۳۰ دی ۱۳۹۹ - ۱۶:۵۶
کد خبر: ۶۷۲۳۸۵
تاریخ‌نگاری شرق‌شناسان در ایران (14) | استاد قاسم تبریزی مطرح کرد:

روانشناسی، توانمندسازی و اعتمادسازی؛ راهکارهای جریان سازی فکری مستشرقان

روانشناسی، توانمندسازی و اعتمادسازی؛ راهکارهای جریان سازی فکری مستشرقان
استاد تاریخ معاصر ایران شناخت علاقمندی ها، توانمندسازی و اعتمادسازی افراد را از راهکارهای جذب نخبگان از سوی مراکز استعماری می داند.

 

اشاره:

خبرگزاری رسا برای بازشناسی تعامل جریان های تاریخ نویس معاصر با دین، سلسله گفت و گوهای اختصاصی «نگاهی به پنج جریان ‌تاریخ نگار در ایران معاصر» را با استاد قاسم تبریزی انجام داده است.

استاد قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی کتابخانه مجلس شورای اسلامی در سلسله گفتگوهایی تخصصی با خبرنگار خبرگزاری رسا به جریان شناسی تاریخ نگاری در ایران معاصر پرداخته و 5 جریان غالب تاریخ نگار در ایران را معرفی و تحلیل کرده است. این 5 جریان تاریخی عبارتند از: تاریخ‌نگاری کمونیستی در ایران، تاریخ‌نگاری ناسیونالیستی در ایران، تاریخ‌نگاری غرب‌گرا در ایران، تاریخ‌نگاری شرق‌شناسی در ایران و تاریخ‌نگاری اسلامی در ایران.

پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در ادامه مصاحبه با خبرگزاری رسا، به تلاش مراکز شرق شناسی در راستای جریان سازی فکری – فرهنگی در کشورهای اسلامی خصوصا ایران معاصر می پردازد. وی شناخت علاقمندی ها، توانمندسازی و اعتمادسازی افراد را از راهکارهای جذب نخبگان از سوی مراکز استعماری ارزیابی می کند. هم چنین ایشان نقش ادوارد براون در جریان سازی فکری غرب شیفتگی در ایران معاصر را تبیین می کند. 

دنباله گفتگوی اختصاصی خبرگزاری رسا با استاد تبریزی را با هم مطالعه می کنیم.

 

تاریخ معاصر، قاسم تبریزی، تاریخ‌نگاری شرق‌شناسان در ایران معاصر، روانشناسی، توانمندسازی و اعتمادسازی؛ راهکارهای جریان سازی فکری مستشرقان

 

استعمار به دنبال جریان‌سازی است

نکته‌ مهمی که در همه رویکردهای تاریخ‌نگاری به‌خصوص تاریخ‌نگاری شرق‌شناسان باید به آن توجه داشت این است که این‌ تاریخ‌نگاران نیامده‌اند نگاه کنند و بروند؛ بلکه آمده‌اند و جریان‌سازی کرده‌اند و هر کدام از آن‌ها برای خودشان در ذیل مراکز شرق‌شناسی، ایران‌شناسی یا حرکت استعماری تشکیلاتی داشته‌اند. یکی از دوستان درباره موضوع دیگری نکته‌ای را مطرح می‌کرد و می‌گفت این‌ها مانند مرغ‌هایی هستند که تخم کرده‌اند، جوجه داده‌اند و جوجه‌هایشان راه افتاده‌اند. جوجه‌هایشان دوباره تخم کرده‌اند و راه افتاده‌اند؛ یعنی وقتی ما درباره ادوارد براون می‌گوییم، نمی‌توانیم از کمیته برلین نگوییم؛ وگرنه یک بخشی از ادوارد براون را نگفته‌ایم. اگر از بابی‌ها و بهایی‌ها و ازلی‌ها نگوییم، یعنی بخشی از زندگی براون را نگفته‌ایم. وقتی که نقش ادوارد براون را در مشروطیت مطرح می‌کنیم، باید نقش برخی از افرادی که به او وابسته بودند نیز بگوییم. او  در کنار اردشیرجی، مانکجی و... بود. این‌ها شبکه‌های مستقلی هستند، ولی یک جاهایی با هم ارتباط دارند.

