تطور تصویرپردازی از اسلام و مسلمانان در هالیوود
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، عبدالله بیچرانلو در یادداشتی با عنوان «تطور تصویرپردازی از اسلام و مسلمانان در هالیوود» به بررسی سیر اسلام هراسی و ایران ستیزی استکبار با استفاده از ظرفیت هالیوود پرداخته است.
متن این نوشتار بدین شرح است: در طول دهه گذشته، شاهد برجستهتر شدن تصویر مسلمانان در رسانههای غرب و بهطور خاص در سینمای هالیوود بودهایم؛ تصویری که از دید اغلب مسلمانان، ناخوشایند، غیرمنصفانه، اغراقآمیز، خدشهدار و کلیشهای جلوه کرده و نزد اغلب مخاطبان بهویژه مخاطبان غربی تهدیدآمیز، افراطگرایانه، مشارکتگریز و آشفته بوده است.
آنچه مستندهای تلویزیونی، اخبار و گزارشهای خبری، کلیپهای تبلیغاتی، گفتوگوها و میزگردهای رادیو، تلویزیونی و فیلمهای سینمایی از اسلام و مسلمانان، بازنمایی کردهاند، اغلب حاکی از خشونتگرایی و جنگطلبی آنها، افراطگرایی دینی، حمایت از تروریسم و ارتکاب تروریسم، ظلم و تبعیض در قبال زنان، ارتجاع و عقبماندگی فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آنها و در مقابل، شفقت و دلسوزی، همدردی و همدلی غربیها، مشارکتجویی و صمیمیت، سخاوت، نرمی و تعاملگرایی آنها بهنظر رسیده است. با مروری بر آثار رسانهای عرضه شده درباره اسلام در رسانههای غربی، بهنظر میرسد که در تصویرپردازی و بازنمایی اسلام و مسلمانان در این رسانهها، رویکردها و استراتژیهای رسانهای خاصی پیگیری میشود و گفتمان ویژهای حاکم است (بیچرانلو، 1388: 80). علاوه بر این، روندی که در بازنمایی مسلمانان طی شده، اکنون به نقطهای رسیده است که با اطمینان میتوان آن را ستیز با اسلام نامید و اگر در دهه 1990 و اوایل دهه جاری، پیوسته از تلاش هالیوود و رسانههای الکترونیکی و چاپی غرب بهعنوان «اسلامهراسی» یاد میشد از اواسط این دهه و از هنگام تشدید تلاشهای مطبوعات غرب در اهانت به ساحت پیامبر گرامی اسلام (صلیالله علیه و آله و سلم)، بسیاری از پردهها کنار زده شد و عملا علاوه بر فضای مطبوعات، در فضای رسانههای تصویری و بهطور خاص در هالیوود، شاهد تشدید ستیز و تقابل با اسلام و مسلمانان بودهایم. تصویرپردازی صورت گرفته از مسلمانان بهعنوان انسانهایی شرور که امنیت آمریکا را به خطر انداختهاند در فیلمهای سینمایی متعدد و نیز در سریالهایی همچون سریال 24 - که اکنون بهطور جدی محمل انتقال اندیشههای ایدئولوژیک شدهاند - و بازنمایی مسلمانان در فیلمهای متعددی که با تمرکز بر موضوع اشغال خاورمیانه توسط آمریکا در سالهای اخیر ساخته شدهاند، تنها نمونههایی از جریان پرتلاطم و پرحجمی است که در رویارویی با جریان بیداری اسلامی قرار گرفته است. برای نمونه میتوان از فیلمهای ذیل بهعنوان فیلمهای ساخته شده در این زمینه نام برد: «خائن»، «گنجه رنج»، «وطن شجاعان» و...
