۱۷ آذر ۱۳۹۸ - ۱۵:۱۷
کد خبر: ۶۲۹۷۵۶

ترکش‌های اجتماعی یک تصمیم اقتصادی

ترکش‌های اجتماعی یک تصمیم اقتصادی
مسئولان دوراندیش، سرمایه اجتماعی را بر چشم و در صدر می‌نشانند و در مقابلش کلاه از سر بر می‌دارند و گرامی اش می‌دارند. موضوع ساده است؛ اخذ برخی سیاست‌ها مغایر و مخالف میل مردم است

به گزارش خبرگزاري رسا، مسئولان دورانديش، سرمايه اجتماعي را بر چشم و در صدر مي‌نشانند و در مقابلش کلاه از سر بر مي‌دارند و گرامي اش مي‌دارند. موضوع ساده است؛ اخذ برخي سياستها مغاير و مخالف ميل مردم است و بيش و کم همه دولتها از سر لجاجت يا سهل انگاري در اتخاذ تصميمات مهم، بدون مديريت افکار عمومي و اقناع مخاطب، تنها به «حرف درماني» بسنده مي کنند اما با حرف نمي توان سرمايه اجتماعي از دست رفته را احيا کرد و مفهوم بلند و مقدس «اعتماد» را به جامعه بازگرداند.  

بارها شنيده ايم که سرمايه اجتماعي کليد استقرار جامعه مدني و حيات شهروندي است و وقتي اعتماد و شفافيت تنزل مي يابد، سقوط آن حتمي الوقوع است. ثبات در رفتار و سياست‌هاي مسئولان و شفافيت آنها، تسهيل جريان اطلاعات توسط دولت و پاسخگويي جامعه مدني مي تواند، کشور را از اين نظر ثروتمند کند، پر واضح است که هيچ متاعي هرقدر گرانبها به پاي سرمايه اجتماعي نمي رسد. 

گمانم در مقاله اي تحت همين عنوان به بيان شاخص‌هاي آن در جامعه ايران پرداخته شده بود، اينکه «سرمايه مفهومي کلي است که از اجزاي متفاوتي تشکيل شده، اين اجزا دارايي هاي يک جامعه مي تواند باشد که هيچ کس به طور فردي مالک تمام آنها نيست. اين نوع سرمايه تنها در صورت تملک جمعي، معني پيدا مي کند و يک نفر هرگز نمي تواند مالک وجود سرمايه اجتماعي در جامعه باشد.»  بهتر است به خاطر داشته باشيم که سرمايه اجتماعي در عين تاثيرگذاري بر عملکرد دولت قويا از عملکرد آن متاثر مي شود، بنابراين هر اقدام دولت، سرمايه اجتماعي را مي تواند به گونه اي مثبت يا منفي تحت تاثير قرار دهد.

نظر به اهميت سرمايه اجتماعي در توسعه يک کشور، بررسي رفتار دولت در توليد يا تخريب آن از اهميت بالايي برخوردار است. سرمايه اجتماعي ملاطي نامرئي است که اعضاي جامعه را باهم نگه مي دارد و مي تواند به مواردي همچون اعتماد، باورها، ايمان و هنجارهاي عمومي تعبير شود. جان مايه سرمايه اجتماعي، اعتماد است. اعتماد بخشي از سرمايه اجتماعي و شايد مهمترين و اساسي ترين بخش آن نيز هست. اعتمادسازي براي توليد سرمايه اجتماعي، به اين مفهوم است که دولت بايد محيط اجتماعي اعتمادزايي را تدارک ببيند که نه فقط اعتماد اعضاي جامعه به اقدامات و سياست‌هايش را فراهم آورد، بلکه مشارکت در اداره جامعه را معنادار سازد. در اين رابطه، ثبات در رفتار و سياست‌هاي مسئولان و شفافيت آنها، تسهيل جريان اطلاعات توسط دولت، تمرکززدايي از قدرت، دولت شفاف و پاسخگو، تناسب اقتدار دولت و جامعه مدني بسيار مهم است.   

