۲۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۴:۲۰
کد خبر: ۵۰۴۴۰۰
گفت‌وگو با «شیخ محمد النوری»/ ۱

ناگفته‌های تکان‌دهنده یکی از علمای اهل تسنن عراق از ظهور تکفیری‌‌ها در «فلوجه»

روحانی مطرح اهل سنت عراق تأکید می‌کند زمانی که آمریکایی‌ها دریافتند که در فلوجه با مقاومت مردمی روبرو شده‌اند که طبیعتاً به دلیل بافت مردمی‌اش و وجود پایگاه در درون مردم منطقه نمی‌توان با آن به مقابله برخاست، القاعده را وارد میدان کردند.
شیخ محمد النوری الحاتمی از علمای اهل تسنن عراق شیخ محمد النوری الحاتمی از علمای اهل تسنن عراق شیخ محمد النوری الحاتمی از علمای اهل تسنن عراق شیخ محمد النوری الحاتمی از علمای اهل تسنن عراق شیخ محمد النوری الحاتمی از علمای اهل تسنن عراق تصویر به آتش کشیده شده مسجد امام علی(ع) در شهر فلوجه از سوی تروریست‌های القاعده

به گزارش خبرگزاری رسا، شیخ «محمد النوری الحاتمی» خطیبی بسیار توانا و اهل فلوجه عراق است. وقتی خطبه می‌خواند آن چنان مسحور می‌شوی که متوجه گذر زمان نمی‌شوی. گاه حتی توان پلک زدن هم نداری. صدها نفر در خطبه‌های نماز جمعه وی در فلوجه حاضر می‌شوند، بدون آن که کم‌ترین خستگی را احساس کنند.

زندگی مذهبی و سیاسی این شیخ بسیار بسیار شنیدنی است. اولین بار نیمه‌های یک شب در دفتر یکی از علمای شیعه عراق شیخ نوری را ملاقات کردم. سخنوری و دانش کلامی و فقهی وی اولین چیزی بود که توجه انسان را جلب می‌کرد. ساعتی با شیخ سخن گفتیم و مشتاق شدم تا از نزدیک مجموعه کاری اشان را از نزدیک مشاهده کنم.

شیخ نوری در واقع معاون شورای علمای پیوند محمدی یا به عربی همان «مجلس علماء الرباط المحمدی» است که ریاست آن بر عهده سیدعبدالقادر آلوسی است که از سادات حسنی و از رهبران و مشایخ صوفیه فلوجه است. پیش از این با آن‌که در عملیات فلوجه حضور داشتم و دو هفته‌ای را در شهر به سر برده بودم، ولی تصورم از فلوجه همان تصور عمومی مردم عراق یعنی نبض تپنده جنبش های تکفیرگرا در عراق بود.

آشنایی با شیخ نوری و رویکردهای تقریب‌گرایانه وی عاملی شد تا در این اندیشه بازنگری کنم و برای فهم بهتر حقیقت در بازگشت از عملیات موصل و تلعفر شبی را در بغداد به مرکز «مجلس علماء الرباط المحمدی» بروم و با شیخ و سیدآلوسی گفتگویی را داشته باشم.

شیخ نوری همزمان در دو جبهه با اشغالگران آمریکایی و تکفیری‌های مدعی جهاد در راه خدا، جنگیده و به دست هر دو طرف، اسیر و شکنجه شده و دو بار نیز ترور شده که هر دو ناموفق بوده است.

جناب شیخ با تشکر از حضرتعالی بابت قبول این مصاحبه، در ابتدا می‌خواهیم اطلاعاتی درباره شما و زندگی شما داشته باشیم. در واقع منظورم این است که خود را به طور کامل برای خوانندگان ما معرفی کنید و شرح جامعی از حیات و زندگی خود فراروی ما قرار دهید.

شیخ نوری:  این جمله شما، گوینده را در یک حیرت قرار می‌دهد که از کجا باید شروع کند؟ بسم الله الرحمن الرحیم. نام من محمد نوری جاسم علی الحاتمی الصالحی ساکن شهر فلوجه و از قبیله البوعیثه هستم. البته قبیله البوعیثه نسب‌های متعددی را در بر می‌گیرد و تنها یک نسب نیست.

