۱۲ شهريور ۱۳۸۸ - ۱۶:۵۷
کد خبر: ۶۳۰۱۹

گفتارهاى حكمت آموز رهبر انقلاب درباره صلح امام حسن (ع)

تحلیل دوران پر فتنه امامت پیشوای دوم (ع) در زمان کنونی عبرت آموز و البته کاری دشوار و نزد پیروان مکتب اهل بیت عصمت (ع) دارای اهمیتی خاص است. حضرت آیت الله خامنه ای مدظله از پیش از انقلاب اسلامی مطالعات گسترده و تحلیل های جامعی در این باره داشته اند؛ چنان که در مقدمه ترجمه کتاب صلح امام حسن پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ می نویسند:
 امام حسن(ع)
«اینك كه با فراهم آمدن ترجمه این كتاب پر ارزش و نامى جامعترین و مستدل ترین كتاب درباره صلح امام حسن در اختیار فارسى زبانان قرار میگیرد. اینجانب یكى از آرزوهاى دیرین خود را بر آورده مى یابم و جبهه سپاس و شكر بر آستان لطف و توفیق پروردگار مى سایم. پیش از اینكه به ترجمه این كتاب بپردازم، مدتها در فكر تهیه نوشته اى در تحلیل موضوع صلح امام حسن بودم و حتى پاره اى یادداشتهاى لازم نیز گرد آورده بودم. ولى سپس امتیازات فراوان این كتاب مرا از فكر نخستین بازداشت و به ترجمه این اثر ارزشمند وادار كرد مگر كه جامعه فارسى زبان نیز چون من از مطالعه آن بهره گیرد و هم براى اولین بار درباره این موضوع بسى با اهمیت كتابى از همه و جامع در معرض افكار جویندگان و محققان قرار گیرد.»معظم له  طی سخنان و رهنمودهای خود اشارات و تبیین هایی درباره این دوران مهم و عبرت آموز دارند که در آستانه ولادت کریم اهل بیت علیهم السلام (از منبع پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌ سیدعلی خامنه‌ای) تقدیم می گردد.
 

1. برخی از عوامل صلح امام حسن (ع)

صلح، عوامل خودش را داشت و هیچ تخلف و گزیرى از آن نبود. آن روز، شهادت ممکن نبود. مرحوم «شیخ راضى آل یاسین» (رضوان‌اللَّه‌تعالى‌علیه)، در این کتاب «صلح الحسن» - که من بیست سال پیش، آن را ترجمه کردم و چاپ شده است - ثابت مى‌کند که اصلاً جا براى شهادت نبود. هر کشته شدنى که شهادت نیست؛ کشته شدنِ با شرایطى، شهادت است. آن شرایط، در آن‌جا نبود و اگر امام حسن(علیه السّلام)، در آن روز کشته مى‌شدند، شهید نشده بودند. امکان نداشت که آن روز کسى بتواند در آن شرایط، حرکت مصلحت‌آمیزى انجام بدهد که کشته بشود و اسمش شهادت باشد و انتحار نکرده باشد. / سخنرانى در دیدار با اقشار مختلف مردم (روز پانزدهم ماه مبارک رمضان و میلاد امام حسن مجتبى‌«ع») 22/1/1369

الف. جنگ تبلیغاتی دشمن

بنده در قضایاى تاریخ اسلام این مطلب را مکررا گفته‌ام که، چیزى که امام حسن مجتبى علیه‌السلام را شکست داد، نبودن تحلیل سیاسى در مردم بود. مردم، تحلیل سیاسى نداشتند. چیزى که فتنه‌ى خوارج را به‌وجود آورد و امیرالمؤمنین علیه‌السلام را آن‌طور زیر فشار قرار داد و قدرتمندترین آدم تاریخ را آن‌گونه مظلوم کرد، نبودن تحلیل سیاسى در مردم بود ... همه‌ى مردم که بى‌دین نبودند. تحلیل سیاسى نداشتند. یک شایعه دشمن مى‌انداخت؛ فورا این شایعه همه جا پخش مى‌شد و همه آن را قبول مى‌کردند! / بیانات در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان به مناسبت «روز ملى مبارزه با استکبار»، 12/8/1372

