۱۵ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۴:۱۵
کد خبر: ۶۸۱۷۸۶

چگونه مبلغ زیست مؤمنانه در خانواده باشیم

چگونه مبلغ زیست مؤمنانه در خانواده باشیم
آنچه از نظر قرآن اهمیت دارد در درجه اول سعی و تلاش در حفظ ایمان است، به طوری که حتی تبعیت از والدین تا جایی سفارش شده که ایشان مانع انجام واجبات دینی فرزند نباشند.

به گزارش سرویس فرهنگی واجتماعی خبرگزاری رسا به نقل از ایکنا، خانواده مهم‌ترین و اصلی‌ترین کانون جامعه است و رفتار‌های صواب و ناصوابی را که در جامعه مشاهده می‌کنیم، متأثر از فضا‌های آموزشی، رسانه‌ای، اجتماعی و خانوادگی است. البته در این میان نقش خانواده و والدین بسیار پررنگ است. چنانچه والدین در ایفای نقش خود در زمینه تربیت ایمانی و مسائل تربیتی و آموزشی دغدغه نداشته باشند، تعالی اخلاقی فرزندان به انتظاری نابجا تبدیل می‌شود. بنابراین توجه به مفهوم خانواده ایمانی و تعریف آن در پرتو آموزه‌های اسلامی حائز اهمیت است. با این مقدمه درباره این پرسش که «آیا خانواده ایمانی در آیات و روایات تعریفی دارد؟» با نفیسه مرادی، دانشجوی دکترای علوم قرآن و حدیث، پژوهشگر و عضو انجمن ایرانی مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی، به گفت‌وگو پرداختیم که مشروح آن از نظر می‌گذرد؛

به کار بردن عبارت «خانواده ایمانی» نوعی کمال‌گرایی محسوب می‌شود که از توان عمومی مردم خارج است، زیرا سطوح ایمانی مردم تفاوت دارد. در واقع خانواده ایمانی مدینه فاضله‌ای با معیار‌های متعالی است، به طوری که ترسیم چنین چشم‌اندازی به عنوان هدف و غایت خانواده ایرانی باعث نادیده انگاشتن سطوح دیگر خانواده‌ها می‌شود و آنگاه برای انواع خانواده‌ها شاخص و معیاری نمی‌اندیشیم و حتی ممکن است چنین نگرشی به فروپاشی آن‌ها بینجامد. در واقع دچار نگاه صفر و صدی می‌شویم، در حالی که در قرآن خانواده‌های مختلفی ترسیم شده است؛ خانواده‌هایی که جامعه مؤمنان با آن‌ها مواجه‌ هستند و ترسیم واقعی‌تری از زیست جامعه دارد که به صورت موردی به آن‌ها اشاره می‌کنم:

۱- زن و شوهر و فرزند صالح. این همان مدینه فاضله‌ای است که مطرح می‌شود، مصادیق آن نیز در قرآن چه کسانی هستند؟ حضرت ابراهیم(ع) و همسرشان ساره و فرزندشان اسحاق نبی. همچنین حضرت ابراهیم(ع) و همسرشان هاجر و فرزندشان اسماعیل نبی. یعنی هم حضرت ابراهیم(ع) خودشان صالح بودند و هم دو همسرشان و دو پسرشان به مقام نبوت رسیدند و یقیناً چنین خانواده‌ای آرزوی هر مؤمنی است.

۲- مرد صالح، زن و فرزند ناصالح. نمونه قرآنی آن حضرت نوح(ع)، پیامبر خداست که همسرشان برای دشمنان ایشان خبرچینی می‌کنند و پسرشان که با بدان بنشست و خاندان نبوتش گم شد، اما تا لحظه آخر حضرت نوح(ع) شفقت پدرانه داشت، دلش برای فرزندش می‌سوخت و حتی از خداوند نجات او را طلب کرد که تقاضایش رد شد. چرا؟ چون پسر نوح(ع) همچنان حاضر نیست وجود خداوند یکتا را بپذیرد و ایمان بیاورد.