شنيده ايم که سرمايه اجتماعي را مي توان به آساني تخريب کرد اما به سهولت قابل بازيافت يا توليد نيست، از اين رو رفتار دولت  به عنوان کنشگر عمده اجتماعي و نيز عرضه کننده ساختارها در جامعه بايد کاملا حساب شده و هوشمندانه باشد. براين اساس مي توان گفت اگر دولت خيرخواه عموم و همه چيزدان نباشد يا نتواند کارويژه هايش را به درستي انجام دهد، سرمايه اجتماعي تخريب خواهد شد. اين احساس که دولت خيرخواه عموم شهروندان است و در نتيجه به زيان آنها و به نفع گروهي خاصي اقدام نمي کند و نيز احساس اينکه دولت همه چيزدان است و بنابراين نسبت به پيامدها و برون دادهاي مثبت يا منفي اقداماتش اشراف دارد، به ايجاد و تقويت يا بازيافت اعتماد عمومي در جامعه کمک مي کند.

پديده هايي چون بيکاري و تورم و فقر و اعتياد زمينه تخريب سرمايه هاي اجتماعي را فراهم مي کند. از طرفي جايي که اقدامات دولت توانايي و قابليت خودسازماندهي ساکنان جامعه را کاهش ي دهد، سرمايه اجتماعي تخريب مي شود. دولت مي تواند با عرضه عملکرد ضعيف، اعتماد عمومي را در جامعه از بين ببرد.

در واقع دولت ضعيف، مانع از انباشت موثر سرمايه اجتماعي خواهد شد. اصولا دولت در هر جامعه اي عرضه کننده اصلي ساختارها و نهادهاي رسمي است، موقعي که ساختارهاي معيوبي عرضه شوند، يا نهادهاي رسمي اعتمادآور نباشند، اعتمادعمومي کم بنيه و شکننده خواهد بود. موقعي که قوانين و مقررات دولتي، نهادهاي رسمي از درجه شفافيت، دامنه شموليت و ضمانت اجرايي بالايي برخوردار نباشند، بي اعتمادي در جامعه شيوع پيدا مي کند. به همين ترتيب، عدم پايبندي دولت به اين نهادها و ساختارها يا سهل انگاري نسبت به آنها به بي اعتمادي عمومي در جامعه دامن مي زند و بالاخره زماني که مردم به صلاحيت و توانمندي علمي و مديريتي مجموعه دولت اعتماد نداشته باشند و مديران و تصميم سازان دولتي را افرادي ضعيف و ناتوان تصور کنند، اعتماد عمومي تحليل خواهد رفت.

شايد مصداق آن را بتوان افزايش ناگهاني نرخ سوخت عنوان کرد، اقدامي که به دور از شفافيت و به صورت خلق الساعه عملي شد و موجي از اعتراضات مردمي را به همراه داشت. برهمين اساس به طور مشترک از نگرش صاحب نظران پيرامون حفظ، تقويت و انباشت اين منبع ارزشمند و پيامدهاي افول آن بهره مند شديم. 

حسين نجابت نماينده اسبق مجلس

ابتدا بايد يادآور شد که دليل اصلي تنزل سرمايه اجتماعي در کشور ناشي از ناکارآيي دولت و نهادهاي برآمده از آن است و يا نبود سيستم اطلاعاتي که منجر به نظام اعتماد ساز شده و حتي غفلت دولت از وظايف اصلي خويش وپرداختن به امور ديگر. به هرحال مخاطب نظام، مردم اند، مردم ابتدا بايد يک‌دل بوده و وحدت داشته باشند و به اصطلاح اعتماد کنند. سرمايه اجتماعي يک‌سري پارامترها و مولفه هايي دارد که مهمترين آن وحدت، اعتماد و پذيرش سخن حاکمان است. اين سرمايه اجتماعي در ايران همواره کارگشا بوده  يعني هم در انقلاب و هم در ايام جنگ، توانسته ما را از چالش هاي جدي عبور دهد، هرچند همواره دولت ها و مجالس و قوه قضائيه اهل وفاي به عهد نبوده و بر سر عهد و پيمان خود نمانده اند، اين امر باعث شده که سرمايه اجتماعي کاهش پيدا کند، طبعا وقتي دروغگويي و نفاق و عمل نکردن به وعده ها تکرار مي شود و وقتي حکمرانان يعني کساني که مي خواهند دستورهاي اجتماعي و اوامر و نواحي را صادر کنند (دولت و مجلس)، اهل اشرافي گري و تجمل گرايي بوده و سبک زندگي آنها از بدنه مردم جدا باشد، خود به خود اعتماد کاهش مي يابد و جامعه احساس مي کند فرمانروايان يا حکمرانان براي منافع شخصي خود کار مي کنند اما اگر حکمرانان مثل مردم زندگي و فکر کنند، خود به خود همراهي جامعه را خواهند داشت و سرمايه اجتماعي، افزايش مي يابد، مصداق آن، جنگ تحميلي است.