ب‌. هوشیار نبودن مردم

برادران عزیز! ما امروز بیش از همه چیز، به هوشیارى و وحدت کلمه احتیاج داریم. دشمن پیچیده است و در مواجهه با انقلاب و ملت ایران، مرموزانه عمل مى‌کند. غالباً لباس دشمنى نمى‌پوشد؛ بلکه با چهره‌ى نفاق، دورویى، فریب، تبلیغات، شایعه‌پراکنى، ایجاد دلسردى و زنده کردن انگیزه‌هاى گوناگون قومى و تاریخى و فرقه‌یى، جلو مى‌آید. به همین خاطر، با دشمن باید هوشیارانه برخورد کرد.

اگر مردم هوشیار نباشند، همان بلایى بر سرشان خواهد آمد که بر سر مردم مسلمان در دوره‌ى امام حسن(ع) و بعضى از دوره‌هاى دیگر آمد. در آن زمان، چون مردم هوشیار و آگاه نبودند، جریان حق شکست خورد. اگر آگاهى و هوشیارى باشد، وحدت کلمه هم هست. مراقب باشید که وحدت کلمه را حفظ کنید؛ موقعیتها را بدرستى درک کنید و بدانید که امروز اساسیترین کار ما، توجه به این امور است. / سخنرانى در مراسم بیعت جمع کثیرى از عشایر عرب خوزستان و مردم نجف آباد، 19/3/1368

ج. ضعف عموم در تحلیل وقایع سیاسی

من از سابق مکرر گفته‌ام که اگر ملتى قدرت تحلیل خودش را از دست بدهد، فریب و شکست خواهد خورد. اصحاب امام حسن، قدرت تحلیل نداشتند؛ نمى‌توانستند بفهمند که قضیه چیست و چه دارد مى‌گذرد ... دوران دشوار هر انقلابى، آن دورانى است که حق و باطل در آن ممزوج بشود. ... در دوران پیامبر، صفوف، صفوف صریح و روشنى بود. آن طرف، کفار و مشرکان و اهل مکه بودند؛ کسانى بودند که یکى‌یکى مهاجرین از اینها خاطره داشتند: او من را در فلان تاریخ زد، او من را زندانى کرد، او اموال من را غارت کرد؛ بنابراین شبهه‌یى نبود. یهود بودند؛ توطئه‌گرانى که همه‌ى اهل مدینه - از مهاجر و انصار - با توطئه‌هاى آنها آشنا بودند. ... صحنه صحنه‌ى روشنى بود؛ غبارى در صحنه نبود. این‌طور جایى، جنگ آسان است؛ حفظ ایمان هم آسان است... من یک وقت در دوران زندگى تقریباً پنجساله‌ى حکومت امیرالمؤمنین(علیه الصّلاةوالسّلام) و آنچه که پیش آمد، مطالعات وسیعى داشتم. آنچه من توانستم به عنوان جمع‌بندى به دست بیاورم، این است که «تحلیل سیاسى» ضعیف بود. البته در درجه‌ى بعد، عوامل دیگرى هم بود؛ اما مهمترین مسأله این بود. والّا خیلى از مردم هنوز مؤمن بودند؛ اما مؤمنانه در پاى هودج ام‌المؤمنین در مقابل على(علیه‌السّلام) جنگیدند و کشته شدند! بنابراین، تحلیل غلط بود./ سخنرانى در دیدار با اقشار مختلف مردم (روز بیست‌ونهم ماه مبارک رمضان)، 26/1/1370

د. پیچیدگی دشمن

وقتى غبار غلیظ تر مى‌گردد، مى‌شود دوران امام حسن؛ و شما مى‌بینید که چه اتفاقى افتاد. باز در دوران امیرالمؤمنین، قدرى غبار رقیقتر بود؛ کسانى مثل عمار یاسر - آن افشاگر بزرگ دستگاه امیرالمؤمنین - بودند. هرجا حادثه‌یى اتفاق مى‌افتاد، عمار یاسر و بزرگانى از صحابه‌ى پیامبر بودند که مى‌رفتند حرف مى‌زدند، توجیه مى‌کردند و لااقل براى عده‌یى غبارها زدوده مى‌شد؛ اما در دوران امام حسن، همان هم نبود. در دوران شبهه و در دوران جنگ با کافر غیرصریح، جنگ با کسانى که مى‌توانند شعارها را بر هدفهاى خودشان منطبق کنند، بسیار بسیار دشوار است؛ باید هوشیار بود.

