۰۸ اسفند ۱۳۹۸ - ۱۶:۵۴
کد خبر: ۶۴۱۶۹۲
محبیان:

اصلاح‌طلبان نشان دادند قدرت درک افکار عمومی را ندارند

اصلاح‌طلبان نشان دادند قدرت درک افکار عمومی را ندارند
اصلاح‌طلبان در این دوره هم مجلس را و هم مردم را از دست دادند. اصلاح‌طلبان نشان دادند برخلاف آن چیزی که ما تصور می‌کردیم قدرت درک افکار عمومی را ندارند و نمی‌توانند رابطه خوبی را برقرار کنند و در وضعیت آچمز بدی قرار گرفتند.

به گزارش خبرگزاري رسا، امیر محبیان از جمله تحلیلگران سیاسی محسوب می‌شود که معتقد است رای دوم اسفند مردم، صددرصد بن‌مایه اعتراضی داشت؛ چه آن پنجاه و چند درصدی که به تعبیر این استاد دانشگاه، از روی یأس از عملکرد دولت و مجلس عدم مشارکت را به‌عنوان کم‌هزینه‌ترین شکل اعتراض برگزیدند و چه آن چهل و چند درصدی که از وضعیت موجود ناراضی بوده و به امید تغییر به مخالفان دولت رای دادند.رئیس مرکز پژوهشی راهبردی آریا، از مسئولانی که گویی «نجات فی‌الکذب!» را پیشه خود کرده‌اند هم گفت. رویه‌ای که باعث رویگردانی مردم شده و تاکید داشت علاوه‌بر دولتی‌ها اصلاح‌طلبان هم با مردم صادقانه رفتار نکردند. از این رو در انتخابات اخیر هم کرسی‌های مجلس را باختند و هم مردم را از دست دادند. عملکرد کارگزاران در انتخابات اخیر هم بخشی دیگر از گپ‌وگفتمان بود. محبیان معتقد بود ارائه لیست انتخاباتی کارگزاران کار درستی بود با اینکه تاکید کرد باید توجه داشت کارگزاران هم از متهمان وضعیت موجود هستند. اختلافات درون خانوادگی اصولگرایان و بی‌برنامگی در انتخابات مجلس یازدهم از سویی این جریان سیاسی هم از دیگر بخش‌های گفت‌وگو با مدیرعامل خبرگزاری آریا بود.

محبیان علاوه‌بر توصیه به دولتی که معتقد است اگر تا دیروز در برزخ به سر می برد از این به بعد در دوزخ خواهد بود ، بر اولویت‌های مجلس یازدهم نیز تاکید داشت و بدون هیچ تعارفی به صراحت گفت: «به‌دلیل اختلافاتی که در جریان اصولگرایی وجود دارد و حل نشده است، اگر بلوغ سیاسی منجر به حل این اختلافات نشود سر مساله رئیس مجلس اولین اختلاف را شاهد خواهیم بود.» بحران در مدیریت بحران و ناکارآمدی‌ها هم که ناگفته پیداست، بخشی از گفت‌وگو را به خود اختصاص داد. آنچه در ادامه می‌آید مشروح گفت‌وگوی  با امیر محبیان، عضو هیات‌علمی دانشگاه آزاد اسلامی و تحلیلگر سیاسی است.

اعلام شد رای کشور در انتخابات 42.5‌درصد بود و به عبارتی دیگر 57.5 درصد جامعه رای نداده‌اند. به هر حال این رفتار سیاسی مردم، پیامی دارد. این پیام چیست؟ چه عواملی باعث این کاهش مشارکت شد؟

به هر صورت هر کنش سیاسی، چه سکوت و چه مشارکت و چه عدم مشارکت، یک پیامی دارد. سیاستمداران وظیفه دارند که این پیام‌ها را دریابند و بفهمند در ذهن مردم چه می‌گذرد. همان‌طور که اشاره داشتید، به هر صورت اگر نگاه کنیم براساس آمار اعلام شده 42‌درصد از مردم شرکت کردند و چیزی حدود 58‌درصد شرکت نکردند. البته این آمار در تهران خیلی رقم بیشتر و معناداری است که می‌توان بر آن تحلیل هایی نوشت و مشخص کرد که آمار چه معنایی می‌تواند داشته باشد. برخی از افراد تلاش دارند عدم مشارکت را عمل ضدانقلابی نشان دهند و نیروهای ضدانقلاب می‌خواهند بگویند این پیام نه به انقلاب است و افرادی هم گفتند کسانی که مشارکت نکردند مسلمان نیستند. این نگرش‌ها افراطی است، اما در اینکه حضور و عدم‌حضور دارای معناست، تردیدی وجود ندارد. به نظر من دلایل عقلی که موجب این می‌شود مردم احساس کنند نیاز به مشارکت ندارند، دو عامل مهم است. یکی اینکه سیاست برای آنها خیلی مهم نباشد؛ چنانچه در برخی کشورهای غربی این اتفاق رخ می‌دهد. به عبارتی اولویت‌های مردم، اولویت‌ دیگری است و در حوزه سیاست احساس حساسیت یا خطر نمی‌کنند؛ لذا مشارکت آنها کاهش می‌یابد به عبارتی، عدم مشارکت‌شان اعتراضی نیست بلکه به دلیل این است که سیاست در زندگی آنها اولویت ندارد از این‌روتنها افراد فعال در حوزه سیاست مشارکت دارند. اما در جامعه ما مسلما چنین چیزی نیست. آمارها را در دوره‌های مختلف نگاه کنیم. شاهد هستیم حدود بین 25 تا 30 درصد به‌طور متوسط در انتخابات به هر دلیلی شرکت نمی‌کردند؛ یعنی بالاترین سطح مشارکت را در نظر بگیریم و مقایسه کنیم 25 تا 30 درصد معمولا شرکت نمی‌کردند. آن چیزی که معنادار است بین همین 30 درصد است. این نشان می‌دهد بین 55 درصد تا 75 درصد که بین کف و سقف بوده است، 20درصد تلرانس بازی بود که خود را نشان می‌داد و این کف ناگهان به حدود 42 درصد رسیده است و نشان می‌دهد بیش از 15،10 درصد مردم به شکل معناداری در این دوره شرکت نکردند و این پیام سنگینی دارد به‌خصوص وقتی میزان عدم مشارکت به حدود 60 درصد می‌رسد؛ به عبارتی از اکثریت می‌گذرد. دلایل مختلفی می‌توان برای این مساله برشمرد. یکی از دلایل این است که احتمالا مردم احساس می‌کنند رای دادن یا رای ندادن تاثیری در زندگی آنها ندارد. به عبارتی احساس می‌کنند مجلس نقش چندان مفیدی را بازی نمی‌کند. این کار نوعی یاس از عملکرد مجلس را نشان می‌دهد. برخی این انتقاد را به مجلس دهم و عملکرد آن بر می‌گردانند که باعث کاهش آرا شده است. از سوی دیگر یک بحث قابل توجه دیگری که وجود دارد این است که به قدری دغدغه‌های اقتصادی مردم و اعتراض عمومی نسبت به نحوه مدیریت اقتصادی و اجرایی کشور بالا رفته که در اعتراض به آن مشکلات، با عدم مشارکت اعتراض خود را بیان می‌کنند، این عدم مشارکت کم هزینه‌ترین شکل اعتراض است.