من در یک خانواده متدین بزرگ شدم که دین در آن نقش پررنگی داشت. پدرم در مدارس دینی آن زمان درس خوانده بود. طبیعتا با توجه به چنان شرایطی دروس ابتدایی را در مدرسه حسینه المازنیه در فلوجه گذراندم. یعنی در منطقه روستایی فلوجه به نام الصاف. دروس متوسطه را در مدارس دینی خواندم که این مدارس دینی در سال 1990 در عراق تاسیس شد.

 یعنی قبل از 1990 مدارس دینی در عراق نبود؟

شیخ نوری: قبل از این سال، مدارس دینی در عراق فعال نبود. فقط مدارس دینی راهنمایی بود و همچنین در دانشگاه عراق، دانشکده الهیات بود. امادر سال 1990 مدارس دینی در شهرهایی همچون بغداد، بصره و استان‌های الانبار، صلاح الدین، نینوی و دیالی آغاز به کار کرد. من از اولین افرادی بودم که وارد این مدارس دینی شدم. ما جزو اولین گروهی بودیم که در این مدارس درس خواندیم . هنوز به یاد دارم که ما در مدرسه «الحضره المحمدیه» در وسط شهر فلوجه درس می‌خواندیم. تعداد 500 دانش آموز داوطلب شده بودند که در این مدرسه درس بخوانند در حالی‌که از این تعداد فقط 30 دانش آموز انتخاب می‌شدند. وقتی اسامی قبول شدگان را اعلام کردند، نام من جزو ظرفیت ذخیره اعلام شد.

معیار گزینش عبارت بود از معدل دانش آموز و امتحان کنکور که در نتیجه من ششمین نفر ذخیره بودم. در آن زمان آقای هشام هشام آلوسی مدیریت مدرسه «الحضره المحمدیه» را عهده‌دار بود. یک ماه یا دو ماه بعد از آغاز کلاس‌ها،  تعدادی از دانش آموزان از این مدرسه انصراف دادند. و به‌حمدالله ظرفیت برای حضور من در مدرسه فراهم شد و خواست خدا این بود که من از اولین کسانی بودم که وارد این مدرسه شدم. پس مرحله متوسطه را در این مدرسه خواندم و بعد به دانشکده امام اعظم امام ابوحنیفه بغداد ملحق شدم که در آن روز از این دانشکده به نام مدرسه تربیت مبلغین و خطباء یاد می‌شد و بعدها به دانشکده ارتقاء یافت. دانشکده ابو حنیفه هم اکنون نیز در منطقه اعظمیه موجود است. من دوره لیسانس را در این دانشکده گذراندم و در سال 2001 فارغ التحصیل شدم.

من همزمان با دوره لیسانس که در دانشکده امام ابوحنیفه می‌گذراندم، پیش نماز بودم و فعالیت‌های تبلیغی و سخنرانی داشتم. من رسما در مسجدی به نام مسجد صحابه در منطقه «کولی‌کم» در حبانیه -که منطقه‌ای بین رمادی و فلوجه واقع است-  این وظیفه را عهده‌دار بودم. البته پیش از این هم و در آن زمان که در مدرسه الحضره المحمدیه درس می‌خواندم، در مسجد صحابه در کولی کم سخنرانی می‌کردم. جالب است که وقتی من در آن سن و سال برای امامت جماعت و سخنرانی به مسجد می‌رفتم، راننده تاکسی از اینکه من با این سن و سال در آن مسجد خطابه و سخنرانی می‌کنم، شگفت زده شده بود و این جریان البته مربوط به سال 1997 بود.

در این سال بود که من فعالیت‌های تبلیغی خود را در مساجد شهر الانبار آغاز کردم. من همزمان با اینکه در مساجد کار تبلیغی و سخنرانی را داشتم، در دانشکده تربیت مبلغین یا همان دانشکده امام اعظم نیز درس می‌خواندم. در سال 2001 یا 2002 بود که من فارغ التحصیل شدم و بعد از فارغ التحصیلی خودمان را باید به خدمت سربازی معرفی می‌کردیم. من مدارک تحصیلی و گزارش تحصیلی‌ام را دادم و اجازه یافتم که دوره کارشناسی ارشد را بخوانم که آمریکا دست به اشغال عراق زد.