البته بحمداللَّه ما هنوز در چنان دورانى نیستیم. هنوز صفوف روشن است؛ هنوز خیلى از اصول و حقایق، واضح و نمایان است؛ اما مطمئن نباشید که همیشه این‌گونه خواهد بود. شما باید آگاه باشید. شما باید چشم بصیرت داشته باشید. شما باید بدانید بازویتان در اختیار خداست یا نه. این، بصیرت مى‌خواهد؛ این را دست کم نگیرید./ سخنرانى در دیدار با اقشار مختلف مردم (روز بیست‌ونهم ماه مبارک رمضان)، 26/1/1370

ه‌. صف آرایی مخالفان

در دوران امام حسن(ع)، جریان مخالفى آن‌چنان رشد کرد که توانست به صورت یک مانع ظاهر بشود. البته این جریان مخالف، در زمان امام مجتبى‌(ع) به وجود نیامده بود؛ سالها قبل به وجود آمده بود. اگر کسى بخواهد قدرى دور از ملاحظات اعتقادى و صرفاً متکى به شواهد تاریخى حرف بزند، شاید بتواند ادعا کند که این جریان، حتّى در دوران اسلام به وجود نیامده بود؛ بلکه ادامه‌یى بود از آنچه که در دوران نهضت پیامبر - یعنى دوران مکه - وجود داشت.

بعد از آن‌که خلافت در زمان عثمان - که از بنى‌امیه بود - به دست این قوم رسید، ابوسفیان - که در آن‌وقت، نابینا هم شده بود - با دوستانش دور هم نشسته بودند. پرسید: چه کسانى در جلسه هستند؟ پاسخ شنید که فلانى و فلانى و فلانى. وقتى که خاطر جمع شد همه خودى هستند و آدم بیگانه‌یى در جلسه نیست، به آنها خطاب کرد و گفت: «تلقّفنّها تلقّف الکرة»(24). یعنى مثل توپ، حکومت را به هم پاس بدهید و نگذارید از دست شما خارج بشود! این قضیه را تواریخ سنى و شیعه نقل کرده‌اند. اینها مسائل اعتقادى نیست و ما اصلاً از دیدگاه اعتقادى بحث نمى‌کنیم؛ یعنى من خوش ندارم که مسائل را از آن دیدگاه بررسى کنم؛ بلکه فقط جنبه‌ى تاریخى آن را مطرح مى‌کنم. البته ابوسفیان در آن‌وقت، مسلمان بود و اسلام آورده بود؛ منتها اسلامِ بعد از فتح یا مشرف به فتح. اسلامِ دوران غربت و ضعف نبود، اسلامِ بعد از قدرتِ اسلام بود. این جریان، در زمان امام حسن مجتبى‌(علیه‌الصّلاةوالسّلام) به اوج قدرت خودش رسید و همان جریانى بود که به شکل معاویةبن‌ابى‌سفیان، در مقابل امام حسن مجتبى‌(ع) ظاهر شد. این جریان، معارضه را شروع کرد؛ راه را بر حکومت اسلامى - یعنى اسلام به شکل حکومت - برید و قطع کرد و مشکلاتى فراهم نمود؛ تا آن‌جایى که عملاً مانع از پیشروى آن جریان حکومت اسلامى شد. / سخنرانى در دیدار با اقشار مختلف مردم (روز پانزدهم ماه مبارک رمضان و میلاد امام حسن مجتبى‌«ع») 22/1/1369