وقتی شما می‌گویید محمود افشار درباره ایران‌شناسی تا سال 57 نشریه داشت و فعالیت‌ می‌کرد، خب بعد از او پسرش ایرج تا سال 95 فعالیت پدر را ادامه داد و هنوز هم آن تشکیلات ادامه دارد. این است که می‌گوییم این خط سیر ادامه دارد. مثلا اگر می‌گوییم ملاصدرا در فلسفه نظریه حکمت متعالیه را مطرح کرد، بعد از فوت او نیز هنوز بر اسفارش حاشیه می‌نویسند، کتابش تدریس می‌شود و یک عده مروج و مدافع فلسفه متعالیه هستند.

جریانات نیز گاهی این‌گونه است. یک وقت ما می‌گوییم یک نظامی دیکتاتورِ آدم‌کش به اینجا آمد و چند نفر را کشت و رفت؛ اما یک وقت می‌گوییم سر پرسی سایکس پلیس جنوب را تشکیل داد. او پانزده هزار آدم داشت. خواهرش را نیز به اینجا آورد و به‌عنوان ایران‌شناس، ایران را و بعد آسیای میانه را بررسی کرد. وقتی از اینجا می‌رود شصت‌وشش جلد کتاب درباره ایران و تاریخ ایران و شیعه می‌نویسد. کتابش الان جزو کتب درسی دانشگاه است.

ممکن است بگویند دارید با نگاه جریانی به این‌ها برچسب ناچسبی می‌زنید و این‌ها توهم است؛ در حالی که می‌بینیم دست‌پرورده‌ها و جوجه‌هایی که از این‌ها بیرون آمده‌اند، مرغ شده‌اند و جوجه‌های دیگری راه انداخته‌اند. شما تأثیرگذاری برخی از آن‌ها را به‌صورت مستقیم می‌بینید و برخی به صورت جریانی. اینکه ما می‌گوییم جریان‌شناسی، چون گاهی اندیشه و فعالیتشان استمرار دارد. وقتی محمود افشار در مجله آینده از ناسیونالیسم، کشف حجاب، تعریف از رضاشاه و ایران باستان می‌نویسد، در آن مجله افرادی را پرورش داد؛ مجله‌ای که پنجاه‌وشش سال منتشر شده است و بعد از او پسرش ایرج افشار نیز سی سال آن را ادامه داد. همچنین مؤسسه تشکیل دادند و نشریات داشتند. علاوه بر این‌ها در هند و پاکستان نیز فعالیت‌هایی داشتند.

درباره رجال پهلوی نیز همین‌طور است. مگر می‌توان از رجال فساد و فسق رجال پهلوی گفت، ولی از تشکیلات کنار فرح نگفت؟ احسان نراقی، یکی از مشاورین فرح بود. مگر می‌توانی از فرح بگویی ولی احسان نراقی را مطرح نکنی؟ مگر می‌توانی حسین نصر، هوشنگ نهاوندی و مینو صمیمی را مطرح نکنی؟ مطرح نکردن آن‌ها یعنی اینکه سال 37 یک زنی از آنجا آمده و در سال 38 همسر محمدرضا شد. سال 57 نیز از ایران فرار کرد و پس‌فردا در فرانسه می‌میرد. این فرح است. اما یک فرحی داریم که آمریکایی‌ها برنامه‌ریزی کردند و او را به اینجا آوردند. کسی که نه متفکر و نه اندیشمند بود ولی جایگاه داشت. اگر درباره اشرف پهلوی بگوییم آدم فاسدی بود که برای آن‌ها عادی است، اما آمریکایی‌ها در اینجا برای او سازمان زنان تشکیل دادند و مهناز افخمی را در رأس آن گذاشتند. باید اطرافیان او افرادی مانند پرویز راجی و... را نیز مطرح کنیم تا جایگاه او گفته شود. بعد هم که به آمریکا می‌رود و برای توطئه و براندازی، مؤسسه مطالعات ایرانی تأسیس می‌کند و هنوز بخش ایران‌نامه، ایران‌شناسی تاریخ شفاهی آن فعال است. به‌خاطر همین اگر گاهی بحث‌های ما حواشی دارد، درواقع حواشیِ متصل به موضوع است.

