۱۰ آذر ۱۴۰۱ - ۲۲:۴۷
کد خبر: ۷۲۴۹۴۲
عضو هیئت علمی مؤسسه امام خمینی در گفت و گو با رسا:

شهید مدرس مؤید من عند الله بود؛ قطعاً انگلیسی‌ها در شهادت او دست داشتند

شهید مدرس مؤید من عند الله بود؛ قطعاً انگلیسی‌ها در شهادت او دست داشتند
حجت الاسلام رمضان نرگسی گفت: بعد از واقعه گوهرشاد رضاخان مورد نفرت مردم واقع شد، نخبگان و سیاستمداران به مدرس گرایش پیدا کردند و انگلیسی‌ها نیز احساس خطر کردند.

اشاره: مدرس از جمله کسانی بود که عنوان نمایندگی مجلس، به او وزنی در جامعه نمی‌داد. او کسی بود که حتی پس از سال‌ها از شهادتش، روز مجلس را به یاد او نام گذاری کردند. شجاعت وصف ناپذیرش باعث می‌شد که حتی نمایندگان مخالف، او را دوست داشته باشند و آن کسانی که ذره‌ای وجدان بیدار دارند، در مقابل برهان مدرس، درس آموز باشند. نکته‌ای که شاید کمتر بتوان تکرار آن را در تاریخ پیدا کرد؛ بی‌اغراق مدرس یک مجلس بود.

از این رو خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا به سراغ حجت‌الاسلام والمسلمین رضا رمضان نرگسی، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) رفت تا با وی پیرامون فعالیت‌های سیاسی شهید آیت الله سید حسن مدرس و تقابل حکومت پهلوی با او، گفت‌وگو کند.

رسا ـ مبارزات سیاسی شهید مدرس به‌ویژه در مجلس چگونه بود؟

اساساً شهید مدرس یک فقیهی است که واقعاً به وظایف خود به درستی عمل کرد. او وظایف خود را هم درستی شناخته و هم درست انجام داده است. وقتی زندگی این شهید و رفتار او را مورد بررسی قرار می‌دهیم می‌بینیم که چقدر اگر واقعاً ایشان نبود چه اتفاقات بدی می‌توانست در این کشور رقم بخورد.

شهید مدرس به لحاظ سیاست مداری، فردی است که می‌توان گفت موید من عند الله بود یا روح القدس همراه او بود. او کارها و موضع گیری‌های فوق العاده‌ای می‌گرفت. برای مثال یک نمونه را بیان می‌کنم. وقتی که رضاخان کودتا کرد، او اساساً چیزی نمی‌فهمید. او بیشتر به دنبال این بود که قدرت و سیاست را در اختیار داشته باشد.

حتی رضا خان سیاست را هم نمی‌فهمید و فقط به دنبال قدرت بیشتر بود. همان‌طور که از اسم او پیداست که به رضا خان قلدر شهرت داشت. او بیشتر به دنبال این بود که به مقامات و مطامع دنیوی برسد. چون رضا پهلوی آدم بی‌سوادی بود خط و ربط سیاسی دنیا را خیلی درک نمی‌کرد؛ اما وقتی که رضا خان آمد اینطور به او حالی کردند که اگر شما سلطنت را می‌خواهید بایستی مشروطه را به جمهوری تبدیل کنید.

آن‌ها گفتند که طبق قانون اساسی مشروطه خاندان قاجار حکومت دارند و برای اینکه حکومت و سلطنت به تو برسد بایستی خاندان قاجار در حقیقت برداشته شوند و برای برداشتن خاندان قاجار باید قانون اساسی عوض شود. البته واقعیت غیر این بود. آن‌ها حتی می‌توانستند سلطنت را با اصلاح قانون اساسی به پهلوی منتقل کنند.

کسانی که جمهوری خواهی را به رضا خان تلقین می‌کردند با این هدف بود که از قانون اساسی مشروطه خلاص شوند. در قانون اساسی مشروطه اصولی بود که در حقیقت با جان فشانی علمایی مانند شیخ فضل الله نوری اجازه هر کاری را به استعمار نمی‌داد. این اصول اجازه نمی‌داد که استعمار به شکل دل بخواهی در ایران برنامه‌هایشان را اجرا کنند.