6. حفظ نظام و حکومت در شکل اسلامی

دوران امام مجتبى‌(علیه‌الصّلاةوالسّلام) و حادثه‌ى صلح آن بزرگوار با معاویه، یا آن چیزى که به نام صلح نامیده شد، حادثه‌ى سرنوشت‌ساز و بى‌نظیرى در کل روند انقلاب اسلامىِ صدر اول بود. دیگر ما نظیر این حادثه را نداشتیم. توضیح کوتاهى راجع به این جمله عرض کنم و بعد وارد اصل مطلب بشوم. انقلاب اسلام، یعنى تفکر اسلام و امانتى که خداى متعال به نام اسلام براى مردم فرستاد، در دوره‌ى اول، یک نهضت و یک حرکت بود و در قالب یک مبارزه و یک نهضت عظیم انقلابى، خودش را نشان داد و آن در هنگامى بود که رسول خدا(صلّى‌اللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم)، این فکر را در مکه اعلام کردند و دشمنان تفکر توحید و اسلام، در مقابل آن صف‌آرایى نمودند؛ براى این‌که نگذارند این فکر پیش برود. پیامبر، با نیرو گرفتن از عناصر مؤمن، این نهضت را سازماندهى کرد و یک مبارزه‌ى بسیار هوشمندانه و قوى و پیشرو را در مکه به وجود آورد. این نهضت و مبارزه، سیزده سال طول کشید. این، دوره‌ى اول بود.

بعد از سیزده سال، با تعلیمات پیامبر، با شعارهایى که داد، با سازماندهى‌یى که کرد، با فداکارى‌یى که شد، با مجموع عواملى که وجود داشت، این تفکر، یک حکومت و یک نظام شد و به یک نظام سیاسى و نظام زندگى یک امت تبدیل گردید و آن هنگامى بود که رسول خدا(ص) به مدینه تشریف آوردند و آن‌جا را پایگاه خودشان قرار دادند و حکومت اسلامى را در آن‌جا گستراندند و اسلام از شکل یک نهضت، به شکل یک حکومت تبدیل شد. این، دوره‌ى دوم بود.

این روند، در ده سالى که نبىّ‌اکرم(ص) حیات داشتند و بعد از ایشان، در دوران خلفاى چهارگانه و سپس تا زمان امام مجتبى‌(علیه‌الصّلاةوالسّلام) و خلافت آن بزرگوار - که تقریباً شش ماه طول کشید - ادامه پیدا کرد و اسلام به شکل حکومت، ظاهر شد. همه چیز، شکل یک نظام اجتماعى را هم داشت؛ یعنى حکومت و ارتش و کار سیاسى و کار فرهنگى و کار قضایى و تنظیم روابط اقتصادى مردم را هم داشت و قابل بود که گسترش پیدا کند و اگر به همان شکل پیش مى‌رفت، تمام روى زمین را هم مى‌گرفت؛ یعنى اسلام نشان داد که این قابلیت را هم دارد. / سخنرانى در دیدار با اقشار مختلف مردم (روز پانزدهم ماه مبارک رمضان و میلاد امام حسن مجتبى‌«ع») 22/1/1369

2. ویژگی های جامعه دوران امامت پیشوای دوم (ع)

امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاة والسّلام به خاطرِ وضعیّتِ آن روز جامعه‌ى اسلامى به شهادت رسید. بعد نوبت امامت به امام حسن علیه‌السّلام رسید و در همان وضعیت بود که آن حضرت نتوانست بیش از شش ماه دوام بیاورد. تنهاىِ‌تنهایش گذاشتند. امام حسن مجتبى علیه‌السّلام مى‌دانست که اگر با همان عدّه‌ى معدودْ اصحاب و یارانِ خود با معاویه بجنگد و به شهادت برسد، انحطاط اخلاقىِ زیادى که بر خواص جامعه‌ى اسلامى حاکم بود، نخواهد گذاشت که دنبال خون او را بگیرند! تبلیغات، پول و زرنگیهاى معاویه، همه را تصرّف خواهد کرد و بعد از گذشت یکى دو سال، مردم خواهند گفت «امام حسن علیه‌السّلام بیهوده در مقابل معاویه قد علم کرد.» لذا، با همه‌ى سختیها ساخت و خود را به میدان شهادت نینداخت؛ زیرا مى‌دانست خونش هدر خواهد شد.

گاهى شهید شدنْ آسان‌تر از زنده ماندن است! حقّاً که چنین است! این نکته را اهل معنا و حکمت و دقّت، خوب درک مى‌کنند. گاهى زنده ماندن و زیستن و تلاش کردن در یک محیط، به مراتب مشکل تر از کشته شدن و شهید شدن و به لقاى خدا پیوستن است. امام حسن علیه‌السّلام این مشکل را انتخاب کرد.

