۰۳ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۶:۴۰
کد خبر: ۶۸۱۱۱۷

لحظه شهادت یک بسیجی در سه‌راهی مرگ + تصاویر

لحظه شهادت یک بسیجی در سه‌راهی مرگ + تصاویر
علی فریدونی، عکاسی که ۲۰هزار عکس از جبهه گرفته معتقد است: خرمشهر برای ما یک الگوست.ما برای آزادسازی هر متر خرمشهر یک شهید دادیم. خرمشهر را باید همیشه خرم نگه داشت.

به گزارش خبرگزاری رسا، سوم خرداد ۱۳۶۱ و در عملیات بیت‌المقدس، خرمشهر پس از ۵۷۸ روز از اشغال بعثی‌ها آزاد شد. این عملیات غرورآفرین با رمز «یا علی‌بن ابی‌طالب» اجرا شد و پس از موفقیت، جمله مشهور «خرمشهر را خدا آزاد کرد» از سوی امام خمینی بیان شد.

این حماسه سترگ برای همیشه از دریچه دوربین عکاسان دفاع مقدس ثبت و ضبط شده است. یکی از این عکاسان «علی فریدونی» است. او استخدام خبرگزاری پارس (ایرنا) بود و طی ۳۳ ماه حضور و عکاسی در جبهه‌ها، بیش از ۲۰ هزار فریم عکس را ثبت کرد که بخش کوچکی از آن‌ها در کتاب عکس او که به همت انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس چاپ شده، گردآوری شده است.

به بهانه سوم خرداد، سالروز آزادسازی خرمشهر با فریدونی گفت‌وگو کردیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانیم.

 

 

* چه شد که از جبهه سر درآوردید؟ آیا الزام خبرگزاری بود یا داوطلب شدید؟

همزمان با شروع جنگ تحمیلی و فتوای حضرت امام‌خمینی(ره ) من نیز مانند بسیاری دیگر از جوانان آن روزگار تکلیف شرعی خود دانستیم که با وجود دو فرزند خردسالی که داشتم، حضور در جنگ و جبهه را اولویت خود بدانم. چون می‌دانستم آن زمان آن‌قدر رزمنده وجود دارند که سلاح در دست بگیرند، من به‌سبب تجربه‌ای که در عکاسی و حضوری که در خبرگزاری پارس (ایرنا فعلی) داشتم، تصمیم گرفتم که در این بخش وارد شوم و قطره‌ای از دریای بی‌کران حماسه‌های دفاع مقدس را بازتاب دهم.

* از روزهای ابتدایی حضورتان در جبهه بگویید؛ چطور توانستید خودتان را با شرایط هماهنگ کنید؟

به دلیل آنکه در حوزه جنگ هیچ تجربه‌ای نداشتم، روزهای اول حضورم در میدان نبرد سخت و ترسناک بود. اما آرام‌آرام تجربه پیدا کردم و خدا را شکر توانستم بعد از مدتی با همان تجربه‌ای که به دست آوردم در خط مقدم و کنار بچه‌ها برای ثبت وقایع جنگ فعالیت کنم.

 

 

من خدمت سربازی نرفته بودم و معافیت پزشکی داشتم. به همین دلیل برای من روزهای اول بسیار سخت بود. اولین خمپاره‌ای که به فاصله چند متری من به زمین‌خورد دست‌وپای خود را گم‌کرده، ترسیده بودم و نمی‌دانستم اصلاً رسالت من چیست و باید چه کار کنم. تازه بعد از گذشت چند دقیقه، خودم را پیدا کردم و شناختم که چرا اینجا حضور دارم و قرار است چه کاری انجام دهم. با همان بی‌تجربگی در عکاسی جنگ و اتکا به تجربیات خودم به عنوان یک عکاس خبری فعال در خبرگزاری ایرنا توانستم خود را جمع‌وجور کنم. البته چون من در خانواده‌ای مذهبی بزرگ شدم، بچه هیاتی بودم و پدر همسرم یکی از انقلابیون بودند نسبت به برخی از مسائل توجیه بودم. همچنین چون اطلاعات سیاسی داشتم و در کلاس‌های متعددی با حضور اساتید و انقلابیون شرکت می‌کردم نسبت‌به هم‌سن و سال‌های خودم کمی نگاه جامع‌تری به مفهوم انقلاب و دفاع مقدس داشتم. همه آن پیشینه حتی با وجود دو بچه‌ کوچک یک و دو ساله که در روزهای جنگ داشتم، باعث نشد روحیه من در کارم کاسته شود. همه این موارد خود به عنوان الگویی بزرگ برای هر فردی به شمار می‌رود. اینکه اگر هر فردی اعتماد به کشور و نظامش داشته باشد، می‌تواند از همه خود برای خاک میهنش بگذرد. اغلب همان جوانان نسل چنین خصوصیاتی را داشتند و با حضور مداومشان تمام زندگی‌شان را به پای این رویداد گذاشتند.

