۱۶ مهر ۱۴۰۰ - ۱۱:۰۹
کد خبر: ۶۹۱۷۱۲
یادداشت؛

فانی در وجود رسول الله

فانی در وجود رسول الله
لیله المبیت نمی از یم فداکاریها و جانبازی امیرالمومنین در راه اسلام و پیامبر عظیم الشان اسلام هست و نشان داد امیرالمومنین علی(ع) وجودش فانی در وجود رسول خدا بود.

به گزارش خبرنگار سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، لیله المبیت نمی از یم فداکاریها و جانبازی امیرالمومنین در راه اسلام و پیامبر عظیم الشان اسلام هست ونشان از اینکه امیرالمومنین علی(ع) وجودش فانی در وجود رسول خدا بود و خود را نمی دید.  او جز برای تعالی اسلام و پیامبر قدمی بر نمی داشت و حتی حاضر بود در عنفوان جوانی از جان گرامی خویش در راه تحقق این هدف والا بگذرد.

امیرمومنان بر قله ایمان

بررسی ادوار مختلف تاریخ اسلام به ویژه پنجاه سال نخست ان، حاوی نکاتی عبرت اموز و سراسر پند است. در این میان، زندگانی و سیره حضرت امام علی بن ابی طالب(ع)، از جلوه ای خاص برخوردار است. نگاه دقیق به این دوران و دقت در رفتار و گفتار آن امام همام در عصر نبوت نبوی و امامت علوی، گوشه هایی از حقایق اسلام را به انسان می نمایاند. اگرچه آن بزرگوار از جوهر ملکوتی و غیرقابل دست یابی برخوردار است، اما درباره بخشی از چهره، هویت و شخصیت ایشان، جامعه بشری می تواند بیندیشد و اگر توان داشته باشد، سرمشق گیرد. جریان لیله المبیت و شب هجرت پیامبر، از ان صحنه هایی است که در زندگانی امام، از درخشندگی خاصی برخوردار بوده است؛ گو اینکه تمام حرکات و سکنات ان حضرت، نورانیت داشته است.

رهبر انقلاب در این باره می فرماید: (امیرالمومنین(ع) در دوره های مختلف زندگی خود، چه در دوران نوجوانی، یعنی در اوایل بعثت پیامبر(ص) و چه در عنفوان جوانی، یعنی ان هنگامی که هجرت به مدینه اتفاق افتاد، که در ان وقت، علی(ع)یک جوان بیست و چند ساله بوده است،... خصوصیات بارزی را با خود حمل می کرده است.) ایشان بر این باورند که شخصیت های عظیم تاریخ، غالبا از دوران جوانی، بلکه از دوران نوجوانی، برخی از خصوصیات را با خود همراه داشته اند و یا در خود به وجود اورده اند. برجستگی انسان های برجسته و بزرگ معمولا به یک تلاش بلندمدت متکی است و این را ما در زندگی امیرمومنان(ع) می بینیم.( امام علی(ع) از منظر فرزانگان، ص 81.)

بر این اساس، جوانان باید در حد استعداد و توان خویش، ان قله نورانی را ببینند و از ان بهره گیرند.

فانی در وجود رسول الله

توطئه دارالندوه

اشراف قریش در دار الندوه گرد هم آمدند. حاضران از خاندان‌هاى بنى عبد شمس، نوفل، عبد الدار، جمح، سهم، اسد، مخزوم و دیگر خانواده‌هاى مکه بودند و اجازه ندادند که احدى از تهامه وارد شود، زیرا تهامى‌ها هوادار محمّد (صلی الله علیه و اله و سلم) بودند. همچنان که مواظب بودند تا احدى از خاندان هاشم یا کسانى که به گونه‌اى با آن‌ها ارتباط دارند، از این جریان باخبر نشود.( تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۲۱؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۵؛ نور الابصار، ۱۵.)

مطابق گزارش‌ها، شیطان نیز در چهره پیرى نجدى همراه آنان وارد مجلس شد.( تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۶۸؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۲۱- ۳۲۲.)  آن‌ها با هم مشورت و رایزنى کردند که با محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) چه کنند؟ پیشنهادهایى مطرح شد، از جمله کسى گفت: او را به زنجیر آهنى بسته حبس نمایند، امّا احتمال دادند که با یارانش ارتباط برقرار کند و آنان، او را آزاد کنند. پیشنهاد شد او را به سرزمین ‌هاى دیگر تبعید کنند؛ چنان دیدند که این کار به محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) امکان مى ‌دهد تا به نشر و ترویج دین خود همّت گمارد. در نهایت رأى آنان بر پیشنهاد ابوجهل یا شیطان قرار گرفت که از هر قبیله یک جوان دلیر و نسب‌دار انتخاب کنند و آنگاه به هر کدام از جوانان یک شمشیر برّنده بدهند و آنان با شمشیرهاى خود بر پیامبر (ص) وارد شوند و دسته‌ جمعى او را بکشند و خون او در میان همه قبایل پراکنده شود و بنى عبد مناف نتوانند با همه طوایف قریش بجنگند و ناچار به گرفتن دیه تن در دهند و آنان هم دیه مى‌دهند. بدین ترتیب کار پایان مى ‌یابد.