وقتی که آن‌ها خواستند این کار را کنند اول از همه برای همراه کردن مجلس رفتند با تقلب فراوان افرادی را به مجلس پنجم وارد کردند که اکثریت ایشان طرفدار رضا خان و اقلیت آن‌ها طرفدار مدرس بودند. مدرس در آنجا تلاش کرد تا مردم و علما را آگاه کند و هشدار داد که اوضاع خطرناک است و این‌ها می‌خواهند جمهوری شکل بدهند.

مدرس اولین کاری که کرد این بود که در ابتدا با اعتبار نامه نمایندگان مخالفت کرد. او با این کار اجازه نداد که مجلس پنجم به حد نصاب برسد. وقتی که مجلس به حد نصاب نرسید نمی‌توانستند رأی گیری کنند تا به جمهوری رضا خان رأی دهند.

آن‌ها با بوق و کرنا کردن جمهوری که رضاخان در واقع بیشتر در این طرح یک آلت دست بود تلاش کردند آن را به ثمر برسانند. بیشتر استعمار و اذناب او به دنبال تحقق جمهوری در ایران بودند. آن‌ها با راه انداختن روزنامه‌ها، مطبوعات، دسته‌جات و میتینگ‌ها کوشیدند این موضوع را به سرانجام برسانند. حتی آن‌ها جمعی از زنان تحت عنوان نسوان جمهوری خواه را تشکیل دادند و سعی کردند کنسرت و میتینگ برگزار کنند.

کار دیگری که این جماعت می‌کردند این بود که آدم‌های رضا خان با مجلس تماس می‌گرفتند که ما جمهوری می‌خواهیم. از طرفی با تقلب رضا خان افراد هواخواه او وارد مجلس شدند و مجلس در اولین لایحه خود رسماً اعلام کرده بود که درباره جمهوری خواهی رضاخان رأی گیری خواهد کرد. آن‌ها با جمهوری خواهی به دنبال این هدف بودند که قانون اساسی را که علما برای آن زحمت کشیده بودند را نابود کنند.

آن‌ها به دنبال این بودند بندهایی که علما در قانون اساسی گنجانده بودند و بر آن اساس اسلامیت در کشور تضمین می‌شد را از قانون اساسی حذف کنند. سپس می‌خواستند به اسم جمهوری خواهی قانون اساسی مدنظر خودشان را به این ملت تحمیل کنند که کاملاً انگلیسی باشد. مدرس در اینجا آمد و اجازه نداد که مجلس به حد نصاب برسد.

شهید مدرس با اعتبارنامه‌ها مخالفت می‌کرد. جالب است که یکی از آن مجلسی‌های طرفدار رضاخان به نام حسین بهرامی سر همین مسأله به گوش شهید مدرس سیلی زد. اتفاقاً چون شهید مدرس برای خدا خورده بود، باعث شد آن بخش خاکستری مجلس که با تهدید و تطمیع طرفدار رضاخان شده بودند همگی ضد جمهوری شدند.

تا دیروز همه مجلسی‌ها جمهوری خواه بودند و یک دفعه مجلس برعکس شد. دیگر اکثریت طرف جمهوری نبودند و به دور شهید مدرس جمع شدند. این اتفاق نبود مگر از سیاست و شجاعت مدرس. هم سیاست مدرس واقعاً سیاستی اسلامی بود و هم در کنار این سیاست شجاعت فوق العاده‌ای داشت. او حتی از کتک خوردن برای خدا نمی‌ترسید و با این کار خطر بزرگی از سر ملت کم شد.

البته شاید برای مخاطبین این سؤال پیش بیاید که پس چطور الآن ما جمهوری داریم؟ جمهوری در زمانی شکل گرفت که شخص امام خمینی(ره) در رأس امور مملکت قرار داشت. جمهوری حال حاضر ذیل ولایت فقیه تعریف می‌شود؛ اما استعمار و اذناب او به دنبال این بودند که یک جمهوری ذیل چکمه‌های انگلیسی رضا پهلوی شکل بدهند.

