۲۴ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۸:۳۶
کد خبر: ۵۱۷۹۸۳
جریان‌شناسی طب اسلامی/ بخش اول؛

طب اسلامی در دام «بی ضابطگی» و «اخباری‌گری»

مدیر مؤسسه «طبنا» گفت: اگر نگاه به مقوله مبدأ خلقت و سير تاريخ بشر اصلاح نگردد، جدا انگاری تمام علوم از دين، از جمله علم طب، سرنوشت محتوم ما است.
علی امیری طب اسلامی علی امیری طب اسلامی

اشاره: چند سالی است که طب اسلامی در جامعه و به خصوص در میان طلاب از جایگاه خاصی برخوردار شده است. در این میان افراد مختلفی با دیدگاه‌ها و مبانی  متفاوتی در جهت ترویج طب اسلامی فعالیت می‌کنند. یکی از افراد فعال در حوزه طب اسلامی، حجت الاسلام علی امیری، مدیر مؤسسه «طبنا، تخصصی فقه‌الطب» است که از ناقدین جریان معروف  طب اسلامی به شمار می‌رود. بیشترین انتقادی که وی به این جریان دارد بحث اخباری گری و استفاده از تمام روایات طبی در طریق استنباط است. خبرنگار خبرگزاری رسا با این کارشناس طب اسلامی گفت ‌و گویی کرده که بخش اول آن در  ذیل تقدیم خوانندگان می‌شود.

 

رسا ـ با سلام و خسته نباشيد خدمت شما، به عنوان سوال اول بفرماييد كه علم طب از چه جایگاهی در اسلام برخوردار است و شما چه تحلیلی درباره نسبت طب و دين دارید؟

با عرض سلام و خداقوت به شما و همكاران گراميتان در خبرگزاری رسا. معتقدم مهمترين مَدخل مباحث مرتبط با علم و دين، به خصوص فهم نسبت علم طب با دين، بحث از مبدأ خلقت و بررسی نقطه آغاز سير تاريخ بشر است. بر همين اساس است كه درک درست از رابطه طب با شريعت شكل خواهد گرفت. قائل شدن به مبدأيی حيوانی و داروينيستی برای نسل بشريت، بستر تفكری را شكل می‌دهد كه نتيجه اش محصور شدن تمام علوم در تجربه بشری و هموار شدن راه الحاد و حذف شريعت است. كسی كه در چنين فضای فكری تنفس می‌كند - كه البته غالب فضای دانشگاهی و پزشكی ما همين‌گونه است - ناگزیر شكل گيری همه علوم را نتيجه تجربه بشری خوانده و منطقا می‌پذيرد كه بیشتر دستورات و سُنن معصومين(ع) در حوزه سلامت و طب، سراسر عقب ماندگی و پشت كردن به پيشرفت‌های علمی روز است. فلسفه اينكه می‌بينيد يك اقتصاددان در يك برنامه تلويزيونی سخن از جدايی اقتصاد از دين و اسلام می‌زند، بی شک در حيوان انگاری مبدأ خلقت است.

در واقع انديشه «تكامل» از اصلی ترين مقومات تمدن فعلی و پزشكی نوين است كه البته نتيجه اش هم بيگانه دانستن علم از دين و در نتيجه جدايی طب از دين است. معتقد شدن به اين كه انسان از عهد ميمون بوده است و ابزار و آلات زيستن را كم كم ساخته و با تجربه و آزمون، راه زندگی كردن را يافته و در هر عصری از عصر سابق پيشرفته تر شده و در نهايت در دوره رنسانس به غايت‌القصوای پيشرفت و تمدن رسيده است، لازمه اش اين است كه تمام علوم و دانش های امروز را از جمله پزشكی از مترقی ترين و متكامل ترين علوم بداند و در بالاترین مرتبه دانش حساب كند. به دنبال همين القای تفكر است كه طب نوين تمام مكاتب طبی را تحقير می‌كند و قبله‌ای جز خود باقی نگذاشته است.

طبيعی است كه چنين ذهنيتي، بستر روانی مناسب برای پذيرش ديدگاه‌هايی از اين دست می‌تواند باشد كه «دين وظيفه اش هدايت است و اساسا متكفل سلامت و طب نيست» و يا «بايد دستورات طبی و بهداشتی دين متناسب با ترقی های دنيای مدرن به روز و كارآمد كنيم» و يا «امروزه چنين اقتضاء می‌كند كه از دين طور ديگری برداشت كنيم تا از مسير پيشرفت بشر عقب نمانيم».

