پیشقدمی امام خمینی برای نجات مردی که عکس رضاشاه را بر سینه خالکوبی کرده بود
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، کتاب حیات طیب نوشته مهناز واحدی از سوی انتشارات مشق و با همکاری معاونت پژوهشی فرهنگی مؤسسه روایت سیره شهدا در زمستان 1391منتشر شده است.
«زندگینامه»، «تاجبخش»، «ابهت یک مرد»، «تحول روحی طیب»، «طیب در 12 خرداد(شب عاشورا)»، «طیب در 15 خرداد»، «نحوه دستگیری طیب»، «سعادتی به نام شهادت»، «فرجام کار»، «وصف طیب از زبان امیر حاجرضایی»، «به روایت حجتالاسلام محتشمیپور» و «تصاویر» از موضوعات مطرحشده در این کتاب است.
راست گفتهاند که با دیدن چهره کسی نمیتوان دربارهاش قضاوت کرد. وقتی وارد چایخانه میشوی و کسی را در حال قلیان کشیدن میبینی، یا وقتی تصویر رضاشاه را روی شکمش خالکوبی کرده شده میبینی؛ یا وقتی آمار درگیریها و زندان رفتنهایش را میخوانی؛ تنها چیزی که به ذهنت نمیرسد این است که چنین شخصی عاقبت به خیر شده باشد و خاتمه زندگیاش را با شهادت جشن گرفته باشد. طیّب حاج رضایی مردی است با سابقهای نامناسب، توانست راهش را پیدا کند و جایگاهش را به آنجا برساند که در زیر برگه دادگاهی که حکم اعدامش را صادر کرده، بنویسد: «اگر صد سال زندگی کنم، مرگ به این سعادتمندی نخواهم داشت. چرا تقاضای عفو کنم و از این سعادت درگذرم؟»
کتاب حیات طیب، سعی در معرفی مردی دارد که سراسر زندگیاش را داستانهای ریز و درشت پر کردهاند. مردی که عکس رضاشاه را بر سینهاش خالکوبی کرده ولی امام رحمهاللهعلیه برای جلوگیری از اعدامش پیشقدم میشوند.
«زندگینامه»، «تاجبخش»، «ابهت یک مرد»، «تحول روحی طیب»، «طیب در 12 خرداد(شب عاشورا)»، «طیب در 15 خرداد»، «نحوه دستگیری طیب»، «سعادتی به نام شهادت»، «فرجام کار»، «وصف طیب از زبان امیر حاجرضایی»، «به روایت حجتالاسلام محتشمیپور» و «تصاویر» از موضوعات مطرحشده در این کتاب است.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم: در کوچه پس کوچههای تنگ پایین شهر با کلاه شاپو و چاقو و قمه خاک بلند میکردند و سبیل تاب میدادند. در ان زمانها از این قشر آدمها زیاد بودند و به اصطلاح به آنها اوباش محل میگفتند. بزنبهادر سال 1330 طیب حاجرضایی فرزند حسینعلی بود و کمتر کسی پیدا میشد که او را نشناسد یا از درگیریهایی که به وجود میاورد خاطرهای در ذهنش نقش نبسته باشد.
در آن روزها طیب حاجرضایی از مدافعان شاه محسوب میشد، زیرا شاه با تبلیغات بسیار، خود را تحتالحمایه امام زمان علیهالسلام و یا حضرت اباالفضل العباس علیهالسلام معرفی میکرد تا مردم به زندگی او به دیده اعجاز بنگرند؛ اما هر چه تبلیغ می کرد فایدهای نداشت. البته در این میان برخی از افراد عامی گول این شایعات را میخوردند. طیب هم بر اساس چنین باوری به یاری شاه رفته و در 28 مرداد 1332 در شمار کودتاچیان قرار گرفت که تاجبخش تلقی میشد.
طیب بارها به خاطر چاقوکشی به زندان افتاده بود. یک بار هم حتی به بندرعباس تبعیدش کردند. گذشته از این حرفها، او روح بزرگی داشت. عشق و علاقهای که به امام حسین علیهالسلام در وجودش داشت، پررنگتر از روحیه شاهدوستیاش بود. به خاطر همین عشق، بزرگترین دسته عزاداری را در تهران راه انداخته بود و خودش با پیراهن مشکی و گِلی که به سر میمالید دسته را رهبری میکرد و سینه میزد و به خاطر همین عشق بود که یک روز گفت: «خدایا پاکم کن، خاکم کن» و محبت امام حسین علیهالسلام باعث نجاتش شد.
زمانی که طیب و حاجاسماعیل به زندان افتادند به علت طرفداری از امام خمینی مورد توجه محافل مذهبی و روحانیون قرار گرفته بودند. حتی حضرت امام نیز به مرحوم طیب توجه داشت. شهید مهدی عراقی در خاطرات خود میگوید: «یک روز قبل از صادر شدن حکم اعدام طیب و حاج اسماعیل، آقای خمینی از زندان عشرت آباد به خانه روغنی منتقل و در آنجا تحتنظر بودند و دور و بر ایشان پر از ساواکی بود.
خانواده طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی با ترفندی خود را به منزل امام میرسانند، یک بچه کوچک حاجاسماعیل و طیب هم بودند. حضرت امام این دو بچه را بلند کردند و روی دو پایشان نشاندند و دستی روی سر هر دوی آنها کشیدند و دعایشان کردند. سپس فرمودند که من تا به حال از اینها(ساواکیها) چیزی نخواستهام؛ اما برای دفاع از جان این دو نفر(طیب و حاج اسماعیل) میفرستم عقبشان تا بیایند و میخواهم که آنها را نکشند».
گفتنی است، کتاب حیات طیب نوشته مهناز واحدی از سوی انتشارات مشق و با همکاری معاونت پژوهشی فرهنگی مؤسسه روایت سیره شهدا در زمستان1391 با تیراژ 3000 نسخه و به قیمت 2000 تومان در 40 صفحه و با قطع رقعی منتشر شده و در در فصل پایانی کتاب نیز تصاویری از طیب حاجرضایی در قالب حضور در مجامع آورده شده است./907/ن602/ق