۱۱ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۳:۰۷
کد خبر: ۶۷۵۸۰۱

مروری بر داستان زندگی حضرت هاجر در کتاب سعی هشتم

مروری بر داستان زندگی حضرت هاجر در کتاب سعی هشتم
کتاب «سعی هشتم» داستان زندگی حضرت هاجر همسر حضرت ابراهیم(ع) و مادر حضرت اسماعیل(ع) است؛ این کتاب داستانی جذاب است که شما را به دنیای عجیب تاریخ می‌برد.

به گزارش خبرنگار سرویس کتاب و نشر خبرگزاری رسا، مؤسسه انتشارات شهید کاظمی کتاب «سعی هشتم»، داستان زندگی حضرت هاجر نوشته سید محسن امامیان را راهی کتاب‌فروشی‌ها کرده است.

یکی از زنان بزرگ و مؤمن در تاریخ که به‌عنوان الگویی برای زنان و مردان مؤمن، صبور و پرهیزکار شناخته می‌شود حضرت هاجر سلام‌الله علیها است. بانویی که به‌عنوان همسر حضرت ابراهیم علیه‌السلام و مادر حضرت اسماعیل علیه‌السلام شناخته می‌شود.

این بانوی گران‌قدر و عظیم‌الشأن دارای ایمانی است که شناخت درجات و مراحل آن نیازمند انس عمیقی با سیره و سبک زندگی اوست تا بدانیم چگونه یک زن به همراه کودک خردسالش به‌تنهایی وارد سرزمین بی‌آب و گیاهی می‌شود، بدون اینکه در برابر امر و اراده خدای متعال بهانه‌ای بگیرد و عذری بیاورد. ایمانی که زمینه پرورش فرزندی شد که به‌عنوان ذبیح‌الله شناخته می‌شود و البته باید بدانیم که پیغمبر اسلام صلی‌الله علیه و آله نیز از نسل آن بانوی گران‌قدر است.

تصور ما این است که رسیدن به درجات والای قدسی و تقرب به پروردگار هستی از ما انسان‌های معمولی دور است اما هستند افرادی که خواستند و توانستند. هاجر، آن بانویی که به‌ظاهر کنیزی مترود بود چنان خالصانه در راه توحید گام برداشت که قدمگاهش معبر انبیاء و اولیاء گشت.

ویژگی اثر

این کتاب داستان زندگی حضرت هاجر (ع) همسر حضرت ابراهیم (ع) و مادر حضرت اسماعیل (ع) است. این کتاب داستانی جذاب است که شما را به دنیای عجیب تاریخ می‌برد.

اثر به‌صورت داستانی به رشته تحریر آراسته شده است و با قلمی روان و ساده خواننده را با برهه‌ای از تاریخ آشنا می‌کند.

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های تاریخی پیشنهاد می‌کنیم.

مروری بر داستان زندگی حضرت هاجر در کتاب سعی هشتم

بخشی از کتاب سعی هشتم

نویسنده در صفحه 8 کتاب و در سعی یکم، خواننده را به خواندن این داستان دعوت می‌کند:

نوبت مزلم می‌رسد. عبا به تن می‌کند. قبل از سخن گفتن، پنجه‌های دستانش را در هوا می‌لزراند که جمع را به خنده وامی‌دارد.

- فزرندان مزلم نیز صد شتر دارند که با نوه دیلاقم، می‌شوند صد و یک اشتر...!

بار دیگر جمع می‌خندند. رافع از لودگی‌های مزلم در مقابل هاجر خشنود نیست و با اشاره می‌خواهد زودتر نذرش را بگوید و برود.

مزلمیان به احترام عاص، اشترانش را نحر نمی‌کند. مزلم گله‌ای غنم دارد که شمارش از صد بیشتر است. همه برای کعبه و خدای کعبه و پیامبرش.

طایفه مزلم یک‌صدا فریاد می‌زنند: احیا باد کعبه!

 نوبت قسام می‌رسد. همه منتظرند قسام چه خواهد گفت. قسام نگاهی به هاجر می‌اندازد و بعد رو به جمع می‌گوید:

طایفه قسام سنگ‌های زینتی بسیار دارد؛ طلا! ما می‌خواهیم همگان از این ثروت بهره گیرند. ابوساعد، این فنّان چیره‌دست جرهم، صنعتی نموده و از طلاهای قسام یادگاری ساخته شبیه پدر هم ه ما جرهم. این مجسمه را در خانه خدا می‌گذاریم تا همگان از آن بهره‌مند شوند.

سکوتی سنگین، جمع را فرامی‌گیرد. نگاه‌ها سمت هاجر می‌رود. نگاه هاجر میان جمع می‌گردد.

- ریحانه... ریحانه کجاست؟

ریحانه خودش را به هاجر می‌رساند. دستان لرزان هاجر، بازوی ریحانه را می‌گیرد. پاهای هاجر سست است و تاب برخاستن ندارد. سامیه نیز هاجر را یاری می‌دهد. هاجر با نگاهی غضبناک به قسام، جمع را ترک می‌کند. مزلم ابرویی بالا می‌اندازد و از قسام می‌خواهد سیمای جدشان را برای همگان نشان دهد. همهمه‌ای می‌پیچد و نیمی از حضار، همراه هاجر مراسم را ترک می‌کنند و نیمی منتظر رونمایی از صنع طایفه قسام می‌شوند.

هاجر که به نفس‌نفس افتاده است،‌ می‌گوید:

- ابوریحانه... اسماعیل را خبر کن بیاید.

- الساعه بانو!

- این همان اتفاقی بود که ابراهیم مرا از آن بیم داده بود. همواره در پس آرامش، طوفان است. توقع نداشتم این فتنه از تنور قسام شعله گیرد...

- چه فتنه‌ای بانو؟ مجسمه‌ای بیش نیست! تندیسی از جدشان.

- این تخم لق همان بت‌پرستی است که شیو ه نمرود و دیگر طواغیت روزگار بود. باید ابراهیم زود بیاید. حالم اصلاً خوش نیست. مرا زودتر برسان.

مروری بر داستان زندگی حضرت هاجر در کتاب سعی هشتم

هاجر روی بستر می‌نشیند. پرده را پس می‌زند و به آسمان خیره می‌شود. ریحانه خبری از پدرش می‌آورد.

- پدرم می‌گوید جماعتی از مردم در قبول و یا رد تندیس جرهم گرد اسماعیل حلقه زده‌اند. بعید است اسماعیل بتواند خودش را فی‌الفور برساند.

- اجازه‌ات را بگیر. امشب و روزهای آتی تنهایم مگذار. من چشم به راه ابراهیم هستم. انتظار، قلبم را درهم می‌فشارد. بمان تا با تو سخن بگویم و غم هجران طی کنم.

- سعادتی است برای من بانو... پدرم حتماً تکلیف خواهد کرد کنیزیتان را کنم.

مؤسسه انتشارات شهید کاظمی کتاب«سعی هشتم»، داستان زندگی حضرت هاجر نوشته سید محسن امامیان را در 174 صفحه با شمارگان 1000 نسخه به قیمت 22000 تومان روانه بازار نشر کرده است.

علاقه‌مندان می‌توانند جهت تهیه این کتاب به آدرس قم، خیابان معلم، مجتمع ناشران، طبقه اول، فروشگاه 131 مراجعه و یا با شماره تلفن: 37840844-025 تماس حاصل کنند./998/

 

ارسال نظرات