اگر نگاه به مقوله مبدأ خلقت و سير تاريخ بشر اصلاح نگردد، جدا انگاری تمام علوم از دين، از جمله علم طب، سرنوشت محتوم ما است و در يك كلام طب نوين و سياست های مرتبط با سلامت در اين تمدن مدرن، محصول انحراف بشر از ريل گذاری های انبيای الهی و معصومين علیهم‌السلام  است.

رسا ـ پس با اين اوصاف بايد بگوييم كسی كه نقطه آغاز تاريخ بشر را با نگاهی داروينيستی تحليل كند، نمی‌تواند بپذيرد كه منشأ طب وحيانی است. حال سوال اين است كه به نظر حضرتعالی چه تفكری بستر قبول وحيانی بودن علم طب است؟

از نظرگاه اسلام،  بلكه تمام اديان الهی، تبار انسان و اصل و ريشه همه ما به يك پيامبر الهی كه نه تنها عالم به همه علوم و بلكه عالم به همه فنون و مهارت‌های معاش و دنيای ماده بوده است، برمی‌گردد. بنده به جدّ عرض می‌كنم كه در عرصه معاش و حيات مادی و آنچه كه ضرورت حيات بشمار می‌آيد- از جزئی ترين امور تا پيچيده ترين مسئله - همه و همه از طريق انبياء و رسولان به انسان آموخته شده است.

بعضی فكر می‌كنند خداوند بين دين و دنيا تفكيک كرده و انبياء را متكفل دين و انسان‌ها را متصدی دنيا قرار داده است تا با تجربه خود معاش مادی را رقم بزنند! اينان متوجه نيستند كه اگر خداوند جزئيات معاش و علومی از جمله طب را، از طريق انبياء به مردم منتقل نمی‌كرد،‌ بدون شک حيات بشر در نقطه آغاز خلقت دچار انقراض و نابودی می‌شد.

با معتقد شدن به تفكری كه مبدأ خلقت و نقطه آغاز تاريخ بشر را، عالم علی الاطلاق به نام حضرت آدم (علی نبينا و آله و عليه السلام) می‌داند و سير تكامل اين عالم ماده و علوم معاش را با تمدنی كه انبياء(علیهم السلام) رقم زدند، می‌داند، بديهی است كه علوم مهم و اساسی مثل طب را، كه ضرورت حيات به آن متكی است، توقيفی و وحيانی بشمارد.

بنابراین ما قطعا قائل هستيم علم طب از اساس بايد وحيانی و الهی باشد و بنابر معنای عام اسلام، علم طب نمی‌شود اسلامی نباشد. ما به طب اسلامی معتقد هستیم؛ چون به اين دو آيه شريفه معتقديم:‌‌ «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا» و «عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ». عمیقا معتقديم علم طب متوقف است بر وحی! متوقف است بر دو لبان مبارک انبياء و معصومین (ع)! و یگانه طریق تحصیل آن‌ را به تعبير شيخ مفيد «السمع عن العالم» می‌دانم و بس!

رسا ـ يعنی به اعتقاد شما علوم و دانش های بشری امروز، مانند پزشكی، صنايع، كشاورزی، دامداری، نجوم و ... كه امروزه به اوج تكامل خود و به منتهای ابزار آلات و تكنولوژی رسيده اند تداوم طبيعی همان تمدن انبياست و منشاء وحيانی دارند؟

خير، به هيچ عنوان. ببينيد از يك منظر، تاريخ به قبل و بعد از رنسانس تقسيم می شود. از اول بشريت تا دوره رنسانس تغييرات و تحولات در علومی مانند علم طب، بسيار اندك و جزئی بوده است. آن تغييرات اندك هم با توجه به شدت و ضعف نياز های هر عصر و يا مواجهه با حوادث گوناگون طبيعی و اجتماعی بوده است، نه مربوط به دخل و تصرف و تغيير امور در خلقت.

از دوره رنسانس به بعد، با دستمايه قرار دادن علوم و فنون انبياء(ع) و با اتكاء به دانش های متقدم معصومين(ع) در حوزه علوم طبيعی از جمله طب، و صد البته با ضميمه كردن خودسری های انسان در گسترش بی ضابطه دانش‌های تجربی و زيستی كه بعضا برای ارضای حس كنجكاوی بشر در درک واقعيات هستی است - كه البته علت اصلی اين امر به خود بنيادی و هواپرستی بشر جديد برمی‌گردد - در نهايت علم طب و سلامت و همچنين دانش های مرتبط با آن، به جايی رسيده است كه الآن بلای جان انسان‌ها، و يک مخاطره جدی برای بشريت شده است و كل جوامع را در معرض بحران‌های عظيم قرار داده است. با يك نگاه گذرا به آمار سن مرگ و مير انسان‌ها و شيوع ابتلاء به انواع امراض صعب العلاج و سرطان و مشكلات عديده روحی و روانی و جسمی، كه بيشتر از همه در جوامع به ظاهر متمدن و به ظاهر پيشرفته است، گويای اين مهم است.

