۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۵:۱۹
کد خبر: ۶۷۹۷۹۸
یادداشت؛

تحریم تنباکو، آوردگاه مواجهه مرجعیت شیعه با نفوذ

تحریم تنباکو، آوردگاه مواجهه مرجعیت شیعه با نفوذ
در یک جمع‌بندی کلی باید اذعان داشت که دوران طولانی حکومت ناصرالدین شاه قاجار، مقطعی است که دولت انگلستان با تمامی تلاش خویش کوشید تا نفوذش را در ارکان هیئت حاکمه ایران کامل کند.

به گزارش خبرگزاری رسا، روز‌های اکنون، مصادف است با سالروز ترور ناصرالدین شاه قاجار به دست میرزا رضا کرمانی. هم از این روی بازخوانی مختصات دوره ۵۰ ساله سلطنت وی، بهنگام و مفید می‌نماید. در یک جمع‌بندی کلی، باید اذعان داشت که دوران طولانی حکومت ناصری، مقطعی‌ای است که دولت انگلستان با تمامی تلاش خویش، کوشید تا نفوذش را در ارکان هیئت حاکمه ایران کامل کند. با این همه و با وجود تمامی تلاش‌های این امپراطوری، این پروژه برون‌داد دلخواه آنان را نداشت و همین امر، موجب گشت که انگلستان با شروع نهضت مشروطیت، به سرمایه‌گذاری برای در اختیار گرفتن آن بپردازد و مانع از به نتیجه رسیدن این حرکت مردمی گردد. در مقال پی آمده، تلاش شده است که با استناد به برخی تحلیل‌ها، اقدامات مهم جریان نفوذ در دوره این شاه پرآوازه قاجار، مورد خوانش قرار گیرد. تحلیل‌های مورد اشاره، در تارنمای مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران آمده است. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.