تأثیر و نتیجه بازنمایی اسلامستیزانه و نیز ایرانستیزانه رسانههای غرب را میتوان در نگاه بخشی از مردم آمریکا به اسلام و ایران لمس کرد؛ «بر اساس نظرسنجی مؤسسه گالوپ در سال 2006، بیشتر آمریکاییها ایران را بزرگترین دشمن آمریکا میدانند. در این نظرسنجی، بدون مشخص کردن نام کشوری خاص، از آمریکاییها خواسته شده بود یک کشور را در هر نقطه از جهان، نام ببرند که از نظر آنها امروز بزرگترین دشمن آمریکا محسوب میشود. نتیجه نظرسنجی نشان داد که به اعتقاد 31 درصد آمریکاییها، ایران بزرگترین دشمن آمریکاست، در حالیکه 22 درصد، عراق، 15 درصد کره شمالی و 10 درصد، چین را بزرگترین دشمن آمریکا دانسته بودند.» (Totman 2009:51)
نتایج نسبتا مشابهی، از نظرسنجیهای صورت گرفته از مردم آمریکا درباره اسلام و مسلمانان به دست آمده است. بر اساس پیمایشهای انجام شده توسط «شورای روابط اسلام - آمریکا» در سالهای 2004 و 2005 که نتایج تقریبا یکسانی در برداشته و در سال 2006 منتشر شد، تقریبا یک چهارم آمریکاییها معتقد بودند که اسلام، دین نفرت و خشونت است. در پاسخ به سئوال «هنگامی که واژه مسلمان را میشنوید، نخستین چیزی که به ذهنتان تبادر میکند، چیست؟» 6 درصد از پاسخگویان آمریکایی با استفاده از واژگان مثبتی مانند «دین خوب»، «مردمان خوب»، «مؤمن»، «فداکار» و «بدفهمیده شده» در اینباره اظهارنظر کردند. در مقابل، 68 درصد از پاسخگویان، از واژگانی خنثی مانند «مسجد» و «دین» استفاده کردند. 26 درصد پاسخگویان نیز واژگانی مانند «خشونت»، «نفرت»، «تروریست»، «جنگ»، «اسلحه» و «خشک مغز یا بیکله » و «مرتجع» را به زبان آوردند. (سیایآی آر، 2006: 3-2)
نکته قابلتأمل این است که علیرغم تلاش آشکار و بیپرده هالیوود در هدف قرار دادن اسلام و مسلمانان، بسیاری از افراد، بهویژه در جامعه آکادمیک ایران، بر وجوه هنری و تجاری هالیوود تأکید بسیاری کرده و اسلامستیزی هالیوود را نوعی وهم یا غیرقابلاعتنا میدانند، گویی این یک موضوع مربوط به تبلیغات سیاسی و باوری رسمی در میان مسئولان فرهنگی - سیاسی جمهوری اسلامی ایران است و چندان از جهت آکادمیک قابلاعتنا و تمرکز علمی - تحقیقی نیست. گرچه ابعاد تجاری هالیوود را همگان میپذیرند و این سینما را به یقین میتوان قدرتمندترین سینمای جهان دانست که از جهت بهرهگیری از فنآوری روز، و از جهت بهرهگیری از زبانی قدرتمند؛ در همه جهان علاقهمندان زیادی دارد - چراکه همواره در هالیوود تلاش شده آثار سینمایی با چاشنی جذابیت همراه باشند - اما نکته همینجاست که این ابزار جذاب، فضا و بستری را فراهم کرده است تا برای مقاصد ایدئولوژیک و سیاسی نیز از آن بهره گرفته شود. گرچه ممکن است تصور بسیاری از افراد این باشد که تنها بخش کوچکی از فیلمهای هالیوود اینگونه است و مابقی، کاملا با نگاه سرگرمسازی ساخته شدهاند؛ اما نگاهی به حدود 120 سال حیات سینمای آمریکا حکایت دیگری دارد. این موضوع را جک شاهین در دائرهالمعارفی که در اینباره نوشته، بهخوبی تبیین کرده است. او در بررسی خود تا سال 2001، بیش از هزار فیلم ساخته شده درباره اعراب و مسلمانان را شناسایی کرده است که قدیمیترین آنها به نام «شیخ حاج طاهر حاج شریف» به سال 1894 