رسا ـ لطفا درباره تعبير «السمع عن العالم» كه شيخ مفيد در باب وحيانی بودن علم طب فرموده است و شما به آن اشاره فرموديد، بيشتر توضيح دهيد.

شيخ مفيد(ره) كتابی به نام «تَصحیحُ الاعتقاد» دارد. این کتاب، در واقع در نقد و بررسی كتاب «الاعتقادات» شیخ صدوق نگاشته شده. همانطور كه از نام كتاب پيداست شيخ مفيد اين كتاب را برای تصحيح بعضی از اعتقادات شيخ صدوق نگاشته است كه در برخی موارد اعتقادات شيخ صدوق را ردّ یا اثبات می‌كند.

شيخ صدوق در باب چهل و چهارم كتاب «الاعتقادات» در مورد اعتقاد شيعه به احاديث طبی، نكات دقيق و ارزشمندی را بيان می‌کند. تمام سخن ايشان در اين باب، بيان دلائلی است كه به سبب آنها نمی‌شود به همه احاديث و روايات طبی استناد كرد، اين سخن در جای خود و با قرائت صحيح از آن، كاملا درست و متين است؛ اما تعريض‌های شيخ به روايات طبی باعث شده است عده‌ای تصور كنند شيخ صدوق مخالف وحيانی بودن علم طب و روايات طبی است. از این‌رو شيخ مفيد در كتاب «تَصحیحُ الاعتقاد» نسبت به اين مسئله واكنش نشان می‌دهد و به اصطلاح دفع دخل كرده و برای اينكه كسی از اين سخنان شيخ استنباط غلط نكند، به صراحت می‌فرمايد:  «الطب صحيح و العلم به ثابت و طريقه الوحی و انما اخذه العلماء به عن الانبياء و ذلك انه لاطريق الی علم حقيقه الداء الا بالسمع. و لا سبيل الی معرفه الدواء الا بالتوقيف. فثبت ان طريق ذلك هو السمع عن العالم». شيخ مفيد صراحتا بيان می‌دارد كه اعتقاد شيعه در باب روايات طبی اين است كه راه كسب و ايجاد علم طب، فقط وحی است و پزشكان -که منظور اطبا و حكمای قديم است - طب را از پيامبران (ع) اخذ كرده‌اند، زيرا دانستن حقيقت دردها و امراض، راهی ندارد جز شنيدن از معصومين (ع)، شناخت دارو و دواء هم، راهی ندارد جز توقيف! و در واقع يگانه طريق تحصيل آن «السمع عن العالم» است، يعنی شنيدن از معصوم.

جالب است كه بدانيد غالب متون تاريخی شيعه و سنی مانند مروج الذهب،‌ قصص الانبياء،‌ تاريخ كامل، تاريخ يعقوبی و ناسخ التواريخ همچنين بخش قابل توجهی از آيات و روايات، بيانگر نقش انحصاری انبياء در تعليم و آموزش فنون دنيوی و امور مربوط به معيشت و مسائل مهم علوم طبيعی از جمله طب و مسائلی از اين قبيل است و خداوند به هيچ عنوان انسان را به تجربه خود و آزمون و خطای بشری وانگذاشته است. جالب است نسبت به اين مسئله هم حكمای سابق تصريح داشته‌اند. از جمله جناب عقيلی در كتاب «خلاصه الحكمه» در بخش «در بيان ابتدای ظهور صناعت طب» به صراحت می‌نويسد: «حقيقت جميع علوم حقيقيه و غير حقيقيه و صناعيه و علميه و عمليه، ابتدا بر «حضرت آدم ابو البشر»- على نبينا و آله و عليه السّلام- به حكم آيه كريمه «وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الأسْمَآءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَه‏» نازل و القا شده و بعد از آن، به حسب اختلاف ازمان و احوال مردم و احتياج ايشان، هر يك از علوم در ازمنه مختلفه از انبياء و اوصياء ايشان- قدس سرهم- ظاهر و صادر گشته‏...». توصيه می‌كنم تمام عزيزان اين بخش از كتاب خلاصه الحكمه را حتما مطالعه كنند.