البته قرآن به این مسئله می‌پردازد که زن حضرت نوح(ع) و زن حضرت لوط(ع) دچار عذاب الهی شده‌اند و نکته ظریفی که قرآن در آیه ۱۰ سوره مبارکه تحریم به آن اشاره می‌کند این است که می‌فرماید: «کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ؛ با آنکه همسر دو نفر از بندگان صالح ما بودند، ولی [در امر دین و دینداری]به آن دو [بنده شایسته ما]خیانت ورزیدند، و آن دو [پیامبر]چیزی از عذاب خدا را از آن دو زن دفع نکردند». این سخن به این معناست که برخورداری از همسر صالحی حتی در حد انبیا، متضمن عاقبت بخیری انسان نیست و هر فردی در گرو اعمال خود است.

۳- زن صالح، مرد ناشایست. بانو آسیه و همسرش فرعون که با خدا درمی‌افتد و ادعای خدایی می‌کند و به تعبیر قرآن (آیه ۲۴ سوره مبارکه نازعات) می‌گوید: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی». این زن با اینکه در قصر فرعون زندگی می‌کند و همه شرایط مادی در حد عالی برای او فراهم است و از نظر دنیایی به اصطلاح کمبودی ندارد، اما با به کارگیری عقل خویش به خدای موسی ایمان می‌آورد و تمام مرارت‌ها و مشقات چنین تصمیمی را به جان می‌خرد. پس وجود شوهری بی‌ایمان دلیل موجهی برای بی‌ایمانی زنان نیست. همان‌طور که پیغمبر بودن شوهر متضمن با تقوا بودن همسر نیست.

چگونه مبلغ زیست مؤمنانه در خانواده باشیم

۴- زن و مرد ناشایست و فرزندان متفاوت. ابولهب عموی پیامبر(ص) به همراه همسرش آنقدر در حق پیامبر بدی کردند که سوره‌ای در مذمت آن‌ها نازل شد. اما چند فرزندشان مسلمان شدند و به مدینه هجرت کردند و برخی دیگر همچون والدین خود دشمن رسول خدا شدند.

موارد فوق چهره واقعی یک جامعه را نشان می‌دهد. لزوماً فرزند یک پدر و مادر مؤمن، انسان مؤمنی نخواهد شد، هر چند یقیناً وجود چنین والدینی در هدایت فرزندان بسیار اهمیت دارد. همان‌گونه که در میان انبیا و امامان معصوم(ع) نیز با وجود آماده بودن بستر زیست مؤمنانه، فرزندانی ناشایست داشتند؛ پسر حضرت نوح(ع)، پسران یعقوب نبی و جعفر کذاب از فرزندان امام هادی(ع) که از مدعیان امامت پس از شهادت برادرش امام حسن عسکری(ع) بود؛ بنابراین فرزند امام معصوم بودن ضامن مؤمن شدن فرد نیست.

همچنین وجود والدینی بی‌ایمان نیز لزوماً بی‌ایمانی فرزندان را در پی ندارد، هر چند می‌توانند بسیار اثرگذار باشند. در روایات نمونه‌های بسیاری را می‌بینیم که افراد به نیکی کردن به والدین سفارش شده‌اند، هر چند آن دو مشرک باشند. امام رضا(ع) فرمودند: «بِرُّ الْوَالِدَیْنِ وَاجِبٌ وَ إِنْ کَانَا مُشْرِکَیْنِ»، یا آنجا که مرحوم علامه مجلسی نقل می‌کنند: «خوش رفتاری که برای پدران و مادران سفارش شده، منحصر به مسلمان بودن آن‌ها نیست، زیرا قرآن به طور کلی فرموده که ما سفارش کردیم، انسان با والدین خویش خوش‌رفتار باشد و این خوش‌رفتاری، پدر و مادر غیرمسلمان و ناصالح را هم شامل می‌شود». این سخنان حاکی از آن است که از والدین ناصالح و بی‌ایمان نیز فرزندان مؤمنی به وجود خواهند آمد.