بنابر این از ادامه تحصیل منصرف شده و همچنان به فعالیت‌های تبلیغی خود در «کولی‌کم» ادامه دادم. بعد از مدتی به مسجد الامام مرتضی علی ابن ابی طالب علیه السلام در منطقه نساف فلوجه منتقل شدم. این منطقه یک منطقه روستایی است که اکثریت ساکنین آن از عشیره ما یعنی عشیره بحاته هستند. آقای مجد آلوسی و پدرم حاج نوری جاسم و برخی بزرگان و افراد صالح دیگر بر این مسجد نظارت داشتند. این مسجد در سال 1998 افتتاح شد. یعنی افتتاح این مسجد با آغاز درس‌های من در دانشکده تربیت مبلغین هم زمان بود.

در زمان اشغال، دیگر من از شخصیات بارز فلوجه شده بودم و تقریبا همه من را به دلیل خطابه‌ها و فعالیت‌های تبلیغی و دینی‌ام می‌شناختند. و به مسأله مقاومت و مبارزه علیه اشغالگر اهمیت زیادی قائل بودم. اولین راهپیمایی که در فلوجه برگزار شد، من یکی از افراد سازمان دهنده آن بودم.

در دوره اشغال ؟

شیخ نوری: بله در دوره اشغال عراق توسط آمریکا. بعد از اینکه آمریکا، عراق را اشغال کرده و وارد فلوجه شد، زنی را در روز عروسی‌اش بازداشت کردند. این خانم از عشیره معاوید بود. قضیه از این قرار بود که همسر این خانم از سوی آمریکایی‌ها تحت تعقیب بود و این آقا در روز عروسی‌اش از دست آمریکایی ها متواری شد و آمریکایی‌ها هم عروس را به عنوان گروگان بازداشت کردند. من در آن زمان، در اوج جوانی بودم و از این اتفاق بسیار متأثر شدم و نتوانستم از کنار این مسأله به سادگی عبور کنم. طبیعتا در آن دوره به شدت طرفدار مقاومت در برابر اشغالگران آمریکایی بودم. با خود فرض کردم که اگر این خانم خواهر من یا خانم من یا مادر من بود، چه کاری باید انجام دهم؟ در آن زمان من شیخ  عامر ابو عبیده از منطقه خالدین و شیخ محمود آلوسی (برادر سید عبدالقادر آلوسی) با من همراه بودند.

آن زمان به همراهی برخی از علمای فلوجه همچون شیخ جمال نزال و شیخ کمال نزال – که بعدها به دست القاعده و آمریکایی‌ها به شهادت رسیدند- انتفاضه‌ای را در فلوجه علیه اشغالگران آمریکایی به راه انداختیم. مردم در  اولین راهپیمایی که در فلوجه راه انداختند خشم و نفرت خود را از اشغال کشور نشان دادند.

این اعتراضات مردمی از سوی جهادگرایان سلفی رهبری شده بود؟

شیخ نوری:خیر، توسط جریان تصوف رهبری می‌شد. اولین اعتراض و اولین شراره‌های اعتراض علیه اشغالگران آمریکایی که در فلوجه روی داد، توسط جریان متصوفه سامان‌دهی شد و اساسا در فلوجه آن زمان جریان‌های جهادگرا به معنای امروزی وجود نداشت. سپس ما در میدان بزرگ «احتفالات» (جشن‌ها) در فلوجه تجمع کردیم. و سید عبد القادر آلوسی نیز همراه ما بود. او در این اجتماع خطاب به آمریکای اشغالگر شعر تکان دهنده‌ای خواند که هنوز هم ابیات آن را به یاد دارم. آمریکایی‌ها در اطراف و گرداگرد ما بودند که آلوسی این اشعار را خطاب به آنان می‌خواند و ما هم علیه آمریکا شعار می‌دادیم.

آیا می‌شود متن این قصیده را برای ما بخوانید؟

شیخ نور : بله، این قصیده‌ای که سید آلوسی سرود. او قصاید زیادی دارد که همه مکتوب و موجود است. این شعر، از جمله اشعاری بود که مردم فلوجه را علیه اشغالگران آمریکایی بیدار کرد.

