۲۵ دی ۱۳۹۸ - ۱۵:۱۹
کد خبر: ۶۳۵۴۴۲

تقابل خیر و شر در این روز‌ها

تقابل خیر و شر در این روز‌ها
مدافعانی که خود به تقصیرشان معترفند و عذرخواهند و طلب مرگ برای اشتباه‌شان می‌کنند، بزرگ‌منش‌تر از آنی هستند که در این کارزار شماتت و عقده‌گشایی تنها گذاشته شوند.

به گزارش خبرگزاري رسا، در جامعه ما و همه جهان بعضی صداها بلندترند. در تاریخ هم اینگونه بوده و در آینده هم خواهد بود. تاریخ سرگذشت اشراف و قدرتمندان و گورستان آریستوکراسی است. خودمانی‌ترش اینکه در زندگی بشر بعضی خون‌ها سرخ‌ترند، نه به واسطه خدمتی که کرده‌اند، خیری که رسانده‌اند و خرق عادتی که کرده‌اند، بلکه به واسطه تبار، ژن، قدرت اقتصادی، سیاسی و در این روزها داشتن صدای بلندتر و بعضی چیزهای دیگر. اما آنها که واقعا کاری کرده‌اند، خدمتی رسانده‌اند و خرق عادتی کرده‌اند، در بیشتر موارد شانس دیده شدن و جا گرفتن در مرکز توجهات را نداشته و ندارند و نخواهند داشت.

بر همین مبنا قهرمانان واقعی انگشت‌شمار و معدود خواهند بود اما همین قهرمان‌هایی که به واسطه قهرمانی‌شان در تاریخ ماندگار شده‌اند، باز هم بسیار کمتر از شاهان، شاهزادگان و بزرگانی هستند که نام و آوازه‌شان را از ژن‌ها و دسترسی‌شان به قدرت گرفته‌اند. کار بزرگ بسیاری از اینان عمق جراحتی بوده که جنایت‌پیشگی‌شان ایجاد کرده است و ماندگاری نام‌شان داغی است که از پیشانی یک ملت پاک نمی‌شود. به هر حال در تاریخ قهرمان واقعی کمیاب است. قهرمان غیرپوشالی که پالانی پر از پیزور ژن‌ها نداشته باشد، چیزی است که به این راحتی‌ها مگر در افسانه‌ها به دست یک ملت نخواهد رسید.

روزگار مدرن از این منظر نه‌تنها امکان جدیدی برای انسان‌ها فراهم نکرده است، بلکه بیش از هر دوره‌ای در آن شاهد فقدان قهرمان‌های واقعی هستیم. در این روزگار علاوه بر اینکه همه عوامل پیش‌گفته کماکان نایابند، هوس‌های انسان‌ها نیز در جایگاه آرمان نشسته‌اند و موازین خیر، شر، بزرگی و کوچکی را تغییر داده‌اند. حالا چیزهایی باعث شهرت جهانی می‌شود که تا چند دهه پیش از چارچوب در فاحشه‌خانه‌ها به آن‌طرف معتبر نبود و در زندگی واقعی بیش از هر چیز عامل ننگ و عار بود تا نام و نشان. ما در جهانی زندگی می‌کنیم که بسیاری از به اصطلاح سلبریتی‌هایش به خاطر ویژگی‌های جنسی هیکل‌شان است که معروف شده‌اند.

یعنی چیزهایی که در دوران قدیم اسافل اعضا نام داشتند و پست‌ترین عضوهای بدن آدمی بودند، این روزها می‌توانند یکی را به اوج محبوبیت و شهرت در سطح جهان برسانند. در ایران ما هم اینچنین وضعی نه بشدت دنیای بیرون ولی با تفاوت‌های ناچیزی در جریان است. تعدادی از بازیگران سینما که بعضی از آنها این روزها شهرت خود را به کسب‌وکار سیاست نیز وارد کرده‌اند، در تحلیل نهایی در روزگار ورودشان به این حرفه از همه پارامترهای لازم فقط خوشگل بودن را داشته‌اند. در سایر عرصه‌ها کسانی که روزگاری مطرب می‌خواندند‌شان و از طبقات پست جامعه بودند، این روزها خواننده نام دارند و از پر درآمدترین و محبوب‌ترین‌هایند. از این موارد تا دل‌تان بخواهد می‌شود بیان کرد. 