     ادوارد براون: ایران شناس انگلیسی و عامل ترویج اندیشه و سبک زندگی غربی در ایران معاصر/ عیسی صدیق: وزیر فرهنگ وقت و از مروجان غربزدگی در ایران/ کتاب نقطه الکاف: در تاریخ ظهور باب و وقایع هشت سال اول از تاریخ بابیه، تألیف حاجی میرزا جانی کاشانی، به سعی و اهتمام اقلّ العباد(!) ادوارد براون / نقش ادوارد براون در جریان سازی فکری غرب شیفتگی در ایران معاصر      ،

کسانی که از ادوارد براون تجلیل می‌کنند

ادوارد براون از مدافعین غرب بود. بخشی از این وابستگی مربوط به اندیشه، تفکر و فرهنگ غرب بود و بخشی از آن به افرادی برمی‌گردد که صرفاً جنبه جاسوسی یا وابستگی فراماسونری دارند؛ مثلا ما در هیچ جایی نداریم که محمود افشار فراماسون باشد، اما می‌توان او را به‌عنوان کسی که مدافع ناسیونالیسمِ رضاشاه و محمدرضا شاه و تحت تأثیر ادوارد براون است، مطرح کرد.

از بین این‌ها می‌توان به علی پاشا، برادر الله‌یار صالح اشاره کرد. البته الله‌یار، علی‌پاشا و جهان‌شاه سه برادری هستند که مروج فرهنگ غربی به‌خصوص آمریکا هستند. یک برادر هم دارند به نام نادر که درباره آن اطلاعی به دست نیاوردم. اطلاعاتی در اسناد لانه جاسوسی موجود است، ولی درباره جایگاه او مطلبی پیدا نکردم. این سه برادر تحصیل‌کرده مدرسه آمریکایی‌ها هستند.

الله‌یار صالح مدتی (سال 1292) مترجم سفارت آمریکا بود. با اینکه او بعد از مصدق (تا سال 44) رهبر جبهه ملی، و از سال 1332 اولین دبیرکل حزب ایران بود، اما تا آخر معتقد بود سرنوشت ایران در آمریکا رقم می‌خورد. او در دوران رضاشاه، معاون وزیر، و در دوره محمدرضا در دهه بیست وزیر شد.

جهان‌شاه صالح، پزشک مخصوص دربار و از اعضای تشکیلات آمریکاییِ روتاری و مدافع آمریکایی‌ها  است. مدتی رئیس دانشگاه بود، مدتی نیز وزیر شد.

علی‌پاشا صالح، کارمند سفارت آمریکا، استاد دانشکده الهیات و نویسنده کتاب دویست سال رابطه فرهنگی ایران و آمریکا است. او در سال 54 این کتابِ حدود ششصد صفحه‌ای را منتشر کرد.

علی‌پاشا با اشاره به خدمات و شخصیتی که ادوارد براون داشت می‌گوید «پروفسور ادوارد براون و سنجش کارهای او را باید مطرح کنیم که در حد توانمان به آن اشاره می‌کنیم. من بر جلد اول تاریخ ادبیات او حواشی نوشتم. او در شمار دانشمندان کم‌نظیر است و خصوصاً این کتاب تاریخ ادبیات ایران را ادوارد براون برای خارجی‌ها نوشته است. به‌خصوص در دیباچه کتاب هم ادوارد براون می‌گوید که کتاب خود را به خوانندگان خیراندیش و نقادان نیک‌خواه می‌سپارم که در این کتاب ما به ادبیات ایران پرداختیم و بالاخره کسی هم که بخواهد کتابی بنویسد خالی از دشه و عیب نیست. اما این کتاب در حقیقت می‌تواند نشان‌دهنده ادبیات و جایگاه ایران باشد که چه جایگاهی دارد؛ خصوصاً اینکه اشعار فارسی فر و شکوه شاهانه را نشان می‌دهد و در ترجمه انگلیسی ما سعی کردیم که این‌ها را به‌درستی ارائه دهیم. قطعاتی در شاهنامه فردوسی در این آوردیم. «این انصاف و خذوع ادبی البته در خور ستایش و احترام است»، ولی چنانچه دانشمند فقید محمدعلی فروغی در مقدمه رباعیات خیام درباره فینتر (کسی که دیوان خیام را تصحیح کرده است) یادآور می‌شود که در مغرب زمین به مقیاس زیادی مدیون زحمات او و شرق‌شناسان دیگر است که در این راه گماشته‌اند، خصوصاً اینکه اینجا ادوارد براون هم در معرفی خیام تلاش‌هایی کرده است که مایه خرسندی است که مجله راهنمای کتاب... ».