وضع آن زمان چنین بوده است. خواصْ تسلیم بودند و حاضر نمى‌شدند حرکتى کنند. یزید که بر سرِ کار آمد، جنگیدن با او امکان‌پذیر شد. به تعبیرى دیگر: کسى که در جنگ با یزید کشته مى‌شد، خونش، به دلیل وضعیّت خرابى که یزید داشت، پامال نمى‌شد. امام حسین علیه‌السّلام به همین دلیل قیام کرد. وضع دوران یزید به گونه‌اى بود که قیام، تنها انتخابِ ممکن به نظر مى‌رسید. این، به‌خلاف دوران امام حسن علیه‌السّلام بود که دو انتخابِ «شهید شدن» و «زنده ماند» وجود داشت و زنده ماندن، ثواب و اثر و زحمتش بیش از کشته شدن بود. لذا، انتخاب سخت‌تر را امام حسن علیه‌السّلام کرد. اما در زمان امام حسین علیه‌السّلام، وضع بدان گونه نبود. یک انتخاب بیشتر وجود نداشت. زنده ماندنْ معنى نداشت؛ قیام نکردن معنى نداشت و لذا بایستى قیام مى‌کرد. حالْ اگر در اثر آن قیامْ به حکومت مى‌رسید، رسیده بود. کشته هم مى‌شد، شده بود. بایستى راه را نشان مى‌داد و پرچم را بر سرِ راه مى‌کوبید تا معلوم باشد وقتى که وضعیّت چنان است، حرکت باید چنین باشد. / بیانات در جمع فرماندهان لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص)، 20/3/1375

الف. ناگزیر از صلح

در باب صلح امام حسن(علیه‌السّلام)، این مسأله را بارها گفته‌ایم و در کتابها نوشته‌اند که هر کس - حتّى خود امیرالمؤمنین(ع) - هم اگر به جاى امام حسن مجتبى‌(ع) بود و در آن شرایط قرار مى‌گرفت، ممکن نبود کارى بکند، غیر از آن کارى که امام حسن کرد. هیچ‌کس نمى‌تواند بگوید که امام حسن، فلان گوشه‌ى کارش سؤال‌برانگیز است. نه، کار آن بزرگوار، صددرصد بر استدلال منطقىِ غیر قابل تخلف منطبق بود.... در بین آل رسول خدا(صلّى‌اللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم)، پُرشورتر از همه کیست؟ شهادت‌آمیزترین زندگى را چه کسى داشته است؟ غیرتمندترین آنها براى حفظ دین در مقابل دشمن، براى حفظ دین چه کسى بوده است؟ حسین‌بن على(علیه‌السّلام) بوده است. آن حضرت در این صلح، با امام حسن(ع) شریک بودند. صلح را تنها امام حسن نکرد؛ امام حسن و امام حسین این کار را کردند؛ منتها امام حسن(ع) جلو بود و امام حسین(ع) پشت سر او بود.

امام حسین(علیه‌السّلام)، جزو مدافعان ایده‌ى صلح امام حسن(ع) بود. وقتى که در یک مجلس خصوصى، یکى از یاران نزدیک - از این پُرشورها و پُرحماسه‌ها - به امام مجتبى‌(علیه‌الصّلاةوالسّلام) اعتراضى کرد، امام حسین با او برخورد کردند: «فغمز الحسین فى وجه حجر». هیچ‌کس نمى‌تواند بگوید که اگر امام حسین به جاى امام حسن بود، این صلح انجام نمى‌گرفت. نخیر، امام حسین با امام حسن بود و این صلح انجام گرفت و اگر امام حسن(علیه‌السّلام) هم نبود و امام حسین(علیه‌السّلام) تنها بود، در آن شرایط، باز هم همین کار انجام مى‌گرفت و صلح مى‌شد. / سخنرانى در دیدار با اقشار مختلف مردم (روز پانزدهم ماه مبارک رمضان و میلاد امام حسن مجتبى‌«ع») 22/1/1369

ب. مناسب نبودن شرایط برای تبلیغ جریان حق

اگر در زمان معاویه، امام حسین مى‌خواست قیام کند، پیام او دفن مى‌شد. این به خاطر وضع حکومت در زمان معاویه است. سیاستها به گونه‌اى بود که مردم نمى‌توانستند حقّانیت سخن حق را بشنوند. لذا همین بزرگوار، ده سال در زمان خلافت معاویه، امام بود، ولى چیزى نگفت؛ کارى، اقدامى و قیامى نکرد؛ چون موقعیت آن‌جا مناسب نبود.

