۱۳ دی ۱۳۹۹ - ۱۴:۴۳
کد خبر: ۶۷۱۸۳۰
حیات سیاسی شیخ علی تهرانی و بررسی چرایی سقوط و انحراف او از مسیر انقلاب اسلامی؛

معادلِ ۴ دهه پیشِ محمود امجد!

معادلِ ۴ دهه پیشِ محمود امجد!
شیخ علی تهرانی در فروردین ۱۳۶۳، مخفیانه به عراق گریخت. کمی بعد از استقرار در عراق، وی فعالیت خود را در رادیو فارسی زبان بغداد، آغاز کرد و با تمام وجود شروع به تهمت‌پراکنی، بدگویی و دروغگویی علیه امام‌خمینی و نظام جمهوری اسلامی ایران کرد.
به گزارش خبرگزاری رسا، در تاریخ نظام جمهوری اسلامی، بوده‌اند افرادی که روزگاری به شدت انقلابی، دوستدار امام راحل و ضد استکبار بوده‌اند، اما به ناگاه رویه خود را عوض کرده‌اند، و به فردی ضدانقلاب، پشیمان از انقلابی‌گری و دوستدار دشمن تبدیل شده‌اند! گرچه برخی از این افراد از ابتدا نفاق داشته و در زمان به اصطلاح انقلابی بودن، خود واقعی‌شان را پنهان می‌کرده‌اند، اما در میان آن‌ها کسانی وجود داشته‌اند که نه از روی نفاق که به واقع بسیار شدید و تا حد افراطی انقلابی بوده‌اند، اما بعد ضدانقلاب شده‌اند. حالا اینکه ریشه چرخش و از افراط به تفریط افتادن این افراد چه بوده که راه را گم کرده و به دامن دشمنان اسلام و نظام افتاده‌اند؟ باید علت آن را در جهل و خودپسندی آن‌ها دانست، زیرا غرور و منیت نتیجه و میوه جهل است. از آنجا که چندی پیش استاد پیشین اخلاق! «محمود امجد» اظهاراتی موهن و سراسر افترا علیه نظام جمهوری اسلامی و رهبر‌معظم انقلاب بیان کرد، شاید بد نباشد در این مقاله به بررسی زندگی و چگونگی انحراف یکی از این انقلابیون سابق، یعنی «شیخ علی تهرانی» بپردازیم، شاید که دستاویزی برای عبرت‌گیری همه انقلابیون از جمله ایشان باشد.

کوبیدن سر به دیوار برای یاد گرفتن حاشیه جامع‌المقدمات

شیخ علی مرادخانی ارنگه فرزند عزت‌الله در سال ۱۳۰۵. ش در روستای ارنگه از توابع استان البرز متولد شد. از آنجا که روستای ارنگه تا یک دهه قبل روستایی از توابع استان تهران محسوب می‌شد؛ شیخ علی مرادخانی ارنگه در حوزه علمیه قم به شیخ علی تهرانی معروف شد. او پس از طی کردن تحصیلات ابتدایی با تشویق پدر به تحصیلات حوزوی روی آورد. ابتدا به حوزه علمیه لرزاده در تهران رفت و پس از فرا گرفتن مقدمات علوم دینی راهی قم شد و در مدرسه حجتیه تحصیل را آغاز کرد. در این دوران بود که به تحصیل دروس خارج فقه و اصول در محضر مرحوم آیت‌الله بروجردی و امام خمینی پرداخت. او پس از اتمام تحصیلات حوزوی به تبلیغ و وعظ مشغول شد...