 

مدیریت مجله راهنمای کتاب با احسان یارشاطر از اعضای تشکیلات بهاییت و فراماسون بود. سردبیر آن نیز ایرج افشار بود. این مجله از سال 32 تا 57 چاپ می‌شد و گاهی از بهاییت مطالبی در آن مجله منتشر می‌شد.

عیسی صدیق، وزیر فرهنگ و از مدافعین سیاست غرب بود. عیسی صدیق از ادوارد براون تجلیل می‌کند و تحت تأثیر اوست. او به‌ظاهر مدافع آمریکایی‌هاست، ولی نگاه کلی به غربی‌ها دارد. او از تقی‌زاده تجلیل می‌کند که مجلس بزرگداشت ادوارد براون را برگزار کرده است؛ «چون تقی‌زاده به دلیل نقاهت عذر خواسته بود، من نیز عازم انگلستان بودم ولی به احترام تقی‌زاده، دعوت ایشان را پذیرفتم و صحبت می‌کنم». بعد به نقش انگلستان، خصوصاً دانشگاه کمبریج و بالاخص انجمن ایران و لندن اشاره می‌کند که «در سال 1908 توسط ادوارد براون تأسیس می‌شود؛ یعنی انجمن ایران و لندن جدای از بخش شرق‌شناسی و ایران‌شناسی است که در لندن در سال 1908 توسط ادوارد براون، تقی‌زاده و شادروان معاضد السلطنه پیرنیا تأسیس می‌شود». اگر اشتباه نکنم منظورش از معاضدالسلطنه میرزا حسن‌خان است؛ چون او کتاب تاریخ ایران باستان را به سبک و سیاق سرجان ملکم تدوین کرده است. در واقع اگر بخواهیم بگوییم منبع اصلی یا الگوی اصلی تاریخ ایرانِ پیرنیا چیست، در اینجا می‌گوید از سرجان ملکم است؛ یعنی اینجاها گاهی ارتباط‌ها خود را نشان می‌دهد.

صدیق می‌گوید «در دانشگاه کمبریج چنان که مذکور است روز 26 بهمن، ساعت پنج بعدازظهر در یکی از تالارها بزرگداشت پروفسور آروری بود که آنجا هم درباره ادوارد براون بحثی را انجام دادیم».

یادگار عمر، سه جلد کتاب خاطرات عیسی صدیق است که در دهه پنجاه منتشر شده است. او دو کتاب نیز درباره فرهنگ و تحول در فرهنگ ایران دارد که الگویش غرب، به‌خصوص از آمریکاست. نقش عیسی صدیق در آنجا مطرح می‌شود. او می‌گوید «در 1913 در دانشسرای ورسای فرانسه مشغول تحصیل بودم که یکی از دوستان ایرانی، رساله‌ای به قلم ادوارد براون به من داد که عنوان آن فرمانروایی وحشت تبریز بود. رساله مذکور حاوی 11 صفحه شرح و پانزده صفحه عکس از فجایع دولت روس مانند اعدام بزرگ‌ترین پیشوای روحانی آذربایجان در مقدس‌ترین روز شیعیان با شقه کردن یکی از مشروطه‌خواهان، آویختن هر شقه بر سردرِ مدخل بازار، که در روز عاشورای 1330 قمری روس‌ها در تبریز میرزا علی ثقة الاسلام را در آنجا با دو نفر دیگر اعدام می‌کنند». ادوارد براون با چشم‎پوشی از جنایت انگلیسی‌ها در جنوب، فقط به جنایات روس‌ها می‌پردازد. ببینید شگردها کجاست! یک وقت می‌گوییم فرد بی‌طرف است؛ هم جنایات روس را گفته و هم جنایات انگلیس را؛ ولی آنچه باید بنویسد و عیسی صدیق نیز تحت تأثیر قرار بگیرد، جنایات روس‌هاست.

عیسی صدیق می‌گوید «در ژوئیه 1916 به انگلستان و یک ماه بعد به کمبریج آمدم. در اکتبر 1916 به معلمی زبان فارسی در دانشگاه در انگلیس منصوب شدم و تا اکتبر 1917 به این کار مشغول بودم. درسی که هر روز در یکی از اتاق‌های مدرسه می‌دادم، به طول می‌انجامید. ادوارد براون تقریباً همه روز ناهار را در هجره خود در مدرسه صرف می‌کرد و مرا هم نگاه می‌داشت»؛ یعنی این مدت که تدریس می‌کرد در واقع مهمان خاص ادوارد براون بود. اینکه تحت تأثیر براون قرار می‌گیرد به‌خاطر این ارتباط‌هاست؛ در حالی که آنجا فقط ادبیات فارسی تدریس می‌کرده  است.