چرایی و چگونگی فزون‌خواهی انگلستان در ایران در دوره قاجاریه

قبل از ورود به بحث، مناسب است که در نگاهی کلان، علل اهمیت ایران برای دولت انگلستان در دوران قاجاریه، قدری شفاف گردد. برخی این حساسیت بریتانیا بر ایران را به رقابت این دولت با روسیه مرتبط دانسته‌اند. عده‌ای دیگر نیز، بر این باورند که وجود منافع اصلی انگلستان در هندوستان، موجد اتخاذ این سیاست‌ها در ایران شد. به هر روی بیش و پیش از همه این موارد، باید به موقعیت ممتاز کشورمان در منطقه نظر داشت که شاهراه حوادث و وقایع سیاسی در این بخش از جهان به شمار می‌رود. زهرا سعیدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در‌این‌باره تحلیلی به شرح ذیل دارد: «دوره قاجار را از نظر تحولات خارجی، می‌توان دوره جدیدی دانست که رویداد‌های خارجی آن، بسیار متفاوت از دوره‌های پیشین بود. در این دوره ایران با بازیگران خارجی متعددی از جمله انگلیس مواجه بود که بازیگردان اصلی بسیاری از امور داخلی ایران بود. انگلیس به دلیل رقابت سیاسی و استعماری خود با روسیه، سیاست‌های متفاوتی را نسبت به این کشور اعمال نمود و در این راستا، توانست امتیازات متعدد سیاسی، اقتصادی و نظامی بسیاری کسب کند. دولت انگلستان در سراسر قرن نوزدهم، در رقابت سیاسی با روسیه بود. عامل رقابت دو کشور، منافع استعماری و حفاظت از آن در برابر دسترسی هر یک از طرفین، به منافع استعماری یکدیگر بود. منافع اصلی انگلستان در هندوستان قرار داشت. انگلستان همواره نگران بود که روسیه از طریق کشور‌هایی، چون ایران، منافع استعماری این کشور را با خطر مواجه سازد و از آنجا که مسئله پیشروی روسیه در ایران و آسیای مرکزی برای انگلستان خطری جدی به حساب می‌آمد، انگلیس تصمیم گرفت از ایران به‌عنوان کشوری حائل استفاده کند و مانع از پیشروی روسیه به سمت هندوستان گردد. در این طرح ایران، به‌عنوان دولت حائل در برابر پیشروی و توسعه‌طلبی فزاینده روسیه به سوی هندوستان، از اهمیت استراتژیکی خاصی برای بریتانیا برخوردار شد. این کشور با استفاده از قدرت نظامی در رسیدن به هدف‌های دیپلماتیک و استراتژیکی خویش در نیمه سده نوزدهم، تفوق تجاری خود را در ایران تثبیت نمود. بدین ترتیب انگلستان به طور رسمی، وارد معادلات سیاسی ایران شد. هم از این روی، طی این مدت، یعنی آغاز قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیستم که این رقابت به طول انجامید، ساخت قدرت سیاسی ایران تحت‌تأثیر رقابت دو کشور به‌خصوص انگلیس قرار گرفت. یکی از مصادیق تلاش دولت انگلستان برای بسط نفوذ خود در ایران، حمایت از فرقه بابیه و بهائیه بود. فرقه بهائیت در دوره قاجار و محمدشاه آغاز شد. به‌طور کلی در این دوره، فرقه‌های ساختگی زیادی رشد کردند که بسیاری از آن‌ها محصول شرایط سیاسی آن دوره و تحریک مستقیم کشور‌های خارجی به‌خصوص انگلیس بود. چنانچه در خلال جنگ جهانی دوم نیز، شاهد پیدایش فتنه اسماعیلیه در یزد، فتنه افغان‌ها و حمله امیر خوارزم به خراسان هستیم که این فتنه‌ها نیز بیشتر به تحریک انگلیس بود، تـا ذهـن اولیـای دولت ایـران را از ایـالات شمالی دور دارند و به مسائل داخلی مشغول کنند. بر این اساس فرقه بهائیت هم با همین حربه و به حمایت و تحریک مستقیم انگلیس به وجود آمد. در این رابطه از آنجا که انگلیس وحدت مذهبی مردم ایران را خطر بزرگی برای خود می‌دانسـت، کـوشش کرد تـا بـا ایـجاد فـرقه‌های مـذهبی مختلف، وحدت اسلامی مردم را به تفرقه مبدل سازد. بیراهه نیست اگر گفته شود انگلیس، یکی از عوامل اصلی در عقب‌ماندگی ایران در دوره قاجار بود. گرچه عوامل داخلی در ایران به‌خصوص ساخت سیاسی قاجاریه، مبتنی بر ساخت متمرکز و غیردموکراتیک بود، اما انگلیس نیز با استفاده از این خلأ، به تشدید این وضعیت دامن زد و با کسب بسیاری از امتیازات سیاسی و اقتصادی، انحصار بسیاری از امور داخلی ایران را به خود اختصاص داد.»