قبلش هم امام حسن علیه‌السّلام بود. ایشان هم قیام نکرد؛ چون موقعیت مناسب نبود. نه این‌که امام حسین و امام حسن، اهل این کار نبودند. امام حسن و امام حسین، فرقى ندارند. امام حسین و امام سجّاد، فرقى ندارند. امام حسین و امام على النقى و امام حسن عسکرى علیهم‌السّلام فرقى ندارند. البته وقتى که این بزرگوار، این مجاهدت را کرده است، مقامش بالاتر از کسانى است که نکردند؛ اما اینها از لحاظ مقام امامت یکسانند. براى هر یک از آن بزرگواران هم که پیش مى‌آمد، همین کار را مى‌کردند و به همین مقام مى‌رسیدند. / بیانات در خطبه‌هاى نماز جمعه (عاشوراى 1416)، 19/3/1374

ج. حفظ اسلام در شکل نهضت

راجع به صلح، از ابعاد مختلف صحبت کرده‌ایم؛ اما حالا مسأله این است که بعد از صلح امام حسن مجتبى‌(علیه‌الصّلاةوالسّلام)، کار به شکلى هوشمندانه و زیرکانه تنظیم شد که اسلام و جریان اسلامى، وارد کانال آلوده‌یى که به نام خلافت - و در معنا سلطنت - به وجود آمده بود، نشود. این، هنر امام حسن مجتبى‌(علیه‌السّلام) بود. امام حسن مجتبى کارى کرد که جریان اصیل اسلام - که از مکه شروع شده بود و به حکومت اسلامى و به زمان امیرالمؤمنین و زمان خود او رسیده بود - در مجراى دیگرى، جریان پیدا بکند؛ منتها اگر نه به شکل حکومت - زیرا ممکن نبود - لااقل دوباره به شکل نهضت جریان پیدا کند. این، دوره‌ى سوم اسلام است.

اسلام، دوباره نهضت شد. اسلام ناب، اسلام اصیل، اسلام ظلم‌ستیز، اسلام سازش‌ناپذیر، اسلام دور از تحریف و مبرّا از این‌که بازیچه‌ى دست هواها و هوسها بشود، باقى ماند؛ اما در شکل نهضت باقى ماند. یعنى در زمان امام حسن(علیه الصّلاةوالسّلام)، تفکر انقلابىِ اسلامى - که دوره‌یى را طى کرده بود و به قدرت و حکومت رسیده بود - دوباره برگشت و یک نهضت شد. البته در این دوره، کار این نهضت، به مراتب مشکلتر از دوره‌ى خود پیامبر بود؛ زیرا شعارها در دست کسانى بود که لباس مذهب را بر تن کرده بودند؛ درحالى‌که از مذهب نبودند. مشکلىِ کار ائمه‌ى هدى‌(علیهم‌السّلام)، این‌جا بود. / سخنرانى در دیدار با اقشار مختلف مردم (روز پانزدهم ماه مبارک رمضان و میلاد امام حسن مجتبى‌«ع») 22/1/1369

د. خطر انحراف اصل اسلام

دو نوع انحراف داریم. یک وقت مردم فاسد مى‌شوند خیلى وقتها چنین چیزى پیش مى‌آید اما احکام اسلامى از بین نمى‌رود؛ لیکن یک وقت مردم که فاسد مى‌شوند، حکومتها هم فاسد مى‌شوند، علما و گویندگان دین هم فاسد مى‌شوند! از آدمهاى فاسد، اصلاً دین صحیح صادر نمى‌شود. قرآن و حقایق را تحریف مى‌کنند؛ خوبها را بد، بدها را خوب، منکر را معروف و معروف را منکر مى‌کنند! خطّى را که اسلام مثلاً به این سمت کشیده است، صدوهشتاد درجه به سمت دیگر عوض مى‌کنند! اگر جامعه و نظام اسلامى به چنین چیزى دچار شد، تکلیف چیست؟

البته پیغمبر فرموده بود که تکلیف چیست؛ قرآن هم فرموده است: «من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتى اللَّه بقوم یحبّهم و یحبّونه» تا آخر و آیات زیاد و روایات فراوان دیگر و همین روایتى که از قول امام حسین برایتان نقل مى‌کنم.