می‌گوید «برخی اوقات من تنها مهمان او بودم. چند ساعت در مصاحبت او به سر می‌بردم. بعضی اوقات مهمانان دیگری حضور داشتند. در ساعاتی که ادوارد براون می‌گذراندم با ملکات فاضله او پی بردم و به اوصاف جمیله‌اش آشنا گشتم؛ شرافت طبع، سخاوت فطری، خضوع، فروتنی فوق‌العاده و پرکاری و عشق خالصانه او نسبت به ایران، فرهنگ ایرانی در نظرم جلوه‌گر شد».

شما این تعاریف را، اگر در درس علامه طباطبایی یا آیت الله جوادی آملی شرکت کرده باشید، درباره سجایای اخلاقی و فروتنی ایشان اینگونه می‌گویید.

قبلا اشاره کردیم که ادوارد براون با چه حقه‌بازی‌هایی در ایران عمل می‌کرد. حالا فرض بر این است که عیسی صدیق راست گفته باشد، ولی شعورش در آن اندازه است و فهم و درک استعمار را ندارد و جنس انگلیسی‌ها را نمی‌شناسد. تازه اگر صادق باشد؛ وگرنه اگر از جنس خودشان باشد که ادامه برنامه آن‌هاست.

او در ادامه اشاره می‌کند که «در سال 1916 نخستین بار برای دیدن به کمبریج آمدم. یک دانشجوی معمولی دو ساله بودم؛ مع ذلک براون و همسرش در ایستگاه راه‌آهن به استقبال من آمدند و مرا به باغ خود موسوم به کاجستان بردند. براون با اینکه نسبت به فرهنگ و تمدن و تاریخ ایران دریای ژرفی بود (این اصطلاحات حامل معانی است. کسانی که آن موقع این‌ها را می‌خواندند درباره ادوارد براون چه نگاهی داشتند؟ حالا و لو وابسته هم نبودند) پیوسته می‌گفت که من در این زمینه طالب علم و محصلی بیش نیستم. زحمات خود را در راه دفاع از حقوق ما (ایران) با تألیف کتاب جاودانی و بی‌نظیر در تاریخ افکار ایران موسوم به تاریخ ادبی ایران (همانجا که به علامه مجلسی و علما توهین می‌کند) کوچک و بی‌اهمیت جلوه می‌دهد.

در سال 1304 شمسی، وقتی وزیر معارف ما خواست موافقت او را برای ترجمه کتاب و انتشار آن به دست آورد، در جواب او نوشت آن را لایق نقل به زبان فارسی نمی‌داند و در پایانِ نامه این دو بیت انوری را نقل کرد:

همی شرم دارم که پای ملخ را          سوی بارگاه سلیمان فرستم

همی ترسم از ریشخند ریاحین   که خار مغیلان به بستان فرستم»

بعد می‌گوید «در کمبریج که بودم اشخاص بسیار معدودی در انگلستان اتومبیل شخصی داشتند. با این وضع براون اتومبیل شخصی و راننده داشت؛ ولی تقریباً همیشه با دوچرخه به مدرسه رفت‌وآمد داشت».

عیسی صدیق در بیان دیگر ویژگی‌های ادوارد براون که شیفته او شده است، می‌گوید «پس از بستن شورای ملی و تعطیل مشروطیت در سال 1809 به انگلستان پناه آورده بودند (یعنی عده‌ای از ایرانی‌ها مانند دهخدا و تقی‌زاده که پناهنده شده بودند) ادوارد براون پشت‌کار فوق‌العاده‌ای داشت و لااقل روزی ده دوازده ساعت کار می‌کرد و معمولاً تا پاسی از نیمه‌شب به مطالعه و تحریر می‌پرداخت. مع‌ذلک ساعت 9 صبح بر سر کار در مدرسه حاضر بود. او رسالات متعددی تألیف کرده یا از فارسی به انگلیسی ترجمه و چاپ نموده است.