میرزا تقی‌خان فراهانی، قربانی نفوذ در مقطع ناصری

در دوران سلطنت ناصری، مقاومت‌هایی جدی در داخل و خارج از حکومت نیز در برابر نفوذ انگلستان وجود داشت که ظهور زنده‌یاد میرزا تقی‌خان امیرکبیر، در زمره آنهاست. او در مدت کوتاه صدارت خویش کوشید که دست عوامل آشکار و پنهان این دولت را از امور خرد و کلان مربوط به اداره کشور کوتاه کند و تا سر حد امکان حاکمیت را ملی سازد. این رویکرد نهایتاً موجب گشت که عوامل بیگانه در ایران به اندیشه حذف او بیفتند، امری که نهایتاً تحقق یافت! رضا سرحدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، درباره رویکرد‌های امیرکبیر در دوران صدارت، چنین آورده است: «بعد از شکست‌های ایران از روسیه و عقد معاهده‌های نابرابر با دول خارجی؛ یعنی از اواخر عهد فتحعلی‌شاه، نفوذ روس و انگلیس به‌قدری در ایران زیاد شده بود که کمتر کاری بدون اجازه و صوابدید دو کشور انجام می‌شد. این نفوذ تنها در مسائل سیاسی مشهود نبود، بلکه نمایندگان یاد شده حتی در امور شخصی افراد ایرانی نیز مداخله می‌کردند. شاه و وزرا می‌بایست میل و اراده وزیرمختار روس و انگلیس را مانند وحی منزل و قانون جاری محترم و مطاع می‌دانستند! تا آنجا که وزیری که تحت‌حمایت این دو کشور قرار می‌گرفت و اوامر آنان را اجرا می‌کرد، اگر مرتکب هر خلاف قاعده و بی‌عدالتی می‌شد، از تعرض مصون بود! امیرکبیر از مداخله هر ذینفوذی در کار‌های دولتی، خشمناک بود و در مرحله اول از دوره زمامداری خود -که با وساطت مصرانه کلنل فرنت، کاردار سفارت انگلیس در باب میرزا آقاخان نوری مصادف گردید- به تمام قدرت کوشید راه مداخلات غیرقانونی نمایندگان خارجی را در کار‌های داخلی ایران که برخلاف جمیع قوانین بین‌المللی بود، ببندد و کم‌وبیش از ایشان زهرچشمی بگیرد، تا با اعمال نفوذ‌های بیجا کار‌های داخلی این مملکت را فلج نکنند. بیگانگان در مقابله با سیاست امیرکبیر و معامله با او دانستند با مردی سر و کار دارند که به هیچ وجه از سنخ حاجی میرزا آقاسی نیست. در قضیه مسئله خراسان و فتنه سالار در ایام محاصره مشهد، نمایندگان روس و انگلیس خود را به میان انداختند تا بین سالار و امیر کار را به وجهی به مصالحه بگذرانند. امیر این طرز خواباندن یک مسئله داخلی را برای خود نوعی خفت می‌شمرد و از همین‌رو زیر بار نرفت. او دیده بود که مداخله خارجیان در کار‌های ایران از حدودی که با حیثیت مملکت سازش داشته باشد، گذشته است، بنابراین پیشنهاد نمایندگان دولتین را رد کرد. او حتی گفت که اگر آشنا کردن مردم مشهد به وظایفشان با سخت‌گیری بسیار هم همراه باشد، او این حالت را بر تصرف شهر به وساطت خارجیان ترجیح می‌دهد. امیر در معامله با نمایندگان خارجی مقیم تهران، نه‌تن‌ها با منتهای غرور ملی و مناعت قومی برخورد می‌کرد، بلکه به‌وسیله مأموران مخفی و خبرنگاران مخصوص، غالباً از مقاصد ایشان از پیش اطلاع می‌یافت و به این ترتیب علاج بسیاری از وقایع را قبل از وقوع می‌کرد. ضمناً چنان رعب و احتیاطی در دستگاه توطئه و مداخله خارجیان انداخته بود که ایشان را از اقدام به بسیاری از حرکات بی‌قاعده بازمی‌داشت. به همین علت نمایندگان خارجی، هیچ‌کدام از طرز عمل و اراده امیر راضی و مسرور نبودند و مکرر از او شکایت می‌کردند و در شکست کار او می‌کوشیدند. همین نمایندگان پس از آنکه دست امیر از کار کوتاه شد و جان او در معرض خطر افتاد، چون باطناً دریافته بودند که او مردی دزد و بی‌کفایت نبود و آلت دست سیاست یک دولت دیگر نمی‌شد و هر چه می‌خواست و می‌کرد جز خیر و سعادت و ترقی و صلاح ایران منظوری دیگر نداشت، برای حفظ ظاهر و آبروی خود به حمایت از او برخاستند و تلاش کردند، نشان دهند در حفظ جان او می‌کوشند، غافل از آنکه کج‌رفتاری‌های سابق بعضی از ایشان، کار خود را کرده بود و دشمنان امیر که به تقویت و جانبداری پاره‌ای از سفارتخانه‌ها باقی مانده و مستظهر شده بودند، دیگر نمی‌گذاشتند که آب‌رفته به جوی باز آید و خصم زمین‌خورده دوباره برخیزد و تیشه به ریشه ایشان زند.»