میلادی بر میگردد. البته لازم به ذکر نیست که بعد از سال 2001 و ماجرای 11 سپتامبر؛ کمیت فیلمهای مربوط به مسلمانان و کیفیت بازنمایی آنها بسیار دگرگون شده است. جک شاهین در بررسی خود تأکید میکند که در فیلمهای انگشت شماری، شاهد تصویری مثبت از مسلمانان هستیم از جمله در شیر صحرا (1981)، سکه هفتم (1992)، رابین هود، شاهزاده دزدان (1991)، سیزدهمین سلحشور (1999) و سه پادشاه (1999). شاهین معتقد است لزومی ندارد اعراب و مسلمانان، همواره در هالیوود بهصورت شخصیت مثبت به تصویر در آیند اما اینکه تقریبا 100 درصد فیلمهای بازنمایاننده اعراب و مسلمانان، آنها را منفی و شرور تصویر کنند، بیاندازه ناعادلانه است. (Shaheen 2009:17).
اما سئوال این است که چگونه غرب به این نقطه رسیده است؟ چه روند فکری درغرب طی شده است که اینگونه بازنمایی از شرق در رسانههای غرب، در میان بسیاری از مردم کشورهای غربی، پذیرش دارد و امری نسبتا عادی تلقی میشود؟
آنچه در فضای رسانههای غربی بهویژه آمریکایی شاهد هستیم، ریشه در نوعی «خود» و دیگرانسازی در غرب دارد که این موضوع صرفا در قبال مسلمانان رخ نداده است؛ برای مثال، آمریکاییها تا سقوط اتحاد جماهیر شوروی، دیگران را در کمونیستها تجلی داده بودند. استوارت هال، [از برجستهترین متفکران در حوزه مطالعات انتقادی فرهنگی] با اشاره به ضرورت وجود «دیگری» برای شکلگیری روشنگری غربی مینویسد؛ غرب، بدون «دیگران» قادر نخواهد بود خود را به منزله اوج تاریخ بشر بشناساند و بنمایاند. تصویر «دیگری» که به حاشیه جهانی مفهومی رانده شده بود و به منزله ضد مطلق و نفی هر چیزی که غرب مظهر آن بود، بار دیگر ساخته شده بود. «دیگری»، سویه «تاریک» بود؛ فراموششده، سرکوب و نفیشده؛ تصویر معکوسِ روشنگری و مدرنیته (مهدیزاده، 1387: 70). در راستای بازنمایی خود و دیگران، بهویژه در تصویرپردازی از دیگران در رسانهها، یکی از [مهمترین] راهبردهای سیاست بازنمایی، کلیشهسازی است که، مردم را تا حد چند خصیصه یا ویژگی ساده تقلیل میدهد.
در طول قرون متمادی، در غرب فرایندی در خصوص شرق، رخ داده است و همواره کلیشههایی از شرقیها و بهطور خاص، مسلمانان در غرب ارائه شده که با واقعیات فرهنگی و اجتماعی زیستی آنها متفاوت و گاه متنافر بوده است. در فیلمهای سینمایی و تلویزیونی، فرد عرب معمولا با هرزگی و شهوتپرستی و یا نادرستی سفاکانهای متهم میشود. چهره او همچون فرد تباه و زیاده از حد شهوترانی تصویر میشود که با زیرکی، قادر به انجام توطئهها و دسیسههای پنهانی است. اگر بخواهید به نقش سنتی عربها در فیلمهای سینمایی بپردازید معمولا آنها را در قالب یک تاجر، شترسوار، صراف و آدم رذل پرزرق و برقی میبینید (مهدی زاده، 1387: 1387 - 1386). این تصویر، همان چیزی است که شرقشناسان در قرون اخیر به غرب ارائه کردهاند و اکنون با مسلط شدن رسانهها، شرقیها، تصویری تحریف شده از خود را در رسانههای غربی که برگرفته از مطالعات شرق شناسی است، مشاهده میکنند. کلیشههای عمده از اسلام و مسلمانان که در رسانههای غرب بهطور متناوب مورد استفاده قرار میگیرد، چنین است؛ «بنیادگرایی و رادیکالیسم»، «خشونت و تروریسم»، «حرص و شهوت» و «سرکوب زنان».