کتب سیاسی و ادبی که درباره ایران نوشته 18 جلد است. با مطالعه حسابی که علامه فقید محمد قزوینی نموده است، مؤلف آن مرحوم از حیث کمیت در حدود سه میلیون و نیم کلمه است»؛ چون محمد قزوینی نیز از وابستگان به ادوارد براون و تحت تأثیر او بود. او برای کتاب نقطة الکافِ آقاجانی که درباره باب بود، یک مقدمه مفصل می‌نویسد و به نام ادوارد براون چاپ می‌شود. این‌طور که خودشان اعلام می‌کنند قزوینی وقتی در اروپا بود به همراه تقی‌زاده سه دیدار با عبدالبهاء داشتند.

«اما کار ادبی او منحصر به تألیف کتاب نیست، بلکه عده‌ای حدود 27 جلد از نسخ خطی فارسی را به خرج خود جزو سلسله انتشارات «گیپ» قرار داده است. ادوارد براون وسائل نیک‌بختی را دارا بود... و زن و دو پسر محبوب خود کامیاب بودند... . در باب محبت خالصانه ادوارد براون نسبت به ایران باید گفت هر سطری که آن اسناد نوشته و هر لفظی که ادا کرده است، همان هجده جلد و هر اقدامی که نموده است شاهد صادقی است از علاقه صمیمانه او به ایران و تاریخ و تمدن و فرهنگ آن».

براون مانند یک شیرازی تحصیل‌کرده فارسی را بدون کمترین لهجه حرف می‌زد. در مطالعات فلان اشعار فارسی را مطرح می‌کرد. بین فضلا و ادبای ایران چند هزار بیت شعر از حفظ داشت. عیسی صدیق در تمجید و تجلیل از ادوارد براون می‌گوید «ادوارد براون به حدی در عرفان ایران علاقه داشت که حاج پیرزاده، از پیشوایان نامدار طریقت در 1887 وی را ملقب به مظهرعلی نمود و در مکاتبات فارسی خود با این لقب، امضاء می‌کرد. یکی از سجایای اخلاقی او که نشان می‌داد روحاً ایرانی شده بود نیروی جذب و درک اشعار عرفانی بود»؛ یعنی او به‌حدی اشعار عرفانی را خوانده بود که خودش دیگر عارف شده بود. پیرزاده نیز جای تأمل است؛ او یک دوره مسیحی و یک دوره یهودی می‌شود. برای همین می‌گویم پیچیدگی‌ها و لایه‌های پنهان در تاریخ و شخصیت‌های ما زیاد است. یک مقاله درباره قطب شدن و درویش شدن ادوارد براون داریم. این مظهرعلی اشاره به قطب‌شدن ادوارد براون است.

سپس عیسی صدیق می‌گوید «من در تمام عمر یک نفر اروپایی ندیدم که بتواند آواز ایرانی بخواند، ولی براون اشعار عرفانی ایران را به آواز می‌خواند؛ همان‌طور که در اواخر قرن نوزدهم یعنی زمانی که در ایران بود دراویش نیز آن‌گونه می‌خواندند. وقتی که اشعار مولوی و حافظ را می‌خواند، سر را به طرف راست و چپ تکان می‌داد و به اندازه‌ای منقلب می‌شد که اشک از چشمان فرو می‌ریخت و گاهی به حال جذبه می‌افتاد. برای اینکه از آهنگ و آوازی که می‌خواند آگاه شوید، نواری از تهران با خود آورده‌ام. چند بیت از حافظ که بر آن ضبط شده است چنان که مایل باشید پس از عرایض من به سمع شما خواهد رسید. پیش از پایان دادن به سخنان خود می‌خواهم این نکته را خاطرنشان سازم که بریتانیای کبیر بسیاری از اشخاص بزرگ در هر رشته‌ای از علوم را به دنیا عرضه داشت؛ چنانچه همین دانشگاه کمبریج در عصر جدید مردان بزرگی مانند فرانسیس بیکن، نیوتن و داروین را در دامن خود پرورده است. اینک با وجود توجه عمومی به مسلک ماده‌پرستی و سودخواهی در جهان امروز من به‌جرأت می‌گویم در زمینه خاورشناسی ادوارد براون را می‌توان در ردیف آن دانشمندان بزرگ قرار داد و بریتانیای کبیر باید مباهات کند که چنین خدمتگزاران بزرگواری چون ادوارد بران، ویل براون برای حس تفاهم بین‌المللی و نشر مواریث فکری بشر به وجود آورد».