ابن الرجیم و ابن بنته / طاغوته نسبا و جبته

لم یدر إذ أم العراق / یسوقه الباری لموته

فالوقت وقت المصطفی / لم تخلق الدنیا لوقته

فلئن تسلط برهة / فبذنبنا الماضی و مقته

فلقد ترکنا سابقا / عدل النبی و اهل بیته

فأرتجیه من الدعی / یهم یغرینی بسحته

و کبیر اصنام الطغاة / و کل منحوت بنحته

فوحق شیبات الرسول /  و خلقه العالی و صمته

لا لن أذل لکافر / لا لن اقدس یوم سبته

همانطور که گفتم من از جمله جوانانی بودم که در مقاومت علیه اشغالگر نقش داشتم که باعث افتخار من است. از جمله جوانانی بودم که علنا قیام کردند نه اینکه از پشت پرده مخالفت خود را با اشغالگران اعلام کنند. در آن زمان سخنرانی‌های بسیار تندی ایراد می‌کردم که ضبط می‌شد و در میان مردم دست به دست می‌گشت و هنوز هم آن سخنرانی‌ها را به یاد دارم. اولین اعتراضات در فلوجه اعتراضات خودجوش مردمی بود که به عنوان مثال کسبه و بازاری های بازار «النزیزه» بودند نقش پررنگی داشتند. اکثر بازاری های نزیزه از محله جولان هستند و سید آلوسی هم از منطقه جولان بود و در آن جا مسجد و مدرسه داشت.

پس شما هم از اهالی محله معروف «جولان» هستید؟

شیخ نوری: بله ما هم در محله جولان بودیم و بعد در سال 2013 به منطقه حدیثه نقل مکان کردیم که چرایی آن را خواهم گفت. ما از ساکنین قدیمی محله جولان بودیم و محله جولان بیش از دیگر مناطق در مقابل اشغالگران از خود مقاومت نشان داد. و این محله، بیش از دیگر محله‌ها، در راه مبارزه با اشغالگران شهید داده است. برخی از اعضای خانواده ما هم شهید شدند. عموی من به دست آمریکایی ها به شهادت رسید. برادر سید عبدالقادر آلوسی یعنی سید محمود آلوسی شهید شد. شهدای زیادی از این محله بودند.خود من روزی که در سال 2005 و پس از اولین جنگ فلوجه به دست نیروهای آمریکایی بازداشت شدم، صدها متر با ماشین روی زمین کشانده شدم. در آن زمان من امام جماعت مسجد نبی یوسف علیه السلام بودم.

این اعتراضات مردمی از سوی سلفی‌های به اصطلاح جهادگرا رهبری شده بود؟

شیخ نوری : ابداً !اساسا در فلوجه آن زمان جریان‌های جهادگرا به معنای امروزی وجود نداشت. مقاومت ضداشغالگری از سوی مردم و علمای شهر بود، ولی جریان‌های تکفیری جهادگرا اساسا هنوز وجود خارجی نداشتند. در آن دوره اعتراضات مردمی علیه اشغالگران و راهپیمایی‌های علنی، اساسا توسط جریان تصوف رهبری می‌شد. اولین اعتراض و اولین شراره‌های اعتراض علیه اشغالگر آمریکایی که در فلوجه روی داد، توسط جریان متصوفه سامان دهی شد.  شعارها و فریادهای مردم در تظاهرات‌ها و در مساجد که در آن زمان شاهدش بودیم رنگ و بوی تصوف داشت.  در فلوجه تا سال 2004 مردم افکار و ایده مکتب تصوف را داشتند. مکتب تصوف یک مکتب تربیتی است که از مکتب اهل بیت علیهم السلام نشأت گرفته است. و این واقعیت بر همگان آشکار است. اغلب مردم فلوجه در فقه پیرو فقه شافعی و در سلوک و تربیت پیرو مکتب اهل بیت علیهم السلام هستند.

پس جریان‌های سلفی به اصطلاح جهادگرا از کجا سربرآوردند؟ ما همه شاهد بودیم که فلوجه و رمادی خاستگاه و پایگاه اصلی فعالیت این جنبش‌ها در دوره اشغالگری و البته تاکنون بوده است. و این مسأله‌ای است که هر انسان منصف و مطلعی آن را تایید می‌کند.

