۱۵ فروردين ۱۳۹۹ - ۲۳:۱۷
کد خبر: ۶۴۶۶۵۶

نام‌های جالبی که یک رزمنده برای آرپی‌جی و نارنجک اختراع کرده بود

نام‌های جالبی که یک رزمنده برای آرپی‌جی و نارنجک اختراع کرده بود
روایتی جالب از نام‌هایی که یک رزمنده برای آرپی‌جی و نارنجک انتخاب کرده بود را می‌خوانید.

به گزارش خبرگزاري رسا، انتقال صحیح و بدون تحریف ارزش‌های دوران هشت ساله دفاع مقدس به نسل‌های آینده، نیازمند دقت، صحت و نگاه هنرمندانه و فرهنگی به مقوله دفاع مقدس است.آنچه در ادامه می خوانید برشی از کتاب «مشاهدات فرهنگ جبهه»  است.

کلت بسیجی
حمید کرمانشاهی، که در عملیات نصر ۷ در گردان کمیل شهید شد در گردان شهادت همراه ما بود. او در عملیات‌های کربلای ۵ و ۸ و نصر ۷ مسئول گروهان بود. شهید کرمانشاهی به آرپی‌جی می‌گفت کلت بسیجی و آن را زیر بغل می‌گذاشت و شلیک می‌کرد و به نارنجک می‌گفت شکلات بسیجی و خیلی راحت آن را مانند سنگ پرتاب می‌کرد و می‌گفت چند شکلات برای برادران عراقی هدیه می‌فرستیم./1360/

منبع: میزان

ارسال نظرات
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۵ فروردين ۱۳۹۹ - ۲۳:۲۳
درود بر شهدای عزیز
0
0
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۵ فروردين ۱۳۹۹ - ۲۳:۲۳
آدم دلش می گیره یاد این بزرگ مردان می افته
0
0
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۵ فروردين ۱۳۹۹ - ۲۳:۲۵
خاطره ای از شهید محمود کاوه ساکنان ملک اعظم،ص88
مفقود الاثر
می گفت:" دوست دارم مفقودالاثر باشم، این آرزوی قلبی من است.آخر در مقابل خانواده هایی که جوانانشان به شهادت رسیدند، ولی نشانی از آنان نیست، شرمنده ام".

در روستای خودشان چند جوان شهید مفقودالجسد بودند، واقعا احساس شرمندگی می کرد.

می گفت:" آرزو دارم حتی اثری از بدن من به شما نرسد".
در نامه ای که برای دخترش، بنت الهدی فرستاد، نوشته بود:" دخترم شاید زمانی فرا رسد که قطعه ای از بدنم هم به تو نرسد، تو مانند رقیه امام حسین علیه السلام هستس، آن خانم لااقل سر پدرش به دستش رسید، ولی حتی یک تکه از بدن من به دست شما، نمی رسد".

یکی از رزمندگان که از جبهه برگشته بود تعریف می کرد، که از او شنیده:" دوست دارم مفقودالاثر بمیرم، اگر شهادت نصیب من شود، دوست دارم مفقودالاثر باشم چون قبر زهرا سلام الله علیها هم ناشناخته مانده است".
0
0
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۵ فروردين ۱۳۹۹ - ۲۳:۲۶
آن موقع که صدام خیلی شهرها را بمباران می کرد،حسن نامه ای به او نوشت:" اگر جناب صدام حسین ژنرال است، پس به راحتی می تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه ای که می پسندد،بجنگد؛نه این که با بمب افکن های اهدایی شوروی محله های مسکونی و بی دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد".



در جواب نامه حسن، صدام، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس فرستاد تا به حسن یک جنگ تخصصی را نشان بدهد.


سال ها قبل در اسکاتلند، حسن، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش های منتخب جهان دیده بود.


آن جا گروه حسن اول شد و عراقی ها هفتم شدند.


حالا در میدان جنگ حقیقی ، حسن دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و با یک طرح غافلگیرانه ژنرال عبدالحمید را قبل از رسیدنش به خاک ایران اسیر کرد!
خاطره ای از شهید علی صیاد شیرازی
0
0