این تحلیلگران معتقدند که این انتقادها به دولت و سیستم مدیریتی که در دولت وجود دارد، بر می‌گردد زیرا مشکلات مردم را برطرف نکرده است. در مجموع به نظر می‌رسد عوامل مختلفی برای عدم شرکت وجود داشته باشد که در جمع‌بندی آنها بزرگ‌ترین فاکتور نارضایتی است. یعنی نوعی از نارضایتی از وضعیت موجود وجود دارد و جامعه وضعیت موجود را وضعیت مطلوب نمی‌داند. بدتر از آن احساس می‌کنند رای آنها تغییری در وضعیت ایجاد نمی‌کند. بنابراین ترجیح می‌دهند رای خود را در این زمینه تلف نکنند. این برای مسئولان و به‌خصوص برای کلیت نظام که مشارکت را به درستی به‌عنوان یک امر حیاتی تلقی می‌کرد، اهمیت بسیار زیادی دارد. اینکه همیشه روی مشارکت مانور می‌دادیم نشان‌دهنده مردمی بودن نظام جمهوری اسلامی است. اگر کسی هم در حال حاضر نسبت به این کاهش مشارکت بی‌تفاوت باشد، نشان‌دهنده عدم صداقت با مردم است. به نظر من این میزان رای، ضرورت یک ارزیابی اورژانسی را به مسئولان گوشزد می‌کند؛ آنها باید دریابند که چرا حرف‌ها و عملکردشان رضایت مردم را جلب نمی‌کند. البته فهم این معضل دشوار نیست. به نظر من از مدت‌ها پیش واضح و بدیهی بود که دچار مشکل و بلکه در بخش‌هایی دچار بحران کارآمدی شده‌ایم و متاسفانه ناکارآمدی به جایی رسیده که مسئولان به جای آنکه حل کننده مسائل مردم باشند، خود به مساله مردم تبدیل شده و دغدغه مردم شدند. مجموعه این عوامل سبب شده نوعی احساس یاس و ناامیدی در میان مردم ایجاد شود.

نکته دیگر این است که به هر صورت به‌نظر می‌رسد باید تجدیدنظرهایی در نوع تعامل مسئولان با مردم صورت گیرد و این مساله بسیار حیاتی است. متاسفانه این ذهنیت در مردم ایجاد شده و بدبختانه در برخی موارد غلط هم نیست و آن اینکه مسئولان صادقانه با مردم برخورد نمی‌کنند و مسائل را صادقانه مطرح نمی‌کنند. متاسفانه یک دیدگاهی بین مسئولان اجرایی ایجاد شده که در موارد مختلف از جمله سهمیه‌بندی بنزین و... نیز شاهد بودیم که گویی رهایی را در دروغ می‌دانند؛ «النجات فی الکذب!» و تلاش می‌کنند از طریق نگفتن اطلاعات درست به مردم یا گفتن اطلاعات غلط، مردم را آرام‌ کنند. در‌حالی‌که مردم ما دارای فهم و شعور بالایی هستند و اگر حقایق به آنها گفته شود؛ خود را با شرایط تطبیق داده و همراهی می‌کنند، ولی وقتی به آنها دروغ گفته شود برای آنها قابل تحمل نیست و آثار منفی این دروغ در یک جامعه‌ای همانند جامعه ما که ارزش‌های دینی در آن اولویت دارد، بیش از همه‌جا خود را نشان می‌دهد. لذا مجموعه مسائل و مشکلات نوعی احساس ناامیدی و در‌عین‌حال اعتراض منفی را بین مردم به‌وجود آورد؛ که در انتخابات شاهد آن بودیم.

آن 42.5‌درصدی که در انتخابات شرکت کردند چه؟ نارضایتی از عملکرد دولت و مجلس نداشتند؟

درست است در‌عین‌حال 42‌درصد مردم هم رای دادند. بخش‌هایی از این مردم به‌دلیل اینکه انتخابات مجلس منطقه‌ای هست و علاقه دارند در منطقه خودشان فرد خاصی انتخاب شود، حضور پیدا کردند و در کل این کسانی که مشارکت کردند هم پیام دارند. عمده پیام و نوع رایی که دادند، نشان‌دهنده این است که اعتراضات جدی نسبت به عملکرد دولت وجود دارد یعنی به رقبای دولت حتی رقبای تندروی دولت رای دادند. علت این بود که عملکرد دولت را نمی‌پسندیدند و دولت درواقع حل کننده مشکلات آنها تلقی نشد. از منظر آنها عملکرد دولت مناسب نبود. دولت آقای روحانی به‌رغم تلاش‌هایی که کرده در نوع تعامل با افکار عمومی بسیار ضعیف عمل می‌کند و قادر نیست حتی در کارهایی که انجام می‌دهد، خود را برای افکار عمومی درست مطرح کند. جدای از آن توجیهاتی که برای کارهای انجام نداده و نواقص انجام می‌دهد، به قدری ضعیف است که طبیعتا واکنش منفی افکار عمومی را ایجاد می‌کند. از این رو شاهد بودیم در انتخابات دوم اسفند افکار عمومی به‌صورت جدی وارد صحنه شدند و به مخالفان دولت رای دادند. موافقان دولت نیز که معمولا در فضای استراتژی ترس از رقیب می‌آمدند و وارد صحنه می‌شدند، حاضر نشدند قدمی را برای دولت بردارند.

