۱۸ آبان ۱۳۸۸ - ۲۱:۳۹
کد خبر: ۶۷۷۰۷

چالش‌های معاصر فراروی جهان اسلام

خبرگزاری رسا ـ پایگاه اطلاع رسانی تقریب یادداشتی با عنوان چالش‌های معاصر فراروی جهان اسلام به قلم حجت الاسلام اوحدی منتشر کرده است و در آن مشکلات جهان اسلام را به دو بخش پیش از بیداری و بعد از بیداری تقسیم کرده است.
جهان اسلام

به گزارش سرویس پیشخوان خرگزاری رسا، گرچه ادیان الهی و پیامبران اولوالعزم، از ابتدای دعوت و پیام رسانی خود با چالش‌ها و توطئه‌های سردمداران کفر و چپاولگران حقوق انسان‌ها روبرو بوده‌اند و این امر به مقتضای رویاروئی حق و باطل و ستیز پایان ناپذیر این دو جبهه، امری غیر قابل اجتناب بوده است. ولی هیچکدام از ادیان آسمانی و پیام آوران آن به اندازه اسلام وخاتم پیامبران«ص» با چالش ‌و پیکار اهریمنان روبرو نبوده‌اند. پیامبر گرامی رحمت (ص) خود در این باره می‌فرماید: « ما او ذی نبی قط بمثل ما اذیت هیچ پیغمبری باندازه من آزار و اذیت نشد»

از هنگامیکه پیامبر گرامی اسلام (ص) با اعلان پیام: (قولوا لا اله الا الله تفحلوا) دعوت خود را آشکار کرد، سردمداران کفر جبهه متحدی را در مقابل این دعوت تشکیل داده و برای نابودی آن تلاش کردند. قوای شر با چشم پوشی از تمام اختلافات فیما بین خود تنها هدف مشترکشان را جلوگیری از گسترش این پیام و نابودی آن قرار دادند. یکی از جنگهایی که علیه مسلمانان سامان داده شد به جنگ احزاب شهرت یافت، زیرا در این جنگ تمامی سردمداران زر و زور با هم متحد شده و با تمام توان این جنگ را علیه اسلام نو پا سامان داده بودند.

آیاچه سری در این نظام نهفته است که قوای شر را این چنین آشفته می‌کند؟

بدون تردید آشفتگی سردمداران کفر و جهان سلطه، از پیام جاودانه و رهایی بخش "کلمه توحید" است. پیامی که تمامی خدایان ساختگی و قدرتهای جعلی را نفی می کند وتنها آفریدگار جهان را به رسمیت می‌شناسد. این پیام همانگونه که در عصر نزول، تمام بنیان‌های غلط و سنن و فرهنگ باطل و ریشه دار جامعه آنروز را در هم فرو ریخت و بشریت آنروز را از تمامی غل و زنجیر هایی که به دور وجو د او تنیده بودند رهایی بخشید و راه بیداری و شورش توده ها را علیه ستم گران فراهم نمود ، امروز نیز هم چنان مشعل راه حق جویان و ستم دیدگان قرار دارد.

ستمگران عصر نزول بخوبی این حقیقت را درک کرده بودند که این آیین نو، فرهنگی متعالى و آزادی بخش را در بین مردم رواج می‌دهد، که لازمه آن متزلزل شدن اریکه قدرت مستکبرانه آنان است. واین همان واقعیتی است که امروز نیز جهان کفر و سلطه از آن هراس دارد و همین امر در طول تاریخ بشر علت صف آرایی قوای باطل و چپاول گران حقوق انسان در برابر پیامبران الهی بوده است.

بدین ترتیب می‌توان گفت چالش بین اسلام و کفر مظهر و ادامه ستیز دو اردوگاه حق و باطل است و بحث حاضر درباره چالش‌های معاصر فراروی اسلام در دوران معاصر و شناخت ماهیت آن به منظور دست یابی به راه‌های رویارویی با آن است. زیرا بدون درک صحیح و کالبد شکافانه چالش‌ها، امکان دستیابی به طرح مواجهه حکیمانه با آن میسر نمی‌شود.