 

عراق، شرق بصره، منطقه عملیاتی کربلای۵، دی ۱۳۶۵ لحظه شهادت یک بسیجی که هنگام عبور از سه راهی مرگ، هدف ترکش خمپاره دشمن قرار گرفته است. این عکس، تصویر روی جلد کتاب عکس‌های علی فریدونی است.

 

خبرنگاران و عکاسان، به‌ویژه عکاسان فارغ از یکی، دو سال اول که در حال کسب تجربه بود - چون معلم و استاد راهنمایی  نداشتند - در همان روزهای تلخ و سخت جنگ و با توجه به هرآنچه که هرکس در وجود خود داشت و از تجربیاتش استفاده می‌کرد، به شکل خودآموخته مراحل ابتدایی آموزش عکاسی جنگ را پشت سرگذاشتند و پا به عرصه حرفه‌ای در این راه گذاشتند. درحالی‌که اگر جایی داشتیم مانند سال ۱۳۶۱ که شاهد تشکیل و آغاز فعالیت ستاد تبلیغات بودیم، می‌توانستیم در بازتاب وقایع جنگ مفیدتر باشیم. اما بازهم خدا را شکر بچه‌هایی که در جبهه بودند با تمام وجودشان در کنار رزمنده‌ها و مانند آن تلاش می‌کردند تا بهترین آثار را خلق کنند.

اگر عکاسان جنگ نبودند و صداوسیما نبود، شاید در دو ـ سه سال اول مردم خسته می‌شدند و برای ادامه هشت سال جنگ حضور کمتری در جبهه‌های جنگ داشتند

اگر عکاسان جنگ نبودند و صداوسیما نبود، شاید در دو ـ سه سال اول مردم خسته می‌شدند و برای ادامه هشت سال جنگ حضور کمتری در جبهه‌های جنگ داشتند. بنابراین تبلیغ و عکس در تهییج و تشویق مردم برای پیوستن به صف رزمندگان بسیار مؤثر بود. حضور مردم انقلابی به جبهه‌های جنگ شور و نشاط می‌بخشید تا رزمندگان بتوانند با دشمن مقابله کنند. خدا را شکر این اتفاق افتاد. ببینید بعد از شاید صدها سال برای اولین‌بار بود که در ایران جنگی می‌شد که ما یک وجب از خاکمان را از دست ندادیم. همه این توفیقات را مدیون همان بچه‌های رزمنده، شهدا، جانبازان، عکاسان، فیلم‌برداران و خبرنگاران هستیم. همه آنها در این توفیق سهیم بوده‌اند و توانسته‌اند با وجود بی‌تجربگی نسبت‌به حضور در جنگ‌های بزرگ، این هشت سال را به‌خوبی مدیریت کنند و سربلند بیرون بیایند.
متاسفانه در طی آن هشت سال جنگ تحمیلی هیچ کشوری به ما کمک نکرد درحالی‌که دشمن تا دندان مسلح حمایت تمام کشورهای دنیا را با خود به همراه داشت و عزمشان را جزم کرده بودند که انقلاب نوپای ما را شکست دهد. خدا را شاکرم که هیچ کدام از آن توطئه‌ها تحقق پیدا نکردند. با تمام وجود معتقدم خون شهدا، جوانان ایثارگر، خبرنگاران، عکاسان و فیلمبرداران باعث شد که ما به هر شکلی که بود این جنگ تحمیلی را اداره کنیم و خاک‌مان را آزاد کنیم.