اصلاح‌طلبان چرا حاضر نشدند؟ این عدم حضور به این دلیل بود که خود هم اشاره و تاکید دارند که بدنه اجتماعی‌شان به‌شدت آسیب دیده است؟

بله، بخش زیادی همین است. علت این است که آنها هم صادقانه با مردم برخورد نکردند. مردم و حتی هواداران دولت این احساس را دارند که دولت با آنها بازی می‌کند. به‌طور کلی آنها هم عملا هیچ کاری که آبروی‌شان را نزد مردم حفظ کند، انجام ندادند و اینها منجر به ریزش بدنه اجتماعی آنها شده است. حتی اصلاح‌طلبان هیچ ‌انگیزه‌ای برای ورود به صحنه و دفاع از دولت ندیدند. بخشی احساس کردند رفتار دولت تغییر نمی‌کند و نباید رای خود را برای دولت خرج کنند. گروهی هم فکر می‌کردند بیایند هم اثر ندارد. مجموعه این مسائل باعث شد دولت در شرایطی قرار گیرد که به گمان من اگر تاکنون تا این چند سال در مواجهه با مجلس و انتقاداتی که بود در برزخ به سر می‌برد، از این به بعد در دوزخ به سر می‌برد و شرایط بسیار سختی خواهد داشت. انتقادات بسیار جدی‌ای را نسبت به دولت شاهد خواهیم بود و دولت با توجه به اینکه معمولا در طول این مدت زیر فشار سریعا به سمت استعفا می‌رفته است، معلوم نیست چه کسانی می‌مانند و چه کسانی می‌روند. هرچند من توصیه می‌کنم مجلس از این دیدگاه عدول کند و به سمت نوعی تعامل برود. وضعیت کشور اصلا کشش این نوع چالش‌ها را ندارد. همه باید کمک کنیم این وضعیت را التیام ببخشیم و مشکلات را برطرف کنیم.

این صحبت شما به این معنی است که این پیام‌های روشن را دولت احیانا نخواهد گرفت و این پیام‌های روشن هم منجر به حرکت دولت در مدت باقی‌مانده نخواهد شد؟

امیدوارم دولت این پیام‌ها را درک کند. وقتی هوادار شما ‌انگیزه‌ای برای دفاع از شما ندارد یا توجیه منطقی برای دفاع از شما ندارد و مخالف شما کاملا عزم جدی دارد، نشان‌دهنده این است که شما اشتباهات بزرگی در توجیه افکار عمومی و در عملکرد خود داشتید. اگر بخواهم به دکتر روحانی مشفقانه توصیه کنم، می‌گویم یک انقلاب جدی مدیریتی را در دولت انجام دهد. محور را براساس شاخص کارآمدی تعیین کند. هر وزیری که نتواند مسائل را حل کند؛ خودش مساله است، اما متاسفانه این رویکرد را در دولت نمی‌بینیم. نمونه آن هلال‌احمر است. آن هم در کشوری که همواره در مشکلات است، مدت‌هاست سازمان هلال‌احمر ما رئیس ندارد. از مدت‌ها پیش همه اصرارها بر این بود رئیس قبلی به‌دلیل برخی اقدامات و... کنار گذاشته شود اما برکنار نمی‌شد. چند ماهی است بالاخره این اتفاق افتاد ولی جایگزینی برای آن انتخاب نمی‌شود! این ضعف مدیریت است و درمورد مدیریت بحران هم انتقادات جدی وجود دارد. مدیریت بحران در کشور دچار بحران است و هیچ جوابی به مردم داده نمی‌شود. اینها بی‌اعتنایی به مردم و اهانت به مردم است. مردم به این اهانت‌ها پاسخ می‌دهند، مردم با عدم مشارکت خیلی با احترام پاسخ دادند. به‌نظر‌من مردم حق داشتند تندتر از این پاسخ دهند و این نشان‌دهنده این است که دولت توجهی به این قضایا ندارد. به‌نظر‌من اگر ظرف این یک‌سال و چند ماه باقی‌مانده از عمر دولت، تغییرات بسیار جدی‌ای انجام نشود و آقای روحانی هر وزیری را که ناتوان یا ناکارآمد است ؛ فورا عوض نکند، مطمئنا با بدترین حالت آن وزیر از سوی مجلس برکنار خواهند شد و دولت وارد بحران بسیار جدی خواهد شد ازجمله خود رئیس‌جمهور!

با این وصف دولت می‌تواند مجلس را بهانه بی‌عملی‌های آتی خود قرار دهد؟

نه، اصلا. به نظر من نکته قابل توجه این است که در حال حاضر اصلا مساله دولت، مجلس نیست. مساله دولت مردم است. باید توجه داشت بزرگ‌ترین عاملی که مقابل دولت ایستاده فقدان عزم و اراده لازم برای حل مشکلات در خود دولت است. به نظر می‌رسد دولت بیشتر در حال بازی یا وقت‌گذرانی است تا اینکه بخواهد مشکلات را حل کند و این بسیار ناپسند است از این‌رو محتمل است مجلس واکنش تندی نشان ‌دهد. این خود می‌تواند بر مشکلات بیفزاید. برای همین به نظر من مجلس باید مشفقانه دولت را زیر فشار بگذارد، نه به خاطر یک‌سری مصلحت سنجی ها از حقوق خود کنار بکشد و دولت را رها کند تا هر کاری خواست انجام دهد و نه انتقام‌جویی کند. همه اینها غلط است. فراموش نکنیم مردم دچار مشکلات بسیار جدی هستند. مردم در حوزه اقتصادی و مسائل دیگر و حتی بهداشت در حال حاضر، دچار مشکلات جدی هستند ؛ الان از نظر ذهنی تحت فشار هستند. همه مسئولان به‌عنوان خدمتگزار باید در این مسیر حرکت کنند و باری از دوش مردم بردارند. هر کسی چنین نکند خود باری بر دوش مردم است و باید سریعا تغییر کند. اگر دولت نتواند در مدت باقی‌مانده مشکلات را برطرف کند یا حداقل عزم جزمی را نشان دهد درگیری‌های مجلس یا قوای دیگر با دولت خود به بحران تبدیل می‌شود و به نظر من با توجه به شرایطی که در کشور به وجود آمده احتمال این وجود دارد که این بحران‌ها به چارچوب نظام هم ارجاع داده شود.

در میان جریان اصلاحات هم در این انتخابات دو تفکر به وضوح خودنمایی کرد و طیف تندرو این جریان با نقاب رد صلاحیت‌ها و البته با تاکید بر عدم وجود بدنه اجتماعی به عدم ارائه لیست انتخاباتی روی آوردند و به‌عنوان مثال حزب کارگزاران به صورت رسمی حد و مرز خود را با نیروهای تندروی اصلاح‌طلب مشخص کرد و به ارائه لیست پرداخت. این عملکرد در آینده این جریان سیاسی چه اثراتی خواهد داشت؟

به نظر من اصلاح‌طلبان در این دوره هم مجلس را و هم مردم را از دست دادند. اصلاح‌طلبان نشان دادند برخلاف آن چیزی که ما تصور می‌کردیم قدرت درک افکار عمومی را ندارند و نمی‌توانند رابطه خوبی را برقرار کنند و در وضعیت آچمز بدی قرار گرفتند ؛ در کوچه بن‌بستی که نمی‌توانستند نه از دولت دفاع کنند و نه می‌توانستند دفاع نکنند، اینها باید مردم را ترجیح می‌دادند و این کار را نکردند. به عبارتی اصلاح‌طلبان قدرت یعنی بازی قدرت را ترجیح دادند و در نتیجه مردم آنها را کنار گذاشتند. مردم ما می‌فهمند و این اشکال بزرگ اصلاح‌طلبان بود.درباره کارگزاران باید گفت اینکه لیست دادند کار خوبی بود؛ باید به یک نحوی حضور داشته باشند. اما باید توجه داشت کارگزاران متهم این وضعیت هستند. به نظر من حزب کارگزاران سیاست‌هایی داشت که بر حسب آن دولت به این وضعیت رسیده و باید جوابگوی عملکرد دولت باشد. اگر آنها این سیاست‌ها را تایید نمی‌کنند چرا مسئولان مهم آنها در دولت حضور دارند؟ اگر سیاست‌ها را تایید می‌کنند باید جوابگو باشند.

