های برانداز و وابسته به غرب در میدان شهیدان بیروت سرداده می‌شود، فضای شعارهای انقلاب‌های رنگی را یادآوری می‌کند حال آنکه می‌بایست شعارها به سمت و سوی ریشه‌کن‌کردن فقر و فساد، تبعیض و زدوبندهای سیاسی هدایت شود هرچند که تکنوکرات‌ها نیز فضای غبارآلود لبنان را برای رسیدن بر کرسی قدرت مناسب دیده و گاه با شعارهای ضدملی‌گرایی همراهی می‌کنند.

با آنکه تحلیل وقایع لبنان در این وجیزه نمی‌گنجد اما به نظر تا اندازه‌ای فضای کنونی لبنان برای خوانندگان محترم شفاف شده باشد. اعتراض به وضع موجود در لبنان و پیگیری مطالبات به حق و مشروع مردم، امری است که نباید از آن به سادگی عبور کرد لکن جریان‌ها و گروه‌های مختلف لبنانی باید با درایت فضای کنونی را مدیریت کنند.

با توجه به کنش‌های سیاسی حزب سعد الحریری و همپیمانانش مانند جعجع و جنبلاط این گمانه‌زنی تقویت می‌شود که این احزاب به دنبال متوجه ساختن مسؤولیت فساد به نیروهای ملّی ـ مذهبی مانند حزب الله هستند. شکست احزاب وابسته به مثلث عبری ـ عربی ـ غربی سبب شده تا جنبش‌های اعتراضی مردم از سوی این احزاب مورد بهره‌برداری سیاسی قرار گیرد و تنها هوشیاری و بصیرت ملت لبنان و گوش سپردن به نصایح سید حسن نصرالله هست که می‌تواند لبنان را از بحران کنونی خارج سازد.

محمد رایجی پژوهشگر مسائل جهان اسلام

محمد رایجی
ارسال نظرات