واژه شرقشناس (Orientalist) نخستینبار در زبان انگلیسی در حدود سال 1779 و در فرانسوی در 1799 بهکار رفته است. فرهنگستان فرانسه در سال 1838 به کلمه شرقشناسی (Orientalism) رسمیت میبخشد. (سعید، 1361: 9) اما به اعتقاد ادوارد سعید، از اواخر سده هجدهم نوع دیگری از شرقشناسی مرسوم شده است که به نظریههای گوناگون درباره شرق رسمیت میبخشد. وی خاطرنشان میکند که این سبکی غربی برای آمریت داشتن و تسلط یافتن بر شرق است و پس از عقبنشینی استعمار قدیم، بهگونهای توجیهگر و تسهیلکننده استعمار اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بوده است. (همتی گلیان، 1386: 11) شرقشناسی، اکنون پس از گذشت بیش از دو قرن از عمر رسمی آن، به گفتمانی بسیار شناخته شده تبدیل شده است. ویژگیهای گفتمان شرقشناسی را میتوان چنین خلاصه کرد:
1- سنت کلاسیک مطالعه یک منطقه با ابزارهای زبانی و نوشتاری. بنابراین هرکس که درباره شرق آموزش میدهد، پژوهش میکند و مینویسد، یک شرقشناس است.
2- مبتنی بر مکان خاص شرق در تجربیات اروپای غربی.
3- سبک فراگیر اندیشه و تاریخی که به عهد باستان برمیگردد و مبتنی بر تمایز معرفتشناختی و هستیشناختی بین «غرب» و «شرق» است.
4- یک سبک غربی برای تسلط، تجدید ساختار و دانش اقتدار بر شرق است.
5- یک کتابخانه یا آرشیو اطلاعات (بایگانی) به اصطلاح معتبر است.
6- یک نظام بازنمایی شرق در دانش، آگاهی و امپراتوری غربی است.
7- نهاد شرق بهعنوان اُبژهای تجربی که وجود دارد نیست؛ بلکه شرق بهصورتی که شرقیشده، آبژه گفتمان اروپایی است. (مهدیزاده، 1387: 90)
به گفته سعید، نظرهای گوناگونی را که خاورشناسان درباره دین، جامعه، زبان، تاریخ و غیره شرق ابزار کردهاند میتوان «شرقشناسی آشکار» نامید؛ اما از سده نوزدهم و همزمان با توسعه نفوذ قدرتهای اروپایی در قلمرو اسلامی، نوع دیگری که باید آن را شرقشناسی پنهان خواند، پدید آمده است. در این نوع، شرق در آثار ادبی و سفرنامههای غرب، بهگونهای خیالی، نامعقول و خرافی ترسیم شده و طوری واکرد داشته که شرق، شایستگی زندگی آزاد را ندارد و غرب بر خود لازم میداند که شرق را در زمینههای مختلف هدایت کند. در پژوهشهای علمی و فلسفی، چنین القا میشود که توانایی شرقیها در نوآوری و توسعه علمی از غربیها کمتر است و غربیها باید از آنان دستگیری کنند. او اشاره میکند که تبیینهای شرقشناسی از اسلام (و شرق)، حول چهار محور اصلی شکل گرفتهاند: 1. بین غرب و شرق، تفاوت مطلق و منظم وجود دارد؛ 2. بازنماییهای غرب از شرق، نه بر واقعیت جوامع مدرن شرقی، بلکه بر تفاسیر متنی و ذهنی استوارند؛ 3. شرق، لایتغیر (راکد) و یکنواخت است و قادر به تعیین هویت خود نیست؛ 4. وابسته و فرمانبردار است. (همتی گلیان، همان: 13-12)