عهدنامه پاریس، محمل نفوذ بیشتر انگلستان در دربار ایران

بی‌تردید انعقاد عهدنامه پاریس را می‌توان از سرفصل‌های مهم استیلای انگلستان بر ایران قلمداد نمود. پس از بسته شدن این قرارداد بود که نفوذ دولت انگلستان بر دربار ایران جهشی بلند یافت و افزایشی قابل‌توجه پیدا کرد. بسیاری از محققان تاریخ قاجار، این معاهده را به لحاظ آثار تخریبی آن با قرارداد‌هایی، چون گلستان و ترکمنچای مقایسه کرده‌اند که با مروری بر محتوای آن، داوری صحیحی به نظر می‌رسد. محمدرضا چیت‌سازیان، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در باب زمینه‌ها و پیامد‌های بسته شدن این عهدنامه، چنین می‌نویسد: «پس از تصرف هرات در افغانستان توسط قوای ناصرالدین‌شاه، دولت انگلستان که از این امر خشمگین بود و آن را مغایر با سیاست‌ها و منافع ملی خود تلقی می‌کرد، به ایران اعلان جنگ داد. بهانه انگلیسی‌ها برای حمله به ایران و آغاز جنگ، نقض سند ۱۸۵۳ بود. در آغاز جنگ، ناوگان انگلستان در خلیج‌فارس، مرکب از هشت کشتی جنگی و تعدادی ناوگان بخاری و بادی، به ایران تجاوز و جزیره خارک را تصرف کردند. به این ترتیب و در عرض چند ماه، نیرو‌های نظامی انگلستان توانستند خرمشهر و اهواز را تصرف کنند و به سوی کارون رهسپار شوند. بدین ترتیب پس از چند ماه درگیری شدید میان نیرو‌های ایرانی و انگلیسی، در نهایت سربازان ایرانی شکست خوردند! ازاین‌رو مذاکراتی برای صلح آغاز شد که به عقد معاهده پاریس در فرانسه، بین ایران و انگلیس انجامید. به موازات این حوادث، سیدسعید، پادشاه عمان به تحریک انگلیسی‌ها، به بندرعباس حمله نمود و دولت ایران در موقعیت بسیار نامساعد و خطرناکی قرار گرفت. دولت‌های روسیه و فرانسه که مایل به شکست کامل و از بین رفتن حاکمیت کشور نبودند، هنگامی که مشاهده کردند کشور تاب مقاومت در برابر هجوم ارتش انگلیس را ندارد، به ناصر‌الدین‌شاه پیشنهاد میانجیگری دادند و به صورت خاص به او توصیه کردند که هر چه زودتر ارتش خود را از هرات فراخواند. ناصرالدین‌شاه نیز که دید یارای مقابله با انگلستان را ندارد و نمی‌تواند به یارگیری بین‌المللی و مساعدت دیگر کشور‌ها نیز تکیه نماید، به نیرو‌های ایرانی دستور داد مبارزه را کنار