عیسی صدیق، کسی است که هم در دانشگاه تدریس می‌کرد، هم وزیر فرهنگ بود و هم سیاستگزار فرهنگ در دوره رضاخان و همچنین در دوره محمدرضا است. اگر بگوییم او این حرف‌ها را واقعاً باور داشت، ببینید عمق فاجعه تا چه حد است؛ به‌طوری که با عقل و فهم و هویت او را گرفته بود. اگر بگوییم عیسی صدیق سیاسی‌کاری می‌کرد، ببینید حقه‌بازی‌هایش برای فریب مردم تا چه حد بود؛ یعنی در هر دو صورت ملت ضرر کرده است. به‌هرحال به قول جلال آل‌احمد آدم غرب‌زده، هرهری و بی‌شخصیت است. غرب‌زدگی مانند سن‌زدگی است؛ سن داخل مزرعه گندم می‌رود و مغز گندم را می‌خورد و تنها پوسته آن می‌ماند. یا مانند برق‌زدگی است که خون و آب بدن را از بین می‌برد و جسد خشک می‌شود. تیپ شخصیت‌هایی مثل عیسی صدیق، در هر دو صورت ضرر می‌رسانند. تقی‌زاده نیز آگاهانه می‌گوید ما ظاهر و باطن، روحاً و جسماً از موی سر تا ناخن پا باید غربی شویم یا می‌گوید چقدر خوب بود من صد سال می‌خوابیدم و ایران در دست انگلیس‌ها بود و یک کشور مترقی درست می‌کردند. این‌ها همان شیطان هستند که می‌گویند به هر صورتی در می‌آید. این‌ها برای فریب، همه کاری می‌کردند. این‌ها برای فریب جامعه، بهایی، بابی و هر فرقه دیگری را ترویج می‌کردند.

این مسئله جای تأمل دارد که استعمار چگونه نیروهایش را اینگونه آماده می‌کند و برای ایران و کشورهای عربی می‌فرستد. در اینجا سه موضوع مهم است:

یک، شناخت ذوق و شوق افراد؛ اگر شما ذوق شعر نداشته باشید، دویست تا شاعر هم دورتان باشد با دو هزار تا دیوان شعر، یک کلمه نیز حفظ نمی‌کنید؛ ولی اگر ذوق شعر داشته باشید، یک استادی که بخواهد جهت بدهد می‌تواند از این ظرفیت و استعداد شاعری شما استفاده کند و به هر جهت که بخواهد (چپ یا راست، اسلامی یا عرفان) ببرد.

دو، در اختیارت قرار دادن امکانات؛ یعنی یک کانالی درست می‌کنند تا در آن کانال بروید و همه امکانات نیز در اختیارش قرار می‌دهند.

سه، به فرد اطمینان می‌دهند و فرد نیز اطمینان داشته باشد که آینده درخشانی دارد.

در انگلیسی‌ها معمولا این سه موضوع هست. در آمریکایی‌ها نیز تا حدود زیادی هست؛ یعنی یک آدم را می‌بینند استعدادش این است. او را در این مسیر رشد می‌دهند، بعد در آن کانال قرار می‌دهند و امکانات در اختیارش می‌گذارند.

ادوارد براون وقتی به ایران می‌آید و از این شهر به آن شهر می‌رود، از او حمایت می‌شود و مواظبش هستند. لایارد به ایل بختیاری می‌رود و یازده سال آنجا می‌ماند و زن می‌گیرد. بالاخره کسانی اطراف او هستند و از او مراقبت می‌کنند. این نیست که او را رها کنند.

 

تاریخ معاصر ایران، قاسم تبریزی، تاریخ‌نگاری شرق‌شناسان در ایران، روانشناسی، توانمندسازی و اعتمادسازی؛ راهکارهای جریان سازی فکری مستشرقان

 

گفتگو از: محمد مهدی زارع

محمد مهدی محققی
ارسال نظرات
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۰۱ بهمن ۱۳۹۹ - ۰۰:۴۴
ببخشید من این رو می گم فقط این مطلب ارتباطش با چیه؟؟؟
چقدر از مخاطبان ما این محصول رو توی سبد رسانه ای خودشون می خوان؟
چقدر از مخاطب ما برای پیگیری این نوع خبر وارد سایت ما میشه؟
0
1