روایتی تازه از حوادث کردستان در دوران دفاع مقدس در کتاب «عصرهای کریسکان»
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از حوزه هنری، اگر میخواهید کتابی متفاوت از آنچه تاکنون در حال و هوای دفاع مقدس منتشر شده بخوانید، پیشنهاد ما «عصرهای کریسکان» است؛ کتابی خواندنی که شامل روایتهایی با زوایای متعدد و جالب از نگاه یک رزمنده و همسر اوست، روایتی دوسویه از امیر سعیدزاده (سعید سردشتی) و همسرش در سالهای منجر به پیروزی انقلاب اسلامی ایران و پس از آن در منطقه کردستان.
«عصرهای کریسکان» خاطرات امیر سعیدزاده نوشته کیانوش گلزار راغب است که از سوی انتشارات سوره مهر منتشر و به تازگی مراسم رونمایی آن در حوزه هنری برگزار شده است. این کتاب 250 صفحهای برای کسانی که به دنبال روایتی جدید و جذاب از انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و به ویژه درباره مردم کرد سرزمینمان هستند، خاطراتی ناب، جذاب و به یادماندنی دارد. به ویژه اینکه خواننده این کتاب، در پایان با مجموعه عکسها، نامهها و اسناد و دستنوشتههایی مواجه میشود که روایتها را ملموستر و واقعیتر میکنند.
«عصرهای کریسکان» خانواده را با جنگ نشان میدهد و تنها به یک شخصیت مبارز نمیپردازد و این ویژگی کتاب، از وجوه تمایز آن با سایر آثاری است که در زمینه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس منتشر شده است. فضایی که این کتاب ترسیم میکند، فضای تازهای است. روایت این کتاب درباره جنگ داخلی در کردستان عراق است و اینکه چطور همسر یک مبارز در تمام این دوران پر فراز و نشیب، حامی همسرش است و با تمام کمبودها، نداریها و سختیها ناامید نمیشود و پابهپای شوهرش به مبارزه و استقامت در راه اهداف و عقایدشان ادامه میدهد.
در بخشهایی از این کتاب از زبان سعدا حمزهای، همسر این مبارز درباره شرایط سختی که به او و خانوادهاش برای دست برداشتن از مقاومت و مبارزه ایجاد میکردند، میخوانیم: «هر روز خبر و شایعهای از شکنجه و شهادت سعید میرسید و دلهره را بلای جانم میکرد. میگفتند گوش سعید را بریدهاند و میخواهند اعدامش کنند. باید ماهها انتظار و زجر میکشیدم تا خبر صحیحی به دستم برسد. خبررسانی کند و شایعه فراوان بود. یک روز همسایهمان صدایم کرد و گفت: تلفن تو را میخواد. خانمی از پشت خط گفت: "خاک بر سرت هرزه کثافت، تو اینجا نشستی و کیف میکنی، شوهرت رو اعدام کردن." بیهوش شدم و از حال رفتم. همسایهمان به دادم رسید و وقتی به هوش آمدم دلداریام داد. مردن بهتر از این زندگی بود. این جوری عذابم میدادند تا تحملم از دست برود و بچهها را رها کنم. میخواستند مقاومتم را بشکنند تا دست از این زندگی بردارم. خبر را به خاله غنچه دادم و او هم همان روز یکی از اقوام را صدا کرد و پول سفر و دستمزدش را نقد داد و همراهش به ملاقات سعید رفتند. روز دوم پیغام فرستاد که سعید سالم است.»
«عصرهای کریسکان» منحصر به فرد محسوب میشود؛ چرا که امیر سعیدزاده، راوی این کتاب که عضو هیچ سازمانی نبوده و یک نیروی آزاد محسوب میشده، در مأموریتهای اطلاعاتی و عملیاتی شرکت میکند، مأموریتهایی نیز برای شناسایی در خارج از کشور دارد و پس از آن راهی سپاه میشود. او کسی است که پیش از انقلاب از سوی ساواک دستگیر شده و به همین دلیل در کتاب می توانیم روایتهای او را از مبارزه با حزب کومله و حزب دموکرات را نیز بخوانیم. امیر سعیدزاده در مجموع 7 سال از زندگی خود را در زندان میگذراند، 3 سال در زندان کومله و 4 سال در زندان دموکراتها. بنابراین کتاب سرشار از حوادث و ماجراهای جالب توجه و کمتر شنیده شده است.
