۱۵ مهر ۱۳۹۳ - ۱۳:۰۲
کد خبر: ۲۲۴۲۹۲
واشنگتن پست:

آمریکا در صورت شکست داعش باز هم بازنده است

خبرگزاری رسا ـ روزنامه آمریکایی واشنگتن پست نوشت: قدرت نظامی آمریکا هرگز درمان دردهای جهان اسلام نبوده و اگر مبارزه با 'داعش' را ببرد بازهم بازنده است.
داعش و امريکا

 

به گزارش خبرگزاری رسا،وزنامه واشنگتن پست در شماره روز گذشته(دوشنبه)خود به قلم 'اندرو جی. باسه ویچ' در تحلیلی به نقد و بررسی تاریخچه تاخت و تازهای آمریکا به سرزمین های اسلامی پرداخته است و نوشته است : مبارزه آمریکا با 'داعش' درعراق، دامنه وسیعتری یافته و به داخل خاک سوریه هدایت شده است.

 

با این میدان جنگ جدیدی که در منطقه گسترده شده 'جنگ سوم' عراق، شانزدهمین میدان نبرد 'خاورمیانه بزرگتر' است.

 

سوریه دست کم چهاردهمین کشور جهان اسلام است که میدان تاخت و تاز نظامیان آمریکایی و یا اشغالگری و یا هدف بمباران آنها قرارگرفته است. درهمه این جبهه ها که از دهه 1980 گشوده شده، سربازان آمریکایی یا کشتند یا کشته شدند.

 

جنگ های ایران(1980-1987-1988)، لیبی (1981،1986؛ 1989؛ 2011)، لبنان(1983)،کویت(1991)، عراق (1991)، سومالی (1993-1992؛ 2007)، بوسنی (1995)،عربستان(1991؛ 1996)، افغانستان( 1998- 2001)، سودان(1998)،کوزوو(1999)، یمن(2000،2002)، پاکستان(2004) و امروز سوریه نیز تاریخچه دخالت های و تهاجم های نظامی امریکا از دهه 1980 میلادی است.

 

سوریه چهاردهمین جبهه جنگ آمریکا درجهان اسلام است و پنتاگون 4 مرحله زمانی چهار ساله را برای آن پیش بینی کرده است.

 

از هم اکنون مشهود است امریکا حتی اگر هم برنده جنگ اعلام شود آن را باخته است.

 

مبارزه آمریکا برای در هم شکستن داعش، تنها ثمره اش هر چه درعمق فرو رفتن آمریکا در ماموریت چند دهه ای خطیر اما بی حاصل است که جز تحمیل هزینه هایی سنگین بر دوش آمریکا بازدهی نداشته است.

 

'جیمی کارتر' رییس جمهوری اسبق امریکا در سال 1980 اعلام کرد که امریکا با هدف جلوگیری از فرو افتادن 'خلیج فارس' به دستانی نامناسب متوسل به نیروی زور خواهد شد.

 

تاریخچه مداخله نظامی آمریکا درخاورمیانه به سقوط امپراطوری 'عثمانی' بعد از 'جنگ جهانی اول' باز می گردد که محصول دستور کار امپریالیست های اروپا به خصوص انگلیس بود. آمریکا برای آنکه این دستور کار به خطر نیفتد، دوشادوش اروپا وارد عرصه عمل شد.

 

وقوع رخدادهایی درمنطقه اعم ازعقب نشینی انگلیس از شرق 'سوئز'، پیدایش انقلاب ایران و مداخله شوروی در افغانستان، واشنگتن را وسوسه کرد خود را به زور در منطقه جای دهد در حالی که تا پیش از آن به شدت از ورود نظامی به آن اجتناب می کرد.

 

مبنای منفعت طلبی ورود نظامی آمریکا در آن هنگام به منطقه، منحصرا نفت و ثبات منطقه بود، نه استقرار آزادی، دمکراسی و یا حقوق بشر.

 

ابزار آمریکا برای نیل به این اهداف، قدرت نظامی بود. در جریان عمل، تفاوت نمی کند چکمه پوش به جبهه نبرد بفرستیم یا موشک هایمان را در آسمان رها کنیم در هر حال همه دخالت های نظامی متعاقب آمریکا در راه حفظ ثبات منطقه نتیجه عکس به دنبال داشت.

 

مشکل آمریکا این است که همواره وسوسه تصمیم گیرندگان سیاسی واشنگتن این بوده است که با راه اندازی اغتشاشی کوتاه مدت در منطقه، آن را به نظمی درازمدت رهنمون سازند.

 

جنگ ویتنام مصداق عینی این نظریه است، جنگی با این رویکرد که 'دهکده را بسوزان تا آن را نجات دهی'.

 

در 'خاورمیانه بزرگتر' هم آمریکا همین دستور کار با متلاشی ساختن یک کشور و ' تغییر رژیم' در پیش گرفته است با این ادعا که هدف بعدی'ساخت ملت' است، محقق شود.

 

اما بدبختانه آمریکا در این دستور کار تاکنون فقط قسمت نخست این معادله را تامین کرده است. همواره تغییر اجباری رژیم، یک خلاء قدرت ایجاد می کند.

 

عراق مصداق مشخص این فرضیه است و مصداق دوم آن لیبی بعد از قذافی است و مصداق سوم هم احتمالا افغانستان است البته بعد از خروج امریکا و 'ناتو' از این کشور.