امام حسین علیه‌السّلام، این روایت پیغمبر را براى مردم خواند. پیغمبر فرموده بود؛ اما آیا پیغمبر مى‌توانست به این حکم الهى عمل کند؟ نه؛ چون این حکم الهى وقتى قابل عمل است که جامعه منحرف شده باشد. اگر جامعه، منحرف شد، باید کارى کرد. خدا حکمى در این‌جا دارد. در جوامعى که انحراف به حدّى پیش مى‌آید که خطر انحراف اصل اسلام است، خدا تکلیفى دارد. خدا انسان را در هیچ قضیه‌اى بى‌تکلیف نمى‌گذارد.

پیغمبر، این تکلیف را فرموده است قرآن و حدیث گفته‌اند اما پیغمبر که نمى‌تواند به این تکلیف عمل کند.

چرا نمى‌تواند؟ چون این تکلیف را آن وقتى مى‌شود عمل کرد که جامعه، منحرف شده باشد. جامعه در زمان پیغمبر و زمان امیرالمؤمنین که، به آن شکل منحرف نشده است. در زمان امام حسن که معاویه در رأس حکومت است، اگرچه خیلى از نشانه‌هاى آن انحراف، پدید آمده است، اما هنوز به آن حدّى نرسیده است که خوف تبدیل کلّى اسلام وجود داشته باشد.

شاید بشود گفت در برهه‌اى از زمان، چنین وضعیتى هم پیش آمد؛ اما در آن وقت، فرصتى نبود که این کار انجام گیرد موقعیت مناسبى نبود این حکمى که جزو مجموعه‌ى احکام اسلامى است، اهمیّتش از خود حکومت کمتر نیست؛ چون حکومت، یعنى اداره‌ى جامعه. اگر جامعه بتدریج از خط، خارج و خراب و فاسد شد و حکم خدا تبدیل شد؛ اگر ما آن حکم تغییر وضع و تجدید حیات یا به تعبیر امروزِ انقلاب، اگر آن حکم انقلاب را نداشته باشیم، این حکومت به چه دردى مى‌خورد؟

پس اهمیت آن حکمى که مربوط به برگرداندن جامعه‌ى منحرف به خطّ اصلى است، از اهمیت خود حکمِ حکومت کمتر نیست. شاید بشود گفت که اهمیتش از جهاد با کفّار بیشتر است. شاید بشود گفت اهمیتش از امر به معروف و نهى از منکر معمولى در یک جامعه‌ى اسلامى بیشتر است. حتّى شاید بشود گفت اهمیت این حکم از عبادات بزرگ الهى و از حج بیشتر است. چرا؟ به خاطر این‌که در حقیقت این حکم، تضمین کننده‌ى زنده شدن اسلام است؛ بعد از آن‌که مُشرف به مردن است، یا مرده و از بین رفته است. بیانات در خطبه‌هاى نماز جمعه (عاشوراى 1416)، 19/03/1374