بهنظر میرسد منشاء اینگونه نگرش به شرق را باید در عصر باستان جستوجو کرد، دورهای که کشمکشهای طولانی بین ایرانیان عصر هخامنشی و یونانیان وجود داشت. در این ایام، نویسندگان یونانی، برای آنکه یونانیها را در برابر قدرت فزاینده ایرانیان به مقاومت بیشتر تحریک کنند، از ایرانیها و شرقیها تصویر مخدوشی ارائه میدادند. فیلسوفان، مورخان، جغرافیدانان، نمایشنامهنویسان و شاعران یونانی، در نوشتههای خود غالبا یونانیها را متفاوت از اقوام آسیایی نشان میدادند؛ جوامع آسیایی را طبقاتی، بی-تحرک، مملو از ظلم و فساد ترسیم میکردند، برعکس یونانیها را مردمی با فضیلت، عدالتخواه، برخوردار از آزادی و حقوق شهروندی، مجسم میساختند. در دوره بعد، رومیها نیز سعی میکردند بر تضاد بین شرق و غرب، که توسط یونانیها ساخته و پرداخته شده بود، تأکید کنند و امتیازات خاصی برای خود قائل شوند. در عصر مسیحی، خاصه بعد از ظهور و گسترش اسلام، این تضادها رنگ دینی به خود گرفت و بهصورت دوگانگی بین اسلام و مسیحیت نمایان شد. از سده پانزدهم میلادی به بعد، بار دیگر، تعدادی از تئوریسینهای سیاسی غرب مدعی شدند که اروپاییان از مشابه همان فضایل و ویژگیهایی برخوردارند که یونانیها در عصر باستان دارا بودند بهطوری که میتوان گفت هنوز هم این تفکر سیاسی و اجتماعی در غرب جریان دارد. (همتی گلیان، همان: 13)
در مجموع باید تأکید کرد غرب در دوره استعمار فرانو، همان روند دوران استعمار را در خصوص شرق در پیش گرفته و در نگاه فرهنگی غرب که متأثر از نگاه اقتصادی و استعمارگرانه آن است، تفاوت ماهوی ایجاد نشده است و صرفا فرم و صورت و ابزارهای آنکه رسانههای جدید الکترونیکی هستند، تغییر کرده است. هالیوود نیز بهعنوان بخشی از این جریان و فضای فکری، در تطابق و هماهنگی کامل با آن قرار دارد
منابع
1- بیچرانلو، عبدالله، بازنمایی ایران و اسلام در رسانههای غرب، فصلنامه رسانه، شماره 77، بهار 1388.
2- سعید، ادوارد، شرقشناسی، شرقی که آفریده غرب است، ترجمه اصغر عسگری خانقاه و حامد فولادوند، مؤسسه مطبوعاتی عطایی، 1361.
3- مهدیزاده، سیدمحمد، رسانهها و بازنمایی، دفتر مطالعات و توسعه رسانهها، 1387.
4- همتیگلیان، عبدالله، تاریخچه شرقشناسی؛ کاوشی در سیر مطالعات اسلامی در غرب، انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد، 1386.
5- Council on Islamic- American Relations (CAIR), American Public Opinion about Islam and Muslims, 2006
6-Shaheen, Jack, Reel Bad Arabs: How Hollywood Vilifies a People Olive Branch Press, 2009.
7- Totman Sally-Ann, How Hollywood Projects Foreign Policy, 2009, Palgrave and Macmillan./916/د102/ع