شیخ نوری: عرض می‌کنم. ماجرای ظریفی دارد. زمانی که اشغالگران دریافتند که در فلوجه با مقاومت مردمی روبرو شده‌اند که طبیعتا به دلیل بافت مردمی‌اش و وجود پایگاه در درون مردم منطقه نمی‌توان با آن به مقابله برخواست، القاعده را وارد میدان کردند. عناصر القاعده در آن زمان اساسا عراقی نبودند و از سوریه آمده بودند. اینها در واقع نیروهای اطلاعاتی آمریکایی و انگلیسی بودند که به نام سلفی و وهابی وارد فلوجه شدند و مصیبت از همین جا آغاز شد. در اینجا قصد ندارم از جزئیات عملکرد و جنگ‌هایشان صحبت کنم ولی خلاصه بگویم که آنها توانستند با زور اسلحه و اعمال خشونت، این فکر ناسالم را وارد عراق و وارد فلوجه کنند. آنها که با زور سلاح آمده بودند، سازمان «توحید و جهاد» را به وجود آوردند.گروهک التوحید و الجهاد در سال 2005 در فلوجه تشکیل شد. ما در آن زمان در صف مقاومت مردمی که مسلک تصوف داشتند، فعالیت داشتیم. گروهک توحید و الجهاد در سال 2004 و 2005 با رهبری عمر الحدید فعالیت خود را آغاز کرد.

عمر الحدید اصالتا اهل فلوجه بوده است، اما در جنگ‌های افغانستان شرکت داشته و در خارج از عراق با تفکر سلفیت جهادی آشنا شده بود. او بود که پای بیگانگانی همچون ابو مصعب الزرقاوی را به عراق بازکرد. زرقاوی در فلوجه چندان شناخته شده نبود، بلکه در استان‌های دیالی و الانبار شهرت داشت، اما در میان مردم ظاهر نمی‌شد تا شخصیت اسطوره‌ای خود را حفظ کند. قبلا هم گفتم که تفکر تصوف در فلوجه تفکر غالب بود و تفکر وهابی که وارد شد، با روحیه مردم هم سازگار نبود.

اولین اقدامات القاعده پس از شکل‌گیری در عراق

در این صورت آن‌ها چطور توانستند به قدرت اول فلوجه و استان الانبار تبدیل شوند؟

شیخ نوری: وقتی القاعده وارد منطقه رمادی و فلوجه شد، برای ارعاب مخالفان و سرکوب هر آن کسی که با ایده‌های ایشان مخالف بود، دست به قتل و ترور زدند. از بس که خون‌های ناحق به زمین ریخته شد، دعای مردم هم به آسمان نمی‌رسید. در واقع القاعده با سیاست ارعاب و زور بر اوضاع تسلط یافت و به جان نیروهای مقاومت مردمی و نیروهای پلیس افتاد. القاعده در یک دوره دو ساله تعداد زیادی از علما و مسؤولان و چهره‌های بارز فلوجه را ترور کرد. القاعده در آن زمان هر کسی را که می‌خواست به راحتی از بین می‌برد. به عنوان مثال به او تهمت ارتداد می‌زدند و سپس وی را می‌کشتند.

به اسم می‌توانید نام ببرید؟

شیخ نوری: بله! به عنوان نمونه شیخ حمزه و شیخ عثمان العیساوی مفتی فلوجه را کشتند. شیخ کمال نزال امام و خطیب مسجد را در سال 2006 به جرم اینکه مرتد است و با نیروهای پلیس و به زعمشان با حکومت صفوی همکاری دارد، به قتل رساندند.. شیخ حمزه یکی از مبلغین اهل تسن فلوجه بود زمانی که از نماز عشاء باز می‌گشت، به قتل رساندند. ده‌ها نفر از علمای اهل سنت در فلوجه به دست القاعده کشته شدند. گفتم که شیخ حمزه و شیخ کمال نزال و شیخ عبد الستار عذافه الجمیلی امام جماعت مسجد الفرقان فلوجه را به قتل رساندند. یک فرد انتحاری که کمربند انفجاری به خود بسته بود، شیخ عبدالستار را ترور کرد. شیخ عباس العیساوی مفتی فلوجه را القاعده درسال 2006 ترور کرد. شیخ عیسی نواف که از عشیره خود ماست، و امام جماعت مسجد عبد الرحمن بن عوف بود، در سال 2006 به دست القاعده به قتل رسید. شیخ عمر سعید حرانی امام جماعت مسجد اسامه بن زید در منطقه بوعلوان در سال 2006 به دست القاعده کشته شد.