على (ع) در بستر پیغمبر (ص)

به دنبال توطئه دار الندوه، فرشته وحى پیامبر را از نقشه شوم مشرکان آگاه ساخت و دستور الهى را به او ابلاغ کرد که باید هر چه زودتر مکه را به عزم یثرب ترک کند. رسول اکرم (ص) على (ع) را از توطئه قریش آگاه کرد و به او فرمود که در بسترش بخوابد. على (ع) گفت: اى پیامبر خدا، آیا با خوابیدن من در آنجا تو سالم مى‌ مانى؟ پیامبر (ص) فرمود: بلى، على (ع) خنده‌اى تبسّم‌ آمیز کرد و به شکرانه این افتخار، سر به سجده گذاشت. سپس در بستر پیامبر (ص) خوابید و برد خصوصى حضرت را روى خود کشید.

پیامبر (ص) در حالى از خانه خارج شد که قریش خانه را در محاصره داشتند و انتظار مى ‌کشیدند تا بخوابد. رسول خدا (ص) به هنگام بیرون شدن از خانه، این‌ آیه را تلاوت مى ‌کرد:«وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ». و ما فراروى آن‌ها سدّى و پشت سرشان سدّى نهاده و پرده‌اى بر (چشمان) آنان فروگسترده‌ ایم؛ در نتیجه نمى ‌توانند ببینند.

آنگاه مشت خاکى برگرفت و بر سر آنان پاشید و بى‌آنکه او را ببینند، از میان ایشان گذشت و راهى غار ثور شد. برخى نیز مى گویند هنگامى که پیامبر از خانه خارج شد همه آنان را خواب ربوده بود و پیامبر از غفلت آنان استفاده کرد. ولى این نظر دور از حقیقت است و هرگز شخص عاقل باور نمى کند که چهل آدم کش که خانه را براى این محاصره کرده بودند که پیامبر از خانه بیرون نرود تا در وقت مناسب او را بکشند، ماموریت خود را آن چنان سرسرى بگیرند که همگى باخیال آسوده بخوابند! ولى بعید نیست، همان طور که برخى نوشته اند، پیامبر پیش از گرد آمدن تروریست ها، خانه را ترک گفته بود.( سیره حلبى، ج ۲، ص ۳۲)

فانی در وجود رسول الله

گویند: مشرکان قریش، على را همچون پیامبر (ص) سنگ‌باران کردند و او به خود مى ‌پیچید، و سرش را زیر پارچه کرده بود و تا صبح بیرون نیاورد.

یعقوبی می نویسد: خداى عز و جل در آن شب به جبرئیل و میکائیل وحى کرد که من یکى از شما دو نفر را محکوم بمرگ کرده‌ ام، کدامیک حاضر است در راه رفیقش از خود بگذرد؟ پس هر دو زندگى را برگزیدند و خداى بان دو وحى کرد که چرا مانند على بن ابى طالب نبودید؟ من میان او و محمد برادرى انداختم و عمر یکى از آن دو را بیشتر قرار دادم پس على مرگ را برگزید و زندگى را براى محمد خواست و در بستر او خوابید، اکنون بزمین فرود آیید و او را از دشمنش نگهدارى کنید. پس جبرئیل و میکائیل فرود آمدند و یکى از آن دو بالاى سر و دیگرى در پایین پاى على نشستند تا او را از دشمنش پاسبانى کنند و سنگها را از او بدور دارند و جبرئیل می گفت: بخ بخ لک یا بن ابى طالب، من مثلک یباهى الله بک ملائکة سبع سماوات،" به به تو را اى پسر ابو طالب کیست مانند تو؟ خدا بواسطه تو بر ملائکه هفت آسمان مباهات مى‌نماید." (تاریخ ‌یعقوبى ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی،ج‌۱، ص۳۹۸)