امیر سعیدزاده درباره این کتاب و با اشاره به خاطراتی از وقایع رخ داده در کردستان در زمان اسارتش میگوید: درست است که من سنی و کردزبانم اما افتخار میکنم که یک کردم و ایرانیام. در بعضی از اندیشههای اهل تسنن شاید این مطلب گران میافتد اما باید بگویم که آنچه که الان من دارم از خودم نیست و از بزرگانی است که با آن ها بودهام. هرچه دارم از پیشکسوتان جمهوری اسلامی است. هر چه دارم از پیشکسوتان نظام اسلامی است. من به اندازه درک خودم میگویم که بعد از حادثه کربلا ندیدم و نخواندم که کسی مانند امام خمینی رحمةالله علیه پرچم آزاداندیشی بلند کند و به جهانیان نشان دهد. این افتخار ما است و من هم افتخار میکنم که به فرمایش ایشان که گفت هر کس توان اسلحه به دست گرفتن دارد به میدان رزم برود، لبیک گفتم.
در انتشار این کتاب خواندنی، از نقش مهم کیانوش گلزار راغب، نویسنده کتاب، نیز نباید غافل شد. گلزار راغب که این کتاب سومین تجربه نویسندگیاش به حساب میآید، با تبحر خاصی فصلهای این کتاب را طوری تدوین کرده که خواننده با اشتیاق هرچه تمامتر خواندن این خاطرات را دنبال میکند. او که پیش از این، کتاب «شنام» را نوشته و با استقبال زیادی مواجه شده بود، در کتاب «عصرهای کریسکان» با یک سبک ابتکاری، خاطرات چند راوی را فصل به فصل بیان میکند. به این صورت که خواننده بعد از شناختن سعیدزاده و وارد شدن همراه او به یک تنش و درگیری، در فصل بعدی میبیند که خانوادهاش چه عکسالعملی نشان میدهد و از زبان همسر او خاطرات تکمیل شده و نقاط مبهم روشن میشود.
گلزار راغب برای نوشتن این کتاب سه سال زمان صرف کرده است. او که خودش نیز از نیروهای مبارز انقلابی در منطقه کردستان بوده و در سال های دفاع مقدس به دلیل اعتقادات انقلابی اش گرفتار نیروهای کومله می شود، در جریان اسارت خود با امیر سعیدزاده آشنا می شود. گلزار راغب سال ها پس از پایان اسارت و در حالی که از امیر سعیدزاده هیچ خبری نداشته، کتاب خاطرات خود را با عنوان «شنام» روایت می کند و پس از انتشار این کتاب، امیر سعیدزاده او را پیدا میکند و با هم تماس میگیرند. گلزار راغب با تلاش فراوان برای راضی کردن سعیدزاده برای بیان خاطراتش، در نهایت موفق میشود او را راضی کند که خاطرات نابش را بیان کند و در نتیجه در «عصرهای کریسکان» خاطراتی را از زبان رفیق قدیمی خود امیر سعیدزاده روایت میکند.
نویسنده این کتاب در مقدمه آن مینویسد: «عصرهای کریسکان، کوزه آبی است از چشمهساران کردستان، که ظرف سه سال تفکر و تامل و پیگیری، چهل ساعت گفت و گو و مصاحبه با امیر سعیدزاده و همسر گرامیاش، و روزها و ساعتها مصاحبه تکمیلی و پراکنده با رزمندگان و خانوادههای معظم شهدای نام برده شده در کتاب، انجام سفرهای تحقیقاتی و میدانی در منطقه سردشت، به رشته تحریر درآمده است.»
جالب است بدانید «کریسکان» منطقه ای در کوه سنجاق در کردستان عراق است که مقر اصلی حزب دموکرات ایران بوده است. سعیدزاده، راوی کتاب «عصرهای کریسکان» دوران اسارت 4 ساله خود را در منطقه کریسکان گذرانده و بیشتر اتفاقات این کتاب در آن منطقه رخ داده است. «عصرهای کریسکان»، حوادث و خیانتهای ضدانقلاب در غرب کشور را نشان میدهد که هنوز بسیاری از این وقایع به درستی به مردم شناسانده نشدهاند. از این رو ثبت این موارد و آگاهی نسل امروز نسبت به این خیانتها، میتواند به نوعی واکسینه کردن آن ها در برابر دسیسههای دشمن در نقاط مختلف کشور محسوب شود./998/د102/ق