چالشهای معاصر:

مقطع مورد نظر در این بحث از زمان سقوط امپراطوری عثمانی در جهان اسلام آغاز می‌گردد که خود به دو بخش تقسیم می‌شود:


الف: دوران قبل از بیدارى اسلامى:

غرب صلیبى پس از فروپاشى امپراطورى از درون پوسیده عثمانى که در آن زمان از آن به مرد بیمار یاد مى شد، با اطمینان از اینکه در جهان اسلام قدرتى که توان نظامى در برابر غرب را داشته باشد باقى نمانده است، به دین زدائی در جوامع اسلامی روی آورد. هدف دشمن از این برنامه تغییر هویت و قطع پیوند امت با پیشینه تمدنی و فرهنگی او بود زیرا پایداری امت بر اعتقادات و وابستگی های دینی و اخلاقیش همواره برای دشمن خطری بالقوه به شمار می رفت. ما در همین فصل به علل و عوامل این امر اشاره خواهیم کرد.

به هر حال دشمن در این مقطع برای دستیابی به این هدف و محو قدرت مسلمانان اقدامات زیر را سر لوحه برنامه های خود قرار داد:

1 ـ تجزیه قلمرو اسلامی به کشورهاى کوچک

2-روی کار آوردن حکام دست نشانده

3 ـ بهره گیرى از نویسندگان وابسته برای اهداف زیر:

- ایجاد تزلزل در مبانی اعتقادی مردم

- ترویج اندیشه ها و مکاتب بیگانه

- تغییر هویت فرهنگی و دینی آنان

تجزیه جهان اسلام به کشورهاى کوچک از یک سو و روى کار آوردن حکام دست نشانده به منظور پیاده کردن برنامه هاى هویت زدائى، از سوى دیگر رویکرد موفقیت آمیز دشمن در این مقطع بود.

در این عرصه نقش نویسندگان غرب زده کمتر از حکام دست نشانده نبود. نویسندگانى چون طه حسین و سلامه موسى در مصر و جهان عرب و ضیاء کوک آلد در ترکیه، و سرسید احمد خان در هند و قاسم امین و تقى زاده در ایران و بسیارى از نویسندگان ماهنامه ها و نشریات را مى توان نام برد. این نویسندگان غرب گرا راه پیشرفت و ترقى را در پیروى از سبک زندگى غربى مى دانستند و در نوشته ها، و سخنرانیها، و کنفرانسها روى همین امر تأکید مى کردند.

قاسم امین طرفدار شدید بى حجابى بود، زیرا پدیده دیندارى از جمله حجاب بانوان را مانع ترقى مى دانست. برخى از آنان تغییر خط به لاتین را گام دیگرى براى نزدیک شدن به قافله تمدن بشرى مى پنداشتند. همان گونه که در ترکیه رسماً این کار صورت گرفت و در نتیجه آن پیوند مردم با رسم الخط قرآنى قطع شد.

گر چه به ظاهر این ستیز، جنگ بین سنت و مدرنیته خوانده مى شد و این روشنفکران مدعى بودند که براى رساندن جامعه به قافله تمدن بشرى تلاش مى کنند ولى در حقیقت بسیاری از آنان این حرکت را با توجیه دشمن دنبال می کردند و در این پیکار بمثابه ابزار مورد بهره برداری قرار می گرفتند . پیکارى که ماهیت آن ستیز تمدنى و فرهنگى براى قطع امت از پیشینه و تمدنی او بود.