شیخ علی تهرانی از همان سال‌های ابتدایی شروع تحصیلات رفتار‌هایی غیر‌طبیعی داشت که گاهی برای بقیه طلبه‌ها و هم درس‌هایش تعجب‌برانگیز بود. مثلاً آیت‌الله مهدوی‌کنی در کتاب خاطرات خود به سال‌های همدرس بودن با شیخ علی تهرانی اشاره کرده و می‌نویسد: «ایشان از شش هفت ماه یا یک سال بعد از اینکه من طلبه شدم به مدرسه لرزاده آمدند و مشغول تحصیل شدند... ایشان ۱۹ ساله بودند و من ۱۴، ۱۵ سال داشتم.. حجره من پهلوی حجره ایشان بود. یک شب آخرهایش دیدم که دیوار حجره ما کوبیده می‌شود گویا کسی محکم به دیوار می‌کوبد، آمدم ببینم چه شده، دیدم که شیخ علی کله‌اش را به دیوار می‌زند. گفتم علی آقا چه کار می‌کنی؟ گفت: من حاشیه‌های کتاب جامه‌المقدمات را که می‌خوانم درست نمی‌فهمم، سرم را به دیوار می‌زنم تا مغزم باز شود! و بفهمم. البته ما آن وقت به عمق مطلب پی نبردیم، می‌گفتیم شیخ علی آقا خوب درس می‌خواند، واقعاً هم خوب و زیاد درس می‌خواند، ولی بعد‌ها که این جریان‌ها پیشامد فهمیدیم که این آقا از اول غیر‌عادی بود. بله ما با شیخ‌علی آقا سال‌ها مباحثه می‌کردیم، ولی غالباً بحث‌های ما به مجادله می‌کشید و ایشان در مدرسه فیضیه داد و فریاد زیاد می‌کرد و کلمات تندی می‌گفت.»

در کسوت یک انقلابی دو آتشه!

شیخ علی با شروع دهه ۴۰ شمسی به مشهد مهاجرت کرد و تحصیل را در حوزه علمیه این شهر ادامه داد و البته در همان زمان تدریس را هم برای طلاب سطح پایین‌تر آغاز کرد. او در این شهر با دختر مرحوم آیت‌الله حاج سیدجواد خامنه‌ای یعنی سیده‌بدری حسینی خامنه‌ای و خواهر آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای ازدواج کرد. با شروع نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری خمینی کبیر، شیخ‌علی به جرگه مبارزان پیوست و در دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی به همراه شهید سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد، آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، آیت‌الله عباس واعظ طبسی، محمدرضا محامی و برخی مبارزان دیگر، مبارزات ضدطاغوتی مشهد را رهبری می‌کرد. در پی تبعید امام خمینی به عراق، شیخ‌علی تهرانی چند مرتبه مخفیانه و به صورت قاچاقی به عراق رفت و با امام دیدار کرد و پس از بازگشت به مبارزات خود ادامه داد. البته این مبارزات بدون هزینه نبود و بار‌ها موجب دستگیری و تبعید او به شهر‌های مختلف شد. مثلاً با اوج‌گیری تظاهرات اعتراض‌آمیز، شهید‌مفتح برای سخنرانی در مسجد قبای تهران از علی تهرانی که در مجامع انقلابی حضوری فعال داشت، دعوت کرد؛ لیکن وی پس از دو شب سخنرانی دستگیر و سپس تبعید شد.