ما در جنگ هرچه فرمانده شهيد داريم، محبوبيت اش به اين دليل بوده که خود در خط مقدم جنگيده و از دور دستور نداده است تا ديگران را جلو بفرستد. فرمانده در خط مقدم نارسايي ها و کمبودهاست اما در دولت ها به تدريج اين ويژگي از بين رفت.

در دولت يازدهم و دوازدهم اين مسئله به اوج خود رسيد و هر روز خبر اختلاس و گراني شنيديم، البته ناگفته نماند که خوشبختانه در جمهوري اسلامي، وحدت اکثريت مردم بر پايه اعتقاداتي است و محور آن هم ولي فقيه است. امام راحل مثل مردم زندگي مي کرد، اهل راستگويي و وفاي به عهد بود و خود را از جامعه جدا نمي کرد، رهبر انقلاب هم چنين خصيصه رفتاري دارند. بنابراين سرمايه اجتماعي در مورد امام و رهبر انقلاب هنوز وجود دارد اما در مورد مسئولان چنين نيست به اين دليل که تصميماتي را قوا اتخاذ مي کنند و اين تصميمات نافذ نيست. قوه قضائيه مدتي است که به طور جدي با مفاسد برخورد مي کند، اين تقاضاي مردم است، اگر خوب انجام شود، سرمايه اجتماعي را افزايش مي دهد اما در ماجراي افزايش نرخ بنزين اين شائبه بوجود آمده که اگر بناست صرفه جويي کنيم دولت اول از خود آغاز کند. اگر منابع ارزي مان کم است و بناست ولخرجي نکنيم، دولت بايد اول از خودش کار را شروع کند.

ما در سال‌هاي اخير از ناحيه دولت و گاهي از ناحيه مجلس و قوه قضائيه لطمه خورده ايم و سرمايه اجتماعي مان کاهش پيدا کرده، در جريان اخير هم مردم از چندجهت احساس همدلي نمي کنند، اول اينکه فشار روي آنهاست، ضمن اينکه قرار نبود نرخ بنزين به يکباره افزايش پيدا کند، ثانيا مردم احساس مي کنند دولت با آنها رو راست نبوده و جامعه را در جريان قرار نداده است. برهمين اساس معتقدم سرمايه اجتماعي آنجايي که به دولت و مجلس بازمي گردد، به شدت کاهش پيدا کرده است. برخلاف باور عموم، سرمايه اجتماعي شکننده نيست و اتفاقا پردوام بوده و به سرعت نمي شکند، طبعا وقتي بي اعتمادي پيدا شود به تدريج هم ساخته مي شود.

وقتي مردم ببينند مسئولان در جايي زندگي مي کنند که مثل خودشان است و به دنبال کار هستند، اعتماد مي کنند اما با مشاهده تن پروري و کم کاري، ديگر اعتماد نخواهند داشت. البته ناگفته نماند که افول سرمايه اجتماعي ممکن است در هر مملکتي اتفاق بيفتد و اين مسئله ارتباطي با جهان اول يا سوم بودن ندارد. مردم آمريکا به رهبرانشان در همه نظرسنجي ها اعتماد چنداني ندارند. آنها سازمان و تشکيلاتشان به گونه اي است که بين دو حزب بزرگ مجبور به رفت و برگشت هستند و در انگليس آرا مردم متشتت است و هيچ اعتمادي به اينکه احزاب کاري براي آنها انجام بدهند، وجود ندارد اما ساختارهاي آنها طوري جا افتاده که مجبورند به يکي از احزاب راي بدهند.