دشمن به خوبى دریافته بود که تا زمانى که پیوند ملل اسلامى با فرهنگ و پیشینه تمدنیشان برقرار باشد همواره خطر بالقوه و عوامل مقاومت مردمى در برابر هجوم بیگانه وجود خواهد داشت. او مى دانست که این فرهنگ داراى دژ مستحکمى است که او را در مقابل هجوم بیگانه بازدارندگى و مقاومت خاصى مى بخشد و این دژ مستحکم جز دین و باورهاى اعتقادى او نیست. به این علت براى سست کردن تمامی عواملى که به نحوى امت را با اعتقادات و باورهاى دینى آنان پیوند مى دهد، برنامه ریزى کردند.

در این زمینه این پدیده قابل تأمل است که در برهه زمانى 1920 میلادى به بعد در مهمترین نقاط جهان اسلام، علیرغم اختلافات زبانى، جغرافیایى و حتى مذهبى، حاکمان این مناطق به طور هماهنگ مبارزه سختى را علیه تمامى مظاهر دینى و فرهنگ مردم خود آغاز نمودند. در ترکیه بعد از سقوط عثمانى، مصطفى کمال آتاترک در سال 1923 م ، در ایران رضا پهلوى در سال 1925 م و در افغانستان امان الله خان در سال 1919 م زمام حکومت را بدست گرفتند و همزمان حرکت مشابهى را در تخریب فرهنگى و دعوت به غرب گرائى و مبارزه با تمامى مظاهر دینى را آغاز کردند و جنگ سختى علیه حجاب، مسجد، نماز، علماى دینى، خط، لباس ملى و سایر مظاهر دینى و فرهنگى مردم به راه انداختند.

بدون تردید این پدیده تصادفى نبوده است و همچنین نمى توان گفت که آنان براى مبارزه با عقب ماندگى و پیشرفت ملل خود تلاش مى کردند. این حکام دست نشانده بطور هماهنگ نقشه شوم استعمارى را در مناطق محل مأموریت خود پیاده مى کردند. به همین دلیل در زمان همین حکام بدترین معاهدات سیاسى و نظامى با دشمن منعقد گردید.

در سایر بلاد و مناطق اسلامى نیز وضع مشابهى حاکم بود. ترویج مکاتب صادراتى از شرق و غرب و ترویج ملى گرایى و احیاء آداب و رسوم جاهلى به عنوان پیشنیه ملى از جمله برنامه هایى بود که در این مقطع در قاطبه سرزمین هاى اسلامى با جدیت پیگیرى مى شد.


این توطئه ها گر چه از سوى علماء اسلام مخصوصاً علماء شیعه در عراق و ایران با عکس العمل بازدارنده و قوى و مؤثر روبرو گردید، ولى ضعف امکانات و ابزار تبلیغاتى جبهه خودى در مقایسه با امکانات دشمن و قلع و قمع بى رحمانه علماء و حرکتهاى اسلامى توسط حکام باعث گردید فرهنگ وارداتى، بخشهاى زیادى از جوامع اسلامى را در نوردد. به طور مثال در همین زمان بود که جمال عبدالناصر در مصر دانشمندان و مصلحانى چون سید قطب و حسن البناء را شهید و تشکیلات اخوان المسلمین را متلاشى کرد و همزمان پرچم ناسیونالیستى عربى را به عنوان یک ایدئولوژى برافراشت و عملا جنگ فرهنگى توأم با قلع و قمع و نابودى حرکتهاى اسلامى را در مصر به راه انداخت. در بسیاری از کشورهای عربی ناسیونالیزم با پسوند سوسیالیزم ترویج می شد این پسوند از آنجا ضروری بود که چون ناسیونالیزم عربی علیرغم برخورداری از جاذبه ملی گرایانه به تنهایی برای پر کردن خلا برنامه و نظام العمل زندگی کافی نبود لذا سوسیالیزم به عنوان نظام سیاسی اجتماعی در کنار ناسیونالیزم عربی تبلیغ می شد و با این ترکیب سعی می شد پس از ترویج بی دینی خلاء مذهبی را پر کنند. در آن زمان سوسیالیزم- مارکسیسم در برابر نظام سرمایه داری حاکم در جهان به عنوان یک نظام سیاسی انقلابی نوپا از محبوبیت خاصی نزد برخی از جوانان و دانشگاهیان برخوردار بود.