* از اهمیت حضور عکاسان در جنگ گفتید. این حضور چگونه برای مردم ملموس می‌شد؟

نقش عکاسان و عکس‌هایی که ارسال می‌کردند، بسیار حائز اهمیت بود. صبح به صبح وقتی‌که هر شهروندی روزنامه‌ها را باز می‌کرد، صفحه اول عکسی بانشاط از پیروزی رزمندگان منتشر شده بود. در برخی از عملیات‌ها اگر شکست می‌خوردیم، می‌توانستیم آن را خیلی زیباتر توصیف کنیم تا در روحیه مردم و میان خانواده‌ها تاثیر منفی نگذارد. حتی وقتی تصویری از شهدا را بازتاب می‌دادیم، تلاش می‌کردیم تا آن نگاه معنوی حاضر در روح جامعه را در آن عکس‌ها بگنجانیم.

 وقتی تصویری از شهدا را بازتاب می‌دادیم، تلاش می‌کردیم تا آن نگاه معنوی حاضر در روح جامعه را در آن عکس‌ها بگنجانیم

مادری که بچه‌اش را به جبهه فرستاده بود، وقتی عکس فرزند شهیدش را می‌دید به این مسئله افتخار می‌کرد که فرزندش در راه وطنش شهید شده است. همه آن تلاش تصویرگران  و ثبت‌کنندگان خاطرات تلخ و شیرین جنگ در قاب دوربین‌ها و فریم‌های عکاسان جنگ است که باعث شده هنوز هم که هنوز است مادران و پدران مثل کوه در کنار فرزندانی که به کشور هدیه کرده‌اند ایستاده باشند. 

البته عکس‌هایی که ما در روزهای اول می‌گرفتیم، بیشتر حاصل نگاه  تجربی بود، چرا که تجربه جنگی نداشتیم. سال ۱۳۶۱ زمانی که ستاد تبلیغات جنگ تشکیل شد تازه آن ستاد توانست محورهای تبلیغاتی را هدایت کند. همین مانع بزرگی شد تا هر کس به سلیقه خودش اخبار را پخش نکند و تنها مواردی را که رسانه‌ای است منتشر کند و از انتشار آن مواردی که محرمانه است جلوگیری کند.


استراحت پس از مرحله اوّل عملیات والفجر۴، عراق، پنجوین/ مهر ۱۳۶۲
فریدونی مدعی است: این عکس شبیه عکسی است که ویلیام یوجین اسمیت (عکاس مشهور آژانس مگنوم) ثبت کرده و شامل دو کودک است که رو به سوی آینده‌ای روشن بودند.

 

متاسفانه ما در اوایل جنگ ستون‌های پنجم لطمه‌های سنگینی را به ما وارد کردند. تعداد شهدای ما بیشتر بود و خاکمان بیشتر مورد هجوم و یورش ارتش بعث قرار می‌گرفت. از سال ۶۱ به بعد آسیب‌ها و اشکالات ما به حداقل رسید.

به محض تشکیل ستاد تبلیغات جنگ، ستاد اجازه بازتاب هر چیزی را به رسانه‌های خارجی نمی‌داد. در شرایطی که در روزهای اول آن رسانه‌ها در بیان و بازتاب اخبار آسیب‌های فراوانی را به ایران وارد کرده بودند

به‌عنوان مثال به محض تشکیل ستاد تبلیغات جنگ، آن نهاد به رسانه‌های خارجی اجازه بازتاب هر چیزی را نمی‌داد. در شرایطی که در روزهای اول آن رسانه‌ها نیز در بیان و بازتاب اخبار آسیب‌های فراوانی را به ایران وارد ساختند. همه این آسیب‌ها با تشکیل ستاد تبلیغات جنگ و تلاش برای آموزش فعالان رسانه اعم از خبرنگار و عکاس در کنار سربازان باعث شد تا آن آسیب‌هایی که به آنها اشاره کردم به حداقل برسد. البته با وجود تشکیل ستاد تبلیغات جنگ، کنترل و نظارتی که بر کار خبرنگاران و عکاسان خارجی حاضر برای بازتاب رویدادها و حوادث جنگ تحمیلی وجود داشت باز هم گهگاه شاهد بودیم که وقتی عکس‌ها و گزارش‌های هارجی بسته‌های خبری خود را به خارج از مرزها برای بازتاب در رسانه‌های جهانی ارسال می‌کردند، بازهم آن رسانه‌ها شیطنت‌های خاص خود را برای خوانش جنگ به نفع سیاست‌های خود و نه بازتاب‌دهنده حقیقت حماسه و ایثارگری‌های جوانان ایران‌زمین به کار می‌بستند.