نقش شیخ علی تهرانی در انزوای آیت‌الله میلانی

مبارزات و سخنرانی‌های آتشین شیخ‌علی در مشهد موجب محبوبیت او در میان جوانان انقلابی شده بود، اما در همان زمان هم برخی رفتار‌ها و موضع‌گیری‌های تند او موجب تعجب و انتقاد سایر روحانیون انقلابی می‌شد. شاید بتوان گفت که مهم‌ترین انتقاد‌ها به شیخ علی، به ماجرای موضع‌گیری‌های غیرمنطقی او علیه آیت‌الله میلانی مربوط می‌شد. آیت‌الله سیدمحمدهادی میلانی از مراجع بزرگ تقلید در شهر مشهد و حوزه علمیه آن، از جمله علمایی بود که با شروع نهضت امام خمینی شدیداً حامی نهضت اسلامی و اقدامات امام بود. ایشان حتی بعد از دستگیری امام در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲. ش به همراه جمعی از علما و مراجع تقلید بزرگ قم به تهران آمدند و در اعتراض به این دستگیری تحصن کردند، اما واقعیت این است که در طول سال‌های نهضت، روش مبارزاتی این عالم بزرگ با روش مبارزاتی برخی بزرگان انقلابی تفاوت داشت. این تفاوت در روش البته مورد اعتراض افراد تندرو و افراطی قرار می‌گرفت. به طور مثال ایشان مانند بسیاری از علما و روحانیون به بخشی از تفکرات دکتر علی شریعتی نقد داشت. به ویژه به آن بخش از تفکرات ایشان که نگاه توهین‌آمیز و همراه با تهمت به برخی از علمای بزرگ جهان تشیع همچون «علامه مجلسی» داشت و به عیان هم به این بخش از برداشت‌های اشتباه دکتر شریعتی انتقاد می‌کرد. آن‌وقت برخی افراد جریان انقلابی مشهد، به شدت از دکتر شریعتی دفاع می‌کردند و حاضر نبودند اشتباهات او را در تحلیل تاریخ دوران صفویه بپذیرند. این در حالی بود که دکتر علی شریعتی فرد بسیار نقد‌پذیری بود و چند سال بعد از انتشار کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی با مطالعه وسیع‌تر تاریخ اسلام و مباحثه علمی با دوستان و علمای مبارز متوجه اشتباهاتش شد و حتی از دوست صمیمی خود «محمدرضا حکیمی» درخواست کرد که به او در تصحیح کتاب‌هایی که با موضع اشتباه علیه علمای اسلام همچون شیخ مفید و علامه مجلسی نوشته، کمک کند، اما متأسفانه برعکس دکتر شریعتی، برخی طرفداران او از جمله شیخ علی تهرانی، به هیچ وجه تاب شنیدن انتقاد از او را نداشتند. به همین دلیل هم شیخ علی تهرانی در جلسات سخنرانی و کلاس‌های درسش انتقاد‌های بسیار تندی علیه آیت‌الله میلانی می‌کرد و حتی تا مرز توهین به ایشان هم پیش می‌رفت.

اما دلیل دیگر اعتراض‌های شیخ‌علی به آیت‌الله میلانی که در نهایت موجب انزوای شدید ایشان شد، به ماجرای دیدار پسر آیت‌الله میلانی با شاه در سال ۱۳۵۴. ش و پذیرش یک قرآن چاپ شده به سفارش دربار برمی‌گشت. حقیقت ماجرا این است که پسر آیت‌الله میلانی در سال ۵۴ و در‌حالی‌که پدرش درگیر بیماری سرطان بود، با تهدید ساواک مجبور شد در سفر شاه به مشهد با شاه دیدار داشته باشد و قرآن اهدایی او را هم بپذیرد. جالب است که فردای آن روز هم، آن قرآن را به کتابخانه صندوق قرض‌الحسنه آستان قدس رضوی تحویل داد و حتی حاضر نشد که قرآن اهدایی شاه را در منزلش نگه دارد، ولی این اقدام از سر اجبار با واکنش بسیار تند شیخ‌علی مواجه شد و اعتراض‌های بی‌پروایانه شیخ به آیت‌الله میلانی موجب انزوای هرچه بیشتر ایشان در میان انقلابیون مشهد شد و در نهایت این مرجع تقلید طرفدار امام و انقلابیون به ویژه هیئت مؤتلفه‌ای‌ها، با سخنرانی‌های مخربانه شیخ علی در تاریخ ۱۷ مرداد ۱۳۵۴. ش براثر بیماری سرطان در انزوا رحلت کرد.

پیروزی انقلاب و اولین رویارویی‌های شیخ‌علی با امام

با اوج‌گیری روز‌های مبارزه و انقلاب، شیخ علی همچنان با سخنرانی‌های خود به افشاگری علیه حکومت پهلوی می‌پرداخت و به همین دلیل هم اواخر فروردین ۵۷ ابتدا به شهر سیرجان تبعید شد و مدتی پس از آن هم به دلیل سخنرانی‌های آتشین در همان شهر سیرجان، به همراه سیدعلی‌محمد دستغیب، مرتضی فهیم کرمانی و سیدمحمد احمدی به سقز تبعید شد. ایشان پس از بازگشت از تبعید، سخت درگیر مسائل انقلابی مشهد شد. در روز ۵ آبان ماه سال ۱۳۵۷ که تظاهرات بسیار بزرگی در مشهد برگزار شد، نماز جماعت به امامت شیخ علی تهرانی اقامه شد. بار دیگر در روز ۸ آبان تظاهرات بزرگی ترتیب داده شد و تظاهر‌کنندگان در محوطه باشگاه دانشگاه فردوسی این شهر اجتماع کردند. در این اجتماع آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای و شیخ‌علی تهرانی سخنرانی کردند. روند فعالیت‌های او ادامه داشت تا با بازگشت امام به وطن، انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن به پیروزی رسید.

بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی امام شیخ علی را به ریاست دادگاه انقلاب مشهد منصوب کرد و مدتی هم ریاست دادگاه انقلاب اهواز به او سپرده شد.

همچنین ایشان در سال ۱۳۵۸. ش از سوی حزب جمهوری اسلامی مشهد داوطلب مجلس خبرگان قانون اساسی شد که به‌عنوان نفر هفتم از خراسان انتخاب شد و به این مجلس راه پیدا کرد، اما اولین رویارویی او با امام زمانی رخ داد که رهبر‌کبیر انقلاب آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای را به‌عنوان امام جمعه تهران تعیین کرد. این انتخاب با واکنش شدید شیخ‌علی و اعتراض شدیداللحن او مواجه شد. نامه اعتراضی و سراسر توهین او درباره این انتصاب در روزنامه‌های آن زمان چاپ شد و انقلابیون را بسیار متعجب کرد. واکنشی که همه می‌دانستند به دلیل حسادت شیخ‌علی به برادرهمسرش یعنی آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای بروز کرده است!

شیخ‌علی، طرفدار سفت و سخت بنی‌صدر!

با فرا رسیدن زمستان ۱۳۵۸. ش مردم و شورای انقلاب آماده برگزاری اولین انتخبات ریاست جمهوری شده بودند. فضای رقابت انتخاباتی در آن روز‌ها بسیار پرحرارت بود تا اینکه مسئله شبهه ایرانی‌الاصل نبودن جلال الدین فارسی و عدم توانایی ایشان برای رئیس‌جمهور شدن مطرح شد. در این جریان شیخ‌علی تهرانی که از طرفداران سفت و سخت بنی‌صدر بود، بیش از دیگران به مسئله ایرانی‌الاصل نبودن جلال‌الدین فارسی اشاره میکرد. با انعکاس انتقاد شیخ‌علی تهرانی در روزنامه انقلاب اسلامی، جلال‌الدین فارسی در پیامی به این انتقاد پاسخ داد و خود را به دلیل داشتن اجداد ایرانی و تولد در مشهد – با وجود اینکه پدر و مادرش شناسنامه افغانستانی داشتند- ایرانی‌الاصل نامید، ولی منتقدین از پاسخ او قانع نشدند تا بالاخره بعد از آن جنجال‌ها و اعلام نظر امام مبنی بر اینکه اگر شبهه درباره ایرانی‌الاصل بودن جلال‌الدین فارسی وجود دارد، از کاندیداتوری انصراف بدهد؛ فارسی در تاریخ ۲۵ دی ۱۳۵۸. ش از دور رقابت کنار کشید. البته در اطلاعیه انصرافش باز بر ایرانی‌الاصل بودن خود تأکید کرد، ولی دلیل انصراف خود را به خاطر اطاعت از امام مطرح کرد. بعد از این جریان «شیخ علی تهرانی» در نامه‌ای به امام خمینی با حمله شدید به برخی از اعضای شورای انقلاب، آن‌ها را به خیانت درباره اصرار بر کاندیداتوری فارسی با وجود علم به ایرانی‌الاصل نبودن وی، متهم کرد و نوشت: «اینها، یعنی عده‌ای که در مقام توطئه علیه نظام اسلامی برآمده و می‌خواهند با هر حیله و وسیله‌ای خود را حاکم بر مقدرات کشور نمایند و علیه فکر دینی که به ظاهر خود را معتقد به آن می‌دانند، عمل کنند و...» و در ضمن طی آن نامه آقایان بهشتی، خامنه‌ای و رفسنجانی را هم به داشتن پرونده در اسناد لانه جاسوسی متهم کرد.
در مقابل فردای آن روز بسیاری از اعضای متهم‌شده شورای انقلاب به شبهات مطرح شده از سوی شیخ علی تهرانی پاسخ دادند. روزنامه کیهان در تاریخ اول بهمن در مطلبی با عنوان «پاسخ تند دکتر بهشتی، هاشمی رفسنجانی و خامنه‌ای به اظهارات علی تهرانی» نوشت: «حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی عضو شورای انقلاب و سرپرست وزارت کشور در گفت‌و‌گویی اتهامات وارده از سوی شیخ علی تهرانی را یک قضاوت عوامانه خواند و توضیح داد وقتی آقای فارسی کاندیدای ریاست جمهوری شدند، ما در وزارت کشور اطلاعی از تاریخچه زندگی و پدر و مادر ایشان نداشتیم. آقای هاشمی رفسنجانی اضافه کرد: پس از مطرح شدن این قضیه ما از ایشان توضیح خواستیم و ایشان هم گفتند که اجدادشان ایرانی هستند و حدود ۸۰ سال قبل به ایران آمده‌اند، ولی با برگه اقامت زندگی می‌کرده‌اند و خود ایشان در مشهد متولد شده‌اند... و، چون ایرانی‌الاصل تعبیر‌های گوناگونی دارد که باید توسط شورای نگهبان تفسیر شود... من به همراه جلال‌الدین فارسی خدمت امام رفتیم و امام پس از بررسی فرمودند که بهتر است خودشان کنار برود...»