در فرانسه اعتماد مردم به ماکرون بسيار پايين است اما فرهنگ کار جمعي جا افتاده است، يک سال است که  در فرانسه، جليقه زردها اعتراض مي کنند و دولت هم با خشونت رفتار کرده اما کسي اموال عمومي  را تخريب نمي کند. اگر در کشور ما اعتراضي صورت بگيرد، به سرعت به آشوب تبديل مي شود و ما متاسفانه از شانس بزرگ اعتراض مسالمت آميز به اين خاطر محروم مي شويم. بنابراين تفاوت زيادي ميان سرمايه اجتماعي در کشورهاي جهان اول و سوم نيست، منتها سردمداران در کشورهاي جهان اول، اگر به يکباره و بدون اطلاع مردم، نرخ بنزين افزايش يابد، دو يا چند وزير استعفا مي دهند اما اين مسئله هنوز در کشور ما جا نيفتاده است و حتي در ماجراي اعتراض، دولت ما اقدامي نکرد، بهتر است عبارتم را اين طور اصلاح کنم که دولت مشوق اعتراض نبوده است و اين اعتراض به اغتشاش کشيده شد و عده اي فرصت طلب گفتند، بايد به مردم فرصت اعتراض بدهيم، اين جمله درست است و مطابق قانون اساسي مردم حق اعتراض دارند اما مجوزي هم صادر نشده و نوعا براي حمايت ها مجوز مي دهند.

مصداق آن تجمع و تحصن کارگران يا دانشجويان است که کسي به آنها کاري ندارد. شايد بعضا برخوردهايي صورت بگيرد اما بعد آزاد مي شوند. ما بايد به جايي برسيم که سردمداران احزاب و گروه ها، مسئله ملي و حزبي را از يکديگر تفکيک کنند و وقتي آفت و بلاي ملي بروز پيدا مي کند، به دنبال تسويه حساب سياسي نباشند. اما در اغلب موارد تحريک مي کنند حتي تحريک هاي تند. از طرفي اعتراض کنندگان گاهي حدود و ثغور و حقوق خود را نمي شناسند و به سرعت کساني بر موج سوار مي شوند و اغتشاش اتفاق مي افتد.

در هرحال کاهش سرمايه اجتماعي بسيار خطرناک است يعني هيچ وقت نمي توانيد در جريان حکمراني با بي اعتمادي کاري را انجام داده و به سرانجام برسانيد. اگر سرمايه اجتماعي که نمود آن در اعتماد و وحدت است، دچار خدشه شود، هر تصميمي که بگيريد مردم نمي پذيرند و مي گويند دولت منافعي دارد بنابراين اگر مردم به تصميمات حکومتي يعني قوانين مصوب مجلس و اجراي آن توسط دولت، اعتماد نداشته باشند، قابل تحمل نيست. در صورتي که اگر اعتماد عمومي وجود داشته باشد، مردم مي فهمند که اين تصميم، منفعتي ملي دارد که همگان را شامل مي شود. 

علي اصغر مهاجري جامعه شناس

سرمايه اجتماعي داراي سه ضلع شفافيت، اعتماد و پويايي در روابط و اعضاي داخل جامعه است. اگر هريک از اين اضلاع دچار تهديد شود، ساير ضلع ها هم رو به فرسايش مي روند. نکته دوم اينکه سرمايه اجتماعي بسيار مهم است و بدون آن  ساير سرمايه ها کارآيي ندارند و اين مسئله بارها آزموده شده لذا مهمتر از بدست آوردن سرمايه اجتماعي، نگه داشت آن است. نکته ديگري که در ارتباط با اين مسئله بايد مورد تأکید قرار گيرد، دير بدست آمدن و سخت شکل گيري آن است و مهمتر از همه فرسايش سرمايه اجتماعي است که امکان دارد خيلي زودتر از بدست آوردن اش از دست برود.