رسا ـ با اين توضيحات اين سوال پيش می آيد كه اگر تمام علوم، از جمله علم طب به طور كامل از سوی اهل بیت(ع) به بشريت آموخته شده است، پس چرا در سيره معصومين و روايات و يا در تاريخ اسلام نمی‌بينيم كه ائمه طاهرین(ع) و يا پيامبر اكرم(ص) به صورت مدون به مردم كشاورزی، صنعت، فنون امرار معاش و حتی طب و پزشكی و ... تعليم دهند؟

سوال بسيار خوبی است. اولا بايد بين دوره انبياء و رسولان(ع) با دوره اسلام و اهل بيت(ع) فرق قائل شد. حتی بنابر روايات بايد در تقدم تعليم اين علوم و فنون بين انبياء(ع) متقدم با انبياء (ع) متاخر هم فرق گذاشت. بايد دقت داشت اين دست از علوم و فنون از جمله آنها علم طب، سينه به سينه و دوره به دوره از تمدن های انبيايی به مردم زمان صدر اسلام و اهل بيت(ع) منتقل شده بود و اين امور ضرورت حيات بشر محسوب می‌شوند و در واقع قوام زندگی بشر به آن متكی است؛ مثلاً مردم صدر اسلام، از طريق آموخته های انبيای الهی(ع) پيشين می‌دانستند كه چگونه بايد كشاورزی كنند، به بركت انبياء(ع) می‌دانستند كه چگونه بايد آهنگری، دامداری، خياطی و معماری كنند؛ حتی می‌دانستند چگونه بايد مناسبات نجومی را تحليل كنند و بسياری از امور ديگری كه مرتبط با ضرورت حيات و يك تمدن متعادل است، در دست اين مردمان بوده است. به همين دليل ائمه طاهرین(ع) و پيامبر خاتم(ص) به نسبت انبياء پيشين كمتر به اين دست از مسائل می‌پرداختند، چون ضرورتی برای پرداختن به آن نمی‌ديدند.

وقتی مخاطب شما از كشاورزی و دامداری و ... اطلاع دارد،‌ ديگر ورود به اين مسائل ضرورت ندارد. بعضی گمان برده‌اند اين علوم چون به تجربه بشر واگذار شده؛ از این‌رو ائمه اطهار(ع) كمتر به آن ورود كرده‌اند. اين تحليل، تحليل ناقص و اشتباهی است.  همان طور كه بيان شد چون اين علوم و فنون در دست مردم بوده است - البته آن هم به بركت انبياء بوده است - كمتر به آن پرداخته‌اند. اما با اين حال باز هم شاهد اين هستيم كه در علم شريف طب، به دليل اهميت و حساسيتی كه اين موضوع داشته است و همواره با جان و سلامتِ تن و جامعه گره خورده است، ائمه(ع) در مورد بسياری از مسائل ريز و كلان در حوزه علم طب و مسائل مرتبط با سلامت جسم و روان و جامعه ورود كرده‌اند و سخنان مهمی بیان کرده‌اند. به گونه ای كه در حال حاضر در كتب معتبر و موثق شيعی چندين هزار روايت در اين باب موجود است كه ما معتقديم هر كدام از آنها به مثابه ستاره هايی نورانی است  كه در دل ظلمات تمدن مدرن و مدرنيته می‌تواند راهبر ما باشد.

نمی شود به حاکمیت دینی معتقد بود و به طب اسلامی فکر نکرد

ما به طب برآمده از آموزه‌های وحيانی معتقديم. ما به طبی برآمده از شريعت و سنن انبياء (ع) كه در دست گذشته‌گان بوده است معتقديم؛ چون به حكومت دينی باور داريم و به حقوق اسلامی، اقتصاد اسلامی، فرهنگ اسلامی و اساسا علم اسلامی معتقدیم. اصلا نمی‌شود معتقد به تشكيل و ايجاد حکومت اسلامی بود، اما به طبی برآمده از متون اسلامی معتقد نبود. بدون شک يكی از مهم‌ترين اركان يك حكومت، سياست گذاری‌های حوزه طب و سلامت آن حكومت است. ميزان اين اهميت را می‌شود از درصد بودجه كشور در حوزه طب و بهداشت فهميد كه بعضا تا نيمی از بودجه كشور متعلق به اين حوزه است؛ یعنی اگر شما به تشكيل حکومت اسلامی باور داريد،‌ ناگزیر باید تمام اجزای تشكيل دهنده آن حكومت را هم برآمده از اسلام و يا دست كم مورد تاييد اسلام بدانيد. چطور می‌شود ادعای تشكيل حكومت اسلامی را داشته باشيم، اما اعتقادی به اقتصاد و فرهنگ و طب اسلامی نداشته باشيم. اين يك تناقض آشكار است. همين جا لازم می‌دانم اين نكته را متعرض شوم كه ما به طب اسلامی با قرائتی فقاهتی و اجتهادی معتقديم و متاسفانه آنچه در سال‌های اخير شاهد آن هستيم قرائتی با مسلك اخباری از متون دينی است كه به طب اسلامی ضربه می‌زند و كمر اين طب را خواهد شكست.