نکته اساسی اما این واقعیت است که در روزگار ما قهرمان کمیاب‌تر از هر روز دیگری است. قهرمان‌هایی نجاتبخش که در روزهای سخت یک ملت استوار و پابرجا یاری‌رسان بوده‌اند و جان‌شان را فدای دوام و بقای ایده‌ای متعالی کرده‌اند. قهرمانانی که با گوشت و خون‌شان خصم خونخوار ملتی را فروکوفته‌اند و بعد خاضعانه به لذت تماشای قوت جریان طبیعی زندگی در وطن‌شان، بسنده کرده‌اند و گمنام مانده‌اند. این قهرمانان کمیاب در روزگار ما به واسطه بزرگی و هیبتی که دشمن از خود نشان داد به ملت شناسانده شدند و بزرگمردی چون سردار شهید قاسم سلیمانی نمایندگی‌شان می‌کرد. این قهرمان ملی همان‌گونه که در شأن قهرمانان است، در رویارویی با نماد عینی شرارت و پستی در جهان کنونی، آمریکای مستکبر، جاودانه و شهادتش نیز حماسه‌آفرین شد. بهت و حیرت و ناراحتی بزرگی که ملت در عزای او نشان دادند، دلیل مستحکمی بر این است که او را در قامت قهرمانی بزرگ می‌پندارند؛ قهرمانی که ضربه به آن ضربه به ملتی بزرگ و حیثیت آن است. سلیمانی در تاریخ معاصر ایران که پر از روزهای تحقیر‌آمیز است، الحق و الانصاف قهرمان بزرگی است. کسی است که نوید پیروزی بر دشمنان بدوی این ملت را که در رویای تعدی به جان و ناموس‌شان بودند، با صدایی بلند اعلام کرد و سرزمین دشمنانی را که روزگاری سودای سروری بر ملتش را داشتند، به میدان جنگ نامتقارن علیه سایر دشمنان ایران تبدیل کرد.

سلیمانی و یارانش که در اوج تحریم‌های تسلیحاتی، ایران را در قامت یک قدرت منطقه‌ای سر پا نگه داشتند، قهرمانانی شایسته ستایشند. اما در دوران جدید عده‌ای هستند که ارزش‌های دنیای پوچ مدرن را بر بزرگی و عظمت ترجیح دهند. تفاله‌های رانده از وطنی که هر یک به نحوی در آشفته‌بازار تقدس خدایان شهوانی، در کمین نشسته‌اند تا انتقام خود از ملت مسلمان و شیعه ایران را با خاک پاشیدن به چهره قهرمانانش بگیرند؛ انتقام رانده شدن توسط ملت، انتقامی ناهمگون با موازین و ارزش‌هایی که ملت مسلمان ایران بدان پایبندند. آنها مانند انگل‌هایی که حیات‌شان در ضعف میزبان‌شان است، منتظرند فرصتی هر چند کوتاه بیابند تا آتش دل خود را خنک کنند.

هواپیمای مسافری که عمده مسافران آن هموطنان‌مان بودند، به علت اشتباه پدافند هوایی سرنگون می‌شود. سردار امیرعلی حاجی‌زاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه همه تقصیر را به گردن می‌گیرد و آرزوی مرگ برای خود می‌کند. در این میان کسانی که تا پیش از این اهمیتی به خبر کشته شدن هموطنان‌شان نمی‌دادند، به یکباره گویی فرصتی مغتنم برای تحقیر و فروکوفتن نیروهای نظامی کشور یافته‌اند، به بهانه عزا نفرت خود را از هر آنچه نمی‌پسندند بیرون ریخته و با وجد و شعفی پنهان‌نشدنی چوب ملامت بر سر محافظان و مدافعان کشور فرود می‌آورند. اینها حالا فرصت انتقام دارند. انتقام‌شان هم مانند دنیای ارزش‌ها و آرمان‌های‌شان پست، حقیر و منفعلانه از نوع پاره کردن تمثال قهرمانی مانند سردار سلیمانی و پاشیدن خاک به آفتاب است. اینها همان‌هایی هستند که در روزهای فتنه 88 هم بغض خود را از دنیای متعالی تشیع با آتش زدن خیمه عزای حسینی و سوت و کف زدن در عاشورای سید و سالار شهیدان نشان دادند. اینان عده‌ای قلیلند که چون قیمومت و برتری انسان غربی را پذیرفته‌اند و به حقارت خود در برابر این خدای مدرن معترفند، از سوی او یاری می‌شوند. رسانه‌های جهانی و بوق‌های تبلیغاتی، این کاه‌های حقیر را کوهی از درون ملت جا می‌زنند ولی در عالم واقع اینها زبون‌تر از آنند که همین تصویر رسانه‌ای گل‌درشت را نیز بتوانند به مردم ایران بقبولانند.

مدافعانی که خود به تقصیرشان معترفند و عذرخواهند و طلب مرگ برای اشتباه‌شان می‌کنند، بزرگ‌منش‌تر از آنی هستند که در این کارزار شماتت و عقده‌گشایی تنها گذاشته شوند. ملت می‌دانند اینها همان کسانی‌اند که قهرمان‌های‌شان از میان آنها برخاسته‌اند. همان‌هایی‌اند که با پوست، گوشت و خون‌شان در حفظ وطن می‌کوشند و مانند نماینده قهرمان‌شان سردار قاسم سلیمانی شایسته نکوداشتی آنگونه که جهان به حیرت افتد هستند. ملت حساب اشتباه را از خبث طینت جدا خواهد کرد و هر که پس از فرو نشستن غم بزرگی که سقوط هواپیمای مسافری بر جان ایرانیان انداخت چنان نکند، به معنای واقعی کلمه گرگی در جلد گوسفند است. /1360/

یادداشت:امیر استکی

منبع:وطن امروز

ارسال نظرات