 

منطقه عملیاتی والفجر۴، کردستان، شمال مریوان، مهر۱۳۶۲ تقسیم غذا در اردوگاه قبل از عزیمت به خط مقدم

 

اما در کنار این‌ها حضور پرشور مردم از تمام نقاط ایران حتی از کوچک‌ترین روستاها و دهکده‌ها برای حفظ خاک ایران بازتاب‌دهنده‌ شور و منتقل‌کننده امیدی بود که ما را در برابر تمامی این سختی‌ها و مقاومت در برابر ارتشی که به خاک کشورمان هجوم آورده بود با قدرت استوار نگه می‌داشت. 

* با دلتنگی در جبهه‌ها چه می‌کردید؟ چون گفتید دو فرزند خردسال داشتید...

روح حاک بر جبهه‌ها و میان رزمندگان روحی مملو از معنویت بود. تمام رزمندگان که از نقاط مختلف کشور با زبان و فرهنگ خاص خود در جبهه‌ها خاضر بودند، به سبب همان روح حاکم، خود را اعضای یک خانواده می‌دانستند. بسیار سریع با هم دوست می‌شدند، به‌هم انس می‌گرفتند و مانند یک خانواده با هم زندگی می‌کردند. این‌ها از مهم‌ترین رمزهای موفقیت جنگ هشت‌ساله ایران بود.
آن‌قدر جبهه‌های ما مملو از معنویت بود که من که به‌عنوان بچه شهریار میان تمامی آن رزمندگان احساس آرامش می‌کردم. هیچ‌وقت نشد که من حتی با وجود حضور در منطقه بیش‌از یک ماه لحظه‌ای احساس خستگی و یا دل‌تنگی برای خانه و خانواده‌ام کنم. چرا که در آن ایام جبهه را جزء اولویت‌های زندگی خود می‌دانستیم. حتی آن را به همسر، فرزندان و خانواده‌مان ترجیح داده بودیم؛ چراکه می‌دانستیم این ناموس و وطن ماست که مورد هجوم واقع شده است.

اتفاقاتی که ارتش بعث هنگام یورش به خاک ایران انجام داد، بارها و بارها سخت‌تر، تلخ‌تر و دردناک‌تر از جنایات داعش امروزی بود

اوایل جنگ بعثی‌ها جنایت‌های متعددی را مرتکب شده بودند. چون این‌ها را ما نسل اولی‌ها دیده بودیم، همان دلایل باعث اتحاد و همدلی بیشترمان می‌شد. اگر داستان اخیر جنایات داعش را مدنظر داشته‌باشیم، اتفاقاتی که ارتش بعث هنگام یورش به خاک ایران انجام داد، بارها و بارها سخت‌تر، تلخ‌تر و دردناک‌تر از جنایات داعش امروزی بود.

همه این‌ها باعث شده بود که بچه‌ها روزبه‌روز قوی‌تر و مقاوم‌تر شوند و روزبه‌روز ایستادگی‌شان قدرت بیشتری به خود گیرد.

* در حوزه سخت‌افزار و تجیهزات نظامی در مضیقه بودیم. از نظر تجیهزات عکاسی چطور، مشکل خاصی داشتید یا خیر؟

ما در دوران جنگ نه تنها تحریم تسلیحاتی بودیم که از نظر خبری، تصویری و عکسی نیز تحریم بودیم. خوب به خاطر دارم سیف‌الله صمدیان که آن روزها دبیر عکس خبرگزاری ایرنا بود، بارها عکس‌های ما را به رویدادها و مجامع بین‌المللی ارسال می‌کرد اما بازتاب آنها مورد سانسور قرار می‌گرفت و عکس‌های ما را بایکوت و اوت می‌کردند. مگر آن چند عکسی که ما برای یونسکو فرستادیم و به واسطه همان‌ها توانستیم خود را ارائه و نشان دهیم که جنگ را ما شروع نکردیم. جنگ به ما تحمیل شد و از آب‌وخاک‌مان دفاع می‌کنیم.