جمهوری خواهی پهلوی در زمانی مطرح می‌شد که 55 هزار نفر سرباز ارتش هندی و انگلیسی در ایران به اضافه 25 هزار ارتش مزدور دیگر و جمعاً حدود 80 هزار نیروی نظامی این کشور را اشغال کرده بودند. اگر چیزی که انگلیس می‌خواست رأی می‌آورد و قانون اساسی بر آن اساس تدوین می‌شد، بلایی که بر سر کشور عثمانی می‌آمد، در ایران نیز تکرار می‌شد.

خط عثمانی از فارسی و عربی به لاتین تغییر پیدا کرد. تاریخ رسمی آن کشور از تاریخ هجری به تاریخ میلادی تغییر پیدا کرد. روز جمعه تعطیل کشور عثمانی بود که به روز یکشنبه تغییر پیدا کرد. همچنین اسم آن‌ها از عثمانی به ترکیه عوض شد. آن‌ها به شدت تجزیه شدند. استعمارگران تمام این خواب را برای ایران دیده بودند.

آن کسی که محکم جلوی این مسأله ایستاد و مقاومت کرد که موفق شد، شهید مدرس بود. شهید مدرس به قدری در مجلس کارآیی داشت که با این که حزب او تحت عنوان هیئت علمیه در اقلیت قرار داشت که از علمای مجلس تشکیل داده بود؛ اما به قدری ایشان از منطق خود محکم و استوار برخوردار بودند که سخنرانی‌ها منطقی او اکثریت مجلس را به سوی مدرس می‌کشاند.

یکی از چیزهایی که روشن فکرها یعنی متجددین غرب گرا را مجبور کرد علی رغم شعارهای دموکراسی خواهی که گوش فلک را پر کرده بود به استداد رضاشاهی پناه ببرند و آن استبداد را برگردانند، این بود که دیدند در مجلسی که منتخب مردم بوده و این مردمی که امثال مدرس را انتخاب کردند، نمی‌توانند در این مجلس برنامه‌های غربی سازی کشور را اجرا کنند و به پیش ببرند.

برای همین است که می‌بینیم اکثر این غرب گرایان زیر پرچم رضاخان آمدند و استبداد جدیدی را راه انداختند. جالب است همین افرادی که تا دیروز شعار دموکراسی خواهی‌شان گوش فلک را کر کرده بود زیر پرچم استبداد نوین جمع شدند.

رسا ـ ویژگی‌های شخصیتی و فکری که باعث شکل گرفتن شخصیتی سیاسی از شهید مدرس شد که بروز کاملی از دین سیاسی بود چه بودند؟

ویژگی اصلی شهید مدرس همین است که به تکلیف خود عمل می‌کرد. او به جای اینکه در خانه بنشیند بگوید که تکلیف من این است که نماز بخوانم، به کف میدان می‌رود و مبارزه می‌کند. شهید مدرس در حقیقت یک مجتهد سیاسی و اجتماعی است. وقتی که آخوند خراسانی بیست نفر را به عنوان هیئت نظارت به مجلس دوم معرفی کرد، تنها پنج نفر انتخاب شدند و سپس فقط 2 نفر به وظیفه عمل کردند که یکی میرزا یحیی خویی و دیگری شهید مدرس بود. افراد دیگر به وظیفه عمل نکردند.

مدرس به قدری در میان این افراد درخشید که ما می‌بینیم که رئیس مجلس در تمام طرح‌هایی که وارد مجلس می‌شود، قبل از به رأی گذاشتن، شرعیت آن را با مدرس بررسی می‌کند. مدرس وقتی وارد مجلس شد به عنوان مجتهدی که برای نظارت مصوبات و اصل دوم متمم قانون اساسی به مجلس وارد شد. وقتی قرار شد در مجلس اصل دوم متمم قانون اساسی اجرا نشود و هیئت نظارتی وجود نداشته باشد، او به عنوان نماینده در انتخابات مجلس کاندید و وارد مجلس شد.