یورش به خانه پیامبر

ماموران قریش، نخست تصمیم گرفته بودند که نیمه شب به خانه پیامبر هجوم آورند، ولى به عللى از این تصمیم منصرف شدند و سرانجام قرار گذاشتند در فروغ صبح وارد خانه شوند و ماموریت خود را انجام دهند. قریش صبحگاهان به على (ع) یورش بردند و تا او چشم خود را به آنان باز کند، با شمشیرهاى کشیده به او حمله آوردند. خالد بن ولید از همه جلوتر بود، على پرید و با تردستى و چالاکى، دستش را گرفت و به هم پیچاند. على (ع) شمشیر را از دست خالد گرفت و با آن به قریش سخت گرفت. مشرکان از جلوى او به بیرون‌ خانه گریختند، چنان که گوسفند مى‌رمد. چون به او نگریستند، دریافتند که على است. پرسیدند: تو على هستى؟ گفت: من على هستم. گفتند: هدف ما تو نبودى. یارت چه کرد؟ فرمود: از او چیزى نمى‌دانم.

در روایات دیگری آمده است در این موقع، از فرط عصبانیت به سوى حضرت على علیه السلام حمله بردند و او را به سوى مسجدالحرام کشیدند، ولى پس از بازداشت مختصرى ناگزیر آزادش ساختند و در حالى که خشم گلوى آنان را مى‌فشرد تصمیم گرفتند که از پاى ننشینند تا جایگاه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را کشف کنند.   ( تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۹۷)

نزول آیه‌ای از قرآن

خداوند متعال براى تحسین و تقدیر از فداکاری امیرمؤمنان علیه‌السلام آیه ‌اى بر پیامبرش نازل کرد و جان نثارى، فداکارى، تعهد و ایمان حضرت علی علیه‌السلام را ستود. خداوند متعال در این آیه مبارکه فرمود: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ»؛ و از میان مردم کسى است که جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى‌فروشد، و خدا نسبت به [این‌] بندگان مهربان است.

فانی در وجود رسول الله

تمامى مفسران شیعه و اکثر مفسران اهل سنت، معتقدند که شأن نزول این آیه فداکارى حضرت علی علیه‌السلام در لیلة المبیت و در بیان فضیلت و مقام آن حضرت است. طبرسی صاحب تفسیر "مجمع البیان" گوید: این آیه در میان راه مکه و مدینه، به هنگام هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله بر آن حضرت نازل گردید.

در همین تفسیر آمده است: هنگامى که حضرت علی علیه‌السلام در بستر پیامبر صلی الله علیه و آله خوابید تا پیامبر صلی الله علیه و آله از دسیسه مشرکان بگریزد، جبرئیل در بالاى سر حضرت علی علیه‌السلام و میکائیل در پایین پاهایش قرار گرفته (و او را محافظت مى‌ نمودند) و جبرئیل به آن حضرت، مى‌ گفت: آفرین و خوشا به افرادى مانند تو، اى پسر ابى‌طالب که خداوند متعال در میان فرشتگانش به تو مباهات مى‌ کند و به تو مى‌ نازد. ( مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج ۱-۲، ص ۵۳۵؛ تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۴۶؛ تاریخ الیعقوبى، ج ۱، ص ۳۵۸.)

فداکاری امیرمومنان(ع) از منظر عالمان و تاریخ نگاران

گسترش ایین الهی در جزیرهالعرب، باعث شد تا گلبانگ محمدی(ص) در ان سرزمین برخیزد. اما این مطلب، مشرکان را به وحشت انداخت و چون می دانستند اخراج یا حبس پیامبر نتیجه بخش نخواهد بود، بر کشتن حضرت هم داستان شدند. پیغمبر خدا(ص) نیز از راه وحی از این توطیه اگاه شدند و با خروج از مکه، علی(ع) را در ان شب حساس و سرنوشت ساز به جای خویش نهادند و علی(ع)، انسانی بود که برای هر گونه جانبازی و ایثارگری با تمام وجود اماده بود. این مطلب را به صورت مختصر از منظر نویسندگان، مفسران و مورخان بررسی می کنیم:

الف) مسند احمد بن حنبل

وی می نویسد:

علی(ع) ان شب در بستر پیامبر خوابید و رسول خدا(ص) بیرون رفت تا به غار درامد و مشرکان شب را به نگهبانی از علی(ع)، به گمان اینکه پیامبر است، گذراندند و چون صبح شد، به او روی اوردند و چون دیدند علی(ع) است، خداوند مکرشان را به خودشان بازگرداند.( مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 744.)

ب) الطبقات الکبری

در این کتاب در شرح ماجرا امده است:

علی(ع) ان شب در انجا خوابید و خود را با لباس و جامه ای که پیامبر در ان می خوابید، پوشانید و مردان قریش از شکاف در او را می پاییدند. چون صبح شد، علی(ع) از بستر برخاست و انان پیامبر را از وی سراغ گرفتند. گفت: اطلاعی ندارم.( ابن سعد واقدی، طبقات، ج 1، ص 213.)