نکته نهايي اين است که در ساليان اخير يعني در ۱۰ تا ۱۲ سال اخير دچار فرسايش سرمايه اجتماعي شده ايم و اين موضوع در برخي از برهه ها، جزء سه مسئله اصلي کشور بوده و از اين جهت نگران کننده است. زماني که ما دچار فرسايش سرمايه اجتماعي مي شويم، شفافيت کمتر شده و به دنبال آن، اعتماد کاهش يافته و مناسبات و روابط پويا و مثبت ما تبديل به مناسبات و رفتارهاي گسسته و منفي شده است، اگر بخواهيم بهتر اين فرمول را فهم کنيم، بايد به بحث بنزين اشاره کنيم که شفافيتي در رابطه با اين افزايش نرخ وجود نداشت و به صورت يواشکي و بدون آگاهي مردم و مشارکت آنها اتفاق افتاد، از اين رو اعتماد ضربه ديد و به دنبال آن هم روابط پوياي جامعه دچار اختلالات کارکردي شد، البته دوباره همين اختلالات کارکردي ممکن است به کاهش اعتماد و کاهش شفافيت کمک بکند يعني فرض را بر اين بگذاريم که ضرورتي داشته قيمت بنزين افزايش پيدا کند اما دولت مي توانست مردم را محرم بداند و به طور شفاف از طريق ميانجي هايي که ميان دولت و مردم است، مثل احزاب و نظام رسانه اي و خبرگان دانشگاهي و کنشگران و مصلحان اجتماعي، مردم را در جريان امر بگذارد، طبعا اگر دولت اين اقدام را انجام مي داد و به اعتمادسازي و شفاف سازي روي مي آورد، روابط پويا و مثبتي براي اجراي طرح افزايش نرخ بنزين بدست مي آمد و سرمايه اجتماعي هم افزايش مي يافت و هيچ گونه تحرک منفي اتفاق نمي افتاد و حتي اگر مخالفين و دشمنان هم مي خواستند، از اين وضعيت سوء استفاده کنند، شرايط و مناسبات اجتماعي به گونه اي بود که مردم اجازه چنين مانوري را نمي دادند اما چون شفافيت و اعتمادي نبود، روابط پويا و مثبت تبديل به روابط منفي شد. طبعا پيامدهاي منفي کاهش سرمايه اجتماعي اين است که اعتماد مي شکند، شفافيت کدر مي شود و روابط، پويايي اش را از دست مي دهد و مردم از سرمايه اجتماعي افقي به سرمايه اجتماعي عمودي روي مي آورند. سرمايه اجتماعي افقي جان مايه توسعه يک کشور است اما سرمايه اجتماعي عمودي، زهر هلاهل توسعه است.

سرمايه اجتماعي عمودي مي تواند انسجام ملي را دچار مشکل کند و روابط بين گروه ها را از بين ببرد و بي اعتمادي نسبت به نهادهاي مدني و دولت را کمتر بکند. اما  در پيامدهاي انباشتي مي تواند به فرآيند و جريان توسعه ضربه بزند. مي تواند به کارگيري سرمايه هاي ديگر جامعه مثل سرمايه انساني و اقتصادي و تکنولوژيکي را دچار مشکل بکند و چه بسا اختلال کارکردي ايجاد بکند. سرمايه اجتماعي کالاي گرانبهايي است به همين خاطر ترد و شکننده و حساس است.  حتي اگر سرمايه اجتماعي را با برخي از کالاهاي حساس مقايسه کنيد، مي بينيد که به دست آوردن و نگه داشت آن بسيار سخت است.

سرمايه اجتماعي بسيار ارزشمند است، کشوري که با افزايش اين سرمايه روبه روست، مي تواند اقدامات مثبتي را انجام بدهد اما اگر اين سرمايه دچار شکنندگي شود، همه اقدامات مثبت از دست مي رود. ما کمتر از سرمايه اجتماعي مراقبت مي کنيم  و به دليل اينکه سرمايه مورد اشاره بر روي ضلع اعتماد و شفافيت و پويايي روابط ايستاده، شکنندگي بيشتري دارد. خاطرمان باشد که سرمايه اجتماعي تمايز جدي با ساير سرمايه ها دارد، به اين دليل که ساير سرمايه ها را حتي اگر درست هم استفاده بکنيد، از آن کاسته مي شود. اما سرمايه اجتماعي برخلاف همه سرمايه هاي ديگر، هرقدر درست استفاده شود، بيشتر خواهد شد.