رسا ـ يعنی شما معتقد هستيد جريانات موجود طب اسلامی كه برخی از طلاب و روحانيون هم در همين فضا‌ها فعال هستند، جريان حقيقی طب اسلامی نيست و با قرائتی اخباری شكل گرفته است؟

بله دقيقا. بگذاريد قدری صريح عرض كنم. جريانی كه امروز شاهد آن هستيم، جريانی است كه بنيان‌های فكری متزلزل و مبانی سقيم فراوانی دارد و اساسا بر پايه فقاهت بر متون دينی بنا نشده است و بيشتر شبيه به يك روخوانی از مرویات مجعوله و ماثوره است تا يك اجتهاد كاربردی! به عبارت ديگر روش شناسی فهم اين جريان از متون دينی دچار اشكال و اشتباهات اساسی است. جريانی كه روش شناسی فهمش دچار آسيب باشد، به هيچ عنوان نمی‌تواند به واقع برساند. اين چنين جرياناتی مانند سواركارانی هستند كه بر مركبی تندرو نشسته‌اند؛ اما چون نقشه رسيدن به مقصد را نمی‌دانند و از مسير‌های پر پيچ و تاب راه بی اطلاع هستند، هر حركت آنها، چيزی جز دور شدن از مبداءشان و گرفتار شدن در بيراهه ها نيست. به تعبير امام صادق (ع) ُ الْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ طَرِيقٍ لَا يَزِيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ إِلَّا بُعْداً.

هر چند بنده معتقدم اين جريانات سخنان درست و حق زيادی هم دارند؛ اما چون اساس روش تفكری اين‌ها غلط و بر پايه تسامح بنا شده است، نتيجه‌اش جز منهج و مسلكی شبيه به اخباری‌های افراطی نمی‌شود. بدون ضابطه پرداختن به روايات، ساده انگاری ظرائف و دقائق روايی، ظهورگيری هايی بعضا كودكانه و غلط و سرانجام استنباط هايی مخلوط از گزاره های صحيح و باطل، نتيجه ايست كه اين روش تفكری به بار می آورد. مَثَل منهج و مسلك حاضر، مَثَل عمارتی است با ظاهری مجلل و زيبا، كه پی و بنايش بر آب نهاده شده است. با چنين وضعی سكونت در اين عمارت، يعنی دست شستن از باقی عمر خود!  فلذا اين ساختمان بنا شده هيچ راه چاره ای ندارد؛ جز تخريب و ساخت بنايی جديد!

کتاب‌های طب الائمه ابنا بسطام، طب النبی و رساله ذهبیه معتبر نیستند

اين عزيزان كه البته بعضی از سرحلقه‌ها و ليدرهای اصلی اين جريان از دوستان قديمی و همكاران سابق ما هم هستند، گمان برده‌اند توقیفی بودن علم طب و وحيانی بودن آن، یعنی موثق دانستن همه روايات موجود و قرار دادن آنها در عملیات استنباط! ما معتقديم جایگاه اعتبار سنجی روايات و رساله های حديثی، در اين جريان اخباری مسلك به هيچ عنوان رعايت نمی‌شود. در حال حاضر ما با يك افسار گسيختگی نوينی نسبت به مرويات شيعی رو‌به‌رو هستيم. نمونه‌ای از اين افسار گسيختگی تسامح های افراطی و استنادات بی‌ضابطه به سه کتاب «طب الائمه»، «رساله ذهبیه» و «طب النبی» است. جالب است بدانيد بيش از نيمی از داروهای اساسی و دستوارت اصلی و درمانی اين جريان برگرفته از كتاب «طب الائمه» نوشته «ابنا بسطام» است كه بديهی است در چنين حالتی به هر حشيشی متشبث خواهند شد تا روايات اين كتاب از درجه اعتبار ساقط نشود.