لیستی هم که برای انتخابات مجلس دادند همراه با دولت بود.

بله. بنابراین معتقد هستم همه جریانات سیاسی باید پاسخگوی وضعیت باشند. اصلاح‌طلب و اصولگرا باید پاسخگو باشند. اصولگرایان هم باید پاسخگو باشند. آنها زمانی که در مجلس بودند چه کاری انجام دادند؟ مصلحت‌سنجی‌هایی که انجام شد و بعضا باعث ادامه اشتباهات شد یا اولویت‌بندی‌های غلطی که اصولگرایان انجام دادند و برخی مسائل را به‌عنوان مساله اصلی کشور مطرح می‌کردند که مساله اصلی کشور نبود. اینها به دلیل عدم ارتباط با مردم است. تشکیلات بسیار مهم و محترمی به نام جامعه روحانیت مبارز الان در بازی‌های سیاسی ما چه جایگاهی دارد؟ به دلیل اینکه نخواستند شرایط جدید را ببینند و نخواستند به‌عنوان حلال مسائل وارد شوند. نهایتا یا خود را کنار کشیدند یا ذیل و تحت‌الحمایه جریانات رادیکال قرار گرفتند و آن جایگاه معتبر خود را از دست دادند. حتی در جریان اصلاح‌طلب نیز این وضعیت وجود دارد. به عبارتی بازیگران سیاسی ما در هر عرصه‌ای اعم از اصلاح‌طلب و اصولگرا، نمی‌توانند خود و دامن خود را از این وضعیت مبرا کنند. حتی جبهه پایداری! درست است که بخش‌هایی از آنها در مجلس حضور پیدا کردند، اما باید پاسخگو باشند. تک‌تک کسانی که مسئولیت داشتند باید پاسخگو باشند. اینکه فرد موضع رادیکال بگیرد به این معنا نیست که مساله حل شده است. همه در این وضعیت نقش داشتند و باید پاسخگو باشند و در پیشگاه مردم درواقع اینها باید بگویند چقدر کارآمدی داشتند و چقدر مشکلات مردم را حل کردند و چقدر برای مردم مشکل ایجاد کردند. اینها مسائلی است که آبروی کشور به آن بسته است. این مردم همان مردمی هستند که در شهادت شهید سلیمانی آن‌طور به صحنه می‌آیند، با هر دیدگاهی که هستند به خیابان می‌آیند. یعنی مردم ما قائل به تفکیک هستند و می‌دانند کار خوب کجا و کار بد کجاست. نباید نگران این باشیم که وقتی مردم اعتراض می‌کنند مبادا به جاهایی که عملکرد خوبی هم داشته؛ اعتراض ‌کنند، مردم به خوبی اینها را تشخیص می‌دهند. اجازه بدهیم مردم پیام خود را بفرستند که البته فرستادند ومهم تر آن که پیام مردم را بگیریم. اشکالات را ببینیم، نه آن‌طور که براساس توهمات بخواهیم تصمیم‌گیری کنیم. براساس واقعیات اشکالات را برطرف کنیم و بدانیم برای اینکه موفقیت‌ها را ارزیابی کنیم؛ هیچ راهی جز سنجش رضایت مردم نیست و بدون مسامحه بگویم مردم الان راضی نیستند.

پس با این وصف جریان پیروز انتخابات هم باید متوجه باشد که رجوع شب انتخاباتی و بی‌برنامه به مردم، باعث رای‌آوری آنها نشده است.

دقیقا. اصلا برنامه‌ای وجود نداشت. وقتی مقایسه می‌کردم می‌دیدم هم دست اصلاح‌طلبان و هم دست اصولگرایان از برنامه خالی است. یک مشت حرف زدند. اگر کسانی به تیمی که رای آوردند، رای دادند نه به این دلیل که دست اینها را پر دیدند یا برنامه‌ای داشتند. فقط یک‌سری شعار مطرح شد. مردم از نوع رفتار دولت زده شدند و به آن واکنش نشان دادند، چه آنهایی که نیامدند و چه کسانی که آمدند، در یک چیز مشترک بودند آن هم اعتراض بود. اعتراض ایجابی کسانی که رای دادند این بود که به مخالفان دولت رای دادند تا یک نوع بالانس ایجاد کنند. درواقع رای مردم رای به طرف مقابل دولت بود و آن کسانی که رای ندادند به روشنی علامت دادند که به این وضعیت اعتراض دارند. لذا اگر بگوییم 42 درصد رای دادند و 58 درصد رای ندادند به نظر من صددرصد رای داده و نداده دارای بن مایه اعتراضی بوده است.

با این وصف رد صلاحیت‌ها که از سوی عده‌ای القا می‌شود به نظر شما انتخابات تا چه اندازه رقابتی است و اینکه اثر خیلی کمی در مشارکت داشته است؟

اثرگذار است. مردم باید احساس کنند صدای خود را در انتخابات می‌شنوند. این به این معنی نیست که می‌گوییم رای مردم اعتراضی است و تنها متوجه دولت است. مسلما حوزه تنوع آن میزانی نبوده که مردم احساس کنند و اعتراضاتی در این زمینه وجود دارد. نمی‌توان صددرصد شورای نگهبان را مبرا کرد اما اینکه بخواهیم شورای نگهبان را در جایگاه متهم بنشانیم غلط است. به نظر من چه رای داده‌ها و چه رای‌نداده‌ها اعتراض به وضعیت مدیریتی داشتند. وضعیت کشور از نظر مدیریت و رفع مشکلات را قبول ندارند که شورای نگهبان بخشی از این مجموعه کلان است والا در دوره‌های قبل همین شورای نگهبان بود و همین رفتار هم بود ولی مردم تا 70 درصد رای می‌دادند. پس عامل اصلی این متغیر شورای نگهبان نیست بلکه عامل اصلی نارضایتی است.