ویژگی فردی شهید مدرس که منحصر به فرد بودند، یکی شجاعت و دیگری عمل به تکلیف بود. این دو ویژگی که شجاعت تحت همان عمل به تکلیف شکل می‌گیرد باعث می‌شد زمانی که به او انتقاد می‌کردند که چرا در کارهای سیاسی دخالت می‌کنید، می‌گفت سیاست ما عین دیانت ماست. اساساً این مهم را در مجتهدین دیگر نیز باید یافت. وقتی شاه به آیت الله کاشانی گفت چرا در سیاست دخالت می‌کنی پاسخ داد که اگر من دخالت نکنم، چه کسی در سیاست دخالت کند؟

رسا ـ در عاقبت برخورد حکومت مستبد و دیکتاتوری رضا پهلوی با شهید مدرس چگونه بود؟

معمولاً همیشه اینطور بوده که وقتی که منطق کم می‌آورند، به استفاده از زور پناه می‌برند. وقتی که آن‌ها در مقابل مدرس حریف منطق او و رویه‌اش نشدند با استفاده از زور ایشان را به یکی از استان‌های شرقی از شهرهایی از خراسان تبعید کردند. بعد به همان بسنده نکردند. جالب این است که شهید مدرس را در وقتی شهید کردند که سال‌ها از تبعید او گذشته بود.

یعنی باید بپرسیم که چرا مدرس را شهید کردند؟ به این خاطر که آن کسی که از علما یعنی معمولاً درایتی که مدرس داشت، هیچ کدام از افرادی که اطراف او بودند نداشتند. او به خاطر همان درایت خود صراحتاً با رضاخان مخالفت می‌کرد. شهید مدرس حکومت او را غیرقانونی می‌دانست. به نظر مدرس رضاخان در حد سردار سپه خوب است و اگر حتی وزیر جنگ رضاخان در حد سردار سپه خوب است و اگر حتی وزیر جنگ باشد، موافقت می‌کرد.

اما برای اینکه رضا پهلوی رئیس دولت و حتی جای شاه را بگیرد و پادشاه کشور شود، خلاف قانون اساسی تلقی می‌کرد. به همین خاطر ایشان در مخالفت با رضاخان جز از خدا نمی‌ترسید. شهید مدرس بی محابا با او مخالفت می‌کرد. به همین جهت آن‌ها شهید مدرس را تبعید کردند. حال پرسش اینجاست که چرا دشمنان شهید مدرس را به شهادت رساندند؟

سال 1316 بعد از واقعه گوهر شاد و ماجرای کشف حجاب به قدری رضا پهلوی منفور مردم شد که بسیاری از  نخبگان و سیاست مداران به فکر بازگرداندن مدرس افتادند. آن‌ها تازه فهمیدند که مدرس درست می‌گفت. اینجا بود که انگلستان احساس خطر کرد. یعنی حتی من قتل شهید مدرس را به پای انگلیسی‌ها می‌نویسم.

انگلیسی‌ها رضا خان را آوردند و مغر متفکر حکومت او آن‌ها بودند. وگرنه رضاخان مغزی نداشت که متفکر باشد. آدمی که تا روز آخر اسمش را به زور می‌نوشت. رضا پهلوی اگر می‌خواست نامه‌ای را بنویسد حداقل ده غلط املایی داشت. اساساً این شخص نمی‌توانست انقدر زیرک باشد. آن‌ها آیت الله مدرس را شهید کردند چون احساس کردند که مورد توجه و نظر نخبه‌ها قرار گرفته است. وقتی که زمزمه بازگشت مدرس در میان نخبه‌ها و در تهران مطرح شد، استعمار انگلیسی‌ها احساس خطر کرد و کوشید او را در تبعید به شهادت برساند.

محمدحسین کتابی
ارسال نظرات
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲ آذر ۱۴۰۱ - ۱۴:۱۲
این مصاحبه بسیار عالی بود
0
0