هر چند می‌توان برای حدود يك پنجم از روايات كتاب طب الائمه(ع) مؤيداتی از كتب اوليه و معتبر شيعه يافت کرد، اما وجود آسيب‌های متنی فراوان از جمله عدم شباهت الفاظ و نوع بیان روایات در مقایسه با روایات اولیه و معتبر شیعه و ناسازگاری برخی روايات با بديهيات طبی، عدم نظم منطقی مشخص در چينش روايات و بعضا كلمات روايات، وجود تصحيف، وجود برخی عبارات غلط و بسيار اشكالات اساسی ديگری كه مجال پرداختن به آن نيست، سبب شده است از ارزش و اعتبار اين كتاب در حد زيادی بكاهد، تا جايی كه می‌توان به صراحت احتمال جعل و ساختگی بودن را نسبت به بعضی روايات آن مطرح كرد.

البته بايد گفت اين آسيب های ذكر شده تقريبا به هر سه كتاب وارد است اما شايد از جهاتی به روايات اين كتاب بيش از دو كتاب ديگر وارد باشد. كسی كه با ادبيات روايی و نحوه بيان اهل بيت(ع) در روايات باب طب آشنا باشد به وضوح  می‌یابد که بخش قابل توجهی از احادیث موجود در اين کتاب‌ها، هیچ نسبتی با مرویات کهن امامیه ندارد و نسبت دادن آن به اهل بیت(ع) ظلم و بدعتی نابخشودنی خواهد بود.

البته كتاب طب النبی(ص) كمی با آن دو كتاب ديگر متفاوت است. اين كتاب باز مانده از قرن چهارم يا اوائل قرن پنجم است. گرچه اين كتاب دارای مزايايی هم چون قدمت، شهرت و مشخص بودن هويت كتاب است؛ اما بسياری از قرائن درون متنی و برون متنی وجود دارد كه از ارزش و اعتبار اين اثر می كاهد.

در شیعه تقريبا اتفاق نظر است که  این سه کتاب، به خصوص كتاب طب الائمه هیچ آبرویی در حوزه حدیثی شيعه ندارند. البته بحث درباره رساله ذهبیه زياد است كه به دليل مفصل بودن به مقالات متعددی که در اين رابطه نگاشته شده است ارجاع مي‌دهم.

بعضی گمان برده اند علم طب تنها وقتی اسلامی خواهد بود که مأخود از يك روايت باشد. اين مطلب درست است؛ اما در عين حال ناقص بيان شده است. به اعتقاد ما طب، زمانی اسلامی خواهد بود كه مورد تاييد اسلام و معصومين باشد؛ حال می‌خواهد روايتی ذيل موضوع خاصی باشد يا نباشد. به تعبير ساده، طب اسلامی يعنی طبی كه خدای متعال و پيامبرش(ص) به آن توصيه می‌كند و به آن راضی است.

به صراحت عرض می‌کنم با این مبنا و منهج كه الآن باب شده است، بی شك احاديث موثق و سنن معتبر طبی را به مسلخ بی اعتباری کل احادیث باب طب و سلامت برده‌ايم. اگر اين دوستان به خود نيايند و دست از اين نوع برداشت‌های غلط، مبانی سقيم و بنيان های متزلزلشان برندارند و همچنان به حدیث انگاری مرویات مجعوله و غير موثق ادامه دهند، شك نكنيد علم طب را به قتلگاه برده‌اند!

 

رسا ـ دارویی مثل جامع امام رضا(ع)، بخور مريم، داروی پيامبر(ص) و داروی شافيه که ظاهرا تجربه شده و بنابر ادعای خود اين افراد نتيجه بخش هم بوده از این کتاب‌ها است؟ در این صورت، چگونه آن را رد می‌کنید؟

دقت داشته باشيد هنگام مواجهه با كلامِ منسوب به معصومان، نبايد پيش از بررسی عالمانه، آن را به صورت قطعی پذيرفت. زيرا تا وقتی صدور كلامی از معصوم ثابت نشود، نسبت دادن آن به اسلام و اهل بيت (ع) روا نيست و عمل و اعتقاد به آن الزاما تامين كننده سعادت بشر نخواهد بود. با نگاهی منصفانه و البته با رویکردی فقاهی و نه با مسلکی اخباری، باید گفت روايات منحصر اين سه كتاب، خصوصا روايات كتاب طب الائمه ابنا بسطام - كه البته تنها منبع نقل داروهايی است كه نام برديد  به تنهايی قابل استناد نيست و قطعا کسی که به داروها و دستورات روايی اين كتاب توصيه کند و يا عمل كند، هیچ حجت شرعی نخواهد داشت؛ مگر در صورتی كه مؤيد يا قرينه‌ای بر صدور آن از معصوم در منابع معتبر وجود داشته باشد که اولا برای اين داروها چنين مويداتی نيست؛ ثانيا  نقل روایت از آن منابع معتبر است نه كتب مذكور!