- ه. خطر تبدیل نظام سیاسی از امامت به سلطنت

در صدر اسلام بزرگ ترین و مهم ترین ضربه‌اى که بر اسلام وارد شد، این بود که حکومت اسلامى از امامت به سلطنت تبدیل شد. حکومت امام حسن و حکومت على‌بن‌ابى‌طالب علیهم‌السّلام به سلطنت شام تبدیل شد! البته امام حسن مجتبى علیه آلاف التّحیة والثناء آن روز به خاطر یک مصلحت بزرگتر - که حفظ اصل اسلام بود - مجبور شد این تحمیل را به جان بپذیرد. حکومت را از امام حسن گرفتند. وقتى حکومت از مرکز دینىِ خودش خارج شد و در اختیار دنیاطلبان و دنیاداران گذاشته شد، بدیهى است که بعد هم حادثه‌ى کربلا پیش مى‌آید. آن وقت حادثه‌ى کربلا حادثه‌اى نیست که بشود جلوش را گرفت؛ اجتناب ناپذیر مى‌شود. بیست سال بعد از آن‌که حکومت اسلامى از دست محور اصلى آن - که امامت است - گرفته شد، امام حسینِ فرزند پیامبر در کربلا با آن وضع فجیع به خاک و خون کشیده شد. اساس حمله و نقشه‌ى دشمن این است که حکومت را از محور اصلى - محور امامت، محور دین - خارج کند. بعد خاطرش جمع است که همه کار خواهد کرد!

من به شما عرض کنم که امروز دشمن قادر نیست. امروز به برکت ملتِ هوشیارى مثل ملت ایران، به برکت افکار برانگیخته‌اى مثل افکار ملت ایران، به برکت انقلاب بزرگى مثل انقلاب اسلامى ایران، نه امریکا و نه بزرگ تر از امریکا - اگر در قدرتهاى مادّى باشد - قادر نیستند حادثه‌اى مثل حادثه‌ى صلح امام حسن را بر دنیاى اسلام تحمیل کنند. این‌جا اگر دشمن زیاد فشار بیاورد، حادثه‌ى کربلا اتّفاق خواهد افتاد. / بیانات در دیدار با جوانان در مصلاى بزرگ تهران، 1/2/1379

3. ختامه مسک

امام مجتبى علیه‌السلام طبق روایتى در روز عید فطر، از راهى عبور مى‌کرد. دید جمعیتى ایستاده‌اند و بازى مى‌کنند و بى‌خیال و بى‌توجه به اهمیت این روز، با غفلت خودشان سرگرمند و مى‌خندند. کنار آن جمعیت ایستاد و فرمود: «ان الله جعل شهر رمضان مضمارا لخلقه.» خداوند، ماه رمضان را میدان مسابقه‌اى براى بندگانش قرار داده است. «فیستبقون فیه بطاعته الى مرضاته.» که در این میدان مسابقه، به وسیله‌ى اطاعت او، به سوى رضایت او با یکدیگر مسابقه بگذارند و از یکدیگر پیشى گیرند. «فسبق قوم ففازوا.» در این ماه رمضانى که گذشت، عده‌اى توانستند پیشى بگیرند و از دیگران جلو بیفتند؛ و اینها پیروز و موفق شدند «و قصر آخرون فخابوا.» اما عده‌ى دیگرى، در همین ماه رمضان کوتاهى کردند. آنها نتوانستند خود را به درگاه رحمت الهى برسانند، و مأیوس و نومید شدند. «فالعجب کل العجب من ضاحک لاعب فى الیوم الذى یثاب فیه المحسنون و یخسر فیه المبطلون.» فرمود: تعجب است از کسانى که بى‌خیال مى‌خندند و به لعب مشغول مى‌شوند. در آن روزى که نیکوکاران خرمنهاى ثواب را مى‌چینند و مى‌برند و محرومان، خسارت خود را تحویل مى‌گیرند؛ خسارتهاى آنان دامنگیرشان مى‌شود. روز بزرگى است. مثل روز قیامت است. در این روز، کسانى که در ماه رمضان توانسته‌اند رضاى الهى را به دست آورند، پاداش خود را از خداى متعال خواهند گرفت. امروز روزى نیست که انسان بتواند در آن، به غفلت سرکند. سپس در ادامه فرمود: «لو کشف الغطاء لعلموا ان المحسن مشغول بأحسانه، و المسى‌ء مشغول باسائته.» اگر چشم بصیرت، نافذ مى‌شد و پرده‌ى حجاب مادى از مقابل چشمهاى ما کنار مى‌رفت، مى‌دیدیم که نیکان مشغول جمع‌آورى پاداش خودند و به برداشتن ثواب، مشغول و سرگرمند؛ چنان‌که بدان سرگرم به نتایج کوتاهی هاى خودشان هستند. / بیانات در خطبه‌هاى نماز عید سعید فطر، 4/1/1372
ارسال نظرات