به هرحال بعد از پیروزی بنی‌صدر و رئیس‌جمهور شدنش، شیخ علی همچنان طرفدار او باقی ماند. این نزدیکی به بنی‌صدر البته تبعات دیگری برای شیخ علی به دنبال داشت؛ از جمله نزدیک شدن او به اعضای سازمان مجاهدین خلق و طرفداری از آن‌ها و در مقابل حمله به امام و بزرگان نظام مانند شهید‌بهشتی، آیت الله‌خزعلی، آیت‌الله خامنه‌ای و حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی. جالب است که شیخ علی تا قبل از رئیس‌جمهور شدن بنی‌صدر، رهبران سازمان مجاهدین خلق را در سخنرانی‌هایش افرادی ناآگاه به اسلام و دارای انحراف عقیده معرفی می‌کرد، اما به یکباره این سازمان را مبارز واقعی و حزب جمهوری اسلامی را حزبی بر باطل معرفی کرد و حتی فتوایی مبنی بر وجود قتل هواداران حزب جمهوری اسلامی صادر کرد! و همه این مواضع در حالی بود که او با حمایت حزب جمهوری اسلامی به عنوان نماینده مجلس خبرگان قانون اساسی انتخاب شده بود.

شیخ علی تهرانی در رادیو بغداد!

شیخ علی تهرانی به دلیل توهین و افترا‌هایی که به علمای بزرگ زده بود و به دلیل همراهی با ضدانقلاب در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰. ش [همزمان با اعلام جنگ مسلحانه سازمان مجاهدین خلق علیه نظام جمهوری اسلامی]دستگیر، محاکمه و به هشت ماه زندان محکوم شد. او البته بعد از گذراندن این دوره زندان، در شرایط حبس خانگی به سر می‌برد، اما بعد از فرار بنی‌صدر و پس از خروج سران سازمان منافقین از کشور، به دنبال فرصتی برای فرار از کشور و پیوستن به منافقین بود. به این شکل در فروردین ۱۳۶۳. ش مخفیانه به عراق گریخت به محض ورود از صدام حسین رئیس‌جمهور دیکتاتور این کشور تقاضای پناهندگی سیاسی کرد که مورد پذیرش صدام و رژیم بعثش واقع شد. یک سال بعد همسر و پنج فرزندش نیز محل سکونت خود را به قصد ترکیه ترک کرده و از آنجا به عراق رفتند.