آنچه از نظر قرآن اهمیت دارد در درجه اول سعی و تلاش در حفظ ایمان است، به طوری که حتی تبعیت از والدین تا جایی سفارش شده که ایشان مانع انجام واجبات دینی فرزند نباشند. در وهله بعد به فردی که ایمان خود را حفظ کرده توصیه فرموده که هم خودش و هم خانواده‌اش را از آتش جهنم حفظ کند؛ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً».

‌وظیفه فرد در مواجهه با امر الهی و مناسبات خانوادگی چیست؟


از منظر درون دینی، خانواده ذیل فرامین الهی تعریف می‌شود و طبق نص صریح قرآن کریم، وظیفه هر فرد حفظ خود و خانواده‌ از آتش جهنم، یعنی دوری از گناهان است و هر جا که مسئله‌ای بین نفع فرد و خانواده با اطاعت حق قرار گیرد، اطاعت از خداوند در رأس واقع می‌شود و مناسبات زمینی از جمله خانواده به کنار می‌روند. حال وظیفه افراد چیست؟

در درجه اول هر فردی باید خود عامل به دستورات دینی باشد، چراکه وقتی فرد خود انسان مقیدی نیست، چگونه می‌خواهد خانواده‌اش را به انجام یا ترک برخی امور سفارش کند که اگر چنین کند مورد سرزنش قرآن قرار می‌گیرد که فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ؛ اى کسانى که ایمان آورده‌اید چرا چیزى مى‌گویید که انجام نمى‏‌دهید نزد خدا سخت ناپسند است که چیزى را بگویید و انجام ندهید».

مرد و زن وظیفه دارند برای یکدیگر در حکم لباس باشند؛ «هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ». این تعبیر لباس برای زن و شوهر یکی از زیباترین تعابیر است. لباس انسان را از سرما و گرما حفظ می‌کند، عیب‌هایش را می‌پوشاند و به او زیبایی و آراستگی می‌دهد و از منظری بالاتر نشان‌دهنده هویت فردی هر انسانی است. حال زن و شوهر وظیفه دارند برای یکدیگر لباس باشند و عیب‌پوش یکدیگر، یعنی زن و مرد خطا‌ها و معایب همسر را برای خانواده‌های خود بیان نکنند و باعث عزت و آبروی یکدیگر باشند. قرآن می‌فرماید: «وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِکَ خَیْرٌ»(آیه ۲۶، سوره مبارکه اعراف). در کنار هم قرار گرفتن این دو آیه دو مفهوم را می‌رساند: نخست اینکه زن و شوهر یکدیگر را در راه تقرب الهی یاری کنند و دیگری اینکه اگر این مهم محقق نشد و همسرت تو را در مسیر قرب الهی یاری نکرد، خودت در این امر کوشا باش و وجود همسر ناشایست را بهانه‌ای برای نادیده‌انگاری فرامین الهی قرار نده. همان‌طور که پیش‌تر به نمونه‌های آن در قرآن اشاره شد.

طبق آیات و روایات بسیار، فرزندان وظیفه دارند به پدر و مادر خود نیکی کنند، حتی اگر والدین صالح نباشند یا خطاکار باشند. اما طبق نظر قرآن، تبعیت از والدین تا جایی است که مانع انجام فرامین الهی نباشند و فرزند خود را به گناه امر نکنند. اگر جایی پای حق و عدالت به میان آمد، باید حق را گفت حتی به ضرر خود، خانواده، اقوام و دوستان باشد، زیرا قرآن در آیه ۱۲۵ سوره مبارکه نساء می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ» و این به معنای همواره خدا را ناظر و حاضر دانستن است.

نکته پایانی اینکه ظرفیت همه افراد جامعه یکسان نیست و نمی‌توان عمل به همه شاخصه‌ها و توصیه‌های دینی را از همگان و به یک اندازه انتظار داشت؛ لذا باید صورت‌های دیگر خانواده در نظر گرفته شود و به افرادی که قصد حفظ و ارتقای ایمان خود را در درون خانواده‌هایی با ایمان ضعیف‌تر دارند، زیست مؤمنانه صحیح را آموزش داد، به طوری که حرمت سایر اعضای خانواده حفظ و نیز خوش‌رفتاری او سبب جلب سایر افراد خانواده به انجام فرامین الهی شود.
ارسال نظرات