به عنوان مثال در سالياني که ايران دچار جنگ ناخواسته شد، امام با ظرافتي خاص بستر اين سرمايه اجتماعي را با تشکيل بسيج فراهم کرد. اعتماد مردم هم به مسئولانشان بالا بود چون شفافيت وجود داشت و آنان که در راس امور مملکت بودند، با مردم شفاف سخن مي گفتند. بنابراين همين سرمايه اجتماعي ما را از يک خطر جدي نجات داد. اگر بخواهيم اين سرمايه را در جهت نادرست استفاده کنيم، آني فرو مي ريزد و مي شکند. فراموش نکنيم که سرمايه اجتماعي در برخي از برهه ها مطلوب بوده؛ در دولت سازندگي و اصلاحات و مهرورزي اين سرمايه افزايش پيدا کرد.

اما در دوره دوم دولت مهرورزي به شدت کاهش يافت و در ميانه دولت تدبير و اميد، کمي تا قسمتي حال اين سرمايه بهتر شد تا اينکه در دو سال اخير دوباره به شدت تنزل يافت. به همين علت آينده پژوهان پيش بيني کرده اند که فرسايش سرمايه اجتماعي در بين چالش هاي کشور، جزو نامزدهاي يک تا پنج و عموما يک تا سه خواهد بود. احساسم اين است که براي برخي از دولت ها و مشاورانشان شناخت کمتري نسبت به موضوع سرمايه اجتماعي وجود دارد يا اينکه اهميت و پيامد اين مسئله را خوب آناليز نمي کنند.

چون هيچ جامعه عاقل و صالح و هيچ انساني، سرمايه اجتماعي اش را به راحتي از دست نمي دهد. چون اين سرمايه اجتماعي است که موفقيت در ساير سرمايه ها را تضمين مي کند. يکي از جنبه هاي کاهش سرمايه هاي اجتماعي اعتراض است اما به نظرم اعتراض ها نشانه بهتري هستند چون اثبات مي کند که افراد نگران جامعه خود هستند. اعتراض نماد پويايي است.

سخت ترين قسمت فرسايش سرمايه اجتماعي اين است که جامعه به کما مي رود يعني اعتراض نکرده و سکوت مي کند. معتقدم شيوه اقدام دولت در اجراي سياست افزايش نرخ بنزين بدون ارزيابي تاثيرات فرهنگي و اجتماعي آن و عدم شفافيت باعث کاهش همدلي ميان دولت و ملت شد. چون دولت اطلاعاتش را در ظرف هاي شيشه اي قرار نداد و مشارکت گروه هاي ميانجي (رسانه ها، احزاب و کنشگران اجتماعي) را به مدد نگرفت، اين امر موجب تخريب ديواره هاي شفافيت و اعتماد شد و روابط اجتماعي را به انزوا کشاند، اين انزوا در شهر تهران مصداق دارد و البته برخي از نقاط را به مطالبه گري وادار کرده که بي ترديد اين مطالبه گري بهتر از به انزوا رفتن بوده و هست. اگر مردم اعتراض نکنند و اعتراض شان شنيده نشود به طرف سکوت و عدم مطالبه گري خواهند رفت و ديگر پويايي روابط يا مناسبات در قالب شبکه هاي مختلف اجتماعي وجود نخواهد داشت و اين خطرناک است.  

البته سرمايه اجتماعي خيلي به دولت ارتباط مستقيمي ندارد و زلف اش به زلف دولت گره نخورده بلکه به زلف جامعه گره خورده و نبايد فراموش کرد که عوامل يا مسائل ديگر هم اين سرمايه اجتماعي را تهديد، تشديد و تقويت مي کنند. اما بحث کاهش سرمايه اجتماعي به جوامع خاصي بستگي دارد به جوامعي که کمتر شفاف اند و اطلاعات خود را در ظرف هاي گلي قرار مي دهند و تلاش نمي کنند از آن سرمايه که پايه هايش مردمي و اجتماعي هست، استفاده کنند. بنابراين هرچه توسعه يافتگي جامعه بيشتر، احتمال فروکاهيدن سرمايه اجتماعي کمتر مي شود و اين فرمول براي همه کشورها يکسان نيست. 