به همین دلیل در بسیارى از کشورهاى عربى، ناسیونالیسم عربى با صفت سوسیالیستی هواداران و طرفدارانی، بخصوص در میان روشنکفران و جوانان پیداکرد. در عراق وضع بجائى رسید که احزاب کمونیستى با چراغ سبز دولت بطور آشکار براى گرویدن به مکتب ماتریالیستى مارکسیسم که بر مبناى نفى متافیزیک و انکار آفریدگار جهان استوار بود دعوت مى کردند. یعنى به کفر و الحاد دعوت مى کردند. این امر اعتراض و ناخوشایندى عمومى مردم دیندار را برانگیخت بگونه اى که مرجع وقت آیت الله العظمى سید محمد حکیم (قدس سره) با صدور فتواى تاریخى «الشیوعیة کفر والحاد» غائله را خاتمه داد; زیرا با صدور این فتوى، مردم با قیام عمومى و هجوم به تمامى پایگاه هاى تبلیغاتى این حرب باعث شدند دولت وقت تغییر موضع داده و از حمایت حزب کمونیست دست بردارد.

بنابر این بخوبى مى توان اذعان کرد که رویکرد دشمن در این مقطع و قبل از آغاز بیدارى اسلامى به طور عمده، دین زدائى و تمرکز بر رواج اندیشه هاى ماتریالیستى بود.

با این حال ایمان عمیق مردم به اسلام و آموزه هاى جاودانه قرآنى مانع بروز سستی در وابستگى آنان به اسلام گردید، و علیرغم آنکه هجوم دشمن مانند موجى سهمگین، در این مقطع زمانى از هر سو، جوامع اسلامى را هدف قرار داده بود، و مدرسه و دانشگاه و روزنامه و مجله ها و قلم هاى مزدور و پشتیبانی حکام و سلطه سیاسى وابسته توانسته بود فرهنگ وارداتى و مظاهر زندگى غربى و لوازم آن را در جامعه ترویج دهد. ولى هیچگاه قادر به تغییر هویت اصیل اسلامى مردم، و علایق آنان به اسلام نشد. بطور مثال در ترکیه علیرغم آنکه پس از سقوط امپراطورى عثمانى، غرب سلطه گر، با روى کار آوردن حکومت لائیک و توسل به قوه قهریه و اعمال خشونت برنامه هاى اسلام زدائى از قبیل تغییر رسم الخط، منع حجاب بانوان، و حتی تغییر لباس و ترویج ناسیونالیست ترکى و... را اجرا نمود، در عین حال پس از گذشت چند دهه به مجرد اینکه فضاى لازم براى ابراز عقیده و اعمال اراده مردمى فراهم گردید، تنها گروه سیاسى پیروز شد که به نام اسلام خود را معرفى نموده است.

در مسأله فلسطین نیز، علیرغم آنکه سران مزدور و رهبران وابسته کشورهاى عربى طى دهه هاى گذشته مسأله فلسطین را از اسلامیت جدا نموده و به آن هویت ناسیونالیستى عربى داده بودند، امروز شاهد آن هستیم که تنها تشکیلات مردمى که رهبرى این نهضت را از آن خود نموده و اکثریت آراء مردم را به خود جلب کرد، تشکیلاتی است که با شعار حرکت جهاد اسلامى خود را معرفى نموده است.


ب – دوران بیداری اسلامی

بیداری اسلامی نام مرحله‌ای است که در آن مسلمانان پس از قرن‌ها سرخوردگی، خواستار حاکمیت اسلام در جوامع خود شدند. امید به بازگشت به تمدن پیشین خود و احیاء آن، و خودباوری و نفی راه حلهای سیاسی و اجتماعی وارداتی از شرق و غرب و بازگشت به قیمومت سیاسی اسلام، مشخصة این دوره به‌شمار می‌رود. و همین ویژگی آن‌را از نظر اثرگذاری بر روند سیاسی اجتماعی جهان در جایگاه ویژه‌ای قرارداده است که بزودی دربارة آن توضیح می‌دهیم. این دست‌آورد عظیم مرهون تلاش بیدارگران و مصلحان و روشنگریهای آنان است. جنبشهای اسلامی و مراکز علمی به رهبری علماء اسلام و حوزه‌های علمیه در عراق و ایران سازندگان اصلی این تحول عظیم به‌شمار می‌روند.