برای ترس از انتقال بیماری ویروس کرونا هم همین وضعیت را می‌توان در نظر گرفت؟

کرونا هست، سیل هست، زلزله هست. تمام این‌ها نمادهای عدم کیفیت در مدیریت است. این‌ها واضح است. برای اینکه مسئولان مربوطه خود را از سوالات مردم مبرا کنند خیلی راحت اطلاعاتی را در اختیار مردم می‌گذارند که ظرف چند روز آشکار می‌شود که همه دروغ است و این خیلی در یک جامعه دینی بد است که کارگزاران به این آسانی تصور می‌کنند راه‌حل مشکل عدم‌راستگویی یا پنهان‌کاری است. می‌پذیرم و باور دارم برای اینکه جلوی هراس همگانی گرفته شود، گاهی داده‌هایی که وجود دارد به مردم داده نمی‌شود ولی این به معنی جواز دروغ‌گویی نیست یعنی شما می‌توانید به مردم بگویید بخشی از اطلاعات به دلیل مسائل فنی یا مسائل روانی ممکن است مطرح نشود یا توجیه پسندیده داشته باشید ولی دروغ گفتن با هیچ توجیهی درست نیست.

همان‌طور که اشاره داشتید، حدود 42 درصد مردم جامعه به امید تغییر رای دادند. تا آنجا که شاهد هستیم رای آقای قالیباف نسبت به دیگر اعضای لیست، اختلاف زیادی دارد. این اختلاف رای از چه چیزی ناشی شد؟ این کسانی که به‌عنوان نماینده مردم وارد مجلس می‌شوند، برای پاسخ به اعتماد مردم چه وظیفه‌ای دارند و مجلس یازدهم باید چه چیزهایی را به‌عنوان اولویت برای خود در نظر بگیرد؟

قالیباف نماد نوعی از تکنوکراسی و یک نوع مدیریت نسبتا موفق است. به‌رغم انتقاداتی که به قالیباف می‌کردند، در نظر مردم مشخص است که در زمان شهرداری او وضع شهر بهتر شده بود. مردم به این رای دادند. مردم به قالیباف به‌عنوان یک چهره سیاسی رای ندادند، از نظر من قالیباف آدم سیاسی نیست. به‌عنوان فردی که در حوزه سیاسی فعالیت می‌کنم، آقای قالیباف را چهره مدیریتی می‌دانم. همواره به ایشان این توصیه را داشتم که سعی نکنید چهره سیاسی از خود نشان دهید، شما یک چهره مدیریتی هستید. خیلی بهتر است به‌عنوان یک مدیر موفق در جامعه دیده شوید تا یک سیاستمدار ناموفق باشید. اصلا مردم ما الان نسبت به سیاستمداران دید خوبی ندارند. این افتخاری نیست که دائما بگوییم سیاسی هستیم. شما یک مدیر خوب نظام باشید ارزش بیشتری دارد. مردم از این منظر نگاه کردند. مابقی هم بالطبع رایی دادند که در این قضیه رای سلبی بود. سایر اعضای لیست به‌طور کلی چهره‌های شناخته‌شده‌ای نیستند. اولویت نخست این مجلس باید اصلاح وضعیت مدیریتی کشور باشد. از راه قانونگذاری و نظارت باید کار کنند و کینه‌ها و عقده‌های سیاسی را باید کلا کنار بگذارند. اگر این کار را نکنند و اگر از این فرصت برای انتقام‌جویی و بازی‌های سیاسی استفاده کنند، مردم همه را جارو خواهند کرد. این را تردید نکنید. به‌عنوان ناظر مسائل سیاسی این مساله را مطرح می‌کنم. مردم شوخی ندارند. همه‌جور اعتراض را امتحان می‌کنند و کار به وضعیت نامطلوبی می‌رسد که خطرناک است، لذا به نظر من مجلس اولویت خود را اصلاح مشفقانه در وضعیت مدیریت قرار دهد؛ اصلاح امور به‌صورت ملموس باشد، نه با شعار و حرف! وزرا را یک‌به‌یک مکلف کند کار درست را انجام دهند. نواقص کار را برطرف کنند و اگر وزرا ناتوان هستند برکنار کنند. در این زمینه هیچ مسامحه‌ای نداشته باشند. این به معنی انتقامجویی نیست. بدین معنا است که مصلحت‌بینی‌های کودکانه‌ای که کشور را دچار این مشکلات کرده است، وجود نداشته باشد. هیچ مصلحتی بالاتر از حقیقت و کار درست نیست. این کار را باید انجام دهند و دولت باید پیشگام در انقلاب مدیریتی باشد. به نظر من یک بازنگری جدی در عملکرد، بدون استثنا برای وزرا انجام دهد. هر وزیری که نتوانسته در یک اندازه خاصی موفق باشد و سعی کرده با سکوت و در حاشیه ماندن و حرف‌های کلی خود را حفظ کند، باید برودالبته اگر این دولت بخواهد بقایی داشته باشد، به واقع این دولت در یک سال آینده برای تاریخ کار می‌کند؛ برای نامی که از این دولت در تاریخ باقی می‌ماند. اگر دولت نتواند ظرف یک سال و خرده‌ای حداقل یک چهره نیمه‌موفق از خود نشان دهد، متاسفانه یک چهره منفور از او باقی خواهد ماند.

انتقادی که به لیست امید مجلس حتی به شورای شهر وارد می‌شود، این بود که آقای خاتمی و سران اصلاح‌طلب یک لیستی را معرفی کردند و هواداران هم به این لیست رای دادند. بدون اینکه افراد آن لیست را بشناسند و بعد از مجلس در شورای شهر پاسخگوی عملکرد این لیست نبودند. در حال حاضر جریان اصولگرا با توجه به اینکه لیست به وحدت رسید، توانستند کاندیداهای خود را وارد کنند و همان‌طور که اشاره کردید مردم هم خیلی شناخت دقیقی نسبت به آنها نداشتند، حالا این نقص به قانون برمی‌گردد یا احزاب و گروه‌ها و وحدت شب انتخاباتی و... موضوع بحث نیست. به‌هر ترتیب جریان اصولگرا در حال حاضر چه وظیفه‌ای دارد تا به آسیب اصلاح‌طلبان برنخورد؟

اولا فراکسیون امید را در مجلس دهم یکی از عوامل بی‌اعتنایی رای‌دهندگان اصلاح‌طلب برای رای مجدد می‌دانم؛ این فراکسیون به استثنای افراد معدودی یکی از عوامل شکست بود.