سعيد معيدفر جامعه‌شناس 

سرمايه اجتماعي، امري نسبتا پايدار است و به اين معنا نيست که با يک اتفاق کوچک، توليد و از بين برود، نمي خواهم بگويم شوک بنزيني اتفاق کوچکي بود اما براي زايش سرمايه اجتماعي و يا براي تحليل و سستي آن ما نياز به يک زمان مستمر داريم يعني اين گونه نيست که در مقطعي خاص، سرمايه اجتماعي توليد و جهش پيدا بکند و بعد مضمحل شده و به شدت کاهش يابد. ضمن اينکه سرمايه اجتماعي بحثي است که الزاما طرف مقابل آن دولت نيست. همان طور که از عنوان اين عبارت برمي آيد، سرمايه اجتماعي نياز به جامعه دارد و مقدم بر شکل گيري آن، جامعه و عقلانيت است.

دولت هم بخشي از جامعه است، جامعه؛ نهادهاي متعددي دارد و احساس مسئوليت افراد را نسبت به يکديگر به جريان مي اندازد. متاسفانه ريشه اول اغتشاش ها و اعتراض هاي بنزيني اين است که جامعه ما در آستانه نابودي است، به عبارت ديگر ما همه پيوندهايي که بين آدمها وجود داشته را ناديده گرفتيم يعني فرد يا افرادي را با برنامه ريزي هاي غلط اقتصادي از دل روستاها کنده ايم وبه حاشيه و اطراف کلانشهرها آورده ايم و در شرايط در به دري و بيگانگي رهايش کرده ايم. فردي که در محيط پيشين خود داراي اعتبار و منزلت بوده و نسبت به ديگران مسئوليت اجتماعي داشته، تحت عنوان توسعه روستايي و صنعتي، به حاشيه شهرها کشانده شده و حيثيت اش با برنامه ريزي هاي غلط دولت ها از دست رفته و به مسافرکشي و دستفروشي در مترو روي آورده است! ما بسياري از افراد را از متن اجتماعي شان بيرون کشيده ايم و با اين اقدام سرمايه اجتماعي را نابود کرده ايم و بعد شهر و کلانشهرهايي تشکيل داده ايم که شمار زيادي از دربه در شدگان در آنجا حضور دارند، در حال حاضر يک سوم جمعيت مشهد حاشيه نشين است و همه اين ها حاصل برنامه ريزي هاي غلط دولت‌هاست.

در گرداگرد شهرک هاي اقماري اطراف کلانشهرها آدم‌هايي زندگي مي کنند که با آن شهر بيگانه اند. هيچ کدام از اين آدمها نسبت به ديگري احساس مسئوليت ندارد، همان طور که دولت يک چنين احساسي را ندارد. به عبارتي ما آمده ايم آن سرمايه هاي اجتماعي پيشين خود را با برنامه ريزي هاي غلط از بين برده ايم و بعد کلانشهرهايي ايجاد کرده ايم که در آن بيگانگي موج مي زند و همه اين ها را به دولت آويزان کرده ايم تا نان خور دولت باشند.

اين ها روزي براي خود عزت داشته اند. اينکه دولت به ملت يارانه معيشتي مي دهد و يا در قالب هدفمندي يارانه ها ۴۵ هزار تومان واريز مي کند، اوج وخامت اوضاع است و از اين بدتر و پست تر نمي شود. ما از اين طريق، عزت آدمها را خدشه دار مي کنيم، يعني مسئولان تلويحا به مردم مي گويند شما هيچ چيز از خودتان نداريد و بقاي تان در گروي اين است که ما وجهي به شما بپردازيم. بعد در چنين شرايطي دولت بنزين را هم گران مي کند، معتقدم پيش تر از اين ها، سرمايه اجتماعي کمرنگ شده بود و با چنين اتفاقي، آن همدلي بين مردم و دولت از بين نرفته، زيرا مردم ما منزلت و اعتبار و شغل خود را از دست داده و گاها اخلاقيات در جامعه منحط شده و جامعه منعزل شده است، بنابراين سرمايه اجتماعي وجود نداشته که بگوييم در جريان اعتراضات بنزيني کم يا زياد شده است.  