البته عواملی نیز از قبیل بر ملا شدن ناکارآمدی مکاتب وارداتی از شرق و غرب در حل معضل اجتماعی، و آشکار شدن و ابستگی حکام و مدعیان حرکتهای مدرنیزاسیون به‌عنوان جاده صاف کنندگان طرح‌های استعماری و بی‌اعتمادی مردم به عملکرد آنان، زمینه را برای درک بیشتر و بهتر کلام مصلحان و دلسوزان فراهم کرد؛ بویژه ظلم فزایندة حکام مزدور و افراط در چپاولگری ثروتهای ملی توسط آنان که بیشتر به نفع استعمارگران صورت می‌گرفت اندیشة بازگشت به قیمومت سیاسی – اجتماعی اسلام را به صورت تحولی فراگیر درآورد، و سرآغاز ظهور حرکتهای رهائی بخش و جنبشهای مردمی علیه استبداد و نظامهای وابسته در جهان اسلام گردید.

پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، روح تازه‌ای به کالبد بیداری دمید والگوی حرکتهای آزادی بخش تمامی ستمدیدگان شد. به‌همین دلیل، جهان سلطه با این تصور که نابودی انقلاب اسلامی در ایران تنها راه مهار بیداری در جهان است با تمام توان در این راه تلاش می‌کند. ابتدا با تحمیل جنگ توسط حزب بعث عراق به سرکردگی مزدورشان صدام تکریتی و حمایت همه جانبه از او در سرنگونی نظام نوپای اسلامی برنامه‌ریزی کردند؛ جنگی نا برابر که یک طرف آن از پشتیبانی تبلیغاتی و لجستیکی و اطلاع‌رسانی تمامی قوای متحد جهان سلطه برخوردار بود، و طرف دیگر آن ملتی که از اعتقاد و استقلال و تمامیت ارضی خود با کمترین امکانات دفاع می‌کرد. و در نهایت نیز در این کارزار، خون بر شمیر پیروز شد؛ همان‌گونه که در طول تاریخ بشر چنین بوده است. یعنی همیشه در رویاروئی بین عقیده و زر و زور، پیروزی از آن عقیده بوده است.

در هر حال، طراحی توطئه‌های گوناگون دشمن به منظور نابود کردن کانون امید ملل به پا خاستة اسلامی در جهان ادامه پیدا کرد. سردمداران کفر و صهیونیزم و صلیبیت جهانی و به تبع آن تمامی مؤسسات و مجامع بین‌المللی، یکپارچه تلاش کردند ولی همان‌گونه که همگان شاهد هستند، این انقلاب و نظام مردمی در ایران همچنان پا بر جا باقی مانده است و روزبه‌روز بر اقتدار و صلابت آن افزوده می‌شود. هم چنانکه موج اسلام خواهی و مقاومت آگاهانة ملتها در دفاع از ارزشهای خود در جهان فراگیرتر و عمیق‌تر می‌شود.

به همین دلیل، جهان اسلام دوران بسیار حساسی را سپری می‌کند. چون دشمن به‌موازات گسترش اندیشة اسلام‌خواهی در جهان برای رویاروئی با آن، به پیچیده‌ترین روش‌ها و چالش آفرینی‌ها روی آورده است. بنابراین شناخت نشانه‌های این چالشها و تهدیدات برای نسلِ بیداری، هوشیاری و بصیرت لازم را در رویاروئی صحیح با آن میسر می‌سازد.