شیخ عبد الستار عذافه الجمیری امام جماعت مسجد رقیب در سال 2007 به قتل رسید و اگر بخواهیم تک تک نام ببریم این فهرست بلند بالاست. این شیوخی که نام بردم، همه‌شان از لحاظ فکری هم با القاعده مخالف بودند و هم با اشغالگران آمریکایی مخالف بودند. این شیخ عبد الستار عذافه همکار من بود که در سال 2005 به طور بی رحمانه‌ای توسط اشغالگران دستگیر و بازداشت شد.

مطلبی که می‌خواهم برای ملت‌های جهان و برای جویندگان حقیقت توضیح دهم این است که شهر فلوجه دو بار مورد تهاجم واقع شد. یک بار توسط اشغالگران آمریکایی مورد حمله قرار گرفت و بار دوم از جانب نوکران آمریکا یعنی القاعده و گروه‌های دنباله‌رو القاعده و تندروها و تکفیری‌ها مورد تهاجم قرار گرفت و بار سوم هم توسط داعش و گروه‌های تکفیری مورد هدف قرار گرفت. من خلاصه بگویم در سال 2005 همراه با تعداد زیادی از همکارانم یعنی مبلغین و ائمه مساجد مانند شیخ عبد الستار عذافه و شیخ عامر ابو عبیده که در انتفاضه اول، با من همراه بود، شیخ فداوی و شیخ جمال نزال و شیخ عامر زغراری و تعدادی دیگر از مبلغین  بازداشت شدم. در آن زمان علمای شیعه و سنی با هم در یک بازداشتگاه بودیم.

در کدام زندان ؟

شیخ نوری: در زندان ابو غریب و زندان بوکا

بوکا!  یعنی با ابوعمر البغدادی و  ابوبکر البغدادی با هم بودید؟؟!!

شیخ نوری:  (می‌خندد) البته من زیاد در زندان نماندم حدود 9 ماه یعنی کمتر از یک سال در زندان ماندم و آزاد شدم. همان روزی که آزاد شدم، برای مردم و عشایر فلوجه سخنرانی کرده و به آنها گوشزد کردم که خطر از دو جهت شما را احاطه کرده است: آمریکا یک خطر است و القاعده هم خطر دیگری است. این سخنرانی که سخنرانی معروفی هم بود در سال 2006 در  مسجد امام مرتضی علی(ع)، ایراد کردم. در این خطبه درباره فکر القاعده و خطر القاعده برای جوامع اسلامی و اینکه تفکر القاعده یک تفکر اصیل اسلامی نیست، بلکه تفکر وارداتی است و هیچ سنخیتی با اسلام و دین حق و دینی که پیامبر (ص) آورده ندارد، سخن گفتم. بعد از این سخنرانی بود که تحت تعقیب قرار گرفتم و توسط افراد ناشناس ربوده شدم و در زیر زمین به مدت چهار شبانه روز بازداشت و شکنجه شدم.

این کار از جانب چه کسانی بود؟

شیخ نوری: از جانب القاعده

آیا فایل صوتی آن سخنرانی معروف شما هنوز هم موجود است؟

شیخ نوری:  احتمال دارد که باشد. البته دلایل این ربایش موجود است. نشریه‌ای که جزئیات ربایشم را نوشته بود هم موجود است و من آن را در اختیار شما خواهم گذاشت.
مطلب دیگر اینکه همان مسجدی (مسجد امام مرتضی علی علیه السلام) که در آن سخنرانی کردم، بعد از  مدت کوتاهی از سوی القاعده به آتش کشیده شد و تصاویر آن نیز موجود است که اگر بخواهید در اختیارتان قرار خواهم داد.  بعد از آن حادثه، با ماشین بمب‌گذاری شده هم قصد ترورم را داشتند که به‌حمد الله از این سوء قصد جان سالم به در بردم.

       تصویر مسجد امام علی(ع) در شهر فلوجه که تروریست‌های القاعده آن را به آتش کشیدند.