از همین باب حتی آقای انصاری هم تاکید داشتند آقای خاتمی به 110 نفر گفتند در انتخابات به‌عنوان نامزد شرکت کنند و تنها 5 نفر حاضر به ثبت‌نام شدند.

بله، نکته ای را می خواهم مورد تاکید قرار دهم؛من معتقدم اصولگرایان در یک آزمایش جدی هستند. اولا به صراحت می گویم ما الان چیزی به‌عنوان جریان اصولگرایی در کشور نداریم. ما اصولگرایان داریم؛ یعنی افرادی را داریم که ادعا می‌کنند اصولگرا هستند. اینها گاهی مواقع اختلاف شدیدی با هم دارند که بعضی از آنها با اصلاح‌طلبان راحت‌تر می‌توانند به توافق برسند، تا سایر اصولگرایان! بنابراین نباید دچار توهمات شویم. مجموعه کسانی را داریم که اینها عنوان اصولگرا بر خود گذاشتند. ما چطور می‌توانیم قضاوت کنیم اینها انقلابی هستند یا اصولگرا؟ فقط با عمل آنها می‌توانیم تشخیص دهیم.

به هر حال این جریان یک لیست را معرفی کرده که از آقای قالیباف تا آقای آقاتهرانی به‌نوعی مثل همان بین‌العباسین (عباس دوزدوزانی تا عباس عبدی) اصلاح‌طلبان است که قبلا بیان می‌کردند. همه با یک لیست و عنوان نیروهای انقلاب یا اصولگرا وارد مجلس شدند.

حرف شما درست است و به همین دلیل من می‌گویم اصولگرای واحد وجود ندارد. برای من به‌عنوان ناظری که دغدغه نظام و کارآمدی آن را دارم، نه مهم است کسی که رای آورده پایداری است یا موتلفه و یا اصلاح‌طلب است. اصلا برای من هیچ یک از اینها مهم نیست. فکر می‌کنم برای مردم هم اینچنین باشد. آن چیزی که مهم است اینکه اینها چه کار خواهند کرد؟ مردم دیگر به دهان اینها نگاه نمی‌کنند، بلکه به دست اینها نگاه می‌کنند که چه کار می‌کنند. انقلابی از نظر من کسی نیست که شعارهای زیبا بدهد. انقلابی کسی است که مشکلات را از پیش پای مردم انقلابی بردارد، مردم را نسبت به نظام و کشور امیدوار کند این کار هم با عمل باشد نه با حرف و شعار. برای همین معتقد هستم اینها عمل خود را اصلاح کنند، نه حرف خود را! اگر در فاز شعار و داد و بیداد بروند، کسی به اینها توجه نمی‌کند. همان شکستی که اصلاح‌طلبان خوردند، اینها بدتر خواهند خورد و البته هر شکستی که هر یک از اینها دارند، در هر دوره مجلس بخشی از بدنه اعتماد نسبت به کل نظام را خراش می‌دهد و ضربه می‌زند. نمی‌توان گفت نظامی داریم که در یک عالم مُثُلی یا عالم هورقلیا هست و رفتارهای همه اینها روی آن تاثیر ندارد. اینچنین نیست. همه روی هم تاثیر دارد و نتیجه را شاهد هستیم. مردم به باورهای دینی خود اعتقاد دارند و البته به این هم در بخش هایی از جامعه صدمه خورده است، ولی در عین حال عملکرد مثبت بر اعتماد به نظام می‌افزاید و عملکرد منفی چه اصلاح‌طلب و چه اصولگرا اعتماد را کاهش خواهد داد، لذا این دغدغه کلیت نظام باید باشد، در قوه قضائیه، شورای نگهبان، نهادهای انتصابی و انتخابی و هر کسی هست، باید کلیت نظام این رویکرد مهم را داشته باشد که باید به سمت کارآمدی برویم. باید به سمت برنامه برویم. یک برنامه از این نماینده‌ها ندیدیم؛ این یعنی ادامه همان اشتباهات سابق. چه کار می‌خواهند انجام دهند؟ فقط می‌خواهند حرف بزنند؟ بنابراین نباید من به‌عنوان اصولگرا نگاه ‌کنم که اینها اصولگرا هستند، لذا هرکاری کردند خوب است. اگر عمل اینها نادرست باشد و عمل آنها فقط دنبال جنجال و مشکل‌افزایی بر مردم باشد، سخت‌تر از انتقاداتی که به اصلاح‌طلبان داشتیم به اینها خواهیم داشت، چون برای ما آن چیزی که اهمیت دارد، رابطه وثیق و محکم بین مردم و نظام است. برای آن با هیچ‌کس تعارف و معامله نخواهیم کرد.

و چطور می‌توان پاسخگویی که در جریان اصلاحات نبود را در جریان اصولگرا ایجاد کنیم؟

باید اعمال اینها را زیر ذره‌بین بگذاریم. رسانه‌‌ای‌ها، روشنفکران و فعالان سیاسی موظف هستند طرف مردم را بگیرند. طرف مردم بودن با شعار نیست. طرف مردم بودن یعنی اعمال تمام همه را با میزان کارآمدی بسنجید. هرکسی ضریب انحراف داشت و مسیر غلطی را خواست برود، فورا تذکر دهیم و انتقادات جدی داشته باشیم. من معتقد هستم از طریق انتقادات دلسوزانه ولی بدون اغماض می‌توان کار کرد. باید نمایندگان را در مسیر کار خود و وظایف خود قرار دهیم، همچنین دولت و حتی قوه‌قضائیه را در این زمینه باید مورد انتقاد قرار دهیم تا اشتباه نکنند.

با توجه به راه یافته‌گان به مجلس یازدهم، پیش‌بینی شما از چیدمان هیات‌رئیسه مجلس چیست؟

به‌دلیل اختلافاتی که در جریان اصولگرایی وجود دارد و حل نشده است، اگر بلوغ سیاسی منجر به حل این اختلافات نشود سر مساله رئیس مجلس اولین اختلاف را شاهد خواهیم بود. آنچه بدیهی است این است که رئیس مجلس می‌تواند در سیاستگذاری مجلس صد‌در‌صد تاثیرگذار باشد. رئیس مجلس باید فردی باشد که مجلس را با تمامیت آن کنترل کند. یعنی یک فردی که از اصلاح‌طلب یا هر گرایش دیگر آمده هم نماینده مردم است. به یاد داشته باشید رئیس مجلس به یک مفهومی سخنگوی پارلمان است و باید حرف همه را انعکاس دهد. برخی انتقاداتی که به آقای لاریجانی می‌کردند وارد نبود، چون رئیس مجلس باید نظر همه را مطرح می‌کرد و نباید فقط نظر گروه خود را انعکاس می‌داد. همین کسانی که انتخاب شدند ولو تندترین افراد هم هستند، وقتی در آن جایگاه قرار بگیرند می‌فهمند، نمی‌توانند به همان سبک قدیم مدیریت را انجام دهند وفقط بیانگر نظرات یک گروه باشند، این شدنی نیست. لذا خیلی مهم است فردی که در این جایگاه قرار می‌گیرد چطور می‌تواند چتر گسترده‌ای داشته باشد و رابطه خوب بین راس نظام و در عین حال مجلس و بین مجلس و قوای دیگر داشته باشد و شرط لازم هم این است که فردی صاحب تحمل و درک باشد ؛ عمق سیاسی داشته باشد و در‌عین‌حال موقعیتی داشته باشد که نمایندگان حرف او را بپذیرند اما اگردر هر کلمه‌ای که مطرح می‌کند چون و چرا و شک و تردید کنند، این رابطه دچار اختلال خواهد شد.