ماهیت چالش‌ها در عصر بیداری:

قبل از هر چیز لازم است بدانیم علیرغم قدرت بلا منازع خصم از نظر ابزار وادوات جنگی، تبلیغاتی و اقتصادی، ولی در موازنة قدرت بین دو اردوگاه حق و باطل، شرایط روزبه‌روز به نفع اردوگاه حق در راه پیشروی است. زیرا این جنگ و رویاروئی از نوع جنگهای نظامی نیست تا ابزار نظامی در آن نقش تعیین کننده داشته باشد؛ و این حقیقتی است که دشمن نسبت به آن واقف است. غرب در تجزیه و تحلیل خود نسبت به قدرت جبهة جدید به خوبی می‌داند پیامی که ملت‌های مسلمان را همواره مانند سدی استوار در برابر سلطه‌گران قرار می‌داد دوباره در دل و جان مردم زنده شده است. این همان پیامی بود که در گذشتة دور در عصر پیامبر گرامی اسلام(ص) ملتها را در برابر ستمگران بسیج کرد، و موفق‌ترین انقلاب فرهنگی را در تاریخ بشر بنا نهاد واساس تمدنی پایدار و درخشنده را در تاریخ به وجود آورد. در گذشتة نه چندان دور نیز پس از سقوط امپراطوری عثمانی که دشمن فکر می‌کرد همه چیز پایان یافته است، این قدرت را تجربه کرده است:

در حملة ناپلئون به مصر وشکست قدرت نظامی وی، در پیروزی مردم عراق و بیرون راندن قدرت استعاری انگلیس در سال 1920 میلادی، در خنثى نمودن توطئة استعماری انگلیس در ایران، در جریان تحریم تنباکو، در تشکیل حکومت اسلامی در شبه قارة هند به نام پاکستان، در جنبش‌های مردمی در افغانستان وبیرون راندن سلطة شوروی از این کشور وبالاخره در جهاد اسلامی فلسطین و در بسیاری از دیگر نقاط جهان، قدرت این پیام را تجربه کرده است. وبدین ترتیب او خود را در برابر تجدید حیات اندیشه‌ای می‌دید که قدرت نظامی قادر به رویارویی با آن نیست؛ اندیشة خواستن حاکمیت اسلام در زندگی اجتماعی خود.

بنابراین، رویارویی با این پدیده به گونه‌ای دیگر در دستور کار دشمن قرار گرفت. گرچه در هر دو مقطع قبل وبعد از بیداری، رویارویی استکبار ماهیت فرهنگی تمدنی داشت، اما در عصر بیداری و شکست طرح دین زدائی، ترویج لیبرالیسم یعنی طرح جدائی دین از زندگی سیاسی واجتماعی، جایگزین آن شد. در این طرح، ایمان به خدا و دینداری در حد یک عقیده و رسوم عبادی به رسمیت شناخته شده است ولی از سوی دیگر، به ضرورت رهائی انسان از تمامی قید وبندهای قیمومیت الهی ودینی در امور اجتماعی تأکید می‌شود. بدین ترتیب در مقطع اول بر جدا نمودن انسان از اعتقاد به خدا و اعتقاد به متافیزیک تلاش می‌شد ولی در مقطع دوم ضمن اعتراف به متافیزیک و به رسمیت شناختن اعتقادات دینی، ترویج جدائی دین از امور زندگی یعنی نفی اسلام به عنوان یک نظام سیاسی، اجتماعی تأکید می‌شود. به‌همین دلیل، غرب مبارزة سختی را علیه اندیشة اسلام سیاسی وانتشار آن آغاز کرده است. زیرا توجه ملل مختلف جهان به پیام رهائی بخش اسلام ونفوذ آموزه‌های الهام بخش آن به دیگر ملل، خطر جدی برای جهان سلطه به شمار می‌رود. دشمن بر خلاف گذشته که در درون جوامع اسلامی با این فرهنگ مبارزه می‌کرد، اکنون برای جلوگیری از نفوذ آن در عمق خانه وکاشانه‌اش با آن دست به گریبان شده است. جلوگیری از ورود دختران محجبه به مدارس در برخی از کشورهای مهم اروپایی، نمونة روشنی از این واقعیت است.