 

بعد از این اتفاقات احساس کردم که ماندنم در فلوجه صلاح نیست و لذا همراه با خانواده ام به سوریه مهاجرت کردم و از سال 2007 تا پایان سال 2008 در آنجا بودم و در دمشق و در زبدانی ساکن شدم. تا این که در سال 2008 بعد مدتی اوضاع در استان الانبار بهتر شد و انتفاضه مردمی و قیام‌های عشایری موسوم به صحوات، به راه افتاد و شاخه‌های مسلح تکفیری به اصطلاح جهادگرا ضعیف شدند و از شهرها طرد شدند.

آن زمان بود که بار دیگر به فلوجه بازگشتم؛ بعد از سال 2008 هم مقاومت ضداشغالگری در سطح اندیشه و فرهنگ همچنان ادامه داشت، اگرچه این بار تبلیغات گسترده‌ای علیه القاعده صورت نمی‌گرفت؛ زیرا که تفکر القاعده و تفکر وهابی تکفیری همچنان در حال گسترش بود و تفکر تکفیری و افرادی که از این تفکر حمایت می‌کردند، در آن زمان قدرت گرفته بودند و خطر بزرگی به شمار می‌رفت. در هر صورت ما تقریبا تا سال 2013 در فلوجه باقی ماندیم. از سال 2008 تا 2013 من مرتب نسبت به تفکر وهابی تکفیری به مردم هشدار می‌دادم . به ایشان توضیح می‌دادم که این تفکر، یک تفکر وارداتی است که به عراق وارد شده است. زیرا عراق معروف است به مکتب شافعی و مالکی و حنفی و هیچگاه به وهابیت شهره نداشته است و مردم عراق چه شیعه و چه سنی با هم زندگی مسالمت آمیز داشته و با هم رابطه خویشاوندی دارند. و حتی عشیره خود ما، نیمی از آن در جنوب و در نجف و در ناصریه و شیعه هستند و نیمی دیگر هم در شهر انبار ساکن و سنی هستند و این فرهنگ عراقی است. ما دو مدرسه داشتیم یکی مدرسه آلوسی و دیگری مدرسه محمدی و در سال 2013 همیشه هشدار می‌دادیم که جنجال‌ها و شورش‌ها و تظاهرات‌های تندروها -که در آن زمان مجددا فعال شده بود-  احتمال تسلط مجدد القاعده را بر شهر و منطقه افزایش داده و تجربه تلخ سوریه را به عراق هم خواهد کشاند. این گفتمانی بود که بنده و سید آلوسی و برخی از دیگر همفکرانمان دنبال می‌کردیم که در این راه مشکلات زیادی هم تحمل کردیم.

در شراطی که من درباره ظهور مجدد القاعده هشدار می‌دادم در نیمه شبی در سال  2013 خانه من در نیمه‌های شب مورد تهاجم افراد مسلح قرار گرفت. نصف شب وقتی در را کوبیدند، من رفتم و از پشت در دیدم که عده‌ای هستند که صورت‌هایشان را پوشانده و مشخص بود که نیروهای امنیتی نیستند. همچنین مشاهده کردم که کنار دیوار نردبان گذاشته بودند تا بتوانند داخل خانه شوند. تلاش ایشان برای وورد به منزل به درگیری مسلحانه به مدت ده دقیقه انجامید. 

پس نیروهای امنیتی و پلیس کجا بودند؟  فلوجه شهر آنقدر بزرگی نیست که حضور نیروهای امنیتی نیاز به ده دقیقه زمان داشته باشد.

شیخ نوری: ما با پلیس تماس گرفتیم و اطلاع دادیم ولی آن‌ها بسیار دیر رسیدند. البته در آن زمان سیستم نیروهای امنیتی و پلیس دچار فساد مالی بود و در اینگونه موارد، به جای اینکه پلیس افراد باندهای تبهکار را دستگیر کنند، نیروهای مردمی را دستگیر می‌کردند. بعد از این حادثه، رویداد دیگری برای سید آلوسی اتفاق افتاد که بعد از آن حادثه تصمیم به خروج از فلوجه و مهاجرت به شهر حدیثه در غرب استان الانبار و مجاورت مرزهای سوریه گرفتیم.

آن زمان شما در فلوجه دقیقا چه می‌کردید؟

شیخ نوری: من در آن سال امام جماعت مسجد یونس پیامبر علیه السلام در داخل شهر بودم.

ادامه دارد .../۹۹۴/ب۱۰۱/ف

منبع: تسنیم

ارسال نظرات