 

در افغانستان، آمریکا به رغم همه اعتراضات به وضع موجود به جای آنکه مقدمات یک حکومت سالم را مهیا کند، بر آن شد تا خود را با وضعیت موجود درغیاب یک دولت با کفایت سازگار سازد.

 

سهوا بذر بی ثباتی پاشیده شد و آمریکا مستقیم به دست های نیروهای رادیکال اسلامگرای ضد غربی هدایت شد که دستور کارشان ریشه کن کردن دستور کار حاکم دوران بعد از امپراطوری عثمانی و جایگزین ساختن آن با دستور کار دلخواه خود بود. این همان خلیفه گری مورد ادعای'اسامه بن لادن'بود که امروز قالب جنینی آن یعنی'داعش' بخش هایی از خاک عراق و سوریه را در تصرف خود دارد.

 

جنگ آمریکا برای خلق 'خاورمیانه بزرگ تر'چه توفیقی نسبت به 13 جنگ دیگر آن در منطقه دارد؟

 

دستاوردهای داعش دراین جنگ قابل مقایسه با آمریکا نیست.

 

اگر عراق دارای ارتش و پلیسی با حداقل کفایت و توانمندی بود داعش هرگز فرصت ظهور و پیشروی نمی یافت. ارتش عراق که آمریکا آن را ساخت هرگز توان و جسارتی قابل ملاحظه برای جنگیدن ندارد وانگهی دولتی هم که امریکا آن را درعراق روی کار آورد دارای قدرت حاکمه نیست.

 

اوباما ترتیبات پایدار و قابل اتکایی برای یک اقدام نظامی درعراق انجام نداد و اینک خود را گرفتار یک معمای غامض یافته است.

 

اوباما مردد مانده است آیا دستان داعش را آزاد گذارد و به آن اجازه دهد یک خلیفه گری برپا کند که منتهی به بی ثباتی مورد بیزاری آمریکا می شود.

 

در سوریه هم این معما اوباما را آزار می دهد که آیا دمشق آخرین منطقه آتش آزاد در دستور کار بی پایان واقعه ناگوار خاورمیانه است. یقینا این دستور کار هم تنها نتیجه اش استمرار درد و رنج این کشور است و پیامدهایی غیرقابل پیش بینی بر آن مترتب است.

 

حتی اگرهم فرض کنیم امریکا وهم پیمانانش در ردیابی داعش موفق شوند بازهم هیچ توجیهی نیست که حال و روزگارمردم سوریه از اینکه هست بهتر شود وهمگرایی و هارمونی در منطقه توسعه یابد.

 

راه درمان بیماری، از بین بردن علائم آن نیست چراکه فقط مرض به سایر اندامها هدایت می شود.

 

همیشه یک داعش دیگری در انتظار فرصتی برای ظهور است.

 

اوباما هم در این مبارزه مرتکب همان خطا و قمار برد و باختی شد که مقام های سلف وی تا کارتر گرفتار آن بودند.

 

توسل به نیروی نظامی راه حل معما نیست.

 

اوباما از تجربه اسلاف خود آموخته است به خصوص در این نقطه از جهان، تهاجم و اشغال هرگز راه حل مسئله نیست. نه هواپیمای بدون سرنشین و نه کماندو(تکاور)توان حل مشکلات منطقه را ندارند.

 

اگرهم امیدوار به پیروزی آمریکا بر داعش باشیم، این پیروزی رهایی بخش نخواهد بود بلکه صرفا مبارزه چند دهه ای نظامی آمریکا را که از همان ابتدای امر معیوب بود، تداوم خواهد بخشید.

 

هنگامی که چهاردهمین مبارزه آمریکا در جهان اسلام روال خود را در پیش بگیرد، به دنبال آن بی وقفه مبارزه پانزدهم آغاز خواهد شد وجبهه آن هم یا اردن خواهد بود یا لیبی، سومالی و یا یمن.

 

آمریکا مدعی است که مصمم به آرام ساختن خاورمیانه بزرگتر است اما نتیجه نهایی از هم اکنون پیدا است. قدرت نظامی آمریکا هرگز درمان دردهای جهان اسلام نبوده است. امریکا سربازان خود را در خاورمیانه دنبال سراب (نخود سیاه) فرستاده است.

 

از آن بدتر آنکه این ماموریت غیر ضروری هم هست.

 

آمریکا از اهمیت بی بدیل ذخایر غنی نفت و گاز آمریکای شمالی غافل مانده است.این ذخایر امکان آن را دارد که همه نیاز واشنگتن به نفت و گاز 'خلیج فارس' را تامین نماید. مبنای سیاست های خاورمیانه ای آمریکا از دهه 1980 مبتنی بر همین منافع بوده است.

 

جنگ آمریکا برای تشکیل خاورمیانه بزرگتر فارغ از اینکه چه مدت زمان به درازا بکشد، نقطه پایانش شکست خواهد بود و امریکاییان یک بار دیگر پی خواهند برد این جنگ هم بی فایده بوده است.

 

به نوشته واشنگتن پست، نگارنده مطلب 'اندرو جی. باسه ویچ' از اعضای مدرسه امور بین الملل و عام وابسته به دانشگاه کلمبیا در آمریکا است و سرگرم نگارش کتابی پیرامون دخالت های نظامی آمریکا در خاورمیانه است./982/ب101/د

منبع: ایرنا

ارسال نظرات