داروی جامع، بخور مریم، داروی پیامبر و شافیه در کتاب طب الائمه ابنا بسطام است

اتفاقا مثالهای خوبی زديد. داروی جامع، بخور مريم، داروی پيامبر(ص) ،داروی شافيه و داروهايی از اين دست، به عنوان بخش مهمی از تنها تُراثِ اهل بیت(ع) و تنها اعمال و داروهای ماثور روایی، تبلیغ و ترویج می‌شود. مبنای پیدایش و ساخت این مَعاجین و اين دستورات درمانی به هيچ عنوان مُستنبِط از مرویات اصیل و معتبر مجامع امامیه نيست! با این حال تنها منبع داروها و دستورات ياد شده، روایات منقول در همان كتاب طب الائمه، نوشته پسران بسطام است كه درباره آن صحبت كرديم. لذا با چنين وضعی به هيچ عنوان نمی‌توان آن‌ را به عنوان طب اسلامی يا طب اهل بيت(ع) توصيه كرد.

حال فارغ از انتساب اين معاجين به اسلام و اهل بيت(ع) و فقط از باب كاركردهای بالينی و نتايج درمانی عرض می‌كنم؛ حقير مدت‌ها با اين داروها و دستورات كار كرده‌ام و به افراد زيادی تجويز نموده‌ام. هرچند الآن به فضل خدا مدت‌ها است از اين مسلك اعراض كرده و برائت می‌جويم و به نوعی مستبصر محسوب می شوم، اما شايد برای شما جالب باشد كه بدانيد ابتدای شكل گيری اين جريان كه به حدود 5 سال پيش برمی‌گردد، حقير از اعضای هسته مركزی و اصلی اين جريان بوده‌ام و در بخش های مختلف و مهمی حضور داشته‌ام. بسياری از عزيزانی كه الان فعال اين جريان هستند سابقه شان به دو - سه سال اخير هم نمی‌رسد. بعد از شكل گيری اين جريان در همان ماه‌های ابتدايی بود كه بنده شخصا مسئوليت تنها درمانگاه و نمايندگی اين جريان را به صورت رسمی برعهده داشتم. حتی مسئوليت برگزاری جلسات بخور مريم در قم، شخصا بر عهده بنده بوده است و بيش از 200 نفر از بيماران را در آن برهه بخور داديم.

شايد بالغ بر چند هزار نفر را شخصا با امثال همين داروهايی كه نام برديد تحت درمان قرار دادم. اما شايد باورتان نشود در حوزه بالينی و كاركرد های درمانی - فارغ از انتساب اين داروها به اهل بيت(ع)، كه عدم انتساب آن در جای خود بحث شد - در بعضی موارد خاصه مثل داروی پيامبر(ص)، شافيه، بخور مريم و ... حتی يك مورد بيمار بهبود يافته هم نداشتيم، تا جايی كه بعضا شاهد اعتراضاتی از سوی بعضی بيماران بوديم. فقط لازم می‌دانم نسبت به داروی جامع متذكر شوم، كه اين دارو كمی با دستورها و داروهای ديگر متفاوت است. غالب ادويه‌هايی كه همراه با داروی جامع داده می‌شود  كه از آن به حامل داروی جامع ياد می‌كنند،  تاثيرات خوب و بعضا منحصر به فردی دارند. مانند زيره، كه برای معده بسيار مفيد است و يا ترب سياه، كه برای كليه در جای خود بسيار كار آمد است. ادعای ما اين است اغلب تاثيرات داروی جامع به دليل حامل‌های آن است و نه خود داروی جامع! در واقع جامع در اين تأثيرگذاری هيچ نقشی ندارد و بود و نبودش تاثيری در روند درمان نخواهد داشت.

بنابراین منظور ما از ناكارآمدی اين دارو، خود داروی جامع است و نه حامل‌های آن. برای مثال اگر كسی كه درد و نفخ معده دارد و يا مشكلات كليوی مثل سنگ كليه داشته باشد، يكی از ادويه های خوبی كه می‌تواند استفاده كند همان زيره و ترب است. خود عزيزان ميتوانند امتحان كنند، به طور مثال كسی كه درد معده‌ دارد كه علتش بالا بودن سردی معده است، يك روز از دم كرده زيره با جامع استفاده كند و يك روز هم بدون جامع. در هر دو روز تفاوتی در درمان مشاهده نخواهد كرد. خود اين مثال يك شاهد بر اثبات مدعای مطروح است كه در خانه اگر كس است يك حرف بس است.