با این وصف به‌نظر شما رئیس مجلس مطلوب چه‌کسی می‌تواند باشد؟

می‌توان برخی از این شاخصه‌های رئیس مجلس را مطرح کرد. من نمی‌توانم بین کسانی که هستند فردی را مشخص کنم. علت این است که اولا خود نمایندگان باید انتخاب کنند و مشخص شود و ثانیا فرد باید در آن جایگاه قرار بگیرد تا خود را نشان دهد. خیلی افراد از بیرون یک حرفی را می‌زنند ولی وقتی در جایگاه قرار می‌گیرند اقتضائات رفتار آنها را تغییر می‌دهد. من احساس می‌کنم هرکسی در آن جایگاه قرار گیرد به‌زودی متوجه خواهد شد نوع رفتار و تعامل باید چطور باشد و ان‌شاءالله بالغانه و عاقلانه عمل کند.

آقای محمد قوچانی بعد از انتخابات شورای شهر دوم یادداشتی انتقادی با عنوان «اصلاحات مرد، زنده باد دموکراسی» نوشتند و در آن تاکید می‌کنند از سر اغماض خود را جبهه اصلاحات خواندیم وگرنه استراتژی و... نداشتیم و به خودمان باختیم و راه پوپولیسم را پیش گرفتیم و مردم از ما رویگردان شدند. وضعیت فعلی اصلاح‌طلبان چقدر به آن زمان نزدیک است؟

متاسفانه مشکلی که هم بین اصولگرایان و هم اصلاح‌طلبان وجود دارد این است که از اشتباهات درس نمی‌گیرند. علت این است که لازمه این کار ارزیابی است و لازمه ارزیابی این است که واقعیت را ببینید، نه آن چیزی که دوست دارید به‌عنوان واقعیت ببینید. چون هیچ‌یک این کار را انجام نمی‌دهند بعد از اینکه شکست می‌خورند آن اشتباهات را تکرار می‌کنند. به نظر من اصلاح‌طلبان دوباره همان اشتباهات را تکرار کردند و اصولگرایان هم تکرار خواهند کرد. ان‌شاءالله این اشتباهات را تکرار نکنیم. نکته دیگر این است که به‌عنوان یک فعال سیاسی و رسانه ای می‌بینم وباور دارم اصلا مسائل کشور در حوزه سیاست حل نخواهد شد. معتقدم سیاست به‌طور کلی و سیاستمداران به‌صورت ویژه، بیشتر با توهمات کار می‌کنند. بیشتر مساله‌ساز هستند و از مساله نان می‌خورند و حل مساله نمی‌کنند. باید مسائل اقتصادی را با کارویژه‌های اقتصادی و روش‌های اقتصادی حل کنیم. فرهنگ را با راهکارهای فرهنگی حل کنیم. سیاستی که ناکارآمد است در همه جا ورود پیدا کرده جز اینکه در همه جا ناکارآمدی ایجاد کند، فایده دیگری ندارد. به‌عنوان مثال کرونا هم سیاسی می‌شود و بعد نتیجه این است که حل نمی‌شود، مساله‌ای که مشخص است؛ ویروسی که مردم را مبتلا می‌کند یک سری توصیه‌های سیاسی و برداشت‌های سیاسی می‌کنند و آفت آن مردم را در بر می‌گیرد. باید سیاست‌بازان را از همه جا بیرون کنیم؛ تا فقط در حوزه تخصصی خود نظر دهند.اگرچه در کار خود هم موفق نیستند مگر آن که تخصصی وارد شوند. لذا معتقد هستم شوربختانه سیاستمداران ما هر جایی رفتند مساله ایجاد کردند، به‌جای اینکه مساله را حل کنند.

اشاره داشتید که اصلاح‌طلبان در این دوره هم مجلس را و هم مردم را از دست دادند، از سوی دیگر به درس‌گیری از گذشته هم تاکید کردید، این جریان سیاسی باید برای آینده خود چه اقداماتی را انجام دهد؟

آنها باید ارزیابی کنند کجا اشتباه کردند. به‌نظر من اشتباه آنها تحلیل غلط نسبت به مردم و خواسته‌های مردم است. برداشت بخشی از آنها این است که مردم ضدانقلاب شدند، لذا ما هم باید ضدانقلاب شویم! این تصور غلط است. مشکلات روزمره مردم باید حل شود. مردم چارچوب‌های کلان را هم در‌نظر می‌گیرند. هدف مردم این است که زندگی بهتری داشته باشند. اولویت زندگی هرکسی این است؛ این در همه جای دنیا است و مردم ما هم از این مساله جدا نیستند. اصلاح‌طلبان نیز باید به حل این مساله کمک کنند. این که تصور کنند مردم خواهان این هستند اصلاح‌طلبان به قدرت برسند یا اصولگرایان به قدرت برسند، برداشتی اشتباه است. مردم می‌خواهند مشکل‌شان حل شود.