گذارند و راه تسلیم در پیش گیرند. از طرف دیگر انگلیسی‌ها نیز، چاره‌ای جز انعقاد صلح با ایران نداشتند. طبق عهدنامه‌ای که در مارس سال ۱۸۵۷ بین طرفین به امضا رسید، صلح بین دو دولت برقرار گردید و انگلیسی‌ها متعهد شدند جنگ برضد ایران را متوقف کنند و نیرو‌های نظامی‌شان را ظرف مدت کوتاهی، از تمامی نقاط کشور خارج سازند و در امور ایران دخالت نکنند و اسرای جنگی ایران را آزاد سازند. همچنین بریتانیا از جمیع امتیازات تجاری و به‌خصوص امتیاز حق قضاوت کنسولی یا کاپیتولاسیون که روسیه از آن برخوردار بود، بهره‌مند گردد. در مقابل دولت ایران پذیرفت تمامی نیرو‌های خود را ظرف سه ماه، از هرات و افغانستان بیرون برد، در امور آن کشور دخالت نکند، هیچ‌گونه ادعایی نسبت به تمامیت ارضی و مسئله حاکمیت بر خاک این کشور نداشته باشد. مهم‌تر از همه، تهران استقلال هرات و افغانستان را به‌رسمیت شناسد و هنگام اختلاف بین ایران و افغانستان، دولت ایران حق میانجیگری را به لندن بسپارد، دو دولت حق امتناع کنسولگری در شهر‌های یکدیگر را به رسمیت شناسند و با امیر عمان قراردادی امضا و بندر چابهار و بندرعباس به مدت ۲۰ سال، به این امیرنشین واگذار گردد! این معاهده، دست ایران را به صورت کلی از دخالت در حوادث افغانستان کوتاه کرد و باعث افزایش نفوذ انگلستان در دربار ایران و برقراری نوعی موازنه با روس‌ها گردید. بنابراین، هرات به‌کلی از ایران جدا شد و افغانستان نیز با عنوان استقلال‌یابی، از ایران استقلال پیدا کرد. عهدنامه پاریس، ضربه شدیدی بر پیکر استقلال سیاسی و اقتصادی ایران وارد کرد و بر اثر آن که تبعاتش کمتر از معاهدات گلستان و ترکمنچای بین ایران و روسیه نبود، قلمرو حکومتی ایران به کمترین حد متصرفات خود رسید! در واقع معاهده پاریس، به‌نوعی تکمیل‌کننده دو عهدنامه گلستان و ترکمانچای بود، که توسط دول استعمارگر بر ایران تحمیل شد و با آن، بخش‌های قابل‌توجهی از خاک کشورمان از دست رفت. به‌عبارت ساده‌تر می‌توان گفت عهدنامه پاریس همانند عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای، به‌نوعی بازتاب رقابت دو ابرقدرت روس و انگلستان در ایران دوران معاصر و به‌صورت خاص دوران پادشاهان قاجار بود.»