اگر شخصا اين داروها و دستورات را تجربه نكرده بودم شايد احتياط می‌كردم و مانند بسياری حمل بر صحت! اين جريان با ادعاهای واهی كه مطرح می‌كند، نتيجه ای جز بدبين كردن مردم به اهل بيت(ع) و اسلام ندارد. به طور مثال می‌گويند، درمان اصلی سرطانی که «مِتاستاز» شده، داروی پیامبر اکرم(ص) است و يا بيماری‌هايی مانند ناشنوايي، فلج مادرزاد و... كه جزء ادعاهای درمان با داروی شافيه است و يا درمان بيماری صرع،‌ ماليخوليا، عقب ماندگی های ذهنی، اُتيسم و جنون كه جزء ادعاهای درمان با بخور مريم است؛ حتی بعضا به صراحت می‌گويند اين داروها جزو شاخص ترين و مهم‌ترين درمان اين امراض در طب اسلامی است .

بنده همين‌جا تحدی كرده و عرض می‌كنم اگر يك مورد، تأكيد می‌كنم فقط يك مورد از اين گونه بيماری‌ها با اين معاجين و داروها درمان پيدا كرد، اينجانب تا آخر عمر مروج و مبلغ اين داروها خواهم بود.

اما متأسفانه بنابر گزارشات و‌ مشاهدات عینی، این جریان اخباری مسلک بعد از مراجعت بیمارانی كه بهبود نیافتند و عرض شکایت از بی نتیجه بودن درمان خود، پاسخ هایی چنین می‌شنوند: «ما درمان ها و داروهای امام صادق و اما باقر(علیهما‌السلام) را گفته‌ایم و بروید از این بزرگواران علت عدم درمان خود را بپرسید! و یا حتما علت درمان نشدن شما ابتلا و آزمایش الهی است و خدا نمی‌خواهد درمان شوید! و... .»

اینان تیشه به ریشه این طب الهی می‌زنند! سطحی نگری، نگاه عوامانه به احادیث، برداشت‌های ناصواب و بدون مداقّه در احادیث، نتیجه‌ای جز بدبین کردن مردم به اهل بیت(ع)، اسلام و همچنين بدبين كردن مديران حوزه به علم طب ندارد.

ان شاء الله در آبان ماه سال جاری سلسله نشست هايی كه با عنوان «آسيب‌شناسی و نقد اخباری گری در طب اسلامی» از سوی موسسه «طبنا» برگزار خواهد شد و به نقد و بررسی علمی، حدیثی و روشی این جریان اخباری مسلک در طب می‌پردازيم.

رسا ـ یعنی شما  معتقدید برخی از داروها، اعمال و دستوراتی كه به نام اسلام گفته می‌شود به نوعی بدعت محسوب می‌شود؟

بگذاريد اينگونه بيان كنم كه با توجه به بررسی شواهد تاريخي، شهرت و نسخه های موجود اين كتب و رساله‌های حديثی، به عنوان قرائن انتساب كتاب طب الائمه به اهل بيت (ع) و پس از بررسی و ارزيابی متن كتاب از شواهد و قرائن درون متنی و برون متنی، همه گواه بر اين است كه غالب روايات كتاب طب الائمه ابنا بسطام هيچگونه انتسابی به معصومين ندارد و قطعا انتساب ادويه، دستورات و اعمال موجود در اين كتاب به ائمه بعنوان «سنت» و يا بعنوان «طب اسلامی» و يا «طب اهل بيت» قطعا اشتباه و بدعت است و به صراحت می‌گويم كه اين كار يك گناه بزرگ و نابخشودنی است.

اين جريان اخباری مسلك، دارو و درمانی را که انتسابی به اسلام و ائمه (ع) ندارد یا دستِ کم در انتساب آن تردیدهای جدی وجود دارد را موکدا و مصرانه و با برچسب دین، به نام اهل بيت (ع) و اسلام عرضه می‌كند. با این همه پافشاری بر روی وحيانی بودن معاجينی مثل: «جامع، داروی پيامبر (ص)، داروی شافيه و اعمالی مثل بخور مريم، ناخن درمانی و...» مطمئن باشيد عوام الناس، نتیجه نگرفتن از دارو و درمان را، به پای اسلام و ائمه (ع) می گذارند. /999/گ۴۰۱/س

ادامه دارد...

ارسال نظرات