 

خوابی چنین میانه میدانم آزوست! سال ۱۳۶۱

 

وقتی‌که عکس‌های ما را با آثار عکاسان بزرگ جنگ‌های گذشته در جهان مقایسه کنید، متوجه می‌شوید که تمامی عکس‌های ما تصاویر ما مظلومیت جنگ را بازتاب می‌دهد. عکس‌ها ما نشان می‌دهد بچه‌های رزمنده به چه شکلی دفاع کردند و شهید شدند. حتی شهید شدنشان نیز با مظلومیت بود. با همه این حداقل‌ها باز هم توانستیم صدای خود را به جهان برسانیم. با وجود تمامی این تنگناها و سختی‌ها بازهم عکاسان ما بودند که توانستند در نهایت حقانیت ایرانیان در دفاع و مقابله از یورش ارتش بعث را به جهانیان ثابت کنند و آرام‌آرام با راه پیدا کردن مفهوم عکاسی و جریان‌سازی‌های عکاسان جنگ با تمامی سختی‌ها در رسانه‌های جهان آن‌ها نیز این حقیقت را پذیرفتند که ایران کشوری مدافع و نه مهاجم بوده‌است. آن‌ها نیز در نهایت به حقانیت و مظلومیت ایران رأی دادند و در این مسیر، کار عکاسان بی‌هیچ تردیدی طلایه‌دار رسیدن به این موفقیت‌ها در عرصه بین‌المللی بود.

* این گفت‌وگو به بهانه سالروز آزادسازی خرمشهر انجام می‌شود. خاطره‌ای از آن عملیات یا روزهای پس از آن دارید؟

 قبل‌از عملیات بیت‌المقدس و فتح خرمشهر به دلیل مسئولیتی که در بخش عکس به من محول شده بود، نتوانستم در آن عملیات حاضر باشم. همیشه یکی از بدترین خاطرات من این است که چرا در آن زمان باید مسئولیتی داشتم و نتوانستم به‌عنوان یک خبرنگار و عکاس در عملیات بیت‌المقدس حضور داشته باشم. این‌که چرا در این عملیات حضور نداشتم، حسرتی است که همواره با خود به‌همراه دارم. مدام با خود فکر می‌کنم شاید می‌توانستم آنجا مفیدتر باشم، اما شاید این قسمت و تقدیر من نبود که آن‌جا باشم.

  خرابی‌ها، یورش وحشیانه و کشتار بی‌رحمانه مردم خرمشهر توسط بعثی‌ها و خانه‌هایی که شاید میلیون‌ها جای تیر روی آن‌ها وجود داشت را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم و تمامش را در قاب دوربینم ضبط کردم

اما چند روز بعد از آزادسازی به خرمشهر رفتم و بعد از آن چندباری آن‌جا حاضر بودم و عکاسی کردم. از آن خرابی‌ها، از آن یورش وحشیانه و کشتار بی‌رحمانه مردم خرمشهر، خانه‌هایی که شاید میلیون‌ها جای تیر روی آن‌ها وجود داشت؛ خرمشهری یکی از شهرهای بانشاط ما بود. این‌ها را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم و تمامش را در کادر دوربینم ضبط کردم. روزهای بسیار سختی بود.  بعثی‌ها و در رأس آنها صدام حسین بعد از حصر خرمشهر با افتخار آمد گفت استان هفدهم را در نقشه عراق به عنوان خرمشهر ثبت کردم. او گفت اگر ایرانیان توانستند خرمشهر را فتح کنند، من کلید بصره را به آن‌ها تحویل می‌دهم. او و لشکرش شکست خورد و رفت و این ما بودیم و رزمندگان که عاشقانه شهرمان را پس گرفتیم.

 


عراق، شرق بصره، منطقه عملیاتی رمضان/ تیر ۱۳۶۱ پاتک‌های دشمن، کمبود مهمات و نبود برخی امکانات پیشروی نیروها را سخت کرده است.

 

همه این‌ها برمی‌گردد به مقاومت رزمندگان و قطره‌قطره خونی که بچه‌ها در راه آزادسازی خرمشهر نثار کردند. همواره درباره خرمشهر گفته‌ام ما برای آزادسازی هر متر خرمشهر یک شهید دادیم. خرمشهر را باید همیشه خرم نگه داشت. خرمشهر برای ما یک الگوست. شهری مقاوم است که باید همواره قدردان مردم و کسانی که آن‌جا شهید شدند باشیم، به یادشان باشیم و خرمشهر را همیشه خرم نگه داریم.

علی اصغر خواجه الدین
منبع: فارس
ارسال نظرات