کمی بعد از استقرار شیخ‌علی در عراق، فعالیتش در رادیو فارسی زبان «رادیو بغداد» را آغاز کرد و با تمام وجود شروع به تهمت‌پراکنی، بدگویی و دروغگوبی علیه امام خمینی و نظام جمهوری اسلامی ایران کرد. اسرای بسیاری در کتاب خاطرات‌شان از اجبار بعثی‌ها برای شنیدن سخنرانی‌های شیخ‌علی تهرانی در رادیو بغداد و توهین‌های وحشتناک او به امام خمینی یاد کرده‌اند. به‌طور مثال آزاده جانباز سعید نفر در کتاب خاطراتش: «خوابی که تعبیر شد»، به اجبار اسرا در اردوگاه برای گوش دادن به سخنرانی‌های شیخ علی اشاره کرده و به شکل مبسوط خاطره آمدن شیخ به اردوگاه شان و درگیری اسرا با او را شرح داده است: «در یکی از روز‌های گرم تابستان سال ۶۳ بود که ناگهان سوت آمار زده شد و همه ما را زیر سایبان انتهای اردوگاه جمع کردند. دیدیم که عراقی‌ها سریع یک میز و چند صندلی و میکروفن آوردند. بعد از چند دقیقه ناگهان در اصلی اردوگاه گشوده شد و دیدیم که شیخ‌علی تهرانی به همراه عده‌ای افسر عراقی وارد اردوگاه شد... شیخ علی آدم متکبر و خود‌ستایی بود. او در صحبت‌هایی که کرد از خودش تعریف کرده و ادعا می‌کرد که خودش مجتهد است و حتی از امام‌خمینی هم بالاتر است. سپس یکسری اراجیف در مورد حضرت امام و بعضی مسئولان نظام گفت... عبدالرحمن مروت [از آزاده‌های غیور اردوگاه]در‌حالی‌که رو به جمع اسرا و پشت به شیخ‌علی تهرانی و افسران عراقی داشت با صدای بلند فریاد زد: الا یا ای‌ها الایرانی – الموت لشیخ علی تهرانی. با دادن این شعار همهمه‌ای در بین اسرا به راه افتاد و بقیه جمع هم به همراه عبدالرحمن این شیرمرد آزاده شروع به سر دادن شعار کردند...»

واقعیت این است که در طول سال‌هایی که شیخ علی در رادیو بغداد به لجن‌پراکنی علیه نظام و امام می‌پرداخت، اسرای در بند بعثیون از وجود او و اجبار به گوش دادن سخنرانی‌هایش رنج و عذاب بسیاری کشیدند که این رنج در کتاب خاطرات تعداد زیادی از آزاده‌ها انعکاس یافته است.

بازگشت به ایران و همچنان بر مدار تفریط

شیخ‌علی تهرانی پس از یک دهه، در‌حالی‌که دیگر از پول‌های بادآورده صدام خبری نبود و به دلیل برگشت آزاده‌ها به وطن حزب بعث به او نیازی نداشت، ماندن در عراق را به صلاح ندانست و بالاخره در سال ۱۳۷۴. ش خود را در یکی از پاسگاه‌های مرزی تسلیم نیرو‌های مرزدار کرد و بلافاصله به تهران منتقل شد. دادگاه ویژه روحانیت وی را به اتهام همکاری با دشمن در زمان جنگ، صدور فتوا علیه نیرو‌های انقلابی و تحریک ارتش عراق به کشتار مردم ایران، محاکمه کرد و وی را محارب تشخیص داد، اما با توجه به اینکه شخصاً خود را تسلیم نیرو‌های نظامی ایران کرده بود و مسئله کهولت سن با تخفیف به ۲۰ سال حبس خارج از محل سکونتش محکوم کرد. شیخ‌علی تهرانی در آن دادگاه از کار‌های گذشته خود اظهار ندامت کرد و خود را مستوجب اشد مجازات دانست. شیخ‌علی در دادگاه با تأکید بر صحت مواضعش اعتراف کرد: «والله العلی العظیم موحدتر از آقای خمینی در جهان هنوز نیامده است.» وی در نهایت با وساطت مسئولان نظام اسلامی و انقلابیون از زندان آزاد شد.
 
و کلام آخر

این همه اما، این پایان کار شیخ‌علی تهرانی نبود و او از سال برگشت به ایران تا به امروز در هر فرصتی تهمتی به امام، رهبری، انقلابیون زده و هیچ ابایی هم از همراهی با فتنه‌گران ندارد.

در واقع او همیشه میان افراط و تفریط حیران بوده است و همین افراط و تفریط ناشی از غرور و خود‌بزرگ بینی، او را به عنصری مذبذب تبدیل کرد. غروری که نتیجه جهلش بوده و هست چنانچه امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: «لاَ تَرَى الْجَاهِلَ إِلاَّ مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً» جاهل جزو به افراط و تفریط دیده نمی‌شود.
 
علی اصغر خواجه الدین
ارسال نظرات