تحریم تنباکو، آوردگاه مواجهه مرجعیت شیعه با نفوذ

همانگونه که در بخش‌های پیشین این مقال اشارت رفت، فرآیند نفوذ در ایران دوره قاجار، به موانعی شاخص برخورد که یکی از مهم‌ترین آنها، صدور فتوای تحریم تنباکو از سوی آیت‌الله العظمی میرزا حسن شیرازی بود. انگلیسی‌ها در آن مقطع، به ناگاه خود را در برابر قدرت جدیدی یافتند که تا آن دوره، درباره آن ذهنیت چندانی نداشتند! اقدام قاطع مرجعیت شیعه در آن مقطع، موجب گشت که بخشی از بضاعت تبلیغی بریتانیا معطوف به تخریب این نهاد گردد، رویکردی که تا هم‌اینک نیز ادامه دارد! محمد توحیدی چافی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، ابعاد نهضت تحریم را به شرح ذیل تحلیل کرده است: «هنگامی‌که ناصرالدین شاه قاجار در رجب ۱۳۰۷ ق، پس از بازگشت از سومین سفر خود از اروپا، قرارداد جنجالی خود را با تالبوت و کمپانی رژی انگلیس منعقد می‌کرد و امتیاز تجارت توتون و تنباکو را از مرحله کشت تا پایان به مدت ۵۰ سال به وی واگذار می‌کرد، هرگز گمان نمی‌کرد مردم و روحانیانی که وی آن‌ها را فضول، یاغی، اشرار و الواط می‌خواند، سنگ بنای نهضتی را بگذارند که شالوده اقتدارطلبی وی را و چه بسا جان او و نیز طومار سلطنت خاندان وی را در هم بپیچند. قیام تنباکو، اگرچه متوجه نفوذ اقتصادی بیگانه بود، در حقیقت ظلم داخلی و اصلاح نظام سیاسی و نیز جلوگیری از سلطه فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بیگانه را نیز نشانه رفته بود، به‌ویژه که کارگزاران کمپانی در آغاز، بیشتر از اروپاییان و کشور‌های مستعمره بودند که همراه کار اقتصادی، تلاش مجدانه‌ای را نیز جهت ایجاد پایگاه‌های دینی و فرهنگی آغاز کرده بودند که از جمله مهیا کردن بسیاری از زیربنا‌های خوشگذرانی و نیز فعالیت‌های تبلیغی از مصادیق آن بود. به تعبیر حامد الگار «انگلیسی‌ها مانند یک کشور مغلوب به ایران قدم گذاشتند، آنان مأموران خود را به هر محله‌ای فرستادند، با اتباع ایران به خشونت رفتار می‌کردند و در هیچ جا به حکومت اعتنایی نمی‌کردند.» به این ترتیب به نظر می‌رسد مردم ایران به رهبری روحانیان و در تعامل با رجال آگاه و روزنامه‌ها، این قرارداد را در برابر ایمان دینی، غرور ملی و منافع اقتصادی کشور خود دانستند و با آن به مقابله برخاستند و همین جرقه‌ها، آموزه‌های تازه‌ای را پیش راه آنان نهاد که حرکت‌های بعدی آنان را با صلابت کرد. حقیقت این است که قیام تحریم تنباکو یک تحول ریشه‌دار فکری و عملی، برای انقلاب مشروطه ایجاد کرد. مردم دریافتند که اگر همه منابع اجتماعی خود را با هم به‌کار گیرند، پیروزی بر استبداد داخلی و استعمار خارجی نیز ممکن خواهد بود. جنبش تنباکو به تعبیری، عصر بی‌خبری یا بی‌حرکتی ایرانیان را جراحی کرد و مبارزه مردم را که از سوی بسیاری از نخبگان خارج و داخل سال‌ها پیگیری می‌شد، وارد جریانی ریشه‌دار و اصیل کرد و به تعبیر خود میرزای شیرازی، پیروزی جنبش موجب «اعلای کلمه ملت» شد. این پیروزی اسطوره شکست‌ناپذیری حاکمیت را فرو ریخت، به تعبیر مرحوم مدرس «واقعه دخانیه توپی بود که سحرگاه، مردم تیزهوش خفته را بیدار کرد و به طور طبیعی از زلزله شدیدی که متعاقب آن بایستی به وقوع بپیوندند باخبرشان نمود.» جنبش تنباکو برای تحول‌خواهانی که پیش از آن از طریق منبر، روزنامه، تألیف رساله و کتاب، نامه‌نگاری به شاه در راه محدود کردن قدرت و خودکامی در ایران قدم برمی‌داشتند، راهی نو و اندیشه‌ای پویا در مسیر بیداری و مبارزه گشود. به تعبیر ادوارد براون در کتاب انقلاب ایران، «واقعه تنباکو را باید مبدأ تاریخ بیداری و آغاز مرحله نو ایران در حوادث اجتماعی دانست!» و خلاصه اینکه جنبش تنباکو نخستین جنبش گسترده مردم ایران در تحولات و حوادث کلان تاریخ معاصر ایران بود که پایه‌گذار فکری و عملی بسیاری از قیام‌ها و حوادث نوساز بعد از خود، همچون نهضت مشروطیت و ملی شدن نفت گردید!»
 
منبع: روزنامه جوان
علی اصغر خواجه الدین
ارسال نظرات
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۲:۰۹
مرگ بر انگلیس
0
0