فانی در وجود رسول الله

ج) تاریخ کامل ابن اثیر

در این کتاب، ذیل عنوان (کوچیدن پیامبر خدا(ص)) با اشاره به محاصره خانه پیغمبر از سوی مشرکان امده است:

انان به وارسی و نگریستن پرداختند و علی(ع) را خفته دیدند که بالاپوش پیامبر بر زبر دارد. با خود می گفتند هنوز محمد خفته است. باش تا پگاه اید و بیدار شود. همچنان ماندند تا بامداد فرا رسید و علی چون شیر ژیانی از بستر برخاست و بی پروا به انان خواب از پیکر فرو همی افشاند.( ابن اثیر، تاریخ کامل، ج 2، ص 928.)

د) تاریخ طبری

وی در کتاب خود، ضمن تبیین آن حادثه و نحوه خروج پیامبر می نویسد:

یکی پیش آنان آمد و گفت: محمد از خانه درآمد و بر سر همه تان خاک ریخت و برفت. انها دست بر سر نهادند و خاک را بدیدند و در خانه نگریستند و علی(ع) را بر بستر دیدند که جامه پیامبر به تن داشت و گفتند به خدا این محمد(ص) است که خوابیده و جامه خویش به تن دارد و همچنان ببودند تا صبح درامد و علی از بستر برخاست و گفتند ان کس که با ما سخن کرد، راست می گفت.( محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج3، ص 912.)

و) تاریخ ابن خلدون

او در این کتاب تاریخ خود، به صورت مختصر به این مطلب اشاره نموده است. وی می نویسد:

پیامبر فرمود تا علی بن ابی طالب(ع) در بستر او بخوابد و برد و جامه او را بر سر کشد و خود از در خارج شد. چون صبح شد، علی(ع) از در بیرون امد، دریافتند که پیامبر نجات یافته است.( تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 396.)

و) بحارالانوار

علامه مجلسی در کتاب سترگ بحار الانوار ذیل این مسیله می نویسد:

این خوی پسندیده فضیلتی است بس سترگ که هیچ فضیلتی هم سنگ ان نیست؛ زیرا ایثار جان در راه رضای خدا، بالاترین درجات کمال است و خداوند ذبیح خود را که با دست خلیلش به دامن مرگ سپرده شده، ستوده است. و این علی(ع) است که خود را در اختیار صد شمشیر از شمشیر دشمنان می نهد و مرگ را در اغوش می گیرد و چنین فضیلتی برای دیگر صحابه حاصل نیست.( بحارالانوار، ج 36، ص 45)

ز) خود مولا ازآن شب می فرماید

بیان ماجرا از کلام امام موحدان(ع) است که فرموده اند:

پیامبر خبر را به من داد و فرمان داد که در بسترش بخوابم و با جانم از او محافظت کنم. به سرعت و از سر اطاعت و شادمانی اینکه به پای او کشته می شوم، به این امر مبادرت کردم. پس پیامبر رفت و من در خوابگاهش خوابیدم و مردان قریش روی اوردند و یقین داشتند که پیامبر خدا(ص) را می کشند. پس چون در اتاقی که من بودم روبه روی هم قرار گرفتیم، با شمشیرم در برابرشان ایستادگی کردم و ان گونه که خدا و مردم می دانند، انان را از خود راندم.( شیخ صدوق، خصال، ج 2، ص 366، ح 58.)

فانی در وجود رسول الله

حسن ختام

به عنوان حسن ختام این یادداشت چند بیتی از شعر سید حمیدرضا برقعی تقدیم میگردد.

شب همان شب که سفر مبدأ دوران می‌شد

خط به خط باور تقویم مسلمان می شد

شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب

صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب

در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها

باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها

مرد مردی که کمر بسته به پیکار دگر

بی زره آمده در معرکه یک بار دگر

تا خود صبح خطر دور و برش می‌ رقصید

تیغ عریان شده بالای سرش می ‌رقصید

مرد آن است که تا لحظه آخر مانده

در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده

گر چه باران به سبو بود و نفهمید کسی

و محمد خود او بود و نفهمید کسی

در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها

از هم چاره علی بود نه آن دیگرها

دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند

جان پیغمبر خود را سپر خود کردند

محمد حسین جلال الدینی

ارسال نظرات
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۶ مهر ۱۴۰۰ - ۱۹:۲۱
امیرالمومنین یا شاه مردان دل ناشاد ما را شاد گردان
0
0