با توجه به این توضیحات و تمهیدات، رویارویی غرب با موج بیداری اسلامی در جهان در سه محور عمدة زیر خلاصه می‌شود که تمامی آن ماهیت فرهنگی-تمدنی دارد.



الف : در درون جوامع اسلامی

1 ـ نفی کارآمدی و جامعیت اسلام در اداره زندگی انسان معاصر

2 ـ تلاش در القاء اندیشه تضاد بین احکام اجتماعی اسلام و مدرنیسم

3 ـ القاء تشکیک دربارة برخی از احکام ثابت و مقطعی دانستن آن از قبیل (ارث، حجاب، قوانین کیفری اسلام...)

4 ـ مبارزه با مرجعیت دینی علماء

5 ـ نفی نظام اجتهاد وتخصص در احکام اسلامی

6 ـ ترویج اباحه‌گری بعنوان آزادی

7 ـ ایجاد تردید در باورهای دینی جوانان نسبت به مبانی معرفتی اسلام

8 ـ ترویج مفاهیم غربی وتطبیق آن بر مبانی معرفتی اسلام از قبیل پلورالیسم دینی هرمنوتیک، نفی حجیت ظهور قرآن وحدیث و...

9 ـ مبارزه با اصول وارزشهای اخلاقی حاکم در جوامع اسلامی از طریق تصویب در کنوانسیونهای بین المللی، تحت عنوان حقوق بشر، حقوق زن، آزادی و امثال آن و الزام کشورهای اسلامی به اجراء این مصوبات.

ب: در سطح جهان:

1 ـ ارائه تصویر نادرست ازآموزه‌های اسلامی و قرآن مجید را منبع خشونت قلمداد نمودن( تاسیس گروه های تروریستی از قبیل القاعده و امثال آن به منظور مشوه جلوه دادن چهره این شرع مبین نمونه ای از این طرح می باشد.)

2 ـ تحریک پیروان ادیان دیگر به ویژه مسیحیان علیه مسلمانان ونفرت آفرینی نسبت به مسلمانان

3 ـ تشکیک در آسمانی بودن دین اسلام

4 ـ تشکیل سمینارهای گوناگون و تأسیس مراکز پژوهشی بمنظور آسیب شناسی در اسلام

ج : تحلیل بنیه وتوان بالقوه کشورهای اسلامی

1 ـ ایجاد درگیری‌های قومی ومذهبی در درون کشورهای اسلام

2 ـ ایجاد و دامن زدن به بحران‌های مختلف و تنش‌های سیاسی در کشورهای اسلامی از طریق عوامل مزدور خود

-3تروریست پروری و ایجاد بی ثباتی در جوامع اسلامی

-4تفرقه افکنی بین کشورها ی اسلامی برای جلوگیری از انسجام بین آنان و جلوگیری از امکان اتخاذ موضع متحد در سازمان ها و جوامع بین المللی

-5تحلیل بنیه اقتصادی کشورهای اسلامی و هدر دادن ثروت های خدادی این کشورها به هدف جلو گیری از رشد جوامع اسلامی با بهره گیری از راه های زیر:

_خلق دشمنان وهمی به منظور وادار کردن این کشورها به خرید سلاح با هزینه هنگفت

_در گیر نمودن دولتها با مشکلات داخلی و تحمل هزینه های گزاف جهت کنترل اوضاع داخلی

_ایجاد بحران به منظور جلوگیری از رشد اقتصادی

-6تضعیف اعتماد به نفس ملتهای اسلامی و ایجاد یاس و نا امیدی در بین آنان به منظور نابود کردن روحیه مقاومت و خود باوری و هر گونه امید برای تلاش در راه استقلال /د103



ارسال نظرات