ابتدای بحث هم اشاره داشتید که حدود 60 درصد رای نداده را نمی‌توان ضدانقلاب خواند، چه گزاره‌ای برای این تحلیل دارید؟

این روشن است که اولویت مردم حل مسائل و مشکلات است. همیشه همین بوده است. برخی مواقع حل مسائل خود را منوط به انجام یک‌سری چارچوب‌هایی می‌کنند که برای آنها کلیدی است همانند زمان انقلاب که مباحث دینی و آزادی و استقلال اولویت داشت ولو سختی کشیدن برای این بود که بتوانند به آنها برسند. الان مسائل اساسی مردم ما همین مساله است یعنی شما کافی است نظرسنجی کنید، بیش از 90 درصد مردم مسائل اقتصادی را به عنوان دغدغه اصلی مطرح می‌کنند. این نشان می‌دهد وقتی مشکل مردم اقتصادی است؛ یعنی مشکل حل نشده است و کسانی که قصد داشتند این مساله را حل کنند، موفق نشدند. این مردم می‌خواهند چه کسی بیاید؟ مردم می‌خواهند شخص دیگری بیاید دوباره همین چالش‌ها را داشته باشند؟ خیر. مردم می‌گویند الان مهم نیست مدیرانی که حضور دارند چه خط سیاسی دارند(چه اصولگرا چه اصلاح‌طلب). برای مردم مهم این است که آدم‌های مفید و کارآمد و در خدمت مردم سرکار باشند. برای همین مردم دیگر به زبان و به شعار کسی نگاه نمی‌کنند بلکه به عملکرد فرد نگاه می‌کنند. دیدید همین مردم برای شهید سلیمانی چطور به صحنه ‌آمدند. از هر گرایشی حضور داشتند. چون معتقد هستند شهید سلیمانی برای آنها کار کرده است یعنی صادقانه و صالحانه کار کرده است و مردم برای او به میدان می‌آیند. در همه جا این طور است و این جزء فطرت بشر است. بنابراین برای مردم کار کنید و گره مردم را باز کنید ، خدا به همه اعمال شما برکت می‌دهد و رضایت مردم نتیجه آن برکت است.

اینکه رهبری هم بر الزام قوی شدن ایران تأکید دارند، به همان کارآمدی بر می‌گردد؟

ایران قوی به معنای مردم قوی است. من به صراحت بگویم نظر رهبری همیشه تاکید بر مردم بوده است. روشن است قدرت ایران در ازای موشک اندازه‌گیری نمی‌شود، با سلاح اندازه‌گیری نمی‌شود. کما اینکه قدرت دفاعی هم بی تردید در جای خود خیلی خیلی مهم است اما قدرت واقعی در مردم و باور مردم است. به همین علت است که رهبری همیشه در هنگام انتخابات تاکید می‌کنند ولو مخالف نظام هستید بیایید، به خاطر کشور خود رای دهید، این بازدارنده است و حرف بسیار درستی است. برای همین مشارکت به این اندازه اهمیت دارد و برای همین باید همه واژگان و مفاهیم را درست تعریف کنیم. همان طور که باید انقلابی را تعریف کنیم. انقلابی بودن، سردادن شعارهای تند نیست. انقلابی کسی است که مردم را با عملکرد خود خوش‌بین کند و انقلاب را در عمل موفق نشان دهد و ثابت کند. ایران قوی به معنای مردم قوی ایران است و مردم قوی به معنای این است که مردم احساس رضایت کنند لذا هر حرکت بیگانه‌ای که بخواهد این وضع را به‌هم بزند مخل وضعیت خوب خود بدانند و آن را دشمن تلقی کنند، نه این که وضعیت را بد ببینند و به هر کسی امید داشته باشند تا این وضعیت را به‌هم بزند. درست خلاف آن چیزی است که می‌خواهیم و این ایران ضعیف می‌شود. دشمنان سوءاستفاده خواهند کرد. بنابراین برای اینکه کسب رضایت مردم حاصل شود هیچ راهی جز بهبود وضعیت مردم نیست.

با این اوصاف آن هم با همان کار و نگاه به داخل است که سال‌هاست رهبری بر آن تأکید دارند.

بله. موفق بودن در حل مشکلات مردم و ایجاد تصویر مثبت. مبارزه با فساد را در نظر بگیرید. فساد در کجا ایجاد می‌شود؟ وقتی فردی ناموفق است یا حیف می‌کند یا میل، یا حیف و میل می‌کند. این به معنای فساد است اما فرد موفق، کار خود را انجام می‌دهد و خود را در معرض دید مردم قرار می‌دهد. ناموفق پنهان‌کاری می‌کند و در این پنهان‌کاری، فساد رشد می‌کند. برای همین است که اگر به من بگویند برای مبارزه با فساد چه راهی دارید من می‌گویم وضعیت را شفاف کنید. راه این است که رسانه‌ها را آزاد کنید که این رسانه‌ها با تمام قدرت به هر جایی که فساد است، حمله کنند. ممکن است خطا و اشتباه و تندروی کنند ولی 6 ماه تا یک سال رسانه را آزاد بگذارید و بگویید اشکال ندارد. فقط در حریم شخصی افراد که حق دفاع دارند، ممنوعیت باشد. در حوزه عمومی اجازه دهید رسانه‌ها کار کنند. ببینید ظرف چه مدتی فضا را برای شما شفاف خواهند کرد. کسی که می‌خواهد فساد کند جرات فساد نخواهد داشت. آن زمان ببینید چقدر وضعیت تفاوت خواهد کرد. فساد گل‌و‌لایی است که لای چرخ‌دنده‌های یک کشور قرار می‌گیرد و جلوی حرکت کشور را می‌گیرد. آن چیزی که این گل‌ولای را می‌شوید و پاک می‌کند و حرکت را روان می‌کند مبارزه با فساد است و از طریق رسانه باید انجام شود. به همین دلیل است که در دنیا به رسانه جایگاه ویژه داده می‌شود. ما احساس نکنیم اگر رسانه‌ای از فساد پرده‌برداری می‌کند و انتقاد می‌کند مردم را به نظام بدبین می‌کند، این چنین نیست. مبارزه با فساد مردم را خوش‌بین می‌کند.

می‌توانم از حرف‌های شما به این نتیجه برسم که کلاً کار از کار ما گذشته و هیچ امیدی به آینده وجود ندارد؟

خیر. اصلاً این چنین نیست. من معتقدم مردم ما به خاطر اینکه اساساً با انقلاب و آرمان‌های انقلاب هستند، این انقلاب را برای خود می‌دانند و مردم مستاجر ساختمان انقلاب نیستند بلکه صاحب این انقلاب هستند، مردم زود امیدوار می‌شوند منتها با عمل امیدوار می‌شوند، نه با حرف و شعار! بنابراین من معتقدم اگر این کارهایی که می‌گوییم انجام شود مدیریت‌ها قوی می‌شود، رشد و شکوفایی‌هایش بیش از پیش حاصل خواهد شد. کشور ما جزء کشورهایی است که نیروی انسانی بسیار ارزشمند، متخصص و معتقد دارد و اینها اگر در جایگاه خود قرار بگیرند و این شفافیت و مبارزه با فساد انجام شود، در همه جا بدون استثنا جلوی ورود رسانه یا جلوی ورود کسب اطلاعات گرفته نشود؛ جز یک‌سری بخش‌های خاصی که از نظر امنیت ملی در نظر می‌گیرند، آنجا فساد رشد نخواهد کرد. اگر همین دو سه کار ساده ولی در عمل دشوار را انجام دهند ظرف مدت کوتاهی امید مردم را خواهید دید./1360/

ارسال نظرات