اگر سرمايه اجتماعي وجود داشته باشد، شکننده نيست چون امري پايدار است و اين اشتباه ماست اگر تصور کنيم چنين سرمايه اي خيلي سريع از بين مي رود. ممکن است براثر وقوع يک يا دو اتفاق دچار نوساناتي بشود اما از بين نمي رود. از ده ها سال پيش تاکنون با سياست‌گذاري و برنامه ريزي هاي غلط و از بين بردن پراکندگي کشور و تبديل آنها به چند نقطه جمعيتي انبوه، سرمايه اجتماعي به تدريج سست شده برخي معتقدند ايراني ها زود اعتماد مي کنند و زود هم اعتمادشان را از دست مي دهند، به قول فلاسفه پيشين، يکي از ويژگي هاي انسان، ناطق بودن و عقل داشتن است و مهمترين ويژگي اش، اجتماعي بودن است.

زيست انسان، زيست اجتماعي است بنابراين انسان ها ميل به جمع دارند و دوست دارند از طرف دولت، حمايت شوند اما چون شرايط واقعي براي تحقق اين ميل در وضعيت فعلي ما وجود ندارد و يا حداقلي است، وقتي زمينه هاي اندکي هم براي تحقق اين ميل بوجود مي آيد، آدمها ناخواسته فريب مي خورند. در واقع اين ميل که گاهي در آدمها به طور طبيعي وجود دارد منشاء فريب براي آنها مي شود و تصور مي کنند اين فرآيندي است که بايد به آن اعتماد بکنند تا آن تبادل و تعامل بوجود بيايد. متاسفانه به دليل اينکه در جامعه ما، سرمايه اجتماعي و زمينه هايي که مي تواند بستر سالم و مناسبي براي تعاملات باشد، وجود ندارد. اکثر ما با دولت احساس بيگانگي و دورافتادگي مي کنيم بنابراين بخشي از سوء اعتماد مردم به دولت حاصل فقدان فرآيندهاي واقعي و صحيح اعتماد است که ناشي از وجود نهادها و تشکل ها و تعاملات و فرآيندهاي گروهي و مسائلي مانند اين است. 

از طرفي در ماجراي بنزين به خوبي دريافتيم که دولت از اعتراض خوش اش نمي آيد و آن را به رسميت نمي شناسد، هنوز بعد از مدتها در اين باره بحث مي کنند که جايي مشخص براي تجمعات مسالمت آميز درنظر گرفته شود اما در حد حرف باقي مانده است. از سوي ديگر تجربه زيستي مردم ما نشان مي دهد که وقتي جمعي از کارگران که حقوق شان را نگرفته اند و يا جمعي از معلمان و بازنشستگان براي دريافت مطالباتشان معترض هستند و در جايي تجمع مي کنند، به آنها اجازه اعتراض داده نشده و به خواسته هايشان دست نمي يابند و اينگونه است که سرمايه اجتماعي تنزل مي يابد و پيامد آن نياز به پيش بيني ندارد، مصاديق آن را به صورت عيني نظاره گريم.

خشونت و سرقت و اعتياد و ميزان پرونده ها در دستگاه هاي قضائي به روشني پيامدهاي کاهش سرمايه اجتماعي را اثبات مي کند و از طرفي آمار آسيب هاي اجتماعي نمايانگر همين مسئله است. ما بايد واقعيت را ببينيم، اينکه مسئولان ما، جامعه را از حيض جامعه بودن ساقط کرده اند و آدمها به جاي اينکه عضوي از جامعه باشند به فرد تبديل شده اند. /1360//101/خ

منبع: رسالت
ارسال نظرات